این هفتاد و هفت سال
نقدی به فیلم مستند بی بی سی درمورد بهاییان
از زمانی که ترکیب هنر عبدالحسین سپنتا و ذوق اردشیر ایرانی اولین فیلم فارسی را آفرید تا زمانی که تصاویر متحرک فارسی روزی تصویری بی طرفانه از بهاییان نشان دهند هفت و هفت سالِ دراز طول کشید. روایت کابوسِ خواب و بیداری بهاییان در ایران هفتاد و هفت سال از سینما و تلویزیون ایرانی غایب بود. نه تنها از آنچه بر بهاییان در این سال ها گذشت نشانی در فیلم ایرانی نمیتوان یافت، انعکاس هرگونه دگراندیش کُشی در تصاویر متحرک فارسی نیز به اختصار و بیشتر از روی اجبار بوده، مگر آنکه روایت آن به نوعی در دستگاه تبلیغاتی حاکمیت نقشی موافق بازی میکرده. سینما و تلویزیون ایران نه تنها تعقیب و آزار بهاییان را مسکوت گذاشت، ضرب و شتم دانشجویان و فعالان حقوق بشر، قتل دگراندیشان، و حتی تحدید های خفه کننده فرهنگی—سیاسی را نیز نادیده گرفت. اگر سکوت هنرمندان داخل کشور نسبت به وضعیت وخیم بهاییان را ناشی از ترس بدانیم و تا حدودی قابل درک تصور کنیم، چشم فروبستن بر آنچه بر بهاییان میگذشت حداقل از هنرمندان ایرانی خارج از کشور قابل قبول نبود. بیماری عافیت طلبی مفرط که جامعه ایرانی به شدت به آن مبتلاست باعث شد که داستان رنج هزاران بهایی ایرانی برای سال ها مسکوت بماند. تنها زمانی این سکوت شکسته شد که روشنفکران ایرانی دو نکته را دریافتند: اول اینکه نپرداختن به بهاییان بهیچ روی ضامن امنیت حرفه ای آنها نیست و دوم اینکه چشیدن ذره ای از آنچه بهاییان در دهه های گذشته تجربه کردند حس همدردی و تفاهم آنها را برانگیخت.
جدا از نادیده گرفتن بهاییان، شاید وقت آن باشد بپرسیم که هزاران ساعت فیلم و برنامه تلویزیونی که در این سالها برای مخاطب فارسی زبان تهیه شدند در مجموع چه تصویری از ایران و ایرانی ارائه کردند؟ آیا قصد سازندگان این برنامه ها ارائه شمایلی واقعی از جامعه ایرانی بود یا تصویری تصنّعی برای فرو رفتن بیشتر ذهن مخاطب در نشئه یک توهم ایده آل ولی دروغین؟ آیا دلیل محبوبیتِ افسانه ایِ غیرتمندیِ قیصر و مردانگی فردین و جوانمردی ناصر ملک مطیعی ما به ازای بیرونی آنها در جامعه ایرانی بود یا منطبق بودنشان با تصویری بزک شده از واقعیت بی تفاوت و زن ستیز و زورگوی این جامعه؟
راقم این سطور لازم می داند تا پیش از اینکه به توهین به ایرانیان متهم شود همینجا اضافه کند که او هم قاطبه مردم ایران را مهربان و مهمان نواز میداند. ولی همزمان باید بپذیریم که وقایعی مثل بهایی کشی های دهشتناک پیش از انقلاب و کشتار و تخریب و غارت و اعدام بهاییان پس از انقلاب و حمله به دانشجویان در واقعه هجده تیر و شکنجه و تجاوز به زندانیان اسیر در کهریزک از میان خود ما ایرانیان برخواسته و دیر یا زود باید پذیرفت که سرنخ این همه سبعیّت و بی رحمی جایی در فرهنگ خود ما قرار دارد. حال باید پرسید آیا شایسته نبود که سازندگان تصاویر متحرک فارسی بجای باج دهی بی وقفه به وجدان خیالپرور و خودفریفته ایرانیان که برای کسب درآمد و محبوبیت انجام میشد گاهی جلوه هایی از چهره ضعیف کش و جبون فرهنگ ایرانی را هم به تصویر بکشند تا جلوه های زشت فرهنگ خود را نیز بشناسند و یکسره سرمست خوبیهای اغراق شده خود نباشند؟ اما گویی از ابتدا قرار بوده که مثل امروز خواب شیرین فرهنگی ما خدای ناکرده با تصاویر نامناسب ضایع نشود و کسی جز زیبایی و مهربانی و لطف و انصاف و مردانگی از فرهنگ ما به تصویر نکشد و تلنگری به خاطره رویاپرداز ایرانیان زده نشود.
