نگاهی به الواح حضرت عبدالبهاء و جناب تهرانی (پاسخ از آقای تهرانی)

نگاهی به الواح حضرت عبدالبهاء و جناب تهرانی

علی تهرانی

با سپاس فراوان از نویسنده محترم بهائی، جناب کوشا که در نوشته ای به برخی مقالات بنده اشاره کرده و خاصتاً به بحث شروط حقیقت قائم در لسان حضرت عبدالبهاء توجه فرمودند. با توجه به تشابه سخنان جناب کوشا و نکاتی که شهرام عزیز مطرح فرمودند، در نوشته تأملی در شروط حقیقت قائم در لسان حضرت عبدالبهاء ۳ به نکات مطرح شده اشاره کردم و نیازی به تکرار آنها نمی بینم. اما جناب کوشا نکات دیگری نیز مطرح فرمودند که جای تأمل دارد:

ایشان در ابتدای نوشته خود در مورد حقیر مرقوم فرموده اند که:

اما ایشان از این همه مسائل که می‌تواند برای بشریت مفید باشد و دردی از دردهای آن را درمان کند به چند مسئله جزئی بسنده کرده زمانی از مرجع حدیث اذا قام القائم قامت القیامـه سئوال می‌کند و گاهی به مسئله جابلقا اشاره کرده و…

نمی دانم آیا جناب کوشا در برخورد با نوشته های نویسندگان بهائی هم به همینصورت اظهار نظر می فرمایند یا خیر؟ مثلاً زمانی که یک فرد بهائی به موضوع «اقترانات: بررسی برخی مطالب به ظهور قائم در اخبار شیعه» می پردازد گویا به مسائل جزئی و بی فایده برای بشریت نپرداخته است اما اگر حقیر نوشته ای به بهانه نوشتار دوست گرامی، عرفان وفائی مرقوم کرده و به برخی مسائل مطرح شده در همان نوشته دوست عزیز بهائی بپردازم از دید جناب کوشا به مسائل کم اهمیت پرداخته ام یا بهانه گیری کرده و شبهه افکنی نموده ام. اگر یک بهائی بر اساس برداشت خود تلاش کند باور خاتمیت را به چالش بکشد تلاش در راه نشر نفحات الله کرده است و اگر مسلمانی به بررسی استدلال های مطرح شده در اثبات خاتمیت بپردازد شبهه افکن قلمداد می شود. یا زمانیکه خود جناب کوشا، از کتاب مبارک قیوم الاسماء می نویسند، این سخنان مصداق درمان دردهای بشر است و کتاب قیوم الاسماء نسخه شفا بخش ؛ و اما اگر کسی از همان کتاب مبارک، مساله ای را به دقت بنشیند و پیرامونش موشکافی و تحقیق کند شبهه افکن می شود؟

جای این سؤال به طور جدی باقی است که آیا جناب کوشای گرامی با نویسندگان برجسته بهائی نظیر میرزا ابوالفضل گلپایگانی یا اشراق خاوری هم همین برخورد را دارند؟ یعنی آیا جناب گلپایگانی که در کتاب فرائد خود کوشش بسیار نموده است تا با احادیث و آیات از دید خود حقانیت دیانت بهائی را اثبات کند به مسائل جزئی پرداخته است؟ استدلالیه های دیگر چطور؟

بالاتر از آن، زمانی که جمال مبارک در کتاب جواهر الاسرار خود تلاش می کنند تضاد موجود بین نام قائم مورد اعتقاد خود (علیمحمد فرزند محمد رضا) و قائم بشارت داده شده در احادیث (محمد فرزند حسن) را رفع نمایند و برای نیل به این هدف به موضوح جابلقا و جابلسا می پردازند ، آیا از نظر جناب کوشا، حضرت بهاء الله حجمی از آثار خود را به این مسائل بی فایده برای بشریت اختصاص داده اند؟ چطور طرح این مسأله از سوی حضرت بهاء الله پرداختن به دردهای بشری است اما سؤال و تحقیق پیرامون فرمایشات و استدلالات ایشان مصداق شبهه افکنی و پرداختن به مسائل بی اهمیت؟

حقیقت این است که اگر جمال قدم در آثار خود به طرح و بحث پیرامون این موضوعات نمی پرداختند شاید امروز به این شکل به بررسی برخی مسائل مطرح شده نمی پرداختیم. البته محققان و دانشمندان بهائی از طرح این مباحث استقبال می کنند و این رفتار و برخورد جناب کوشا با رفتار محققین بهائی تفاوت زیادی دارد و قابل تعمیم به دیگران نیست. مثلاً محقق محترم و دوست گرامی، جناب میلانی، زمانی که مقاله جناب اشراق خاوری و شیوه نقل قول ایشان را برایشان ارسال کردم چنین مرقوم فرمودند:

با سپاس از همراه سایت آقای علی تهرانی که مقالۀ خوب و وزینی برای بلاگ ارسال کرده اند. این مقاله یک نمونه خوب از یک تحقیق علمی و روشمند در مطرح کردن یک ایراد به نقل قول حدیثی از جناب اشراق خاوری است. خوی خوش و تحمل آقای علی تهرانی از شنیدن انتقاد و فعالیت علمی ایشان برای شخص من آموزنده است.

