شاهین جانپاک
سنت مردانه ی زنان مدرن
ما قدر دنیای امروز را آنگونه که باید، نمی دانیم. به راستی چه کسی تصور می کرد، از دل دنیایی که کلیسا با سیطره اش بر لحظه لحظهی زندگی آدمی نظارت داشت، جهانی خلق شود با محوریت انسان و احترام به استقلال لحظه لحظهی زندگی اش؟ جهانی که عقل را مبنای قضاوت های خود قرار دهد و چهارچوب منطقی زندگی را بنا نهد؟ جهانی که دغدغه اش حیثیت آدمی باشد و از آن حیث، حقوق بشر را متولد سازد؟
جهان بیرون تغییر کرد و مردمانی هچنان در جهان بی تغییر درون، روزگار می گذارنند. جهان پیشین، دنیایی تک بعدی با راه حل هایی یگانه را پیش پای آدمی قرار می داد. همیشه تنها راه رسیدن به خدا، کلیسا بود، و جابجایی قدرت در کلیسا را پاپ ها رقم می زدند، و پاپ ها مرد بودند و گروه دیگر، پدر روحانی بودند. پدر روحانی، به اعترافات مردم گوش فرا می داد، و ایشان را به سمت پسر و پدر آسمانی هدایت می نمود. همه پدر بودند و جای خالی مادران، در بزرگترین پایگاه قدرت بشر -یعنی دین- خالی بود. چرا، آنها هم جای داشتند، اما مقامشان در کنار مقام پدر روحانی سنجیده می شد.
اصولا تا قبل از عصر روشنگری، ادیان نوعی پدرسالاری موجّه را اشاعه بخشیدند. و چون حاکمیت دین، نوعی همه گیری اجتماعی را به همراه داشت، این نوع حکومت ها، مورد استقبال گسترده ترین طیف های جامعه قرار گرفتند. جامعه ای که یک پایش را در کفش نظام مردسالارانه و پای دیگرش را در تدیّن و مذهب گرایی کرده بود. این کفش ها آنقدر همسایز یکدیگر بودند که علی رغم پاره گی هایشان، نتوانند مانع حرکت بشر شوند.
جنبش لوتریسم و تبعات آن، نه تنها کفش پوسیده ی حاکمیت دین، بلکه پای آن را نیز از پیکر جامعه قطع کرد. بشر به سمتی حرکت کرد که واسطه های درک گزاره های روحانی را به تدریج حذف نمود. انسان ها به معرفت خود اعتماد کردند و نوعی خود باوری غیر دینی پدید آمد. پس از عصر روشنگری، با شکل گیری جنبش های مرسوم به جنبش آزادی خواهی زنان، بشر در فکر آن بود که پای دیگر قدرت فاسد تاریخ، یعنی نظام خودکامهی مردسالاری را نیز قطع نماید. اما آنچه اتفاق افتاد، تنها خیال خامی بود که عده ای روشن ضمیر بی قدرت، سایهی آن را پروراندند. به بیان دیگر، اگر چه پای نظام حاکمیت دین از بستر جامعه بریده شد، اما پیکر جامعه را با یک پا، یارای حرکت نبود. از این حیث، نوعی حرکت تاریخی جهت جایگزینی پا و پایگاه جدید قدرت شکل پذیرفت که تحت عنوان مدرنیته، سنت مردانه را با شکل و رویی تازه عرضه و تجویز کرد.
دنیای امروز ما، از طرفی به دلیل حس قدرت طلبی طبیعی مردان، با توجه به جمعیت تقریبا پنجاه درصدی ایشان، نوعی مسیر طبیعی مرد محوری را بر گزید، و از طرف دیگر با توجه عدم توازن قدرت در بین زنان و مدافعین حقوق ایشان، نوعی زنزدگی و زنگریزی ناخودآگاه را در دل فعالیتهای به ظاهر آزادی خواهانهی زنان، پدید آورد.
به بیان دیگر، “حاکمیت دین” واسطهای بود میان مردان و قدرت. آنچه یک مرد را قدرتمند تر می کرد، تمسک به آموزهایی بود که پاسخ صریح و روشنی را در مورد تفوق و برتری مردان نسبت به زنان در کتب دینی یاد آور میشد. با حذف “حاکمیت دین”، در واقع قدرت به طور مستقیم و عریان در خدمت مردان قرار گرفت. لذا نگرانی از واگذاری و از دست دادن منبع قدرت که همان نظام مردسالارانه تلقی میشد، مشق شب مردانی شد که نمی خواستند کابوس جابهجایی تاریخی قدرت جنسیتی میان خود و زنان را باور کنند. از این حیث، جبهه گیری مردان و مدافعان مردمحوری نسبت به نظام مردسالار وارد فاز جدیدی شد که با گذار از عصر روشنگری، دیگر جهت اثبات سلطه و حاکمیت قدرت خود نمی توانست سیاست های پوپولیستی عصر حاکمیت دین را مطمح نظر قرار دهد، از این رو با رخنه کردن در جامهی مدرنیته، سعی در القای نظریات خود با ظاهری مثلا آزادی خواهانه و تساوی طلبانه نمود.
اما این تمام ماجرا نیست. مشکل اصلی دقیقا از نقطه ای آغاز می گردد که “ناخودآگاهِ” زنان عصر مدرن، سنت مردانه را در خود و در جامعهی خود می پروراند. بررسی نظام بوروکراتیک جوامع دموکرات، نوعی طنز تلخ جنسیتی را به همراه دارد، که راس هرم را همواره به مردان و یا زنانی که مردانه فکر و رفتار می کنند، میسپارد. جابهجایی قدرت میان مردان و زنان مردانهاندیش، رسوایی جنسیتی تاریخی عصر مدرنِ پر مدعای ماست.
این رسوایی در جوامع جهان سوم، نه تنها شکل دیگری به خود گرفته، بلکه شدت و حدت آن از زن ستیزی عصر حاکمیت دین نیز بیشتر شده است. نگاهی سطحی و گذرا به جوامعی با حاکمیت دین و قانوننویسی دینداران حاکم، زنان مستمند و فقیری را به تصویر می کشد، که زنانهگیشان را در جامعهای مردانه، گدایی می کنند. زنانی که آثار شلاقهای مکرر قدرت مردانه را بر پیکر نحیفشان به سهولت می توان مشاهده کرد. زنانی که این عبارت را از حفظ شده اند که: انسانها، یا انسان به دنیا می آیند، یا زن… دستهی اول همان مردانند و دستهی دوم، موجوداتی که اگر مردانه رفتار کنند، انسان نام می گیرند… و این است روزگار زنان دنیای امروز ما… زنانی که در دنیایی مدرن، سنت مردانه را زندگی می کنند…