در زنجیر کردن مشعل داران بهائی در ایران

در زنجیر کردن مشعل داران بهائی در ایران

رکسانا صابری

 

شنبه، ۲۸ اوت ۲۰۱۰

سال قبل، چندین هفته را با مهوش ثابت و فریبا کمال‌آبادی، دو تن از مدیران اقلّیت مذهبی بهائی ایران، در زندان بدنام و مخوف اوین، در سلّولی واحد گذراندم. آنها را خواهران خویش می‎دیدم؛ بانوانی که تنها جرمشان اجرای مسالمت‌آمیز آداب و سنن دینشان و مقاومت در برابر فشار زندانبانان برای مصالحه در اصول اعتقادی خویش بود. آنها و پنج همکار ذکورشان، آشکارا، بدین علّت در ماه جاری به بیست سال حبس محکوم شدند.

قبل از آن که با مهوش و فریبا دیداری داشته باشم، مطالبی دربارهء آنها شنیده بودم. دیگر زندانیان دربارهء دو مادر میانسالی سخن می‌گفتند که روحیهء عالی آنها سبب تقویت روحیهء سایر زندانیان میشد.

منشأ امر بهائی، که بزرگترین اقلّیت دینی غیرمسلمان در ایران تلقـّی می‌شود، ایران سدهء نوزدهم است. این دین بر این اعتقاد استوار است که روزی جهان به صلح و وحدت دست خواهد یافت. اولیاء حکومت ایران آن را شاخه‌ای ارتدادی از اسلام تصوّر می‎کنند.

بعد از آن که به سلّول آنها منتقل شدم، دریافتم که مهوش مدّت یک سال و فریبا مدّت هشت ماه است که در زندان به سر می‌برند. هر یک از آنها نیمی از دوران بازداشت خویش را در سلّول انفرادی گذرانده بودند و در طیّ آن مدّت تقریباً اجازهء تماس با افراد خانواده را نداشتند و فقط حق داشتند قرآن بخوانند. اخیراً به آن دو اجازه داده بودند که قلمی داشته باشند. نمی‎دانید چقدر آن را عزیز می‌داشتند. امّا آنها فقط اجازه داشتند از آن برای بازی سودوکو[۱] یا حلّ جدول کلمات متقاطع در روزنامه‌های محافظه‌کاری که نگهبانان زندان گاهی به آنها می‌دادند استفاده نمایند.

مهوش و فریبا و پنج همکارشان با اتّهاماتی شامل جاسوسی برای اسرائیل، اهانت به مقدّسات دینی و، بعدها، “فساد در ارض” روبرو شدند. هر سه اتّهام می‌توانست به مجازات مرگ منجر شود.

بهائیان این اتّهامات را رد کردند. مهوش و فریبا به من گفتند که جمعیت تقریباً سیصد هزار نفرهء بهائیان نه تنهاتهدیدی برای رژیم اسلامی به شمار نمی‌روند بلکه عاری از خشونت و از لحاظ سیاسی بی‌طرفند.

علیرغم شدّت و وخامت اتّهامات علیه آنها، مهوش و فریبا حتّی یک بار اجازه نیافته بودند با وکلایشان ملاقات کنند. با این همه روحیه هم‎سلّولی‌های من ابداً ضعیف نشد، بلکه روحیه مرا هم تقویت کردند. آنها، به اصطلاح خودشان، به من آموختند که هر مشکلی را به فرصتی تبدیل کنم – دشوارترین وضعیت‌ها را فرصتی برای رشد و ترقی کنم. ما برنامه مرتّب روزانه‌ای داشتیم؛ خواندن کتابها که بالاخره به ما اجازه داده شد و بحث کردن درباره آنها؛ ورزش در سلّول کوچکمان و دعا کردن – آنها به سبک خودشان و من به شیوهء خودم. آنها از من خواستند که به آنها انگلیسی آموزش دهم و مایل بودند لغاتی را برای خرید، آشپزی و مسافرت فرا بگیرند. آنها به من گفتند که روزی که به خارج از کشور سفر کنند از این لغات استفاده خواهند کرد. امّا این خانم‌ها گفتند که هرگز مایل نیستند در آن سوی دریاها زندگی کنند. آنها احساس می‌کردند که وظیفه دارند نه تنها به بهائیان بلکه به کلّیه ایرانیان خدمت کنند.

بعداً، وقتی دست به اعتصاب غذا زدم، مهوش و فریبا، بعد از آن که قوایم را از دست دادم با دست لباسهایم را می‌شستند و برایم داستان تعریف می کردند تا ذهنم را از معده‌ام منحرف سازند. مهربانی و محبّت آنها مرا زنده نگه می‌داشت.

وقتی در ماه مه ۲۰۰۹ آزاد شدم ترک کردن آنها خیلی برایم دردناک بود. بعداً شنیدم که مهوش و فریبا و همکارانشان، بر خلاف بسیاری از زندانیان سیاسی که تحت فشار اعترافات ساختگی نمودند، حاضر نشدند این کار را بکنند.

