چگونه بغض ۲۷ ساله ی روستای ایول ترکید ؟ !

“ای اهل ایران تکاسل وتراخی تا کی ؟ متبوع و مطاع کلّ آفاق بودید حال چگونه از عزّ قبول باز مانده در زاویه خمول خزیده اید ؟ منشاء معارف و مبداء تمدن جهانیان بودید اکنون چگونه افسرده و مخمود و پژمرده گشته اید ؟ سبب نورانیّت آفاق بوده اید حال چگونه در ظلمات غفلت و کسالت باز مانده اید ؟ چشم بصیرت را باز و احتیاجات حالیه خود را ادراک نمائید کمر همت و غیرت بر بندید و در تدارک وسائط معارف و مـــدنـــیــت بکوشید .” (۱)

چگونه بغض ۲۷ ساله ی روستای ایول ترکید ؟ !

مقـــــــد مه :

کسانی که آوارگی و اخراج کشاورزان بهائی را از روستای ایول، واقع در چهار دانگه ی هزار جریب استان مازندران در سال ۱۳۶۲ شمسی، طراحی و برنامه ریزی نموده و به مورد اجراء گذاشتند؛ با این هدف که شاید از این فعالیت بتوانند آنان را به تبرّی وادار نمایند ومسلمان کنند و ثوابی برند و چنانچه ممکن نشد، حداقل سود دهی چنین طرحی تملّک منازل و اراضی کشاورزی آنان خواهد بود . با همه ی تلاش وکوششی که عوامل محلی، با تحریک و همکاری عناصر خارج از محل چه روحانی و چه سیاسی در این باره نمودند، به هدف اوّل فائق نشدند ولی به دوّم آن رسیدند . یعنی آنچه که مربوط به امور دینی بود میسر نشد ، ولی دنیا را برای آنان از پی داشت . و البته دراین پیروزی دنیوی همواره مسلمین ایول باهم دیگردرتصاحب مال و منال کشاورزان بهائی بحث و گــفــتــگو داشتند .

مسلمین ایول در این سالیان دراز ۲۷ ساله ، نه تنها به این موضوع فکر نکردند که اموال چه کسانی را به یغما بردند !؟ بلکه همیشه در صدد این بودند که به نحوی آثار به جا مانده ی کشاورزان بهائی را محو ونابود سازند . در حالی که می دانستند بهائیان ایول نسبت خویشی سببی ونسبی با مسلمین ایول دارند ، مانند خودشان چه از نظر اصل ونسب ، وچه از لحاظ آنچه که در تملکشان داشته اند بنچاق محلی دارند . و برای اثبات هردو مورد ، مکرر به دوائر دولتی شکایت و حکایت داشته اند و با ارائه ی اسناد و مدارک به نتیجه ای نرسیدند . ازآن جائی که ریش وقیچی هردو در دست عناصر محلی وحامیان آنان بوده ، واز طرفی از بدو انقلاب روز به روز راه ورود آنان به دوائر دولتی بازگردید بطوری که بعضاً شغل های کلیدی راتصاحب نمودند وبه همین سبب ، احکام صادره از طرف مراجع امور منصف را کار شکنی و از اجرای آن جلوگیری به عمل می آوردند. لذا پرونده روی پرونده ی دیگر تلمبار گردید و این مظلومیت بی سر و صدا ادامه یافت .

طراحی عملیات ثانوی در باره ی روستای ایول این بار دیگر انسانی نبود ، بلکه این عملیات در باره ی انهدام و ویرانی کامل منازل و طویله های احشام و انبارهای کاه و علوفه ی بهائیان بود ، که در این ۲۷ سال بعضی از آنها به تلی از آوار مبدل شده ، و بعضی هم درسال های اخیر طعمه آتش گردیده ، و تعدادی همچنان مقاوم در مقابل حوادث گوناگون که گوئی منتظر صاحبان خود بوده اند که دیگر بار بیایند و چراغ خاموش آن را بر افروزند . در این مقال سعی بر ان است که به بررسی این پدیده و حادثه ی اتفاق افتاده پرداخته ، و بعضی از عواملی که می توانسته در طرح و اجرای آن مدخلیت داشته باشد را برشمرده ، ومختصر پیرامون آن ارائه ی مطلب گردد.

آتش سوزی های منازل بهائیان ایول :

بعد از اخراج بهائیان کشاورز از ایول در سال ۱۳۶۲ ، اوّل منزلی که طعمه ی حریق توسط افراد محلی شد ، منزل مرحوم رضا علی موفقی بود . این خانه سرا با وسائل آن در سال ۱۳۶۳ کامل در آتش سوخت. منزل مجاور آن که متعلق به مرحوم الله قلی موفقی است ، نیز در این آتش سوزی دچار حریق شده و با وسائل منزل کامل بسوخت . چون سکنه ی این دو منزل در آوارگی بودند و اینگونه اقدام ها که از طرف نهادهای دولتی مردمی قلمداد می شد ، البته شکایت منجر به نتیجه ای نشد.

سومین منزلی که طعمه ی حریق شد و با وسائل منزل در آتش سوخت ، متعلق به آقای عطاء الله موفقی است. و ماجرای حریق این منزل چنین بود که نامبرده برای استرداد زمین مزروعی خویش در مرگو ( به معنای مرتع گاو ) تا گرفتن حکم خلع ید از متصرفین عدوانی آن پیش رفت وحکم مزبور اجراء شد . بعد از این توفیق در همان شب که روزش حکم مزبور اجراء شده بود، عوامل محلی خانه سرای وی را به آتش کشیدند. این ماجرا و حادثه در سال ۱۳۸۵ صورت گرفت.

لازم به توضیح این که زمین های بهائیان ایول در مرگو را بعد از اخراج سال ۱۳۶۲، مسلمین ایول بین خود تقسیم نمودند . و از آیت الله جمارانی به جهت وقف این اراضی به نام حضرت سیدالشهداء حکمی شرعی گرفته و تصرف کردند ؛ در حالی که مطابق با سند اداره ی اوقاف ، این زمین ها وقف اولاد ذکور است ، نه آنچه که مسلمین ایول بدون ادلّه واظهار نظر اداره ی مزبور، از مرجع تقلید خویش حکم تصرّف گرفتند . آقای موفقی با ارائه ی اسناد ومدارک موفّق به دریافت حکم خلع ید زمین مزبورخویش شد ، که البته به نوعی مرتبط به کلّ اراضی بهائیان ایول هم می شود و برای جلوگیری از تملّک وی و دیگر بهائیان از این اراضی که قابل ملاحظه است منزل مسکونی وی را به آتش کشیدند. مطلب دیگر که بی ارتباط با این موضوع نیست این که یک هفته قبل از آتش سوزی منزل آقای موفـقی عوامل مخرّب روستای ایول آغل گوسفند یکی از محلی های مسلمان خویش ، به نام مشتی عباس را طعمه حریق ساخته و خسارت زیادی به او وارد نمودند و این گونه شایعه نمودند که موفقی آن را به آتش کشید و حتی وی را تشویق به شکایت بر علیه موفقی نمودند ، ولی امتناع نمود . مخربین خواستند این دو حریق را به این نحو به هم ارتباط دهند که موفق نشدند.

چهارمین وآخرین منزلی که توسط عوامل محلی طعمه ی حریق شد ، منزل آقای عبدالباقی روحانی است . این حادثه در پائیز سال ۱۳۸۶ اتفاق افتاد ؛ و قسمتی از حسینیه که در مجاور این منزل قرار دارد نیز دچار خسارت شد . شکایت این پرونده ،مثل پرونده های قبلی به جائی نرسید . فرزند این خانواده ، سیروس روحانی با هماهنگی دادسرای کیاسر و پاسگاه تلمادره ، ابزار و وسائل را به همراه نجار وبنا به محل برد که ساختمان سوخته ی پدر را مرمت و باز سازی نماید ، که از طرف حسین رجبی عضو شوراء اسلامی ایول ، وجمعی از زنان محل که تحریک شده بودند ، ممانعت به عمل آمد . و نتیجه این اقدام به تشکیل پرونده ای منجر شد که در روز پیگیری درحیاط دادگاه کیاسر، نامبرده به اتفاق کمال اکبری حاضر شده بودند ، توسط اهالی ایول که در محل مزبور تجمع کرده بودند ، کتک کاری و مورد ضرب و شتم قرار گرفتند . و به این تر تیب پرونده ی این منزل نیز به پرونده های قبلی پیوست .

بعد از این ماجراها ، کم کم عوامل محلی که در ارگان های دولتی نفوذ بیشتری یافته بودند ، در صــدد تخریب و تسطیح و خاکبرداری از منازل و ما یملک بهائیان ایول بر آمدند ؛ و برای این که این موضوع را با داشتن حکمی از طرف مراجع امور انجام دهند ، در سال ۱۳۸۸ سخنگوی دولت وقت ، آقای غلام حسین الهام را فردی به نام رحیم لیالی ایولی از طهران به این روستا آورد ، تا از نزدیک مکان را به ایشان نشان داده ودر طرح عملیاتی خویش و دیگر انصار و اعوان خود شریک و سهیم نماید. آن گونه که شاهدین عینی این ماجرا را تعریف نموده اند سخنگوی دولت هر گونه اقدامی را منوط به اذن واجازه ی از صاحبان منازل نمود لذا چون چنین امکانی برای آنان میسر نشد ، عملیات مزبور به تعویق افتاد .

دراوائل تابستان سال ۱۳۸۸ ، چند نفر از بهائیان ایول به نمایندگی از طرف دیگر محلی خود با آقای حسین قدیری ، بخشدار کیاسر ملاقاتی نمودند ؛ و راجع به همین موضوع و نیاتی که محلی و محرکین آن در سر دارند ، به نامبرده منتقل کردند . و ایشان در این باره گفتند که ، افراد محلی مرتب در حال پیگیری برای تخریب منازل بهائیان هستند ؛ و از جمله بهانه آنان ، بودن حیوانات موذی در محل است که علت آن را منازل بدون سکنه می دانند . وقتی که بخشدار با این مطلب مواجه شد که بهائیان ایول هر روز که نهادهای قانونی اجازه دهند با کمال میل حاضرند که به روستای خویش برگشته و خانه سرای خویش را تعمیر و یا از نو بسازند و در عمران و آبادانی محل کما فی سابق بکوشند ، اظهار داشتند که ، بهائیان با وضعیتی که مسلمین محل از لحاظ تعصب مذهبی دارند ، غیر ممکن است که بتوانند در ایول ساکن شوند. بهائیان ایول منازل و خانه سرای خود را بفروشند و جائی دیگر را در نظر بگیرند و بخشداری مساعدت می نماید که درآن مکان ساکن شوند .

