در حاشیۀ احکام غیرعادلانۀ برای جوانانی بیگناه

بر آمدن نسل تازۀ جوانان ایرانی بهائی

(در حاشیۀ احکام غیرعادلانۀ برای جوانانی بیگناه)

کاویان صادق زاده میلانی

«تا نگرید ابر، کِی خندد چمن»

در میان بحران حاکم بر مصر و خیزش دموکراتیک مردم آن کشور برای دستیابی به دموکراسی، در حالی که چشم مردم جهان به حرکتی مردمی برای احقاق حقوق از دست رفته دوخته شده است، دور از انظار مردم جهان و خبررسانی رسانه ها، بار دیگر بر مردم ایران ستمی بزرگ روا رفت. باز هم جوانانی غیور و صالح قربانی شهوت قدرت در راستای ادامۀ آپارتاید دینی حاکم بر ایران شدند.

حکم ناجوانمردانه و ناعادلانۀ قاضی بنا بر دوازده سال زندان برای نوید خانجانی دیروز ابلاغ شد.

این نسل شاید اولین نسل بهائیان ایرانی است که صدای رسایش در عرصۀ جامعه بزرگ ایران طنین انداخته و مخاطبش مخاطبی عام و جامعه کلان ِ ایران است. البته تمام فعالان حقوق شهروندی و مدنی کاملا ً بی گناه هستند و نباید یک ساعت در زندان باشند. ولی اگر حکم قاضی مقیسه در مقایسه با دیگر فعالان حقوق بشر سنگین می نماید این بی دلیل نیست. این حکم هزینۀ تحمیل شده برای جرات و جسارت سخن گفتن این نسل با جامعۀ بزرگ ایران است.

حکم سنگین نوید خانجانی در مقایسه با دیگر فعالان حقوق بشر و فعالان مدنی، نمایانگر موفقیتهای این نسل در مرزشکنی، گشودن خط قرمزهای کذایی، حضور در جامعۀ مدنی و خدمت به رشد اخلاق حقوق بشری در ایران است. نوید و همراهان او گرچه از نسلی بعد از نسل من هستند ولی خواسته یا ناخواسته راهبر و رهنمای من و بسیاری از نسل من در فعالیت مدنی هستند.

از جمله افتخارات این نسل یکی همین است که برای بار اول ندای حقوق بشری همۀ شهروندان ایرانی را در فضای همگانی مطرح کردند. این موج آغازین جریانی بی سابقه، مهم و دنباله دار است که تاریخ دین بهائی و تاریخ ایران را بهم پیوند می زند.

حقوق بشر برای جامعۀ جهانی پدیده ای نوظهور است. از عمر اعلامیۀ جهانی حقوق بشر چند دهه بیش نمی گذرد و دو میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز چند دهه بیش نمی گذرد. فرهنگ و اخلاق حقوق بشری نزدیک به دو دهه است که دغدغه ما ایرانیان شده است. این فرهنگ و اخلاق در ایران می رود تا با سرعتی خارق العاده به عنوان یک پدیدۀ مدنی پا بگیرد و جزوی از گفتمانهای رایج شود. البته نمی خواهم القا کنم که فعال و نظریه پرداز حقوق بشر نداشته و نداریم. البته استاد رضا افشاری پیشکسوت و تئوریسین حقوق بشر که بارها افتخار حضور در سمینارها و پنلهای او را داشته ام و دشواریهای تئوریک حقوق بشری خود را با او در میان گذارد ام و راهکار گرفته ام و تئوریسین و کوشندۀ حقوق بشر دکتر عبدالکریم لاهیجی که شخصیتی برجستۀ ایرانی و چهره ای جهانی است و دکتر شیرین عبادی برندۀ جایزۀ نوبل از مفاخر ایرانیان هستند و بسیاری از دیگر کوشندگان ارج و منزلت بالایی برای همه ما ایرانیان دارند. ولی مقولۀ حقوق بشر و فعالیت حقوق بشری برای ما ایرانیان فعالیت و کنشی تازه است.