در ماه ژانویه بود که محاکمهء بهائیان شروع شد. این ماه، همان قاضی ایرانی که، به اتّهام دروغین جاسوسی برای ایالات متّحده، مرا به هشت سال زندان محکوم کرد، حکم ۲۰ سال حبس را برای بهائیان صادر کرد. اتّهاماتی که آنها بدان علّت محکوم شده‌اند هنوز گزارش نشده است.

مدافعان حقوق بشر گفته‌اند که محاکمه مملو از تخلّفات بوده است. متّهمان نهایتاً اجازه یافتند مدّتی بسیار کوتاه وکلای خود را ملاقات کنند. به وکلا فقط چند ساعت اجازه داده شد هزاران برگ در پرونده‌های کیفری را مطالعه و بررسی نمایند. اوایل محاکمه، کارکنان تلویزیون دولتی در آنچه که قرار بود محاکمه پشت درهای بسته باشد حضور داشتند. بعد از آن که وکلای بهائیان معترض شدند، به اعضاء خانواده اجازه داده شد در جلسه دادرسی حضور یابند، امّا نمایندگان سیاسی خارجی از حضور منع شدند، و تنها خبرنگارانی که اجازهء حضور یافتند از رسانه‌های دولتی بودند. به نظر می‌رسد که هیچ سند و مدرکی علیه متّهمان ارائه نشده است.

حال که وکلایشان تقاضای استیناف را مطرح می‌کنند، مهوش و فریبا در زندان رجایی‌شهر خارج از طهران به سر می‌برند. هم‌سلّولی‌هایم سال گذشته به من گفتند که حتّی زندان اوین بر رجایی‌شهر ترجیح دارد. این محلّ به شکنجه، شرایط غیربهداشتی و فقدان مراقبت‌های بهداشتی کافی برای زندانیان، که شامل قاتلین نفوس، معتادان به موادّ و سارقین اموال می‌شود، معروف است.

در حالی که مقامات ایرانی انکار می‌کنند که رژیم به علّت باورهای دینی تبعیض قائل می‎شوند، امر بهائی در قانون اساسی این کشور به رسمیت شناخته نشده است. از جمله موارد شناخته شدهء اذیت و آزار بهائیان اخراج از کار و جلوگیری از دسترسی به تحصیلات عالیه و نیز تخریب قبرستانها است. (بهائیان دانشگاه غیررسمی خود را دایر کردند، که مهوش از جمله مدیرانش بود؛ فریبا در این دانشگاه در روانشناسی به کسب مدرک موفّق شد.) بنا به گزارش جامعهء بین‌المللی بهائی، علاوه بر هفت مدیر جامعه، ۴۴ بهائی دیگر در زندان‌های ایران محبوسند.

مردم از بسیاری از کشورها و ادیان تقاضای آزادی مدیران جامعهء بهائی را نموده‌اند. امّا هنوز بسیاری دیگر باید فریاد اعتراض بلند کنند – مانند امضاء کردن نامه‌های حمایت از طریق سایت‎هایی چون United4Iran.com. اعتراضات به این احکام سنگین می‌تواند این نکته را برای مقامات ایرانی و نقاط دیگر روشن سازد که وقتی حقوق بشر را پایمال می‌کنند باید مسئولیتش را پذیرفته جوابگو باشند. مهوش و فریبا گاهی اوقات خبری از این حمایت را می‎شنوند، و این به آنها قدرت می‌بخشد که راهشان را ادامه دهند، همانطور که فریاد اعتراض بین‌المللی به زندانی شدن من سبب شد در من نیرویی جدید دمیده شود.

می‌دانم که علیرغم آنچه که تا به حال تحمّل کرده‌اند و آنچه که در آینده در انتظارشان است، این دو بانو هیچگونه نفرتی در قلوبشان وجود ندارد. وقتی من تلاش می‌کردم از بازجوها و قاضی نفرت نداشته باشم، مهوش و فریبا به من گفتند که آنها از هیچکس، حتّی زندانبانان خود نفرت به دل ندارند.

آنها می‌گفتند ما نسبت به عالم انسانی محبّت و شفقت داریم، حتّی به کسانی که به ما ظلم کردند.

رکسانا صابری، روزنامه‌نگاری که سال قبل در ایران بازداشت شد، مؤلّف “بین دو جهان: زندگی و اسارت من در ایران” است.

http://www.washingtonpost.com/wp-yn/content/article/2010/08/27/AR2010082704485.html



[۱] سودوکو Sudoku جدول اعدادی است که امروزه یکی از سرگرمی‎های رایج در کشورهای مختلف جهان به شمار می‌آید. این نام مخفّف عبارتی ژاپنی به معنای “ارقام باید تنها باشند” است – م

Comments are closed.