توطئه در زمین فوتبال!

توطئه در زمین فوتبال!

نگارش: آنتـــی وار

Antiwar.a@gmail.com

دقیقا نمی دانم پروژه اعترافات صداوسیما در فاز چندم است، اما می دانم که در این مدت فیلمنامه نویسان صدا و سیمایی، در کار خود بسیار پیشرفت داشته اند و اگر روزی، جشنواره فیلم های “اعتراف” برگزار شود، قطعا اینان هستند که روی فرش قرمز، عکس خواهند گرفت. نوشته ی یکی از همین فیلمنامه نویس ها که احتمالا هنوز در حال تمرین است را روز سه شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۹، در سایت رجانیوز خواندم. صدالبته وقتی صداوسیما، حنایش دیگر رنگی ندارد، رجانیوز که جای خود دارد.

مطلب ظاهرا مصاحبه خبرنگار رجانیوز با یکی از بهائیان دستگیر شده در روز عاشورا و اعتراف بهائی دستگیر شده می باشد که “…گرچه در ابتدای این گفت‌وگو این بهائی دستگیر شده تلاش می‌کند اطلاعات دقیقی از نقش تشکیلات بهائی در بروز اغتشاشات به خبرنگار…[۱]“! رجانیوز ندهد، اما از آنجایی که خبرنگار محترم در بازجویی بسیار ماهرند، که در نوع خود سوال برانگیز است، کم کم و در طول مصاحبه بهائی بیچاره به حرف می آید و به تمام نکرده های خویش اعتراف می کند. برای بنده بعنوان یک نویسنده، بسیار جالب است که واقعا انتشار دهندگان چنین مصاحبه های مبنای فکری و عقلانیشان چیست؟

مسئله اعتراف و اعتراف گیری، به عقیده ی بسیاری ضربه سنگینی را به اعتبار و جایگاه ایران در سطح ملی و بین المللی وارد آورده است. مسئله این نیست که امروز یک بهائی اعتراف می کند یا یک مسلمان، اصولا اینجا دیگر پای دین در میان نیست و اگر سخنی گفته و یا نقدی نوشته می شود، دلیل بر حمایت از بهائیان نیست. شاهدیم که اعترافات از فعال حقوق بشر تا روحانی شیعه را نیز دربرگرفته است. نقد اعترافات ساختگی، در واقع حمایت از حقوق انسان و اثبات بی اعتبار بودن سخنان متهمانی است که در زیر شکنجه آنچه را به آنها دیکته شده است تکرار می کنند و دربعضی مواقع، مانند این مصاحبه، خبرنگار قسمتهایی را هم که متهم فراموش می کند بگوید از قول او به زبان می آورد!

مقدمه مصاحبه رجانیوز، سرشار از اشتباه و تحریف تاریخ و البته اعتراف است! در ابتدا نویسنده تاریخ ایران را سرشار از ظهور و بروز فرقه ها می داند، فرقه های که تمام توان خود را برای نابودی دین و مذهب مردم ایران بکار بسته بودند و همگی نیز نابود شده اند! توگویی نویسنده محترم فراموش کرده که شیعه نیز یکی از فرق اسلامی است که در جهان اسلام اقلیتی کوچک بحساب می آید. اما در همین حال نویسنده اعتراف می کند که “…این میان فرقه‌ای با عنوان بهائیت در قرن ۱۹ در ایران ظهور پیدا کرد…” که صد البته هنوز پا برجاست.