بعداً معلوم شد که تخریب منازل بهائیان ایول در استانداری نیز مطرح گردید . عوامل تخریب وقتی نتوانستند از طریق بخشداری به نیات خود برسند ، آن را به استانداری ارجاع دادند جائی که در آن کارمند مسلمان ایولی مشغول به کار و خود از عوامل محلی است . بنابراین گرچه ارگان های دولتی علی الظاهر در این عمل غیر انسانی شرکت نداشته اند ،ولی بدون اطلاع و هماهنگی آنان این کار سنگین صورت نگرفت ، به طوری که اگر واقعاً دخالتی نبود حداقل انتظار، مراجعه به محل وقوع جرم وتهیه ی گزارش به موقع باید صورت می گرفت ، که با پیگیری های بهائیان ایولی به مراجع مزبور و نظایر آن هیچ اقدامی نشد و احدی از حضرات ازجای خویش تکانی نخورد . در حالی که چنین عمل غیر قانونی وغیرشرعی همانند مفسده فی الارض و محارب محسوب می شود و عاملین ومحرکین آن باید مجازات شدید و غلیظی را تحمل میکردند ، در حالی که چنین نشد .

عامل تعصب :

ملّای روستای ایول که روضه خوانی قهار و صدائی بس رسا و دل نشین داشت ، در حکومت ناصرالدین شاه قاجار در اثر تحقیق و تفحص به امر جدید ایمان آورد ؛ و در اندک زمانی باعث اقبال نیمی از اهالی روستا شد . علماء متعصّب ،که نسبت به وی حسدمی ورزیدند ، تجدید دینش را بهانه کردند و در صدد اذیّت و آزار وی برآمدند . آنان طوماری از اکاذیب و افترائات تهیّه دیدند و نزد شاه فرستادند که شاید مغضوب وی شود وبه مجازات شدید و غلیظ گرفتار آید . ملّا حسین علی به همراه خواهرش امّ لیلا ، با توجه به محبوبیتی که در منطقه هزار جریب داشت و دلیل و برهانی که برای حقانیت ظهور جدید از آیات قرآنی و روایات اقامه می نمود ، از چنگ بغض و کین دوستان قدیمش رهائی یافت ، وبر آنان فائق آمد ، و ایّام عمر را به موعظه حسنه پرداخت .

مصونیت و آرامش جامعه ی جدیدالتّاسیس بهائی ایول دیری نپائید که دچاراتّفاق و حادثه شد . وقوع جنگ جهانی دوّم (۴۵-۱۹۳۹) ، واغتشاش در نظام مملکت ایران و ناأمنی بالاخص در روستاها که دامن گیرجامعه ی ایول هم شد . پائیزسال ۱۳۲۰شمسی ، ارازل و اوباش و قطاع الطّریق ها ی زور گیر، به جهت تالان و تاراج وارد این روستا شدند . مسلمین متعصّبی که خصم ملا حسین علی و یارانش را به دل داشتند ، از این فرصت استفاده بردند و آن گرگان سیه دل را تطمیع نمودند و به جان بهائیان انداختند . بطوری که تعدادی از افراد سرشناس اسیر غل و زنجیر و تعزیر و تبعید شدند ، وبقیّه از صغیر و کبیر، و زن ومرد ، اسیر کوه و صحراگشتند و آنچه در کف داشتند از دست بدادند ، جز محبّت حضرت محبوب را که در دل داشتند ، نگه داشتند . والبته بعضی هم در این امتحان و افتتان تحمل نتوانستند ، و به دین آباء خویش باز گشتند .

این واقعه به همین آوارگی خاتمه نیافت ؛ محرّکین متعصّب محلی و مسببّین لا مذهب خارج از محل ، که این حادثه را پدید آورده بودند ، برای رهائی از عقوبت کار ، قصد جان میرزای ایولی را نمودند . چون یقین به کاردانی و شجاعت و جسارت وی را داشتند که مخلّ درنا امنی های آنان شود، لذا قلب پر مهر وی را به گلوله سربی نشانه رفتند ، و در کنار همسرش جان از وی ستاندند ، که از همان لحظه کمرقرینه اش تا گشت و تا آخر الحیات بهمان وضع بماند. جامعه ی آواره وسرگردان بهائی ایول را هم مرامان سنگسریشان از آن وضع رهائی بخشیده ، و جانی تازه به آنان دادند.

این حادثه بزودی بر ملا شد ، ولی نه زشتی کار، بلکه تبرّی چند خانواده ؛ و برای آنانی که سعی در بازگشت به دین آباء و اجدادی بهائیان را داشتند ، روزنه امید شد. و لذا راه ورود اعضای انجمن حجّتیه به این روستا باز شد ، و اذّیت و آزار جدیدی آغاز گردید . یاغیان طاغی آمده بودند تا جانی بگیرند و مال و منال بهائیان را به یغما ببرند وثوابی اندوزند . و انجمنی های متعصب کور دل که قصد دل و آئین بهائیان را داشتند ، برای رسیدن مقصود به هر کذب و تهمت و افترا متمسک شدند وذهن محلی های مسلمان بالاخص نوجوانان و جوانان مسلمان و متبرّیان را چنان به اکاذیب و لاطئات خویش آلوده و مسموم نمودند ، که از جمله پیامد آن ، آوارگی بهائیان ایولی به سال ۱۳۶۲ از طرف همان جوانان تربیت یافته انجمن بود . و به آتش کشیدن و تخریب منازل بهائیان را فرزندان کسانی به عهده داشتند ، که در دامان آنان تربیت شده و محل تحریک نوحجتیه قرارگرفته بودند . ولی عجبا که خواستند یک شبه به مقصود برسند و در کوره دهی آثاری از نسل بهائیان باقی نگذارند ، که نقشه ی شوم شان هفته ای شد ، و از طرفی کارشان گوش فلک را کر کرد و دنیا را با خبر نمود ، که بهائیان از دست و زبانشان در این سالیان دراز چه ها که نکشیدند .

برای آنانی که چنین خصمی را به تعصّب تجربه می کنند ، و بر هم محلی و هم وطن خویش چنین ظلم روا می دارند، باید بدانند که اوّل آن نبوده وشاید آخرآن هم نباشد ؛ مگر آنکه نفوسی خلق شوند ، و دگراندیشی رادر کنار خویش بپذیرند ، و احترام یک دیگر نمایند . کمی به گذشته نگاه کنیم که شاید محل پند وعبرت باشد :

” تعصب مذهبی سر منشاء جنگ ها و خونریزی های بیشماری در طول تاریخ شده است . سردمداران مذاهب برای رسیدن به هدف های خود همیشه مذهب وتعصّبات ناشی از آن را وسیله ی افکار شیطانی خود کرده اند . در قرون وسطی کلیسا تحت عنوان تفتیش عقاید مرتکب آن چنان جنایاتی شد که حتی یاد آوری آنها چندش آور است . این جنایات تنها به نام مذهب و بوسیله ی تعصّبات مذهبی که ریشه در اعماق قلب و روح و روان انسان ها داشت می توانست انجام گیرد.

این جنگ ها با شروع زمامداری پاپ اوربان دوّم در حقیقت به دلائل اقتصادی ولی در ظاهر برای آزاد سازی بیت المقدس از دست کفّار یعنی غیر مسیحیان شروع می شود و از سال ۱۰۹۶ تا ۱۲۲۱ میلادی یعنی ۱۲۵ سال به طول می انجامد. در این دوران چه خون ها که ریخته نشد و چه شهر ها که ویران نگردید . پاپ ها جوانان مسیحی را به بخشش گناهان در این جهان ونوید زندگی در بهشت موعود به قتل گاه می فرستادند .( کاری که امروز برخی از روحانیون اسلامی چه شیعه و چه سنّی انجام می دهند.) این بزرگان دین پای خود را جای پای پاپ های قرون وسطی گذاشته اند .

در دوران قرون وسطی ، دگر اندیشی مذهبی از گناهان کبیره محسوب می شده است و جرم دگر اندیشی اعدام و مصادره ی اموالش بوده است . کلیسا برای دستیابی به ثروت برخی از یهودیان که حتی مسیحی شده بودند به جرم اینکه اعتقاد آنها واقعی نیست آنها را در آتش سوزانده اموال آنها را مصادره می کند . برای نمونه در سال ۱۴۸۰ میلادی در شهر سویلیا ۶ نفر از یهودیان و مسلمانان مسیحی شده در خرمن آتش سوزانده و اموال آنها به نفع کلیسا مصادره می شود . متاسفانه (چنین پدیده هائی را در اوایل انقلاب اسلامی ایران هم دیدیم و شنیدیم ) نهال بدبینی و طمع در کشتزار خود خواهی و حسادت کاشته می شود وبا آب نفرت و خشونت آبیاری می شود تا درختی تنومند گردد و در خدمت هدف های زارع خود در آید .” (۲)

چه مناسبت دارد که به این آموزه توجه کنیم ، و هدف از ظهور مظاهر مقدسه را درک نمائیم :

” اگر دین سبب اختلاف و دشمنی گردد بی دینی بهتر است .

آنچه بنیان گذاران ادیان در هر زمان اظهار داشته اند این است که برای ترویج محبّت و ایجاد الفت بین جهانیان آمده اند تا فضائل عالم انسانی را رواج دهند و در این راه نیز در اوائل کار موفق گشتند چنانچه حضرت موسی اسباط بنی اسرائیل را متّحد ساخت و قوم یهود را که در مصر اسیر و برده و فقیر و ذلیل بودند به حشمت سلیمانی رسانید . حضرت مسیح اقوام متعدد از قبیل سوری و کلدانی و قبطی و یونانی و رومی را متّحد ساخت و به تمدنی جدید ارتقاء بخشید . حضرت محمّد قبائل جنگجو و خونخوار عرب را متحد ساخت و دین اسلام با آمیختن فرهنگ های اقوام کشور های مختلف ، تمدنی درخشانی را بوجود آورد . اما تمام این ادیان به مرور زمان با مطامع بشری و دسائس خود پرستانی که به نام اولیای دین پیرایه و زوائدی بر آن بستند ، دین را از محور خویش بیرون افکندند و آنچه باعث الفت و محبّت بود اسباب جدال و خونریزی نمودند چنانچه امروز آثار شومش هر روز به چشم می خورد . با مشاهده این اعمال و برداشتی که پیروان ادیان از معتقدات خویش دارند عجب نیست اگر ببینیم که مردم فکور و خیر اندیش خود را از دایره دین بیرون می اندازند یا می گویند ماخدا را قبول داریم ولی دین نمی خواهیم .

از تعالیم حضرت بهاء الله این است که :

” دین باید سبب الفت باشد ، سبب ارتباط بین بشر باشد ، رحمت پروردگار باشد . اگر دین سبب عداوت شود و سبب جنگ گردد عدمش بهتر ، بی دینی به از دین است. بلکه بالعکس دین بایست سبب الفت باشد ، سبب محبت باشد ، سبب ارتباط بین عموم بشر باشد .”