هفتاد و هفت سال آزگار که فیلمسازان ایرانی تماشاگران را با لهجه با نمک و سادگی امثال صمد آقا، رقص دلربای جمیله ها، عشوه های فتنه انگیز فروزان ها، شیرینکاری های کلاه قرمزی ها و جملات قصار امثال رضا مارمولک سرگرم میکردند و حتی فیلمهای مستند ما نیز جز به راز بقا یا موضوعات شدیداً کنترل شده اختصاص نداشتند کسی نپرسید پس تصویر کسانی که در کاشان دکتر سلیمان برجیس و در شهر بُن فریدون فرخزاد و در طهران فروهرها را سلاخی و در کهریزک از زندانیان هتک حرمت میکنند و شجاعتشان را در گلاویز شدن با مرده های بهایی می بینند کجا نشان داده میشود؟
پس از هفتاد و هفت سال یک شبکه فارسی زبانِ انگلیسی مستندی تلویزیونی به تاریخ و وقایع دیانت بهایی اختصاص داد تا بگوید از این غمنامهِ یکصد و شصت و هفت ساله آنچه در بیست و شش دقیقه میتوان روایت کرد (۱). گزارشی بیطرفانه و واقعگرایانه که در آن ذره ای جانبداری از این دیانت و پیروان آن دیده نمیشود. نگاهی گذراست به خیل قتل ها و تخریب ها و فشارها و محدودیت ها و اشاره ای ایماگونه به این واقعیت که در پس چهره گل و بلبلیِ ایران که بر اثر جادوی خدایان ادب این سرزمین در ذهن ایرانیان نقش بسته کرکسی خوفناک نیز نهان است. آینه ای کوچک در برابر ما ایرانیان گذاشته تا خود را همانطور که هستیم ببینیم. ببینیم که در عین حال که به مهمان نوازی و مهربانی خود را می شناسیم و می شناسانیم، غول کریهی که در چراغ فرهنگ ما پنهان شده گاه بگاه سر برون کرده و زشتی آفریده. غولی ترسو که انتقام اندیشه زندگان را از قبور مردگان میگیرد. این حقیقت نمایی بی طرفانه را عده ای طبق معمول برنتابیده اند و یا بی بی سی را بهایی خوانده اند و یا به انحاء مختلف در صدد انحراف ذهن بیینده از موضوع اصلی فیلم بر آمده اند. آیا حقیقتاً نقطه ای دیگر در جهان را می شناسید که در آن امری بدیهی مثل حرمت مردگان اینهمه استدلال و بحث بطلبد و نیازمند وساطت بیگانگان باشد؟! آیا کسانی که باعث میشوند تا مسائلی اینچنینی در چشم جهانیان بزرگترین معضل ایرانیان جلوه کند بیشتر به منافع ملی ضربه میزنند یا کسانی که میخواهند حداقل اجسادشان آرامش داشته باشد؟ آیا اگر مطالبات شهروندان مملکتی ازحق مشارکت در قدرت به حق آزادی بیان و از حق آزادی بیان به حق تحصیل و از حق تحصیل به حق مشارکت های اجتماعی و ورزشی و از آن به حق کسب و کار و از حق کسب و کار به حق داشتن سرپناه و از حق داشتن سرپناه به حق زندگی و از حق زندگی به حق امنیت اجساد تقلیل یافته باشد مایه افتخار حاکمیت آن مملکت است یا مایه سرافکندگی؟
از واقعیتِ دشمنیِ بی دلیلِ حضرات با بهاییان که بگذریم، آنچه باید پذیرفت اینست که تا زمانی که وجود این دیو فرهنگی را نادیده بگیریم و با سرگرمی های مفرّح بر سر وجدان خود کلاه بگذاریم که ما بهترینیم اولین قدم در راه اصلاح خود را برنداشته ایم. همچنین باید بخاطر داشته باشیم که سرنوشت ما به هم گره خورده است. اگر سفیدان آمریکا در طول جنگهای داخلی آن کشور برای آزادی سیاهان نمیجنگیدند و کشته نمیدادند آمریکا کشوری که امروز هست نمیشد. ما هم باید بیاموزیم که عافیت طلبی و بی تفاوتی دشمن وحدت ملی ماست و تا زمانی که عشق به میهن تنها در طول مسابقات ورزشی یا ساخت فیلم ۳۰۰ تبلور میابد و قبل و بعد از آن به بوته فراموشی سپرده میشود به سادگی یک باخت نیز بر باد میرود. ایران ما پیش و بیش از آنکه نیازمند انتخابات آزاد باشد نیازمند شهروندان آزاده است؛ کسانی که مثل امضاء کنندگان نامه «ما شرمگینیم» شجاعت دیدن معایب را داشته باشند و برای گشودن چشم دیگران نیز قدم بردارند. شهروندانی که باور کنند یک وطنپرست واقعی بهانه هایی بسیار بیشتر از شنیده ها و شایعات نیاز دارد تا تنفّر هموطن و همسایه اش را به دل بگیرد.
شاید وقت آن باشد که از این کمپانی انگلیسی بخاطر صادق بودن با ما تشکر کنیم.
پی نوشت:
زمانی که آماده نصب این نوشتار بودم خبر رسید که جمع یاران ایران به بیست سال زندان محکوم شدند. مطمئنم در کنار بهاییان بسیارند ایرانیانی که حبس جمع یاران را نیز از جنس حبس دیگر محبوسینِ بیگناه خواهند دید و در آگاه سازی سایر هموطنان پیشقدم خواهند شد. این درد مشترک قطعاً فرصتیست برای ما ایرانیان که شیرینیِ درمانی مشترک را نیز تجربه کنیم. مبادا بگذاریم این فرصت تاریخی از دست برود.
۱)
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2009/02/000000_ptv_documentaries.shtml