در ادامه پیدایش دین بهائی به انگلیس نسبت داده می شود: “اکثر مورخان آن را ثمره دخالت‌ها و مولود استعمارگر پیر می‌دانند.” اما درست چند خط پائین تر نویسنده باز هم دست به دامان “مورخین” می شود و اعلام می کند که: “…رهبری بهائیت را در آغاز پیدایش بسته و پیوسته به استعمار تزاری دانسته…” مشخص نیست که این مورخین چه کسانی هستند که هنوز متوجه نشده اند، استعمار نقشی در تولید دین نمی تواند داشته باشد و اینکه چگونه است که ابتدا روسیه این دین را پایه گذاشت و چرا بعدا آنرا تقدیم انگلیس کرد؟ اگر اهداف روسیه با این دین محقق نشد، پس انگلیس چرا هدایت این گروه را در دست گرفت؟ آیا بعد از این همه سال که انگلیس این دین را حمایت می کند، به اهداف خود رسیده اند؟ اگر رسیده اند که هیچ، اما اگر نرسیده اند چرا باز بنابه باور رجانیوز هنوز هم از بهائیان حمایت می کنند؟ و صدها سوال دیگر که رجانیوز حتی مایل نیست آنها را بشنود. هر انسان عاقلی با خواندن این مطلب، و البته این ایام که زمان برگزاری بازیهای جام جهانی است، بیاد بازی فوتبال می افتد. مگر بهائیان توپ فوتبال بوده اند که از این کشور به آن کشور “پاس کاری” می شده اند؟ متاسفانه جوابی وجود ندارد.

اما در مورد زمان پهلوی، نویسنده که احساسات بر او مستولی شده عبارت “…بهائیان نیز از اریکه قدرت به زیر کشیده شدند…” را بکار می برد! تو گویی شاه ایران بهائی بوده است. نقطه ی تمام این هذیان گویی ها، شخص هویداست. که برای خوش خدمتی به مسلمین و اینکه ثابت کند بهائی نیست ستون مذهب، که نماد تفتیش عقاید است، را وارد فرم های استخدامی کرد و در زمان او بیشترین آمار اخراج بهائیان از ادارات دولتی را شاهد بودیم. شخصی که بارها و بارها گفت من مسلمانم و بعد از مرگ نیز به آئین اسلام و در قبرستان مسلمین دفن شد. حال شما پیدا کنید “اریکه قدرت” را.

در همان زمان شاه بود که شاه شیعه ی ایران به تحریک علمای اسلام، خانه سید علی محمد باب، پیامبر بابیان، را در شیراز تخریب کرد و این درحالی بود که در همان زمان شاهنشاه در حرم شاهچراغ، مشغول زیارت بودند! در همان زمان بود که حظیره القدس طهران را بازهم به تحریک علمای شیعه خراب کردند؛ و باز در همان زمان شاه بود که شدیدترین سخنان علیه بهائیان به مدت یکماه از رادیو پخش می شد. حال اگر بهائیان بر اریکه قدرت سوار بودند، چطور تمام امور علیه ایشان بود؟

متاسفانه توهمات نویسنده تمامی ندارد. ایشان حتی دولت خاتمی را نیز که مورد تائید همین نظام بوده را نیز بی نصیب نمی گذارد و چنین ادعا می کند که: “اما با شروع به کار دولت اصلاحات، بهائیان … به واسطه حضور دوستان خود در رأس دولت…” کدام دوستان؟ آیا دولتمردان آن موقع که اکنون بسیاری از آنها یا در زندان هستند، یا در خارج و یا اعتراف کرده اند، از دوستان بهائیان بوده اند؟ اگر نسل جوان زمان شاه را ندیده است، زمان خاتمی را که دیده است. نویسنده آنچان از “دوستان” صحبت می کند، که خواننده در نگاه اول شک می کند که چطور ممکن است یک روحانی رئیس جمهور باشد و ولی فقیه هم بالای دست او و مجلس و شورای نگهبان و … هم وجود داشته باشند، بعد همه اینها بطور همزمان و یکپارچه دوست بهائیان و گوش به فرمان آنان باشند. رجانیوز می پندارند، برای عده ای کور مطلب می نویسد، برای همین هرچه می خواهد می نویسد.

