محکومیت یا محبوبیت
تاکنشان
لله الحمد و المنّه که بالاخره مسئولین امور و ملاذ جمهور، در پی مشورتهای بسیار، و ارائه نکردن اسناد ادّعایی بیشمار، تصمیم خود را گرفتند که یاران ایران مدّت بیست سال در زاویه زندان به سر ببرند. تا اینجای خبر زیاد دور از انتظار نیست و در این یادداشت هم هیچ اعتراضی بر این تصمیم وارد نمیشود و هیچ مُهر تأییدی هم بر آن زده نخواهد شد. آنچه که نوشته میشود نه از روی خشم است که فردا کیهانیان داد سخن بدهند که بهائیان از محکومیت سرانشان خشمگین شدند؛ نه از روی حیرت است که، به قول سعدی، اگر جز این بودی عجب نمودی؛ و نه از آن جهت که مبادا گفته شود که محکومیت یاران ایران سبب سکوت و سرخوردگی بهائیان گشته است. فقط به بررسی یک نکته میپردازم که آیا در این میان جمهوری اسلامی با همه یال و کوپالش سرفراز از میدان در آمد یا یاران ایران که بدون ملجأ و پناه بودند.
این حکومت مدّت سی سال است که از این قبیل احکام، بلکه شدیدتر از آن را صادر و اجرا کرده ولی هرگز به مقصود خود که به زانو در آوردن بهائیان بوده نائل نگشته است؛ این حکومت بسیاری را اعدام کرده و حتّی زنده زنده سوزانده است؛ این حکومت دو نوجوان یتیم را از مِلک موروثیشان اخراج کرده و آن را به بهانهء وفات صاحب مِلک و نبودن ورثه مصادره کرده است؛ این حکومت به انواع حرکات مذبوحانه دست زده تا مگر بهائیان را به زانو در آورد، به تبرّی وادار کند، به اقرار به گناه ناکرده ملزم سازد، در مجامع بینالمللی محکوم نماید، در انظار هموطنان گناهکار و مرتد جلوه دهد، از بیخ و بن ریشهکن سازد، و خلاصهالقول جامعهای خمود، جمود، بیتحرّک و مأیوس پدید آورد. امّا، در هر حرکتی که انجام داده مأیوستر و سرخوردهتر گشته و جز به خشونت و حرکات مُجبره نتوانسته پناه ببرد.
زمانی که یکی از بهائیان به یکی از اطّلاعاتیان گفت که هر کار میخواهید بکنید، به زندان بیندازید، اعدام کنید، امّا من از موضع خود عقب نخواهم نشست، مأمور عالیرتبهء اطّلاعات، که بسیار مرد محترمی هم بود و همیشه خاطرهاش را گرامی میدارم، گفت، “نمی گذاریم قهرمان شوی؛ نمی گذاریم محبوب شوی.” امّا، اینک همکاران همان مرد محترم در مسیری قدم گذاشتند که یاران ایران، نه تنها در بین بهائیان ایران، نه تنها در بین بهائیان جهان محبوبیت یافتند، نه تنها در میان مردم ایران قهرمان گشتند، بلکه این قهرمانی را در انظار اهل عالم نیز حاصل کردند.
جناب ریاست دادگاه، با حکمی که، نمیدانم از روی عدالت تصوّری، یا انصاف توهّمی، یا به جبر و امر دیگران، صادر فرمودند، ثابت کردند که تا چه حدّ به محبوبیت هر چه بیشتر یاران ایران مساعدت فرمودند. ایشان نه به محکومیت بلکه به محبوبیت یاران ایران رأی دادند و نه به محبوبیت خود بلکه به محکومیت خود رأی دادند. ایشان، با محاکمهء یاران ایران، خودشان و جمهوری اسلامی را دچار آزمونی ساختند که معالأسف نتوانستند از آن روسفید بیرون آیند و این تازه اوّل کار است. این زمزمه را زمانی به بانگ بلند خواهند شنید که دیگران و سرانجام در دادگاه عدل الهی محکوم شوند. نمیدانم در آنجا چگونه سر بلند خواهند نمود و خواهند گفت که دیگران مجبورشان کردهاند یا از خوف سلب مقام و منصب به صدور این حکم مبادرت کردهاند.
جامعهء بهائی ایران به این قبیل احکام عادت کرده است. مگر نه آن که دو گروه اعضاء محفل مقدّس روحانی ملّی ایران را اعدام کردید؛ مگر نه آن که حبس ابد را برای آن پیرمردی بریدید که به شما گفت، “مگر تصوّر کردهاید تا ابد هستید که حکم ابد برای من میبرید؟” مگر نه آن که بهائیان همگی آمادگی دارند در این سبیل قدم بردارند و در طریق انتشار امر حق جان خویش را نیز به رایگان بدهند، همانطور که در طول یکصد و شصت و اندی سال ثابت کردهاند که در این سبیل ثابت قدمند و گامی به عقب نمینهند؟ مگر نه آن که دختر هفده ساله بر طناب دار بوسه زد و لبخند بر لب بر فراز دار شد؟ مگر نه آن که پسر دوازده ساله مشتاقانه به دست حاجبالدّوله مرگ را پذیرا گشت؟ مگر نه آن که پیرمرد سبزواری در ماجرای یزد به صدای بلند گفت، “اگر سیّدالشّهدا فرمود هل مِن ناصر ینصرنی، من میگویم هل من ناظر ینظرنی”؟ پس، از احکام حبس بیست ساله چه باک؟ زمانی حضرت عبدالبهاء فرمود، “بهائیان خون دادند و خونبها را از جمال ابهی گرفتند”، به تلویح اصرح از تصریح فرمود که بهائیان در سبیل جانان از جان دریغ ندارند و از دادن مال هراسی به دل راه ندهند. امّا آنان که حکم بریدند و لبخند پیروزی بر لب آوردند، نمیدانند که آخر را ندیدند و لحظهء ندامت را پیشبینی نکردند.
امید است خداوند دیدهای بینا به شما بخشد که شاید بتوانید ثمرهء این پایمال کردن حقوق مردمان را ببینید و صدای ضجّهء ندامت خویشتن را به زودی بشنوید.