” اگر دین سبب عداوت شود عدمش بهتر از وجود است . دیگر آن که دین باید سبب وحدت عالم انسانی باشد نه سبب اختلاف . هر دینی که حق است لابد قبائل مختلفه را متحد می کند . دین اگر سبب وحدت عالم انسانی نشود البته نباشد بهتر است . دین باید ازاله تعصّب کند ، اگر چنانچه تعصّب را زائل نکند دین نیست زیرا دین متابعت حق است . پروردگار جمیع را دوست می دارد . با جمیع خلق در صلح است . به جمیع خلق مهربان است . ما باید متابعت خدا بکنیم . جمیع خلق را دوست داشته باشیم . به کل مهربان باشیم.”

” مقصود از کتاب های آسمانی و آیّات الهی آن که مردمان به راستی و دانائی تربیت شوند که سبب راحت خود و بندگان شود. هر امری که قلب را راحت نماید و بر بزرگی انسان بیفزاید و ناس را راضی دارد مقبول خواهد بود . مقام انسان بلند است اگر به انسانیّت مزیّن و الا پست تر از جمیع مخلوق مشاهده شود . بگو ای دوستان ! امروز را غنیمت شمرید و خود را از فیوضات بحر تعالی محروم ننمائید . از حق می طلبم به طراز عمل پاک و خالص در این یوم مبارک مزیّن فرماید .”

بالاخره حضرت بهاء الله مقصد از ظهور خویش را نیز بازگرداندن حقیقت ادیان و ایجاد محبّت و وحدت اعلان فرمود :

” ای پسران انسان ، دین الله و مذهب الله از برای حفظ و اتّحاد و اتّفاق و محبّت و الفت عالم است او را سبب و علّت نفاق و اختلاف و ضغینه و بغضاء منمائید.”(۳)

” ترک تعصبات :

فضای عالم انسانی را ابرهای تیره ی تعصّبات گوناگون فرا گرفته است و هر چندی یک بار این ابرهای طوفانزا به حرکت می آید و با ریزش سیل های خانه بر انداز و گردبادهای مهیب ، خرابی ها به بار می آورد . البته ریشه ی این تعصّبات را ، هم د رتقلید و جهل مردم و نیز در دسائس و تحریکات ارباب مطامع سیاسی و دینی می توان یافت. و این تعصّبات ، مضر به حال تمدّن بشر و مخالف رضای الهی است .

حضرت عبدالبهاء خطاب به بهائیان چنین می فرماید : ” ای احبای الهی از رائحه ی تعصّب جاهلانه و عداوت و بغض عامیانه و اوهام جنسیّه و وطنیّه و دینیّه که به تمام مخالف دین الله و رضای الهی وسبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بیزار شوید و از این اوهامات تجرّد یابید و آئینه ی دل را از زنگ این تعصّب جاهلانه پاک و مقدس کنید تا به عالم انسانی یعنی عموم بشر ، مهربان حقیقی گردید وبه هر نفسی از هر ملّت و هر آئین و هر طائفه و هر جنس و هر دیار ادنی کرهی نداشته باشید بلکه در نهایت شفقّت و دوستی باشید شاید به عون و عنایت الهیّه افق انسانی از این غیوم کثیفه یعنی تعصّب جاهلانه و بغض و عداوت عامیانه پاک و مقدس گردد . روز به روز سبب الفت و محبّت در میان جمیع ملل شوید و ابداً در امور حکومت و سیاست مداخله ننمائید زیرا شما را خدا به جهت وعظ و نصیحت و تصحیح اخلاق و نورانیّت و روحانیّت عالم انسانی خلق فرموده این است وظیفه ی شما .” و نیز می فرماید :

” حضرت بهاء الله مارا از هر تعصّبی نجات دادند. تعصّبات است که عالم را خراب کرده هر عداوت و نزاعی و هر کدورت و ابتلائی که در عالم واقع شده یا از تعصّب دینی بوده یا از تعصّب وطنی و یا از تعصّب جنسی یا تعصّب سیاسی . تعصّب مذموم ومضرّ است هرنوع باشد وقتی که امر تعصّبات از عالم دور شود آن وقت عالم انسانی نجات یابد . ما برای این مقصد عزیز می کوشیم بیست هزار نفر را فدای این امر عظیم نمودیم که در نهایت مظلومیّت به جهت رفع این تعصّبات و حصول اخوّت و یگانگی عالم انسانی شهید شدند این است عمل و جانفشانی ما که امم مختلفه را الفت داده و احزاب متنوعه را در ظلّ کلمه ی واحده در آورده ولی سایرین فقط حرف می زنند و یا آن هم اموری که محدود است لکن بهائیان برای فوائد عمومی و خدمت به عالم انسانی و عزّت سرمدی شب وروز جاهد و ساعیند .”

تعصّب انواع دارد . تعصّب دینی ، تعصّب وطنی ، تعصّب سیاسی و تعصّب اقتصادی . در باره تعصّب دینی می دانیم که چقدر در تاریخ بشر فتنه و آشوب و جنگ و ستیز ببار آورده و دین که اساسش بر الفت و محبّت است باعث جدال و خونریزی گشته و بین آدمیان جدائی افکنده است . جنگ های صلیبی بین مسیحیان و مسلمانان که سیصد سال در قرن های یازدهم و دوازدهم و سیزدهم میلادی به طول انجامید از تعصّب دینی بود . جنگ های موحش بین کاتولیک ها و پروتستان ها در اروپا و شیعه وسنّی در آسیا ناشی از تعصّباتی بود که در میان دو فرقه از یک دین بر پا گشته حتی تا امروز شراره هایش بلند است . همه ی ما شاهدیم که در برخی از کشور ها جامعه ی اکثریت که به دینی تعلّق دارند با جامعه های اقلّیت که دینی دیگر دارند چگونه رفتار می نمایند . این مظالم بنام دین بر اثر افروختن آتش تعصّب در قلوب مردمان جاهل و غافل از حقیقت دین رخ می دهد . حال آن که فیض الهی مستمر است پس چگونه توان گفت که فیض ربانی ، آن قوّه ی روح القدس ، آن فیوضات ابدی منقطع شود؟ در بیان این که ادیان الهی سبب اختلاف نیست و اساسشان یکی است ، حضرت عبدالبهاء می فرمایند :

” ادیان الهی سبب اختلاف نیست … زیرا اساس جمیع ادیان حقیقت است و حقیقت یکی است تعدّد ندارد و این اختلاف از تقالید است چون تقالید مختلف است لهذا سبب اختلاف و جدال است این ظلمات تقالید آفتاب حقیقت را پنهان نموده .”

در بیا ن این که نتیجه ی ظهور انبیاء الفت بشر است ، حضرت عبد البهاء می فرمایند :

” عقلای بشر که مفتون حقیقتند در نزد آنان واضح و مسلم است که مقصد از ظهور مظاهر مقدّسه الهیّه و انزال کتب و تاسیس دین الهی ، الفت بشر است و محبّت بین عموم افراد انسان . دین اساس وحدت روحانیه است ، وحدت افکار است ، وحدت حسّیات است ، وحدت آداب است و روابط معنویه بین عموم افراد تا عقول و نفوس به تربیت الهی نشو ونما نمایند و تحرّی حقیقت کنند و به مقامات عالیه ی کمالات انسانی رسند و مدنیّت الهیّه تاسیس گردد. زیرا در عالم وجود ، دو مدنیّت است یکی مدنیّت طبیعی مادی که خدمت به عالم اجسام نماید و دیگری مدنیّت الهی که خدمت به عالم اخلاق نماید . موسّس مدنیّت مادّی عقلای بشرند و موسّس مدنیّت الهیّه مظاهر مقدّسه الهی . دین اساس مدنیّت الهیّه است مدنیّت مادّیه به منزله ی جسم است و مدنیّت الهیّه به منزله ی روح. جسم بی روح مرده است و لو در نهایت طراوت و لطافت باشد . باری مقصد از دین روابط ضروریه ی وحدت عالم انسانی است . واین است اساس دین الهی ، این است فیض ابدی الهی ، این است تعالیم و نوامیس الهی ، این است نور حیات ابدی . هزار افسوس که این اساس متین متروک و محجوب جمیع ادیان ، ولی تقالیدی ایجاد کرده اند که هیچ ربطی به اساس دین الهی ندارد و چون این تقالید مختلف است از اختلاف ، جدال حاصل و جدال منتهی به قتال گردد خون بیچارگان ریخته شود . اموال به تالان و تاراج رود و اطفال بی کس و اسیر مانند . دین که باید سبب الفت باشد مورث کلفت شود . دین که باید سبب نورانیت عالم انسانی باشد سبب ظلمات شده است . دین که سبب حیات ابدی است سبب ممات گشته . پس تا این تقالید در دست است و این دام تزویر در شست ، از دین جز مضرت به عالم انسانی حصول نپذیرد . پس باید این تقالید کهنه پوسیده را که معمول به ادیان است به تمام ها ریخت و تحری اساس ادیان الهیّه کرد . چون اساس ادیان الهی یکی است حقیقت است و حقیقت ، تعدّد و تجزّی قبول ننماید لهذا الفت و اتّحاد تام بین جمیع ادیان حاصل شود . و دین الهی در نهایت جمال و کمال در انجمن عالم انسانی جلوه نماید .” (۴)

تحقیق یا تقلید :

” …از تقیّید تقلید به روضه قدس تجرید و فردوس عزّت توحید بخرام . بگو ای عباد ، باب رحمتم را که بر وجه اهل آسمان ها و زمین گشودم به دست ظلم و اعراض مبندید و سدره ی مرتفعه ی عنایتم را به جور و اعتساف قطع منمائید .” (۵)

” بطور کلی شخصیت همه ما را محیطی می سازد که در ان زندگی می کنیم و جمع عوامل طبیعی و اجتماعی و فرهنگی و دینی محیط است که هویّت شخصی و یا قومی ما را معین می کند . اگر کاملاً اسیر ان عوامل باشیم ترقی ما ممکن نیست یا لااقل محدود است . اما چون مدد از اندیشه و خرد گیریم خواهیم توانست خود را از بسیاری از بندهائی که ما را به سنت های دیرین بسته و از تحقیق و تحرّک باز داشته رها سازیم و قدمی به پیش نهیم .

تاریخ بشر نشان می دهد که هر وقت تمدّن بشری جهشی یافته زمانی بوده است که راه گشایان جامعه ی انسانی افکار و مفاهیم دیرین را که به آنان و پدرانشان تلقین گشته بر محک امتحان نهاده و با عقل دور اندیش که خدا عنایت فرموده آن ها را سنجیده و به خرد گرائی روی آورده اند . این امر نیز در باره ی دین مصداق دارد زیرا هر کس به دین پدران خویش متمسّک است چشم بسته به تقلید پیشینیان راه آنان را می پوید و چنین میگوید که آنچه میراث نیاکان من است حق است و آنچه نزد دیگران است باطل است . حتی پیروان یک دین نیز بین خود فرقه ها ساخته و تیغ تیز بر یکدیگر آخته اند و علمای هر فرقه نیز استنباطاتی از دین خود دارند که با فرقه ی دیگر تفاوت دارد و مریدان خوش باور بیچاره نیز که به تقلید معتادند این تفاوت ها را از مرشدی که به عنوان مرجع تقلید برای خود پسندیده اند با تعصب پیروی می کنند و به تحریک متولیان دین بجان یکدیگر می افتند و از این روی جنگ هفتاد و دو ملت در می گیرد . چنانچه وقایع هولناک و کشتارهای بسیاری بین فرقه های کاتولیک و پروتستان از دین مسیح و بین سنی و شیعه در دین اسلام روی داده که تا امروز باقی است .