“…آنها در انتخابات دهم ریاست جمهوری تمامی قدرت خود را به خدمت گرفتند تا بار دیگر دوستان اصلاح طلب خود را به دولت بفرستند…” جامعه ۳۰۰ هزار نفری بهائیان ایران که اکنون حدود ۷۵ نفر از آنها نیز زندانی هستند، در مورد تعداد دقیق آمار زندانیان بهائی مطمئن نیستم اما آخرین آماری را که خوانده ام ۷۵ نفر بوده است، و هر روز با انواع و اقسام مشکلات اعم از اقتصادی و اجتماعی و تحصیلی هم روبرو می شوند، با کدام قدرت می خواسته اند با دولتی که با آرایش جنگی آن هم در وسط شهر با مردم برخورد می کند روبرو شود؟ در ضمن آیا موسوی، نخست وزیر امام و البته تا پیش از این امین رهبری، بهائی بوده، یا کروبی که یک روحانی است؟ آیا اگر کسی علم دادخواهی بلند کند و بگوید ایران برای همه ایرانیان است و دین و مذهب نباید مانع تحصیل، کار و زندگی باشد، کفر گفته است؟ خفاشان از نور بیزارند و هرکس بخواهد ذره ای نور به غار تاریک آنان بتاباند، لعن و نفرین می شود.

ادعای خنده دار بعدی “فرماندهی اصلی هدایت اغتشاشات” در روز عاشورا می باشد. که فکر می کنم در بالا توضیح داده شد که اگر تمام بهائیان ایران هم در آن روز به طهران می آمدند بازهم عملا سازماندهی چنین جمعیتی از قدرت آنان خارج بود. قابل توجه اینکه تمام بهائیان ایران در روز عاشورا در خیابان نبودند و تنها چند نفر بعنوان مجرم دستگیر شده اند. برای مثال اگر هدف بهائیان گرفتن “انتقام ۳۰ ساله خود از نظام جمهوری اسلامی” بود، چرا همه بهائیان به خیابانها سرازیر نشدند؟ چرا در همه شهرها بهائیان به خیابان نیامدند؟ اگر رجانیوز همانطور که در ادامه مصاحبه مدعی است، اینها بصورت دستور به بهائیان دیکته می شده است، و بهائیان “سازماندهی” شده “از سوی تشکیلات” مامور بودند که به خیابان بیایند، چرا همین چند نفر آن هم در طهران دستگیر شده اند؟ چرا همه بهائیان در شهرهای دیگر از این دستور تبعیت نکردند؟ اینها تناقضاتی است که در همان ۵ پاراگراف اول، که مقدمه مصاحبه است به چشم می خورد.

بعد از این مقدمه سراسر اشکال و اشتباه، وارد مصاحبه می شویم. این قسمت و روند جلو رفتن سوالات و خطی که سوالات دنبال می کند و البته جوابهای آقای (ز.ش) بسیار قابل تأمل است. برای طولانی نشدن مقاله، نکات مهم را در اینجا ذکر خواهم کرد.

۱- متهم ادعا می کند که در تشکیلات بهائی نبوده و وقتی با این سوال روبرو می شود که: “اما شما در اعترافات خودتان گفته بودید، در تشکیلات حضور جدی داشتید.” تشکیلات را چنین تعریف می کند: “… یکی ضیافت‌های ۱۹ روزه است و دیگری تشکیلات خادمین…” عجیب است که یک بهائی، بهائی زاده، نتواند تعریفی مشخصی از دین خویش ارائه دهد. با این حساب چگونه می توان به اعترافات چنین شخصی اعتماد کرد؟ خیلی مختصر باید گفت که بهاءالله، پیامبر بهائیان، تعلیماتش بر دو محور “روحانی و اجتماعی” استوار است. قسمت اجتماعی را نظم اداری هم می گویند. ضیافات هم که بهائیان هر ۱۹ روز یکبار برگزار می کنند جزیی از نظم اداری بهائیان است، همچنین تشکیلات خادمین که باتوجه به نامه دادستان وقت، تعطیل شد و دیگر وجود خارجی ندارد.