البته این نظر لطف جناب میلانی بوده است و حکایت از مناعت طبع ایشان دارد اما در عین حال بیانگر دیدگاه ایشان است که به جای تضعیف بحث مورد اشاره و بی فایده دانستن آن، به نقد آن پرداختند و باعث شدند مسائل بسیار مفید و قابل استفاده ای مطرح شود.

البته سؤال اصلی و مورد اشاره در مورد جمله اذا قام القائم، ابتدائاً از مرجع حدیث نبود بلکه سؤال از شیوه نقل قول جناب اشراق خاوری بود که در کتاب خود قسمتی از شرح عرشیه شیخ احمد احسائی را نقل کرده بودند اما در نقل ایشان این جملات اضافه بر متن اصلی شیخ احمد آمده بود. همانطور که در آیا “اذا قام” رو به فراموشی است؟ سیر بحث را یادآوری کردم ابتدا جناب میلانی بیان فرمودند که آقای اشراق خاوری منشا این حدیث را در شرح عرشیه یافته اند ولی بعد از مدتی که مشخص شد چنین اظهار نظری صحیح نبوده است و صحبت از ضعف بصر ایشان و غیره پیش آمد و نهایتاً هم این جمله در شرح عرشیه یافت نشد.

سیر طبیعی آن مباحث، به کتاب جواهر الاسرار از آثار جمال قدم کشیده شد و اعتقادی که حضرت بهاء الله آن را به ائمه دین نسبت دادند که قائم در جابلقا زندگی می کند و از آنجا ظهور خواهد نمود، مطرح گردید. در بررسی استدلال جمال قدم در جواهر الاسرار مسائلی مطرح گردید.

در گفتگوهای انجام شده دیدیم که جناب میلانی نهایتاً حتی یک روایت و یا یک حدیث و یا حتی نقل یک جمله از یکی از علمای مهم و برجسته شیعی ارائه نفرمودند که این ادعای اولیه را ثابت کند که:

امام دوازدهم شیعیان در جابلقا زندگی می کند و یا از آنجا ظهور خواهد نمود

تنها چیزی که جناب میلانی ارائه فرمودند، نقل روایاتی بود که در آنها کلمات “جابلقا” یا “جابلسا” آمده بود و هیچ جا سخن از زندگی قائم موعود در آن جا و یا ظهور وی از آنجا در میان نبود.

البته جناب کوشا زمانیکه شخصی همچون جناب نصرت الله محمد حسینی در یک رسانه بهائی صراحتاً اتهاماتی بدون ارائه کوچکترین دلیلی در مورد اعتقادات شیعیان مطرح می کنند، طرح آن مسائل را پرداختن به مسائل جزئی و بی فایده قلمداد نمی فرمایند اما گر حقیر به عنوان شنونده این فرمایشات از جناب محمد حسینی تقاضای دلیل و مدرک کرده و جناب دکتر نصرت الله محمد حسینی و تکرار اتهامات بی اساس به شیعیان دوازده امامی را بنگارم شبهه افکنی کرده و به مسائل جزئی مثل جابلقا و جابلسا پرداخته ام.

بحث اخیر در مورد شروط حقیقت قائم نیز، زمینه طرحش رفتاری بود که در یکی از گروه های بهائی رخ داد که ابتدا با سانسور مطلبی که از سوی بنده ارسال شده بود آغاز شد و نهایتاً هم با تحریف و دست بردن در ایمیل ارسالی حقیر ادامه پیدا کرد.

جناب کوشا در ادامه نوشته خود سؤالی مطرح می کنند که به گونه دیگر بارها از سوی دیگر بهائیان هم شنیده شده است:


آیا جناب تهرانی با چنین موعودی موافق هستند یا مخالف البته ایشان هیچ وقت جواب نخواهند داد که با کدام کلام حضرت عبدالبهاء موافق و یا مخالف هستند

این بحث را در مقاله اخیر در پاسخ شهرام عزیز به طور روشن و مبسوط باز کردم که این بحث فارغ از نظر محقق بررسی می شود و یک بحث “علی المبنی” می باشد. در این نوع بررسی ها نظر شخص، دخیل در موضوع نیست و بر مبنای نظر شخص مورد نظر تحلیل انجام می گیرد. مثلاً کسی که بر اساس ملاک های موجود در دیدگاه اقتصادی مارکس به تحلیل مسائل سیاسی مارکسیسم می پردازد، سؤال از اینکه آیا تو شخصاً به حرف مارکس اعتقاد داری یا نه نشان دهنده این است که مخاطب با مسائل تحقیقی ناآشنا است و اصلاً ماجرا را متوجه نشده است.

با توجه به فرمایشات کوشا که این مباحث را بی فایده برای بشریت می دانند تمایلی به باز کردن بحث در اینجا ندارم و علاقه مندان می توانند به بحث در حال انجام بین بنده و شهرام عزیز مراجعه فرمایند.

با درود فراوان

جانتان خوش و ایام به کام

Comments are closed.