همه می گویند که حقیقت نزد ماست و شما در ظلالتید ، گمراهید و پر گناه. هیچ کس یک دم فکر نمی کند که اگر در خانواده ای با دین دیگری تولد می شد به دینی که امروز با تعصّب به آن متمسّک است در نمی آمد و امر دیگری را حق می دانست و زیر علم دیگری سینه می زد و همین تعصّب را بر ضد دینی که امروز به آن معتقد است بکار می برد .

این انحصار جوئی در شناسائی حقیقت بلائی است که روزن عقل و خرد آدمی را می بندد و او را وا می دارد تا بنام دین که در اصل برای سعادت عالم انسانی ظاهر گشته هزاران ظلم و ستم بر مردمی که عقیده ای دیگر دارند روا دارد . اینست که از اصول تعالیم بهائی یکی تحری حقیقت است یعنی جستجوی شخصی و بی غرضانه ی حقیقت . در آثار بهائی می خوانیم:

” اول اساس بهاء الله تحری حقیقت است ، یعنی باید نفوس از تقالید ی که از آباء و اجداد مورث مانده منزّه و مقدّس گردند ، زیرا موسویان تقالیدی دارند ، زردشتیان تقالیدی دارند ، مسیحیان تقالیدی دارند ، بودائی ها تقالیدی دارند . هر ملتی تقالیدی دارد و گمان می کند تقالید خود حق است و تقالید دیگران باطل. ما می خواهیم بفهمیم کدام یک صحیح است ، جمیع تقالید که صحیح نیست . مثلاً شخص یهودی چون معتقد و متمسّک به تقلید موسویان است ممکن نیست بفهمد دیگران حق هستند . پس تا ترک تقالید نشود حقیقت جلوه ننماید .”

به موجب تعالیم بهائی از مهمترین راه های وصول به وحدت و یگانگی بشر همین جستجوی شخصی و بی غرضانه ی حقیقت است زیرا حقیقت یکی است ، تعدّد ندارد و اگر کسی عاشق حقیقت باشد و حقیقت جوئی پیشه سازد در می یابد که حقیقت انحصاری نیست وملاحظه خواهد کرد که تمام پیغمبران ، مروّجین حقیقی واحد بودند و همه ی ادیان از یک منبع سر چشمه گرفته اند . چنین شخصی در می یابد که باید عاشق نور بود ، در هر چراغی بدرخشد ، باید عاشق جمال گل بود ، در هر باغی که بروید ، تشنه ی آب بود ، از هر چشمه که بجوشد . در خطابات حضرت عبدالبهاء آمده است :

” تقالیدی که در دست ادیان است مانع اتحاد و اتفاق است زیرا تقالید مختلف است . اختلاف تقالید سبب نزاع و نزاع سبب قتال ، لهذا باید تقالید را ترک نمود و تحری حقیقت کرد . چون حقیقت یکی است اگر کل تحری حقیقت نمایند شبهه ئی نیست که کل یکی شوند . متحد و متفق گردند زیرا این همه نزاع از تقالید است والا اساس ادیان الهی یکی است و آن فضائل انسانی است . هیچ کس در فضائل اختلاف ندارد . همه متفقند که فضائل نور است و رذائل ظلمت . پس ما باید رجوع به اساس ادیان الهی نمائیم. تقالید را ترک کنیم . یقین است متحد می شویم وبه هیچوجه اختلافی نمی ماند .”

خوانندگان عزَیز باید بدانند که هرگز بهائیان دیگران را تکلیف نمی کنند که بهائی شوند بلکه فقط می گویند تحقیق نمایند و آنچه را که شنیده اند با آنچه آئین بهائی ترویج می کند مقایسه نمایند ولو آن که آن آئین را قبول ننمایند لااقل از تعالیمش با خبر گردند و سوء تفاهماتی که بر اثر تهمت و افتراء و بهتان در ذهن و ضمیرشان آکنده شده بر طرف می شود و دشمنی های بی جهت بین دو انسان که در یک آب و خاک پرورش کرده اند فرو می نشیند . ” (۶)

” آنان که دین را برای حفظ منافع خود مورد سوء استفاده قرار می دهند در حقیقت خائنان به دین اند . ما دین را برای جامعه لازم می دانیم ، چون در خفا هم ناظر بر اعمال انسان ها است و مانع از فساد ، و مروج انسانیت و مدارا و کمک به هم نوع است. جامعه بدون تفکرات دینی در واقع جسم بدون روح است . اگر دین مروج جنگ و فساد و دشمنی شود بـــدون شک مردم به بی دینی روی می آورند و این به نفع هیچ کسی نیست . بهتر است که شما هم بخاطر حفظ دین به اخلاقیات روی بیاورید و دشمنی و جنگ مذهبی و عقیده ای را به خاطر حفظ جامعه فراموش کنید .” (۷)

علمای در ظل ادیان را می توان در دو دسته ی مجزا تقسیم نمود : اول آنانی که منورالفکر هستند و در جهت ترویج وانتشاراوامرالهیه گام برمی دارند وهمواره سعی و کوششان ایجاد دوستی و اتحاد و اتفاق بین مومنین وهمچنین بین همه ی نفوس انسانی است . وقسم دیگرآنانی هستند که ردای دین را دربردارند ولی پی وصول به نفسانیات خویش می باشند و دین را وسیله و ابزار رسیدن به دنیا قرار می دهند به همین جهت تفرقه و خصومت و جنگ و جدال را ترویج می نمایند تا به خواسته های خود برسند وبرای تمیز این دو گروه روایتی که به حضرت امام حسن عسکری منسوب است را به همراه تبیینی که حضرت عبدالبهاء در رساله ی مدنیه بیان فرمودند را به اختصار نقل می نماید تا معلوم شود که مرجع تقلید را چگونه می توان تشخیص داد:

” وَ أمّا مَن کانَ مِنَ العُلماءِ صائِناً لِنَفسِهِ حافِظاً لِدینِهِ وَ مُخالِفَاً لِهَواهِ وَ مُطیعَاً لِأمرِ مُولاهِ فَلِلعَوامِ أن یُقَلّدُوُه” (۸) صیانت از نفس ، اولین خصیصه ی هر عالم ربانی باید باشد که عبارت است از ” صیانت از نقائص باطنیه و ظاهره و اتصاف به اوصاف کمالیه معنویه و صوریه بوده ، اول صفت کمالیه علم وفضل است ؛ ثانی صفت کمالیه عدل و حقانیت است ؛ ثالث صفت کمالیه به صدق طویت و خلوص نیت به تربیت جمهور پرداخته .”( ۹)

ویژگی دومی که باید مرجع تقلید داشته باشد تا واجد مرجعیت گردد ، حفظ و حراست از دیانت وترویج آن است که ” هیئت ملت را از کل جهات محافظه نمودن و در اعلاء کلمه الله و تکثیر جمعیت دینیه و ترویج دین الهی و غلبه و استعلائش بر سائر ادیان از اتحاد جمیع وسائل و وسائط سعی بلیغ را مبذول داشتن است…ترویج دین الهی به کمالات انسانیه و اخلاق حسنه و شیم مرضیه و حرکت روحانیه است .” (۱۰)

خصیصه ی سوم که امام حسن عسکری در این روایت ، مرجع اسلام را منوط به داشتن آن نموده ، عبارت از مخالفت عالم بر هوای نفسانی خویش است ، زیرا ” هوای نفس آتشی است که صد هزار خرمن وجود حکمای دانشمند را سوخته و دریای علوم و فنونشان این نار مشتعله را مخمود ننموده و چه بسیار واقع که نفسی به جمیع صفات حسنه انسانیه آراسته و به زیور عرفان پیراسته لکن اتباع هوی شیم مرضیه آن شخص را از هیئت اعتدال خارج نموده در حیز افراط انداخت نیت خالصه را به نیت فاسده تبدیل نمود و همچنین اخلاق در مواضع لائقه ظاهر نگشت بلکه به قوت هوی وهوس از مسلک مستقیم نافع منحرف به منهج غیر صحیح مضر متحول گشت .”( ۱۱)

آخرین خصیصه ی مرجع تقلید ،اطاعت محضه از امر مولاست و” این معلوم و مبرهن است که اعظم منقبت عالم انسانی اطاعت پروردگار است و شرف و عزتش در متابعت اوامر و نواهی خداوند یکتا. نورانیت امکان به دیانت است و ترقی و فوز و سعادت خلق در متابعت احکام کتب مقدسه الهیه.” ( ۱۲) لذا عالم ربانی باید بر اساس امر مولا حکم صادر نماید نه به ظن و شک وتردید خویش و عالمی که دارای چهار ویژگی فوق باشد در این صورت می تواند مرجع تقلید مسلمین قرار گیرد و الا فاقد صلاحیت چنین مقامی است . و از این لحاظ است که باید به این ندای جان افزا گوش جان سپرد و از تقلید وهم به شاه راه مستقیم قدم گذاشت و آن را مجاهده نمود:

” ای اهل ایران چشم را بگشائید و گوش را باز کنید و از تقلید نفوس متوهمه که سبب اعظم ضلالت و گمراهی و سفالت و نادانی است مقدس گشته به حقیقت امور پی برید و در اتخاذ تشبث به وسائل حیات و سعادت و بزرگواری و عزت خود در بین ملل و طوائف عالم بکوشید . نسائم بدیع حقیقی می وزد چون اشجار بوستان به شکوفه و ازهار مزین گردید و ابر بهاری در فیضان چون روضه خلد سر سبز و خرم شوید . ستاره صبحگاهی درخشید در مسلک مستقیم در آئید . بحر عزت در موج بر شاطی اقبال و اقدام بشتابید . معین حیات طیبه در جوش در بادیه تشنگی پژمرده نیاسائید. همت رابلند کنید ومقاصد را ارجمند . کسالت تا کی و غفلت تا چند ؟ از تن پروری جز نومیدی دارین نیابید . و از تعصب جاهلی و استماع اقوال بیفکران و بیخردان جز نکبت و ذلت نبینید توفیقات الهیه موید شما و تائیدات ربانیه موفق . ازچه به جان نخروشید و به تن نکوشید ؟” (۱۳)

عامل فقر و تنگ دستی و ارتباط آن با کجروی :