اما چرا رجانیوز اعترافات را اینگونه جهت دار تنظیم کرده و ضیافات را نشانه رفته، جای سوال دارد. شنیده شده است، که در بازداشت هایی که بعد از تعطیلی هیات های خادمین در شهرهای مختلف ایران انجام شده است، از بهائیان خواسته شده که ضیافات خود را نیز تعطیل کنند. حال آیا رجانیوز قصد دارد با بزرگ نمایی نقش ضیافات در اغتشاشات، پروژه ی جدیدی را علیه بهائیان رقم برند؟

۲- “…دستوری مبنی بر حضور و فعالیت در انتخابات از سوی بیت العدل صادر شده است اما من در این زمینه چیزی ندیدم…” احتمالا خیلی از بهائیان چنین دستوری را ندیده اند، که اگر دیده بودند الان با شما مشغول اعتراف بودند. اشاره به دستور بیت العدل مبنی بر آزادی حضور بهائیان در انتخابات، اشاره به پیامی است که حدود ۱ سال قبل از انتخابات ایران برای بهائیان ایران فرستاده شد. اما در آن پیام و حتی پیامهای بعد از انتخابات نیز “دستوری” دیده نمی شود، بلکه این شخص است که بنابر پارامترهایی که در آثار بهائی تعیین شده است، باید تصمیم بگیرد که آیا می تواند در انتخابات شرکت کند یا نه؟

۳- “باید بگویم که همان پیامک‌ها و ایمیل‌ها و پیام‌هایی که آقای “غ “برای من فرستاد باعث شد فکر کنم جامعه بهایی‌ها در حال تکاپو است و آنها هم حرکت‌هایی انجام می‌دهند...” استدلال های “آبکی” آقای ز.ش هم شنیدنی است. چگونه است که پیامک های آقای “غ” به کلیت جامعه بهائی تعمیم داده می شود. مگر ایشان چه کاره بوده اند؟ این تاکید آقای ز.ش بر روی آقای “غ” و انداختن همه تقصیرات بر گردن ایشان، تا آنجا پیش می رود که حتی خبرنگار نیز به شک می افتد و می پرسد: ” این آقای “غ” چه کسی است و چه سمتی در تشکیلات شما داشت؟” و چنین جواب می شنود: “ر. غ” پدرش جزو خادمین بهائی در منطقه امیرآباد و یوسف‌آباد تهران بود. خودش هم در تشکیلات نقش داشت اما دقیقاً چیزی به من نمی‌گفت. همسرش هم خانم “ژ. س” از افراد موثر تشکیلات بود.” البته املای اصلی آ.غ یا همان آرتین غضنفری می باشد. نام خانم ایشان هم ژینوس سبحانی است که همانطور که در ادامه مصاحبه هم آمده منشی دفتر خانم عبادی بوده و برای همین موضوع قبلا نیز دستگیر شده است.

اصولا خادم یک منطقه بودن در حالی که بنابه حکم بیت العدل که آن هم در اینترنت موجود است، هیات های خادمین دیگر تعطیل می باشند، موقعیتی را برای کسی ایجاد نمی کند که شخصی بخواهد برای خودش دارودسته درست کند. حال اگر شخصی، چه بهائی چه مسلمان، اینقدر کم اطلاع و ساده لوح است که براساس حرف های یک دوست آن هم در زمین فوتبال، دست به کاری بزند که حتی با قوانین دینش هم در تضاد است، دیگر این به تشکیلات بهائیان و …ربطی ندارد.

۴- تاکید بیش از حد خبرنگار برای اینکه می خواهد به ز.ش بقبولاند که اس ام اس های آقای غضنفری دستوری بوده، بسیار رندانه انجام می شود. مدام این سوال به صورت های مختلف پرسیده شده است: “پیامک‌ها و پیامهایی که از آقای “غ ” دریافت می‌کردید، دستوری بود یا به‌گونه‌ای بود که باید این پیام‌ها را توزیع می‌کردید؟” یا “پس در حقیقت منظور شما از این حرف که به ما دستور مستقیم نمی‌دادند این بود که دستورات به صورت دوستانه و در قالب دیگری ابلاغ می‌شد.” یا “ناظم جلسه به صورت مستقیم شما را تحریک می‌کرد یا از طریق افراد دیگر این تحریکات را انجام می‌دادند؟”