آئین بهائی در پی ِ کسب قدرت نبود و نیست. ولی از آغاز دغدغه حقوق بشر و گرایش به فعالیت مدنی و اجتماعی برای بهبود وضع شهروندان داشت. بهاءالله پیامبر ایرانی در نامه ای که از زندان و تبعید به ناصرالدین شاه قاجار فرستاد بر پلورالیزم و کثرت گرایی دینی انگشت می گذارد و چهل سال پیش از مشروطیت، حکومت از نوع مردمسالار را معرفی و توصیه می کند. عبدالبهاء در گرماگرم استبداد قاجار در رسالۀ مدنیه تاسیس مجلسی از نمایندگان مردم که با رای مردم انتخاب شده باشند را پیشنهاد می کند.  در زمان مظفرالدین شاه قاجار و با باز شدن فرصت و فضا جامعۀ بهائی به اقدامی تازه دست می زند و به تاسیس مدرسه های نوین با نظام درسی ِ تازه می پردازد. در اواخر دورۀ قاجار تعداد مدارسی که توسط بهائیان اداره می شد افزون از پنجاه و یک مدرسه نوین بود که اساس آموزش و پرورش نوین در ایران شد. بسیاری از بزرگان و اشخصاص تاثیرگزار در جامعه ایران از دانش آموزان این سیستم مدرن بودند که برای نمونه می توان از حسین ایرانی بنیاگذار نشریۀ خواندنیها و دکتر پرویز ناتل خانلری استاد ادبیات فارسی و فریدۀ دیبا مادر شهبانو فرح پهلوی نام برد. خلاصه اینکه جامعۀ بهائی جامعه ای پژمرده و بی ثمر و غیرفعال نبوده است. البته فشار بیرونی و شرایط تاریخی از حضور فعالتر و پربارتر جامعۀ بهائی در جامعۀ بزرگتر ایران پیشگیری کرد. خوانش غیرتاریخی از مساله «عدم دخالت در امور سیاسیه» نیز مزید بر علت شد و شاید برخی از بهائیان دستور پیامبر ایرانی را که متذکر شده بود «امروز را نگران باشید» را کمرنگتر می دیدند و شاید به دنبال «حرز» ی می گشتند که موجب مصون ماندن جامعۀ بهائی باشد. نتیجه این کنش و واکنش نیز واضح و عیان بود: محکوم به نشستن در حاشیه جامعه و دوری از کانون کنش اجتماعی و عدم حضور برجسته و پررنگ مدنی و حضور اجتماعی.

نوید از میان نسلی جوان از جامعۀ ایران برخاست که نمودی از آیندۀ ایران است. این نسل جوان بهائی تازه از راه رسیده خوب دانست که ایران کنونی«محل گفتن است، نه وقت لب فرو بستن» و مخاطب جامعۀ بهائی، یعنی هموطن امروز نوعی از «مستمع از اهل حال است نه مرد قال». یعنی از شعار خسته است و عمل و کنش سالم و مثبت می طلبد.

تاریخ دین بهائی از قهرمان و حماسه ساز خالی نیست. بدیع خراسانی حامل لوح سلطان خطاب به ناصرالدین شاه قاجار که در جوانی زیر شکنجه میرغضبان قاجار قربانی شد، روح الله ورقا نوجوانی دوازده ساله که در سخن و کلام و ارائۀ آموزه های بهائی استاد بود و در دوازده سالگی قربانی بغض و عناد متعصبان دینی شد و مونا محمودنژاد پدیدۀ خارق العاده ای که در شانزده سالگی به همراهی دختران بهائی شیراز حماسه ساز شدند الگوهایی فراتاریخی و از یاد نرفتنی در تاریخ دین بهائی هستند. ولی این قهرمانان و حماسه سازان درونی بودند و در فضای کلان جامعۀ ایران کارساز نبودند. نسل کنونی جوانان بهائی نه تنها قلم بر می دارد و برای جامعۀ بزرگ ایرانیان می نویسد، مصاحبۀ حقوق بشری می کند و در آن از حقوق شهروندی و حقوق بشر همۀ ایرانیان دفاع می کند، نهادی راه اندازی می کند که از حق تحصیل هموطنان دفاع می کند، و کنش و حرکت اجتماعی آن رو به بیرون و برای اصلاح جامعه فعالیت می کند. وجدان بیدار و ضمیر آگاه این جوانان الهام گرفته از فلسفۀ دین بهائی است که اگر دینی نتواند تمام ابعاد درونی و بیرونی جامعه را به نوعی مثبت متحول سازد و ترقی بخشد بیهوده خواهد بود:

«مقصود از هر ظهور، ظهور تغییر و تبدیل است در ارکان عالم سرّا و جهرا، ظاهرا و باطنا چه اگر به هیچ وجه امورات ارض تغییر نیابد ظهور مظاهر کلیّه لغو خواهد بود.» (کتاب ایقان)

شگفت آور است که نوید خانجانی و همراهان او پس از دو نسل فشار و دشواری و جفا دیدن از جمهوری اسلامی به صورتی خودرویان و خودجوشان از میان جامعۀ ایران برخاستند. جوانانی که حرز را به اهل حرز واگذاردند، قالبهای پیشین را انداختند و خود وارد میدان خدمت و عمل و کنش اجتماعی شدند. ناگفته نماند که در این راه جفا دیدند، و از دست دوست و دشمن آسیب خوردند، ولی ایستادند و عاشقانه قیام کردند. مرزهای پوچ و بیمعنی ولی سنتی و جا افتاده بین درون و برون جامعه بهائی را در هم در نوردیدند و برای احقاق حق همۀ هم میهنان متحمل فشار و جفا و ظلم و ستم شدند. همت و غیرت اینان بود که سد میان درونی و برونی، خودی و غیرخودی، بهائی و مسلمان، حقوق بشری و فعال مدنی، دانشجوی ستاره دار و محروم از تحصیل، روشنفکر دینی و فعال چپ را از بین برد. برای اینان حقوق همه شهروندان ارزش داشت و برای همه لایه های فکری جامعه می بایست مبارزه کرد. اطلاع رسانی مستمر، مصاحبه با رسانه های خارجی و تنویر اذهان، سفرهای حقوق بشری، برقراری نشستهای حقوق بشری زیر شرایطی که گفتنی نیست، وبلاگ نویسی، توسعه فعالیتها در تاریکی مطلق و فقدان آزادیهای مدنی و فضای بسته فعالیت حقوق بشری، صورت را با سیلی سرخ نگاهداشتن در تنگدستی و فشار مالی و باز هم روحیه دادن، دفاع از محرومان حق تحصیل از همه طیفهای فکری از ویژگیهای خاص این جوانان است که یک شبه ره صد ساله پیموده اند و در میدان خدمت به وطن نرد عشق باختند.

بهاءالله پیامبر ایرانی در نامه ای که به خطاب به ناصرالدین شاه قاجار نوشته و ارسال شد می نویسد:

«ای کاش رای جهان آرای پادشاهی بر آن قرار می گرفت که این عبد با علمای عصر مجتمع میشد و در حضور حضرت سلطان اتیان حجت و برهان می نمود.» ترس علمای شیعه از حضور در مجلسی با بهاءالله، موجب این شد که این چنین جمعی صورت عمل نگیرد. جوانان ایرانی نسل کنونی با بینش نوین و نگرش خلاق خود تمام محاسبه های پیشین را برهم زده اند و اگر این جلسه تاریخی در آن زمان انجام نشد، امروزه مردم ایران شاهد و ناظر بر رویکرد و عملکرد فرزندان این مرز و بوم در فضای جامعه هستند. اگر روزی بهاءالله از مرز و بوم و کاشانه آواره شد، آموزه های او جوانانی را بر آورد که مرزبندیها و خط قرمزهای سنتی را شکستند. طرحی نو ساختند و فلک پیشین را سقف بشکافتند و به موفقیتهایی دست یافتند که سی سال پیش یا حتی ده سال پیش در خواب و رویا نیز متصور نبود. اگر امروز جامعۀ بهائی در جامعۀ مدنی ایران مشارکت دارد تا حد زیادی مدیون بینش و خلاقیت و فداکاری جوانانی است که قالبهای پیشین را به دور انداختند و با پرداخت هزینۀ شخصی و جفا دیدن از نزدیک و دور رسالت تاریخی خود را انجام دادند.

این هنوز نتیجۀ سحر است. باش تا صبح دولتش بدمد.

* با سپاس از دو دوست که نکات ضعف یادداشت پیشین را با من مطرح کردند.

Comments are closed.