زمانی که نظام ارباب رعیتی غالب بر جامعه بود ، رعایا را توان ترقی نبود ؛ وهمچون برده بر مزرعه ارباب آنقدر کار می کردند ، که تا هلاک شوند ؛ بدون اینکه فرزندان از دسترنج آنان ارثی برند . همه مال ارباب بود و بس ، حتی جان رعیت. ایولی ها هم از این بلا در امان نبودند و آنچه تقریبا نیمی از آنان را کمی از دیگران نجات داد ، نوآئینیان بودند که بر اساس آموزه های دینی خویش توصیه به کسب حرفه و صنعت شدند ؛ لذا کم کم در نجاری و ساخت و پرداخت صنعت چوبی شهره زمان خویش در اطراف و اکناف محل زیست خود شدند ، و همین عاملی در ترقی امور مادی و معنوی آنان گردید ؛ وکمی بر دیگر محلی های خویش پیشی گرفتند . و بعد آن به سواد آموزی پرداختند که از جمله آموزه دیگری از اعتقاداتشان بود ، زیرا اسّ اساس سیئات را جهل و نادانی می دانستند . و مسلمانان ایول به جای اینکه همانند آنان عمل کنند و با سواد شوند ، و به حرفه پردازند ، محکوم به جریان زمان خویش شده و هیچ تغییرو تحوّلی را تجربه نکردند ؛ لذا رشک و حسادت بر آنان غالب آمد و از راه ناصواب قصد ارتقاء نمودند ، این بود که عامل دسائس محرکین بد کین شدند، و مذهب را بهانه نمودند که به مال و منالی برسند ، و چشم طمع به زمین های حاصل خیزهم محلی های خود نمودند ، که البته خود از داشتن آن بی بهره نبودند ، ولی کج اندیشی آنان را به بیراهه برد و” الحسدُ یاکلُ الجسد”، مصداقشان شد . این بود که به زعم خود انقلابی نمودند ولی منقلب نشدند . آتشی بپا کردند ، ولی ریش خودشان سوخت . آنان در تب و تاب وقایع انقلاب که دگر اندیشی از نظر اولیاء امورجرم محسوب می شد ، از تعصب مردم دیگر روستاهای اطراف خویش سوء استفاده نموده و آنان را با خود همراه نمودند و خیل عظیمی از جمعیت به راه انداختند ، تا چند خانواده بهائی را از ده بیرون کنند و برای همیشه از نبودشان آسوده باشند و بدون حضور آنان به شعائرو آداب و رسوم مذهبی خویش پردازند ، که وجود آنان اختلالی درمرامشان ایجاد ننماید .

ولی وقتی بر سر زمین ومال ومنال بهائیان دعوایشان شد، ونیت شان آشکار گشت ، تازه مسلمین روستاهای اطراف متوجه شدند که آلت دست چه نفوس طماعی قرار گرفته بودند ، که بعد آن کم کم از آنان تبری و دوری جستند . واینک بغض ۲۷ ساله ی مسلمین ایول ترکید ، قرار گذاشتند که به اقدام دیگری دست بزنند . با مسئولین امور درغیاب هماهنگی نمودند که آتش سوزی و تخریب منازل بهائیان را اقدامی مردمی جلوه دهند . لذا مجدد به سراغ روستاهای اطراف رفتند و جز تنی چند را که تطمیع نمودند و ماشین های سنگین آنان را اجاره کردند ، موفق نشدند که این بار در بازی جدید رفیق داشته باشند ؛ مردم روستاهای مجاور نه تنها نپذیرفتند ، بلکه چنین عملی را ننگ وعار دانسته و عاملین را مسلمان ندانستند . حالا دیگر وضع بسیار متفاوت با سال ۱۳۶۲ بود زمین وخانه سرا آن هم در روستائی مثل ایول ییلاقی،که ارزش مادی داشت ، چشم طمع مسلمین ایول را باز نمود تا آن را تصرف نمایند ، حال دین اسلام بپذیرد یا نه؟ بلاخره یک کلاه شرعی می توان درست نمود حتی اگر به شراکت با صاحب شرع باشد. ولی آنانی که منصف بودند در دام نیفتادند و بد نامی برای خویش نپسندیدند. خوبست خاتمه این مقال گوش به سخنی دهیم که بی ارتباط به مطلب نیست و پیشنهادی هم برای عاملین دارد:

” همه چیز گواه آن است که فقر موجب عدم توانائی در استفاده از نظام آموزشی و احراز تخصص می شود بدینسان نظام علیت وارونه می شود و لااقل می توان از یک نوع علیت دورانی سخن گفت و یا چنانچه معمول است از دایره باطل فقرو نادانی . فقیر به صورت فردی ضعیف یا بهتر بگوئیم غیر اجتماعی در می آید . او نمی تواند دریافت درستی از زمان داشته باشد ، آینده نگر باشد وفعالانه در بازی روابط غیر مشخص که لازمه ی کار در محیط کارخانه و تمدن جدید است وارد شود . می توان قبول کرد که دلیل اصلی ضعف او خصوصیات محیطی است که در آن زاده شده و پرورش یافته است . او فقط با جنبه های غیر سالم ، فیزیولوژیک و یا روانی ، شهر بزرگ آشنائی دارد و جای تعجب نیست اگر شخصیت او در هم کوفته شده باشد. شاید بتوان او را با روش های روان درمانی معالجه کرد ، در هر صورت باید حتماً محیط او را عوض کرد و پیشنهاد می شود که او را به روستا باز گردانند و در آن جا گروهی از مددکاران ، متخصصین تعلیم و تربیت و پزشکان وی را در ساخت دو باره ی شخصیت و رفتارهای شایسته یاری کنند . ” (۱۴)

درکنارفقروتنگدستی عوامل دیگری وجود دارد که بی ارتباط با آن نیست و از جمله بیکاری و بیسوادی و اعتیاد است . در ایران امروز وجود این چهار مورد خانمان برانداز ، شهر و روستا نمی شناسد . بالاخص اعتیاد به مواد مخدر از انواع آن اگر در روستا بیشتر از شهر شایع نباشد کمتر از آن نیست . و روستانشیان ایول نیز مبتلا به عوامل مزبورند وهمین عوامل روز بروز آنان را محرک تصرف اموال بهائیان می نماید ولی آنچه در نهایت عایدشان خواهد شد ، دود ودم بر باد رفته است . ” شبکه اول سیمای جمهوری اسلامی ایران ، در اخبار ساعت ۲۱ روز چهار شنبه مورخ ۳/۴/۷۷، آمارمعتادان کشوررا بیش ار یک میلیون نفر اعلام کرد . سایر برآوردها و اظهار نظرهای غیر رسمی ، تعداد معتادان کشور را ما بین یک میلیون الی دو و نیم میلیون نفر تخمین می زنند . { آمار اعلام شده با روند رشد اعتیاد در ایران ، می تواند تعداد معتادین یکی از شهرهای بزرگ ایران باشد ، نه همه ی آن .} تفاوت چنین آمار و ارقامی در خصوص معتادان کشور نباید موجب شگفتی باشد . زیرا سایر آمار و ارقام اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی نیز چنین وضعیت نا مطلوبی دارند . با توجه به واقعیت های موجود ، متاسفانه تا کنون آمار معتادان کشور به طور علمی و تحقیقی مورد بررسی و مطالعه قرار نگرفته است و تا آنجائیکه قراین نشان می دهد ، هیچ سازمان و نهادی نیز در این امر مهم به سرمایه گذاری جدی محققانه نپرداخته است .” (۱۵)

روستا در ایران امروز محیطی دنج برای اعمال خلاف از هر نوع است . بعد مسافت و دور بودن از مجریان قانون به اعمال مزبور دامن می زند . روستا در کنار خانه های خشت و گلی سنتی خود ویلاهای زیبا وباغ های وسیع را در بر دارد که حکایت از وجود دو قشر طبقاتی می نماید : از یک طرف نفوس فقیر و تهی دست که به نان شب خویش محتاج است و از طرف دیگر ثروتمندانی را که با ماشین های نو و زیبا روزهای تعطیل وگاه غیر آن را به روستا می آیند تا کباب و شراب و… را نوش جان کنند وقلیانی بکشند و به زعم خود ،به عیش وعشرت پردازند . همین تفاوت طبقاتی باتوجه به ناهنجاری های مزبور عامل بروز انواع کجروی در جامعه است . جوانان از روستا کوچ کرده ی به شهر ، به علت عدم وجود امکانات در روستا و بی توجهی مسئولین به این موضوع ، باعث دامن زدن به کجروی هائی در شهرگردیده اند ؛ چه آنانی که در نهادی مشغول کارند و چه آنانی که به کارگری می پردازند زیرا با توجه به عدم تعادل دخل و خرج زندگی دست به کجروی می زنند . جوانان مسلمان ایول نیز مستثنی از این قضیه نیستند . در راس آنان رحیم لیالی ایولی که در مقام سرداری در نظام است با رفیق هم دوش خود ، رعنا زاده ی چوپینی و نوچه هائی مثل مومن که در حراست نیروی انتظامی است ، و سید جواد معلم آموزش و پرورش ، و منصورکارمند خانه ی بهداشت ، ونادعلی بنا ، ومحمد علی کارمند استانداری ، و فیض الله نجار ، و علی رضا کارمند بانک ، وایلیاس سپاهی ، و… که چفیه ( چفیه یا کوفیه ،لیاس سنتی عربی ) بر دوش گرفته بودند ، به آتش افروزی وتخریب منازل بهائیان ایول پرداختند . به گفته ی رفقای رحیم ، وی برای این کار هزینه ای معادل ۳۰۰ میلیون تومانی از صندوق بیت المال دریافت نمود . خوبست که رحیم حال خویش را از مادرش سوال نماید زمانی که متولد شد ، مادر شیر برای وی در سینه نداشت و از مادری بهائی شیرخورد . وچون بزرگ شد و به مقام سرداری رسید ، خانه ی مادر و برادر وخواهر رضاعی خویش را به آتش کشید و تخریب نمود . کسی که با خود چنین کند ، البته با دیگرانش معلوم است ! آنچه که درفوق به آن پرداخته شد و از مسائل مهم اجتماعی ایران است، ومسئولین امور عامل و باعث پدیداری آن می باشند را با نقلی مختصر از کتابی در همین زمینه به پایان میبرد:

” معمولاً مردم ، کسی را غیر عادی می دانند که رفتار ، تفکر و عواطف او عجیب و غیر معمول است و از این حیث با دیگران تفاوت های مخصوصی دارد . ولی در حقیقت ، غیر عادی بودن به معنی اختلال روانی نیست و معنای متنوع و پیچیده ای دارد . رفتار غیر عادی ممکن است ذهنی یا عینی و شدید یا خفیف باشد . به صورت اختلال در فعالیت های شناختی یا کنش های عاطفی ظاهر گردد و با ناهنجاری هایی در سیستم ادراکی ، انگیزشی، حسی وحرکتی ، کلامی و روابط بین فردی و اجتماعی را شامل شود….(ص.۶۳)

در طول تاریخ قدرت وسیله ای بوده است برای نفوذ در تدوین قانون به نفع اغنیا و صاحبان قدرت و یا اینکه حداقل صاحبان قدرت سعی می کردند که به کارهای خود، حتی اگر خلاف باشد جنبه ی قانونی بدهند….(ص.۱۱۸)