۵- بی اطلاعی متهم از اصول دینی خود بسیار جالب است. ایشان پس از روبرو شدن با این سوال که: “… دنبال چه نوع حکومتی هستند؟” می گوید: “… آنها هم جواب دادند که معلوم نشده چه باشد اما بهتر است سلطنتی باشد.” این آنها چه کسانی هستند؟ آقای غضنفری؟ و باز وقتی دوباره خبرنگار معلومات خودش از دین بهائی را به رخ آقای “ز.ش” می کشد و با تعجب می گوید که در آثار بهائیان: “چیزی درباره شکل حکومت به صورت سلطنتی نبوده است”، ایشان جواب می دهند: “من این را نمی‌دانم. آنها به ما می‌گفتند که این را بهاءالله و عبدالبهاء گفته‌اند.“!! واقعا عجیب است، شخصی تا این حد بی اطلاع و بی سواد، که از دین خودش هم خبر ندارد. آن وقت چنین شخصی، چطور می تواند معیار قضاوت در مورد تمام بهائیان قرار بگیرد؟

ظاهرا آقایان می خواهند با بی اطلاع و بی سواد نشان دادن این شخص، چنین القا کنند که بهائیان اشخاص بی سوادی هستند که فریب عده ای، که در سناریوی فعلی آقای “غ” می باشد را خورده اند و در جلساتی به نام “ضیافت” شستشوی مغزی شده اند تا در خیابان شورش براه بیاندازند.

۶- “… به طور مثال وقتی که می‌گوید شما مجاز هستید که در تظاهرات شرکت کنید برای افراد بیرون از تشکیلات معنی سادهای دارد اما برای من که داخل تشکیلات هستم جور دیگر معنی پیدا می‌کند. بنابراین بعد از این پیام ناظم منطقه در کلاس‌های موسیقی یا فوتبال بهائیان شرکت می‌کند و دستورات لازم برای تظاهرات را می‌دهد. به طور مثال می‌گوید سطل آشغال آتش بزنید یا شیشه‌ها را بشکنید و به فلان جا حمله کنید. بنابراین پیام برای افراد غیربهایی یک برداشت دارد و برای ما معنای دیگر. یا به طور مثال وقتی که به ما دستور داده می‌شود که در انتخابات شرکت کنیم یعنی باید در فعالیتهای سیاسی هم حضور داشته باشیم یا اینکه گفته می‌شود در تجمعات مسالمت‌آمیز شرکت کنید یعنی در راهپیمایی‌ها و اغتشاشات نیز حضور داشته باشید...”

این قسمتی از اعترافات آقای “ز.ش” است. ظاهرا رجانیوز یا از اهالی برره بوده یا اینکه گمان می کرده برای اهالی برره خبر تهیه می کند و یا آقای “ز.ش” برره ای بوده. بنده که از خواندن پاراگراف بالا، بیاد “افعال معکوس” وکاربردهای آن در سریال برره افتادم. به این قسمت توجه کنید: “برای من که داخل تشکیلات هستم” حال پاسخ اولین سوال را بیاد بیاورید که آقای “ز.ش” می گوید: “زیاد در تشکیلات نبوده و ارتباط چندانی با آنان ندارم.” حالا ما کدام را باور کنیم، دم خروس یا قسم حضرت عباس؟

اما اینکه گرفتن حق با شرکت در راهپیمایی چه سنخیتی دارد باز هم باید از همان نویسنده برره ای رجانیوز سوال کرد. آقای نویسنده که ادعا می کنند “حدود ۸۰ تا ۸۵ درصد منابع بهائی را ورق به ورق مطالعه” کرده اند، چگونه پیام بیت العدل مورخ ۲۲ ژانویه ۲۰۱۰را نخوانده اند که در آنجا به وضوح این موضوع نفی شده است: “…احبّا (بهائیان) البتّه به این واقعیت نیز واقفند که براى آنها شرکت در تظاهرات تنها راه و یا حتّى مؤثّرترین وسیله در جهت کمک به پیشرفتهاى اجتماعى نیست...” حالا شما خودتان قضاوت کنید، این نوشته که بعنوان مصاحبه هم منتشر شده، واقعا با چه هدفی تهیه و تنظیم شده است.

