آیا حق ندارم که بدانم؟

آیا حق ندارم که بدانم؟

سمندر مشکی باف

مدّتهای مدید است که قانونی نانوشته در مملکت ما اجرا می‌شود و چون استفسار می‌کنی که طبق کدامین مادّه و تبصره به استنطاق و محبوس کردن می‌پردازی، به ممنوعیت تبلیغ و تبشیر و ترویج اشاره می‌کنند امّا هیچ مادّۀ قانونی را ذکر نمی‌نمایند و ابداً این احساس را هم ندارند که مشغول به کارهای غیر قانونی هستند. امّا، بحث من در اینجا قانونی بودن یا نبودن دستگیری افراد به اتّهام بیان عقیده و توضیح اعتقادات نیست. بلکه مبحث دیگری را می‌خواهم بیان کنم که شاید مورد توجّه نفوس منصفه قرار گیرد.

هر فردی این حق را دارد که بداند در زمانی که زندگی می‌کند، واسطۀ او با خالقش، با خدایش، کیست و چیست و چگونه باید در مسیری که حقّ، بنا به ارادۀ غالبه‌اش، تعیین می‌کند قدم گذارد و در طریق کسب رضای او گام بردارد. از آنجا که کسب رضای الهی فقط در اثر ارتباط شخص با خدایش و آگاهی بر مشیت او حاصل می‌شود، بنابراین فرد باید به اختیار خود در جهت تحقیق و تفحّص بر آید. این از حقوق ابتدایی و مسلّم هر فردی است و کسی را نمی‎سزد که مانعی بین بنده و خدایش ایجاد نماید، بلکه هر کس که توانش را دارد، علمش را دارد، بر حقیقتی وقوف دارد، باید به شخص طالب مساعدت نماید تا راهش را بیابد، امّا نه به جَبر و عُنف، بلکه در نهایت محبّت و شفقت.

حال، اگر کسانی را وقوفی بر حقیقتی است، اگر کسانی راهی یافته‌اند که آن را موجب رستگاری می‌دانند، بخواهند به طیب خاطر، آن را به فرد طالب نشان دهند، نه تنها مرتکب خطایی نشده‌اند، بلکه بنا به وظیفۀ وجدانی خویش عمل کرده‌اند. مگر نه آن که نزول شأن حق است و ترویج شأن خلق؟ مگر نه آن که خداوند برای کلّیه آدمیان، که برترین خلق او هستند، بهترین‌ها را مقدّر کرده است؟ مگر نه آن که در جمیع کتب مقدّسه انسان را به اعلی درجات روحانی و معنوی ستوده است؟ مگر نه آن که فرموده انسان باید به سعی و تلاش خود به آنچه که او برایشان مقدّر کرده برسند؟ مگر نه آن که خداوند به انسان عقل داده تا راه راست را جهت وصول به مقصود بیابد و در آن مسیر گام بردارد؟ مگر نه آن که مسلمین در صلوه یومیه از درگاه خداوند ملتمسانه می‌خواهند که به صراط مستقیم هدایتشان فرماید؟ مگر نه آن که معتقدند که خداوند فرموده مرا بخوانید تا شما را اجابت نمایم؟

بنابراین، این حقّ مسلّم و خدادادۀ هر فردی است که بر پیامبر زمان خویش آگاهی یابد. دیگر به عهدۀ خود او است که در این مسیر گام بردارد یا بر ندارد. دیگر خود او مسئول است که در جهت کسب رضای خدایش حرکت کند یا نکند. مگر نه آن که خداوند انسان را مختار خلق کرده و به او اختیار تامّ داده که دعوت خالقش را بپذیرد یا نپذیرد؟ پس این حقّ را نباید از او گرفت. نباید او را در ناآگاهی نگه داشت. نباید مانعی بین او و معرفت خدایش ایجاد کرد. نباید او را از پیشرفت در این مسیر باز داشت. نباید او را تهدید کرد که اگر گامی در جهتی که خودش انتخاب کرده بردارد، خونش مباح خواهد بود و جسمش محکوم به غنودن در زیر خاک.

این روزها، محاکمۀ هجده تن در مشهد جریان دارد که نیمی از آنها راه را به نیمی دیگر نشان داده‌اند. نیمی با اختیار خداداده می‌خواهند راهی را برای خویش انتخاب کنند، امّا گروهی که به عبارت معروف “دایۀ مهربان‌تر از مادر” شده‌اند یا “کاسۀ داغ‌تر از آش”، به زور و ضرب می‌خواهند آنها را از راهی که برگزیده‌اند بازگردانند و از این حقوق انسانی آنها را محروم نمایند. آیا چه کسی در ساحت حق جوابگوی محرومیت آنها از کسب رضای حق خواهد بود؟ آن کسانی که راه را نشان داده‌اند و ابداً اصراری ندارند که دیگران این راه را برگزینند، مگر جز به ندای وجدان خویش عمل کرده‌اند؟ اینان مگر به کسی اصرار ورزیده‌اند که طریق خویش را رها کند و به این مسیر قدم گذارد؟

آن مأموری که فردی را از گام برداشتن در مسیر انتخابی‌اش باز می‌دارد، آن دادستانی که خود را نایب خدا می‌داند و علیه او دادخواست می‌نویسد و او را به زندقه متّهم می‎کند، آن قاضی و داوری که او را به جرم انتخاب راهی که خدایش او را مخیّر به برگزیدن او نموده، به زندانش می‎افکند، همگی در پیشگاه حق مسئولند که از چه روی بنده‌ای را منع کرده‌اند که مبادا به روش خویش به خدایش روی آورد. حتّی حضرت موسی را خداوند عتاب فرمود که از چه روی شبانی را از راز و نیاز به سبک خود با خدایش باز داشته است. بندگان چگونه به خود جرأت می‌دهند که افراد را مؤاخذه و محاکمه نمایند که چرا راه نشان دادی و یا چرا راهی را برای خود برگزیدی؟

امید آن که قدری به خود آیند و از این تصوّر واهی، که تنها راه درست همان راهی است که آنها برگزیده‌اند و دیگران محکومند که طبق خواستۀ آنها عمل کرده و طریق آنها را بپذیرند، دست بردارند و بگذراند بندگان خدا به شیوۀ خود با خدایشان ارتباط برقرار کنند و فقط خود آنها مسئول خدایشان باشند که چرا از این راه یا آن راه به سوی او قدم بر داشته‌اند که از قدیم گفته‌اند، “الطّرق الی الله علی عدد الخلائق.” انصافتان مزید باد.

Comments are closed.