یکی از حقوق دانان بزرگ می گوید : ” بزرگترین عدالت ها خود بی عدالتی است .” کسانی که به دلایلی مورد قضاوت دادگاه ها قرار می گیرند ، تمام کجروان اجتماعی را تشکیل نمی دهند و کسانی که به عنوان اشخاص کجرو و قانون شکن به دادگاه ها گسیل می شوند الزاماً خطرناکترین و زشتکارترین افراد یا به عبارت دیگر کجروان اجتماعی نیستند . افراد صاحب قدرت کجرو ، هرگز به دادگاه ها آورده نمی شوند ….(ص.۱۲۲)

انحراف اجتماعی تا چه حد در یک سیستم و نظام تاثیر نامطلوب دارد ؟ بدون شک برآورد و تصور آن غیر ممکن است ولی تاثیر عمده ای که انحراف برروی سازمان اجتماعی دارد بیشتر تاثیر نامطلوب آن بر روی اعتماد و ایمان مردم نسبت به سازمان های اجتماعی خواهد بود ….(ص.۱۳۲)

مطالعات علمی نشان داده است که فقر مبنا و اساس انحرافات اجتماعی است. ار آنجائی که بیشتر مجرمین…مبتلایان به امراض روانی و اشخاصی که اقدام به خودکشی می نمایند بیشتر از طبقات پائین اجتماع بوده است ، فقر باعث می شود که مرتکب چنین اعمالی شوند….(ص.۱۵۳)

تردیدی نیست وقتی در جامعه ای تأمین اجتماعی و امید به داشتن آینده ای روشن برای افراد وجود ندارد ، به جای تأمین اجتماعی ، خود تأمینی پدید می آید و برای رسیدن به آن چون روش های صحیح دستیابی به تأمین اجتماعی وجود ندارد، از شیوه های نادرست رسیدن به آن استفاده خواهد شد. مسئله دیگر عدم تعادل بین درآمد و هزینه است که انسان را وادار به انجام کارهایی می کند که از شئونات انسانی وی خارج است … (ص۱۹۷) فساد اجتماعی که بخشی از آن فساد اداری است هنگامی پدید می آید که تعادل اجتماعی ـ اقتصادی به هم می خورد.هرقدرتخطی ازاصول افزایش یابد فساد اجتماعی ـ اداری بیشترمی شود… بنابراین اگربگوئیم سازمان های اداری درایران نا متعادل و نامنظم هستند ، سخنی به گزافه نگفته ایم وتنها واقعیتی عینی وملموس را مطرح ساخته ایم .” (۱۶)

انگ جاسوسی بر بهائیان :

از جمله تمارضی که بعضی از هم ولایتی های ایولی مثل بعضی از هم وطنان ما به آن دچارند بیماری وبای ذهنی جاسوسی است ، که جاسوسی دول قدر عالم را به بهائیان نسبت می دهند . و این یکی از اکاذیب انجمن حجتیه ی کهنه ونو است . در حالی که امروزه هرکس می داند که جاسوس چه تعریفی دارد ؛ و شغل جاسوسی آنقدر مردمی نشده که جاسوس در کوچه و بازار پرسه بزند و جاسوسی نظامی را بنماید که مدعی است ارتش بیست میلیونی دارد . و در بین بهائیان آن هم کشاورز، در روستائی مثل ایول ، که در تخریب منازلشان یک هفته جاده ی فرعی بسته و چند نفر شبانه کشیک می کشیدند که مبادا جاسوسی وارد محل شود و آتش و دودی را که به راه انداخته بودند برای رسوائی شان به عالم مخابره کند و به این تر تیب اسلام ستیزی و تبلیغ علیه نظام شکل گیرد . امروزه کسی به ایول رود منزلی که در وسط روستا مصادره شده را می بیند ، که بعد از ۲۷ سال این جمله را بر دیوار آن می توان خواند که ” با سران کفر مبارزه نمائید .” بهائیان کشاورز ایول که در سال۶۲ سران کفر شده ! و به همین علت آواره شدند ، کسی از آنان باقی نمانده و اگر هم در قید حیات باشند ، یا از چشم نابینا و یا از گوش نا شنوایند . و تعدادی از آنان در این بی مهری هم محلی های خود و آوارگی به کوی و برزن و عدم آشنائی با محیط شهری زیر اتومبیل رفته و خونشان بر زمین ریخته است ، که معلوم نیست دامن چه کسانی را گرفته و یا من بعد بگیرد و به نظر می رسد که با همه ی این توصیف آمدن این کشاورزان به شهر اقدام جاسوسی شان را آسان تر کرده باشد زیرا همه ی وسائل جاسوسی به سهولت دم دستشان است !

مطلب ذیل برای آنانی که به مرض وبای ذهنی جاسوسی مبتلایند نقل می شود ، گرچه این بیماری صعب العلاج است ولی شاید برای کسانی که سم ابرهی انصاف داشته باشند ، بارقه ی امیدی باشد که حقیقت را بیابند :

“بهائیان مطابق مدارک موجود نه تنها حق زندگی کردن بلکه حق سفر به اسرائیل را هم ندارند . آن طور که بر ما معلوم شده است بهائیان برای زیارت اماکن مقدسه ی خودشان ، حداکثر ۳روز تا ۹ روز و آن هم با اجازه ، حق سفر به اسرائیل را دارند . بهائیان از هیچ گونه مزیتی که سایر ادیان هم دارند در اسرائیل بر خوردار نیستند.

بعد از جنگ جهانی دوّم و قبل از تشکیل دولت اسرائیل منطقه ی فلسطین تحت نظارت دولت انگلیس اداره می شده است . در دورانی که این حق نظارت به پایان می رسد کمیسیونی از طرف سازمان ملل برای حل اختلافات تشکیل می شود. ریاست این کمیسیون به یک قاضی یه نام هیل شاندستروم وا گذار می شود . رئیس این کمیسیون در نهم جولای ۱۹۴۷ نامه ای به شوقی ربانی که آن زمان مسئول جامعه ی جهانی بهائی بوده است می نویسد : ” از طرف کمیسیون مربوطه ی خود مامورم که با نهایت دقت در مصالح دینی اسلام ، یهود و مسیحیت در فلسطین تحقیقات کامله نمایم… بی نهایت سبب تشکر و امتنان من خواهد بود که آن جناب نیز به علت مصالح دینی بهائی و اهمیت تاریخی این سرزمین برای اطمینان بیانیه ای ارسال فرمائید.

در ۱۴ ماه جولای ۱۹۴۷ بلافاصله شوقی ربانی به این سئوال پاسخ می دهد : “… وضع بهائیان در این کشور به دلائلی منحصر به فرد است . بیت المقدس هر چند که مرکز روحانی مسیحیان است ولی مرکز اداری آنان نیست و این قضیه نه فقط در باره ی کلیسای رم صادق است بلکه شامل جمیع فرق مسیحی می گردد و نیز با آن که ثانی الحرمین در عالم اسلام شمرده می شود و لکن حرم اعظم شریعت اسلام و مرکز حج آنان در عربستان است نه فلسطین . فقط پیروان شریعت حضرت موسی هستند که علاقه ای به موازات علاقه و بستگی بهائیان به این سرزمین دارند زیرا بیت المقدس شامل بقایای هیکل سلیمان و مرکز موسسات دینی و سیاسی ایشان است که علائق محکمی با تاریخ گذشته این قوم دارد و فقط در یک امر با بهائیان فرق پیدا میکنند و آن این است که موسسین ثلاثه ی عظمای امر بهائی هر سه در این کشور به خاک سپرده شده اند لذا این سرزمین نه فقط مرکز زیارت بهائیان در جمیع انحاء عالم است بل مرکز دائمی تشکیلات بهائی نیز هست که این جانب افتخار قیادت آن را دارم.

شریعت حضرت بهاءالله بالمره از سیاست جداست . هرگز در این مناقشات حزن انگیزی که در باره ی مستقبل این کشور اجرا می گردد طرفداری از فردی بر ضد دیگر نکرده ایم و در این باره بیانیه ای و یا اشاره که متضمن چگونگی وضع سیاسی این مرز و بوم در مستقبل ایام باشد هرگز از افراد جامعه ی بهائی و شخص این جانب صادر نخواهد شد .

هدف ما تاسیس صلح عمومی در جهان است . مقصد ما اجرای عدالت در جمیع طبقات عالم انسانی است . یعنی حتی در سیاست جهان بایستی عدالت مجری گردد و چون بسیاری از نفوس که به شرف ایمان فائز شده اند از اصل کلیمی و مسلمان می باشند لذا ابداً تعصبی به هیچ فرقه ای بر ضد فرق دیگر نداریم و بینهایت مشتاقیم که آنان را با یکدیگر به صلح و صفا دعوت نمائیم زیرا تنها بدین طریقه است که صلاح و مصلحت افراد آنان و کشورشان محفوظ و مامون می ماند .

آنچه مربوط به ماست اینست که هر تصمیمی در باره ی مستقبل این سرزمین اتخاذ گردد و هر کس حاکم بر این کشور شود این نکته را بشناسد که شهر عکا و حیفا مرکز روحانی و اداری شریعت جهانی بهائی است و نیز معترف بر استقلال شریعه الله گردند و بهائیان حق آن را داشته باشند که اداره ی امور خود را از این سر چشمه بنمایند و نیز به بهائیان اطراف جهان حق زیارت و تشرف به مقامات مقدسه ی بهائی داده شود تا مانند یهود و مسیحی و مسلمان که حق زیارت بیت المقدس را دارند آنان نیز به شرف زیارت ارض اقدس نائل گردند ، این حقوق را معتبر دانند و معترف شوند و الی الابد محفوظ و مصون بدارند . ”

…اگر زیارت عده ای بهائی از اماکنی که از نظر آن ها مقدس است جرم است چرا زیارت اماکنه مقدسه ی شیعه در نجف و کربلا جرم نیست ؟ اگر مذهب شیعه حق خود می داند که آرامگاه ائمه خود را در نجف و کربلا بعد از آنکه توسط وهابیون عربستان سعودی ویران شد مجدداً با شکوه و جلال باز سازی و میلیون ها تومان خرج آنها بکند ، حتی برای مرتبه دوّم بعد از خراب کردن اماکن مقدسه توسط ترک های عثمانی مجدداً باز سازی نمایند ، چرا دیگران نباید این حق را داشته باشند ؟ ما این اقدام ایرانیان را ستایش و تائید می کنیم که خرابی ها را جبران کرده اند و اماکن مقدسه را مجدداً برای زائرین شیعه آماده نموده اند عملی است پسندیده .برای بیدار کردن ذهن … به دو رویداد ذکر شده مختصراً اشاره می نمائیم .

۱ – عربی به نام عبدالوهاب ، علوم اسلامی را در اصفهان تحصیل می کند و مکتب وهابی را پایه می گذارد . او بسیاری از اعتقادات را بدعت می داند و با آن ها مخالف است ” از جمله بنای قباب عالیه بر قبور ائمه و انبیاء و تذهیب بقاع به زر وسیم و موقوف داشتن اشیاء نفیسه در مضاجع متبرکه و طواف مراقد ایشان و تقبیل عتبه را شرک دانست و مرتکبین این اعمال را با بت پرستان برابر نهاد .”

