به مناسبت نزدیک شدن سال چهارم زندانی شدن بی گناهان در بند رها ، هاله و ساسان
۲۸ مهر
اتمام سومین سال
لازم به ذکر است که برخی نوشته ها به طور مستقیم به این سه عزیز یا فعالت آنها بر نمی گردد
چقدر دلمان تنگ شده است
چقدر دلمان برای شور و هیجان روزهایی که برای خدمت به کودکان و نوجوانان محله های محروم شهر می رفتیم تنگ شده است .
چقدر دلمان برای صفا و محبتی که بین ما و بچه ها در هنگام اداره کلاسها فضا را مملو از گرمی و صمیمیت کرده بود تنگ شده است .
چقدر دلمان برا ی شادی و نشاطی که هنگام ورزش و بازیهای گروهی که دوستیمان را محکمتر می کرد تنگ شده است.
چقدر دلمان برا ی خلوص و عبودیتی که هنگان دعای دسته جمعی با کودکان و نوجوانان در اجابت خواسته های خالصانه شان موج می زد تنگ شده است .
چقدر دلمان برای اضطرابها و دلهره های درست اداره کردن کلاسها تنگ شده است .
چقدر دلمان برای برنامه ریزی ها و مطالعات و مشورت های گروهی جهت پر بار کردن محتوای آموزشی کلاسها تنگ شده است .
روحمان پر از عشق و محبت و ذهنمان پر از خاطرات شیرین و به یاد ماندنی از تمام روزهایی است که برای خدمت به خواهران و برادران کودک و نوجوان خود در محله های شهر می رفتیم. کسانی که هنوز هم مشتاقانه و صبورانه منتظر برگشت آن روزها هستند.
یادمان نرفته است که روز اول ورودمان به محله هر کس تقاضایی داشت . با اینکه توضیح داده شده بود که توانایی ما فقط در اداره کلاسهایی در جهت رفع اشکالهای درسی است . با این حال یکی کلاس آموزش نقاشی می خواست و دیگری کلاس زیمناستیک و آن یکی کلاس فوتبال – دیگری کلاس کامپیوتر و خلاصه رفع همه آنچه کمبودها و نیازهای آموزشی محله بود را از ما طلب می کردند. حق هم داشتند چون امکانات رفاهی و اموزشی و فرهنگی در این محله ها بسیار محدود و یا نزدیک به صفر است.
یادمان هست که برای تشکیل کلاسها جایی جز سایه کنار دیوار خانه ها در کوچه ها نبود . پارک محله ای که هیچ حتی یک مکان عمومی هم وجود نداشت.متولی مسجد محله هم قبول نکرد که کلاسها در انجا تشکیل شود به بهانه شیطنت های بچه ها عذر خواهی کرد. پس تصمیم گرفتیم که از سایه های کنار دیوارها استفاده کنیم.
زیلوهای نازک را کنار دیوار پهن می کردیم و با بچه ها روی ان می نشستیم و با بچه در خصوص موضوعات اخلاقی و مهارتهای ارتباط اجتماعی در قالب داستانها و بحث گروهی گفتگو می کردیم.استفاده از هنر نقاشی و کار دستی محتوا و کیفیت آموزش را برای بچه ها جذاب تر می کرد. و دست اخر بازیهای گروهی که صمیمیت و اتحاد را در بین بچه ها تقویت می کرد رونق بیشتری به کلاسها می داد.
ارتباط با اولیا و بچه ها سبب اعتماد سازی بیشتر و تحکیم کلاسها می شد.تغییرات مثبتی که در نحوه رفتار و گفتار و تفکرات کودکان و نوجوانان ایجاد شده بود چیزی نبود که از دید والدین انها و سایر اهالی محله پنهان مانده باشد . همین نکته و یاد آوری ان از جانب اهالی محله سبب تشویق و انگیزه بیشتر جهت ادامه فعالیت بود .
آموزش ها به بچه ها آموخته بود که به یکدیگر احترام بگذارند و در نظافت و بهداشت شخصی خود کوشا باشند و از بکار بردن کلمات توهین آمیز به یکدیگر خود داری کنند واعتماد بنفس و شجاعت در گفتن حقیقت داشته باشند و قدردان زحمات والدین خود باشند و تا آنجا که برایشان ممکن است سهمی در انجام کارهای خانه داشته باشند.ارزش و قدر معلمان و کسب علم و دانش را بدانند و در یادگیری دروس مدرسه کوشا باشند. دوستار همه انسانها باشند و در ایجاد صلح و ارامش شریک و سهیم باشند.تصمیمات اخلاقی درست بگیرند و در موقعیتهای خطر “نه “بگویند. و خلاصه موضوعات بسیار دیگری که حاصل مشاورات ومطالعات ما در جمع های گروهی برای تهیه مواد آموزشی بود.