تاکید بیش از حد بر روی مکانهایی خاص مانند “برنامه‌های فوتبال” و “آموزشگاه موسیقی” برای بنده اندکی سوال برانگیز است. از آنجایی که در این سالها و مخصوصا بعد از انتخابات جنجالی سال گذشته، هر سخنی و حرفی از جانب سایتهای حامی دولت، حاوی کدهایی جهت سرکوب هرچه بیشتر مردم ایران بوده است، از این موضوع اندکی نگرانم. رجانیوز، از طرفی میخواهد ماجرا را بسیار مرموزانه و سری جلوه بدهد اما از طرف دیگر، مدام نام مکانهایی مانند زمین فوتبال برده می شود، گویی قرار است نقشه ی یک پیک نیک آخر هفته ریخته شود!

۷- ربط دادن آقای موسوی به بحث تقلب و اغتشاشات نیز بخوبی انجام گرفته است. به سوال و جواب زیر را نگاه کنید:

روز برگزاری انتخابات کجا بودی؟ موضوع تقلب را چطور شنیدی و اولین پیام چگونه به دستت رسید؟ روز انتخابات من چیزی نشنیدم چون سیستم پیامک قطع بود اما روز شنبه ۲۳ خرداد یک سری ایمیل در خصوص تقلب گرفتم و در خیابانها هم کاغذهایی در خصوص تقلب توزیع می کردند.

دقیقا کدام محدوده این اتفاق افتاد؟ محل کار من در میدان فاطمی بود. ستاد انتخابات آقای موسوی هم در همان محدوده بود. صبح شنبه که به محل کارم می‌رفتم فردی سر خیابان بیستون ایستاده بود و یکسری کاغذ A4 پرینت گرفته شده بین مردم توزیع می‌کرد
محتوای کاغذها چه بود؟ یک نامه از وزیر کشور به آیت‌الله خامنه‌ای که در آن میزان واقعی آرای هر کاندیدا را نوشته بود که بعداً مشخص شد این نامه جعلی بوده است. البته قابل حدس هم بود چون بسیار کودکانه تنظیم شده بود.

عباراتی که زیرشان خط کشیده شده است، نشان دهنده خط سیر و نتیجه گیری دلخواه و مورد نظر نویسندگان این مصاحبه است. می خواهند با همین دوخط آن هم از زبان یک بهائی، بگویند که این آقای موسوی بود که بحث تقلب را مطرح کرد و مردم را برای ریختن به خیابان ها تحریک کرد. نامه مورد نظر که در اینترنت هم منتشر شد و بنده از صحت و سقم آن آگاهی ندارم، و البته نمی دانم گزارشگر رجانیوز به این موضوع فکر نکرده که وقتی در مصاحبه آقای “ز.ش” را فردی بی اطلاع حتی در امور دینی خود نشان می دهد چطور از زبان او جعلی بودن نامه را مشخص می کند!، در ضمن آن نامه یک روز بعد از انتخابات توزیع نشد آن هم در میدان فاطمی و روز روشن!

توهمات و تهمت های رجانیوز به بهائیان و البته آقای موسوی و جنبش سبز، در تمام این مصاحبه، مخصوصا قسمت های آخر آن کاملا مشهود است. اینان خواسته اند با بیان چنین صحبت هایی آن هم از زبان یک بهائی، با یک تیر دو نشان بزنند، هم بهائیان را به این بهانه مورد اذیت و آزار بیشتر قرار بدهند و هم با مرتبط کردن آنان با آقای موسوی به زعم خود ایشان را بدنام کنند. فکر می کنم نقد این مثلا مصاحبه، تا همین جا کافی باشد.



[۱] http://www.rajanews.com/detail.asp?id=52916

Comments are closed.