” عبدالوهاب آهنگ کربلا نمود وبا ۱۲۰۰۰ تن از ابطال و رجال خود چون سیلاب بلامغافصه به کربلا در آمد و این هنگام بامداد روز عید غدیر بود .

پس نخستین تیغ بی دریغ در سکنه آن بلده نهاده ۵۰۰۰ تن از مرد و زن مقتول ساختند و ضریح مبارک را در هم شکستند و آلات زر وسیم و جواهر رنگین و لالی ثمین که سالهای فراوان از هر کشوری و کشور ستانی بدان جا حمل داده و خزینه نهاده بودند به نهب و غارت بر گرفتند و قنادیل زرین و سیمین را فرود آورد و خشت های زر احمر را از ایوان مطهر باز کردند و چندانکه توانستند در تخریب آثار و بنا کوشش کردند و بعد از ۶ ساعت از شهر بیرون شدند و اشیاء منهوبه را بر شتران خویش نهاده به جانب درعیّه کوچ دادند.”

بعد از این فاجعه شیعیان ایرانی مجدداً اماکن مقدسه را تعمیر می کنند و بابت این تعمیرات هزینه سنگینی را متحمل می شوند .

۲ – ولی بار دیگر در سال ۱۸۴۴ در زمان محمد شاه قاجار ، نجیب پاشا وزیر بغداد به کربلا لشگر کشید . شرح این واقعه را سپهر در ناسخ التواریخ چنین گزارش می کند :

“… نجیب پاشا حکم داد تا با گشادن توپ و قوت یورش شهر کربلا را مفتوح ساخته ، زائر و مجاور و وارد وصادر را جمیعاً از دم تیغ بگذرانند ، جز آن کس که در خانه ظل السلطان و خانه حاجی سید کاظم (رشتی) جای کنند زحمت نرسانده ؛ و حشمت این دو خانه را از بقعه مطهره سیدالشهداء و روضه متبرکه عباس بن علی علیهم السلام بر زیادت بداشت .

بالجمله چون ۳ روز از مدت محاصره سپری شد، روز یازدهم شهر ذیحجه الحرام شهر را مفتوح ساخت و حکم داد تا ۳ ساعت تمام لشکریان به قتل عام قیام کردند و ۹۰۰۰ تن عرضه هلاک و دمار ساختند و در بقعه سیدالشهداء و حضرت عباس نهرها از خون ناس براندند ؛ و در این دو بقعه مبارکه اسب وشتر بستند و هر مال و خزانه که در آن بلد یافت شد، به غارت بر گرفتند و الواحی که در روضه منوره نصب بود خرد و درهم شکستند . بالجمله نجیب پاشا بعد از سه روز حاکمی در کربلا بگذاشت و روز چهاردهم ذیحجه به جانب بغداد مراجعت کرد .”

بدین ترتیب در طول ۵۰ سال دو مرتبه اماکن متبرکه شیعه بدست مسلمانان وهابی و سنی خراب و مجدداً با تحمل هزینه های سنگین توسط شیعیان باز سازی می شود . ما ضمن اینکه تجاوز به اماکن متبرکه شیعه را محکوم می کنیم و عمل آن ها را زشت و قابل سرزنش می دانیم و زحمت شیعیان برای باز سازی اماکن را ستایش می کنیم ، از شما می پرسیم چرا این حق را برای پیروان سایر مذاهب قائل نمی باشید ؟ آیا می توان شیعیان را به دلیل سفرهای زیارتی که به عراق می کنند همدستان دولت های عراق دانست و ایرانیان شیعه را مسئول جنایات حکام عراق معرفی کرد ؟ و یا زائرین خانه خدا را همدستان وهابیون عربستان دانست ؟ آنچه مسلم است ملت ما تا کنون از کشور عراق آسیب های فراوانی دیده است و خسارات زیادی را متحمل شده است در حالیکه اسرائیل تا کنون به کشور و ملت ما ضرری نرسانده است . جنگ بین اعراب و اسرائیل جنگ خانوادگی آن هاست . اختلاف دو پسر عمو است و ربطی به ملت ما ندارد .

کشور های عربی تا کنون چه گلی بر سر کشور و ملت ما زده اند که ما برای آن ها سینه چاک می کنیم . آیا اعراب ادعای جزایر ایران را ندارند ؟ آیا آن ها خلیج فارس ایران را خلیج عربی نمی دانند ؟ آیا چشم به بخشی از خاک ایران ندارند ؟ ما تجاوزات اسرائیل به فلسطین را نمی پسندیم و آن را با مــــــوازین انسانی مطابق نمی دانیم همانطور هم کشتار بی گناهان اسرائیلی را درست نمی دانیم . ما هر نوع تجاوزی را خلاف شان انسانی می دانیم و با آن مخالف هستیم . ولی هیچ دلیلی ندارد که بهائیان را به خاطر اماکن متبرکه ای که در اسرائیل دارند همدست و موافق اسرائیل بدانیم. باید توجه داشت که بهاء الله به میل خود به عکا نرفت بلکه او را به آن منطقه تبعید کردند و در آن جا وفات نمود .

پولی که بهائیان جهان برای ساختمان های اماکن مقدسه بهائی در اسرائیل خرج کرده اند شاید یک صدم پولی نباشد که شیعیان سالیانه در کشور های عربی که دوست ایران هم نیستند خرج می کنند . بدین ترتیب آیا شما می توانید به خودتان حق بدهید که پول ایران را در کشور های دشمن ایران خرج کنید ولی برای سایر گروه ها حتی این حق را هم قائل نباشید که اماکن مقدسه خود را بسازند ؟ (۱۷)

حال به دو مطلب ذیل توجه نمائید وشخص منصف را از غیر آن تمیز دهید و به دنبال آن فرازهائی از آموزه های امر بهائی را مطالعه نمائید و در مضامین آن تفکر و تامل کنید :

دکتر محمد معین در جلد پنجم فرهنگ فارسی در ظلّ کلمه بهائی صفحه ۳۰۰ می نویسد : ” … نظم بهائی بر دو پایه استوار است .، مبادی و احکام . مبادی نیز به تعالیم روحانی و اجتماعی و اصول نظم اداری تقسیم می شود . تعالیم روحانی و اجتماعی عبارتست از : ترک تقالید و تحری حقیقت ، اعتقاد به الوهیت ، احتیاج به فیض الهی ، ضرورت دین ، وحدت ادیان، صلح عمومی ، تساوی حقوق زن ومرد . مبادی اداری عبارتست از : اصول تشکیلات و محافل روحانی ، شورای بین المللی و بیت عدل اعظم ” کسی که برای نخستین بار با برخی از تعالیم بهائی آشنا می گردد شاید به شگفت آید و با خود بگوید اگر تعالیم بهائی اینست پس چرا عده ای با آن سخت مخالفت می ورزند و با سماجت و دور از انصاف آن را وارونه جلوه می دهند و تعالیم بهائی را آن گونه که هست به مردم نمی گویند و به جای سعی در درک حقایق روحانی به ایراد گیری بر می خیزند و گاه بی محابا به غیبت و افترا می پردازند ما در این جا در صدد جواب بر نمی آئیم و به تشریح انگیزه ها و عوامل این مخالفت های غیر منصفانه و داوری های غیر منطقی نمی پردازیم . شناخت این انگیزه های مخالفت را به خواننده عزیز واگذار می کنیم.”(۱۸)

” چندی پیش یک دانشجوی بهائی با استاد خود که استاد زبان پارسی است از امر بهائی صحبت داشت . استاد بدون مقدمه با لحنی خشم آلود گفت :” ای بابا ، این دیانت از ساخته های انگلیسی هاست .” دانشجوی بهائی با کمال ادب پرسید : “جناب استاد ، شما مدارک و اسنادی دارید که این ادعا را ثابت کند ؟” استاد گفت : “نه ، مدارکی بدان صورت وجود ندارد . دانشجوی بهائی گفت : “جناب استاد ، شما برای این که در یابید که حرفی از یک کلمه ضمّه تلفظ می شود یا فتحه به چند لغت نامه مراجعه می کنید تا اطمینان حاصل کنید ولی تعجب در این است که در مورد یک چنین آئین جهانی و چنین ظهوری پر هیاهو به برخی شنیده های بی اساس اکتفاء کرده اید و آن را از مسلمیات شمرده اید .” دیگراستاد محقق جوابی نداشت و خاموش ماند.آدمی به شگفت می آید وتاسّف می خورد و از خود می پرسد که اگرهم برای برخی از نفوس نا آگاه این سوء تفاهم پیش آمد که نهضت بهائی زائیده یک سیاست خارجی است حال که می بینند این آئین جهانی بودن خود را به ثبوت رسانده و تقریباً در اکثر نقاط عالم نفوذ کرده و تعالیم و اهداف و شخصیت روحانی بنیان گذارانش را بسیاری از دانایان و اندیشمندان و دانشوران جهان ستوده اند دیگر چه دلیلی دارد که آن را زائیده یک سیاست گذرا در یک کشور عقب افتاده بدانند . البته هیچ شخص دانا و منصفی تصدیق این اوهام نکند . برخی از مخالفان که دیانت بهائی را یک کیش آسمانی نمی پندارند و حتی بدین نیز اکتفا ننموده در کوچک شمردن آن اصرار می ورزند چون مشاهده می کنند عده ای که بدین آئین گرویدند با وجود همه اذیت و آزار و صدمات گوناگون و حبس و ضرب و کشتار فردی و دسته جمعی پای استقامت فشردند و این تعالیم در پهنه گیتی پیشرفتی سریع نمود لذا بر آن شدند تا سرچشمه نیروئی را بیابند که این آئین را مدد می کند چه پیروان این آئین که این گونه مورد طرد و ضرب قرار گرفتند طبق موازین بشری باید در مدتی اندک محو و نابود گردند و از آنان نام ونشانی نماند بلکه بر عکس مشاهده شد که پا برجا تر شدند و دایره نفوذ و سلطه این آئین در همه صفحات دنیا بسط و امتداد یافت چون از این نکته غافل یا منکر بودند که روحی الهی و قدرتی روحانی بدین آئین الهام ومدد می بخشد واتّحاد و ایمان و عشق عظیم پیروانش از همین روح معنوی مایه می گیرد و آنان را به پیروزی های چشمگیرمی کشاند پس گفتند که باید یک سیاست خفی از این عده حمایت کند و آنان را این گونه مدد نماید از این رو برخی آن را زائیده سیاست انگلیس انگاشتند شاید روزی آید که از سیاست امریک یا چین و تاجیک نیز سخن به میان آید . هر چند این یک ادعای واهی و غرض آلود بیش نیست ولی چون متاسفانه اکثر مردم اهل تحقیق نیستند ویک حرف بی اساس به خصوص اگر علیه نفوسی باشد که با آنان دوستی نمی ورزند زود باور می دارند و جزو مسلمیات می شمارند . و مخالفان با این حرف پوچ وبی اساس و نسبت نادرست خیال خود و عده ای را راحت کردند زیرا اگر راد مردی در عالم پیدا گردد که قد بر افرازد و پیامی به جهان آورد و آن را از جانب یزدان داند و همگی بر او بشورند اورا حبس و زندان افکنند و از شهر و دیار خویش بیرون کنند و پیروانش دچار رنج و عذاب و حبس و قتل گردند ولی با این وجود آئین وی نضج و قوت گیرد و در جمیع نقاط دنیا غلبه و نفوذ یابد آنگاه مخالفان بی انصاف باید این غلبه و نفوذ را به چیزی نسبت دهند اگر معتقد به منشاء الهی و روح معنوی آن نباشند ناگزیرند که تعبیری دیگر کنند و خــــود را راضی و خشنود دارند تا از این بی توجهی به یک رسالت الهی احساس ناراحتی وجدان نکنند و خویشتن را مقصر ندانند.