یادمان نرفته است که همه این نتایج حاصل صبر و شکیبایی در برابر مشکلات و البته تاییدات الهی و تلاش و پشتکار مداوم برای کسب تجارب بیشتر در امر آموزش بود . اوقاتی که نوجوانان ناآرام نظم هر کلاس را با پرت کردن اشیا و ایجاد سرو صدا و یا بعضا دعواهای شخصی بهم می زدندهر چند سخت و ناگوار بود ولی ارام شدن همان نوجوانان و همکاری آنها بعد از چند هفته تلاش برای ایجاد یک ارتباط صمیمانه و گفتگوی دوستانه بسیار لذت بخش و امیدوار کننده بود.
از همه اتفاقات لذت بخش تر وقتی بود که موفق به گرفتن مجوز برای تشکیل کلاسها از شورای اسلامی شهر شیراز شدیم . این مجوز اعتماد برخی از والدین و اهالی را که هنوز هم با شک و تردید با ما برخورد می کردند بیش از پیش کرد. حق هم داشتند چون تا بحال سابقه نداشت که تعدادی جوان بدون دریافت هیچ هزینه ای روز جمعه خود را صرف خدمت به کودکان و نوجوانانی کنند که هیچ کس از انها و نیازهای فرهنگی و مهارتهای اخلاقیشان یاد نمی کرد .گرفتن همین مجوز سبب شد فعالیت بجای یک محله به چند محله گسترش پیدا کند و تعداد جوانان فعال هم چند برابر شد . حالا دیگر دوستان مسلمان هم به جمع بهاییان می پیوستند و برای نخستین بار جوانان ایران بدون در نظر گرفتن اعتقادات مذهبی یکدیگر دوشادوش هم برای خدمت به هموطنان خود و ابادانی سرزمین عزیزشان تلاش و هم فکری می کردند.
لحظات بسیار ارزشمند و طلایی که تاریخ به ان افتخار خواهد کرد و آیندگان درسها خواهند آموخت . عمر این فعالیت بیش از سه سال طول نکشید چرا که توسط نیروهای امنیتی کشور تمام جوانان بازداشت شده و تحت بازجویی قرار گرفتند.هر چند جوانان مسلمان بعد از چند ساعت آزاد شدند ولی جوانان باهایی روزها در زندان بسر بردند و متهم به اقدام علیه امنیت ملی کشور و تبلیغ علیه نظام شدند و عده ای محکوم به ۴ سال زندان حبس تعزیری و سایرین محکوم به یک سال حبس تعلیقی و شرکت در کلاسهای تبلیغات اسلامی به مدت سه سال شدند.
سوتفاهمی که آلوده به تعصبات مذهبی و غرض ورزی سیاسی بود سبب شد تا اهمیت و تاثیر فعالیت جوانان نادیده گرفته شود و مظلومانه محکوم شوند. بی عدالتی و بی انصافی در اثبات اتهام و رای صادره از دادگاه فرمایشی از چشم مردم منصف و بی طرف مردم ایران و دنیا دور نماند.و اقدامات زیادی جهت احقاق حق جوانان بهایی در زمینه خدمت به وطن خود صورت گرفت اما نتیجه اش جز ادامه حبس انفرادی و ادامه کلاسهای تبلیغات اسلامی نبود .
مطمئنا آیندگان با ملاحظه تاریخ از خواندن این قسمت حیرت خواهند کرد که حکومتی افرادی را که صرفا خدمت به سرزمین خود می کرده اند محبوس کرده است و یا محکوم به شرکت در کلاسهایی نموده است که به اعتقادات و باورهای مذهبی و ایمانی آنها توهین می شود . همان طور که امروز ما از خواندن وقایع تاریخی که توسط متعصبان و جهال زمان حضرت عیسی و محمد رقم خورده است حیرت می کنیم که چه بی عدالتی هایی در حق پیروان ایشان صورت می گرفته و آنها مظلومانه به برکت روح ایمانی خود بلایا را تحمل می فرمودند تا برهانی بر حقانیت رسالت انبیا الهی برای ایندگان باشند آیندگان هم از تاریخ امروز درسها خواهند آموخت.
حقیقت بیش از این نیست که از حقوق حقه هر انسانی این است که از استعدادات خود در جهت خدمت به همنوعان بهره برد و از هر تلاش و کوششی جهت ابادانی و پیشرفت وطنش دریغ نکند و این حقی است که خداوند در کتب مقدسه الهیه برای انسانها مقدر فرموده و هیچ حکومت و نظام و یا فردی نمی تواند دیگر ی را از ان محروم نماید .
اعتقاد راسخ به اینکه استقامت کسانی که هم اکنون در حبس بسر می برند و صبر و شکیبایی انهایی که توهین و اهانت به مقدسات و باورهای مذهبی خود را در کلاسهای تبلیغات اسلامی تحمل می کنند سبب تنبه و بیداری غافلان و جستجوی حقیقت و تطهیرقلوب خفتگان و اشتهار دیانت بهایی و بالاخره احقاق حق جهت خدمت به هموطنان برای این نسل و نسلهای آتی می گردد این مناجات را زمزمه می کنیم که:
“با همه این بلایا و محن و رزایای محکم متقن امید است که از خدمت باز نماند و رجل از استقامت نلغزد و عیون بجای پا به خدمت بایستد…”