بهائیان ایران علاقمند بل آرزومندند وبا دل و جان می کوشند که سرزمین محبوب عالمیان و موعود آسمانی جهانیان ترقی و پیشرفتی فوق العاده نماید و در بسیاری از امور انسانی و معنوی پیشرو و پیشواگردد. حضرت عبدالبهاء می فرماید :” مستقبل ایران در نهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است زیرا موطن جمال مبارک (بهاء الله) است جمیع اقالیم عالم توجه و نظر احترام به ایران خواهند نمود و یقین بدانید که چنان ترقی نماید که انظار جمیع اعاظم و دانایان عالم حیران ماند.” و نیز می فرماید : ” …عنقریب ملاحظه خواهد شد که دولت وطنی جمال مبارک (حضرت بهاء الله ) در جمیع بسیط زمین محترم ترین حکومات خواهد گشت . ان هذا الفضل عظیم “. آنان که ایران را دوست می دارند و سر بلندی و سر افرازی آن را آرزو می کنند و به پیشرفت وترقی آن اهمیت می دهند باید از این که ایران مهد چنین آئین جهانی و جهانگیر قرار گرفته بر خود ببالند وبرای نشر وگسترش آن تلاش ورزند ولی متاسفانه مشاهده می شود که برخی برعکس به روی حقایق پرده می کشند و غیر منصفانه می کوشند تا آن را در انظار دیگر گونه جلوه دهند و نسبت های ناروا را روا می دارند زهی حسرت و افسوس و دریغ ! اگر نظر انصاف باز گردد مشهود آید که این ظلمی بزرگ در حق ایران و ایرانیان است که از فیض چنین تعالم آسمانی و روح معنوی محروم مانند “(۱۹)

” آیا موهبتی در عالم اعظم از این متصور که انسان سبب تربیت و ترقی و عزت و سعادت بندگان الهی شود ؟ لاوالله . اکبر مَثوبات اینست که نفوس مبارکه دست بیچارگان را گرفته از جهالت و ذلّت و مسکنت نجات دهند و به نیّت خالصه کمر همت را بر خدمت جمهور بربندند و خیر دنیوی خویشتن را فراموش نموده به جهت نفع عموم بکوشند .” (۲۰)

” … از ظِلّ هوی و بُعد و غفلت به ظِلّ بقاء و قرب و رحمت بشتابید و چون ارض تسلیم شوید تا ریاحین معطّره مُلوّنه مقدّسه عرفانم از ارض وجود انبات نماید . و چون نار مشتعل شوید تا حجبات غلیظ را محترق نمائید و اجساد مَبرُوده محجوبه را از حرارت حبّ الهی زنده و باقی دارید و چون هوی لطیف شوید تا در مکمن قدس ولایتم د رآئید .” (۲۱)

” … مُحِبّان کوی محبوب و مُحرِمان حریم مقصود از بلا پروا ندارند و از قضا احتراز نجویند از بحر تسلیم مرزوقند و از نهر تسنیم مشروب . رضای دوست را به دو جهان ندهند و قضای محبوب را به فضای لا مکان تبدیل ننمایند . زهر بلیات را چون آب حیات بنوشند و سم کشنده را چون شهد روح بخشنده لا جرعه بیاشامند .” (۲۲)

“… اگر چه ایشان به هوی سالکند این فقیر به خیط تقی متمسک . انشاء الله به نور هدی مهتدی کدورتی از ایشان ندارم و غِل در دل نگرفته ام به خدا وا گذاشته ام وبه عُروه ی عدل تشبث جسته ام بعد از حصول مقاصد ایشان شاید از حمیم جهیم مشروب شوند و از نار غضب الهی مرزوق زیرا که حاکم مقتدر در میان است و از ظلم البته نمی گذرد .” (۲۳)

خاتمه ی این مقال را به بیانی ختم می دهد ، که نظیر مخاطبینش در تاریخ سرداری نمودند . و در سرداری بجای این که دست مظلومی را بگیرند ، بر دار کردند . ولی اندیشه نکردند که آنچه کشتند ، درو خواهند کرد . اگر دارعالم ننگ دارد که سر آنان گیرد ، عقوبت را مفری نه ؛ که دار مجازات ومکافات برای آنان مهیا است ، مگر آن که جبران مافات نمایند ، و از آن آویزنشوند ، و پای دار محاکمه شوند:

” ثُمَّ ذَکِّرِ الرَّحیمَ مِن لَدُنّا لِیَکُونَ مُتَذَکِراً فِی نَفسِهِ وَ یَکُونَ مِنَ الذّاکِرینَ . قُل یا عَبدُ ذَکِّرِ العِبادَ بِما عَلَّمَکَ اللهُ ثُمَّ اهدِ النّاسَ إلی رضوانِ اللهِ ثُمَّ امنِعهُم عَنِ التّقَرُبِ إلَی الشّیاطِین . قُل فَوَاللهِ فِی ذلِکَ الیُومِ لَم یَکُن مِیزانُ اللهِ إلّا حُبُّ اللهِ وَ أمرُهُ ثُمَّ حُبّی إن أنتُم مِنَ العارَفِین. إنّ الّذینَ هُم أعرَضُوا عَنّی فَقَد أعرَضُوا عَنِ الله وَ أن هذا حُجَتی لَو أنتُم مِنَ النّاظِرین. وَیا قُومُ قَدِّسُوا أبصارَکُم ثُمَّ قُلُوبَکُم ثُمَّ نُفُوسَکُم لِتَعرِفُوا وَجهَ اللهِ عَن وُجُوهِ المُشرَکِین . ثُمَّ ذَکِّرِ الّذینَ هُم آمَنُوا بِاللهِ وَ آیاتِهِ ثُمَّ نُورِهِ وَ بَهائِهِ ثُمَّ بِالّذی یَظهَرُ فِی المُستَغاثِ لِیَکُونَ رَحمَهً مِن لَدُنّا عَلَیهِم وَ ذِکری لِلعالمین . وَمَن أعرَضَ عَنّی فَأعرَضُوا عَنهُ وَ لا تَقبَلُوا إلیهِ أبَداً. وَ إنَّ هذا ما رُقِمَ فِی ألواحِ عِزٍّ حَفیظٍ. وَالحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالمین .” (۲۴)

وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی

یاد داشت ها :

۱) حضرت عبدالبهاء ، رساله مدنیه ،ط.۱۶۰ب،ص.۶۴.

۲) نیکو صفت ، سهراب . کنکاشی در بهائی ستیزی ، انتشارات پیام ، ۱۳۸۵ ،ص.۲۵ .

۳) فتح اعظم ، هوشمند.در شناسائی آئین بهائی ،بنیاد فرهنگی نحل،اسپانیا،۲۰۰۸،ص.۴۴و۴۵.

۴) همان ،ص.۱۲۷ الی۱۳۰ .

۵) حضرت بهاءالله . دریای دانش ،موسسه ی ملی مطبوعات امری ،۱۳۲ب.ص.۱۱۸.

۶) ر.ک.به ش.۳ ، ص.۱۶۵الی۱۶۷.

۷) ر.ک.به ش.۲ ، ص.۲۷.

۸) ر.ک.به ش.۱ ، ص.۲۵. مضمون روایت: و اما از علما آن که صیانت نفس خود نمود و حفظ دین کرد و مخالف هوای خود رفتار نمود و مطیع امر مولایش گردید پس بر عوام است که او را تقلید نمایند.

۹) همان ، ص.۲۵الی۲۸.

۱۰) همان ، ص.۲۹الی۳۲.

۱۱) همان ، ص.۴۱و۴۲.

۱۲)همان ، ص.۵۰.

۱۳) همان ، ص.۷۳.

۱۴) لابن، ژان. جامعه شناسی فقر،ترجمه جمشید بهنام ،خوارزمی ، ط.۱۳۵۹،ص.۹۴.

۱۵) سیف اللهی ، سیف الله . جامعه شناسی مسایل اجتماعی ایران ،ط.ج.پ.سینا،۱۳۸۱،ص.۴۴۵.

۱۶)فرجاد، محمد حسین. بررسی مسائل اجتماعی ایران ،ط.اساطیر،۱۳۷۷،ص.۶۳ الی۱۹۸.

۱۷) ر.ک.به ش.۲،ص۳۵الی۳۷.

۱۸) ج.ف. ایران زادگاه آئین بهائی ،۱۳۵۴،ص.۴۶.

۱۹) همان ،ص.۶۰الی۶۳.

۲۰) ر.ک. به ش.۱،ص.۷۲.

۲۱) ر.ک.به ش.۵ ،ص.۱۱۴.

۲۲) همان ، ص.۱۴۴.

۲۳) همان ،ص.۱۴۹.

۲۴) همان ، ص.۱۶۷. مضمون بیان مبارک : از جانب ما رحیم را یاد کن تا در نفس خود به خاطر آورد و از یاد کنندگان باشد . بگو ای بنده ، بندگان را یاد آور شو به آنچه که خداوند تورا تعلیم داد و مردم را به سوی رضوان الهی هدایت نما و آنان را از نزدیکی به شیاطین بر حذرنما . بگو قسم به خداوند که امروز میزان ومعیار خداوند برای بشر ، نیست مگر عشق خداوند و امراو و عشق من ( عشق مظهر امر) ؛ اگر شما از عارفین باشید . همانا کسانی که از من روی بر گردانند ، از خداوند اعراض کرده اند ؛ و این حجت من است ، اگر شما از بینندگان باشید . ای قوم ، چشمانتان را و قلوبتان را و نفوستان را پاک کنید ، تا بتوانید صورت الهی را از وجوه مشرکین تمیز دهید . سپس یاد آوری کن کسانی را که به خداوند وآیات او و نور و روشنائی او و به کسی که در زمان مستغاث (حضرت بهاءالله ) ظاهر گردید ، ایمان آوردند . تا رحمتی باشد از جانب ما بر شما و یاد آوری برای اهل عالم .

.

Comments are closed.