هدف چه بود از آن ایثار؟

هدف چه بود از آن ایثار؟

سمندر مشکی‌باف

گویند انسان را سفری است که بدایتی دارد و نهایتی ندارد. آغاز سفر از این جهان است و ادامه‌اش در جهان بعد و تا سلطنت الهی باقی است این سفر نیز ادامه دارد، زیرا سیری است از نقص به سوی کمال و چون کمال مطلق ذات حق است، پس هرگز انسان بدان نرسد و بدین لحاظ همیشه این سیر کمالیه را ادامه دهد. امّا برای این که بتواند این سفر را انجام دهد، باید توشه‌ای فراهم آوَرَد و خود را آماده سازد و مهیّای رفتن باشد.

چون مقصود از انسان، روح او است نه جسم او، بدین لحاظ این سفر و این سیر صعودی را به او نسبت می‌دهیم و چون وارد این جهان می‌شود احساس می‌کند هیچ سنخیتی با این عالم عنصری ندارد. امّا، رحمت الهی چنان است که امانتی به او می‌دهد که در این سفر در دنیای خاکی او را همراهی کند و به او مدد رساند که بتواند توشه‌اش را برگیرد و به راه خود ادامه دهد.

در این میان، این جسم خاکی امانتی است در دست او؛ مرکوبی است که بر آن سوار است تا به مقصدی که در این جهان برایش در نظر گرفته شده برسد. این امانت را باید که درست حفظ نمود؛ یعنی از طرفی نباید گذاشت که بیهوده فربه شود و از حرکت باز ایستد و از طرفی نباید او را آنچنان آزار داد که توان حرکت نداشته باشد. پیامبر اسلام می‎فرماید، “إنّ لبدنک علیک حقّاً”؛ حق را باید ادا کرد و نباید آن را پایمال نمود.[i] بدن را نباید آزرده ساخت و سلامت آن را باید حفظ نمود.

حال، به نکتۀ دیگری نیز باید اشاره نمود و سپس این دو موضوع را به هم پیوندی داد تا نتیجه حاصل آید. مقصود از ظهور پیامبران در این دنیای خاکی جز آن نیست که روح انسانی در هنگام عروج در کمال تنزیه و تقدیس باشد.[ii] پیامبران در عالم ذر، یا عالم عماء، با خدایشان عهدی دارند که در این جهان جمیع بلایا را متحمّل شوند[iii] تا انسانها به طریق صحیح هدایت گردند.

مقصود از ظهور انبیاء و منصوب شدن اصفیا و مقدّسین آن نبوده که انسان مرکوبی را که در این جهان به او عنایت شده تا او را به مقصد تعیین شده برساند، بیازارد و رنجور نماید تا به اثبات عشق خود به مولایش بپردازد. رسم عاشقی آن است که انسان به موجب میل معشوقش رفتار نماید و راهی را که به او نشان داده همان را بپیماید نه آن که طریقی را برای خود توهّم نماید و آن را در پیش گیرد و بر این تصوّر باشد که به این وسیله به ساحت محبوبش تقرّب حاصل نموده است.

راهی را که حضرت مسیح و حضرت امام حسین با نثار خون خود و ایثار جسم خویش نشان دادند، آزار دادن تن و بدن خود نبود؛ بلکه طریق صحیح عبودیت و تسلیم به رضای الهی بود. بله، حضرت امام حسین فرمود که اگر دیانت جدّم با ریخته شدن خون من اعتلاء یابد، پس ای شمشیرها بر من فرود آیید. امّا حضرتش خودزنی نفرمود، زنجیر بر سر و تن نزد؛ حضرت مسیح خون خویش نثار کرد تا انسانها را هدایت فرماید، نه این که همگان خود را به صلیب کشند و به این طریق تصوّر نمایند بر اثر اَقدام محبوبشان حرکت کرده‌اند. نه حضرت مسیح به دست خویش خود را به صلیب کشید نه حضرت امام حسین به دست خود شمشیر بر گردن خویش زد. بلکه آنان که راه ایشان را نشناختند و مقصد آنها را ندانستند لعن ابدی برای خویش خریدند و پیوند آن دو جان پاک با بدن مطهّر را قطع کردند و خون آن دو جسم معنبر را بر زمین ریختند.

حال، کسانی که خود را پیرو این دو نفس مقدّس می‌دانند، آیا سزاوار است بدن و جسم خویش را به یاد آنان آزرده سازند و آن را شرط عشق و عاشقی دانند؟ آیا مقصود از شهادت حضرت امام حسین این بود که در سالروز شهادتش بدنی را که به نصّ حضرت محمّد بر گردن انسان حق دارد غرقه در خون سازند و خود را در زمرۀ عاشقان صادق محسوب دارند؟

مقصود از ظهور انبیاء سوق دادن بنی نوع بشر به سوی وحدت و یگانگی است؛ جمیع آنها سرود یگانگی را ساختند و به لحنی ملیح ترنّم کردند تا گوشها لذّت برند و ارواح به اهتزاز آیند. آنها جمیع بلایا را به جان خریدند تا دوگانگی و تفرقه از میان نوع بشر رَخت بربندد و یگانگی جای آن را بگیرد.[iv] حضرت مسیح و حضرت امام حسین جان فدای جهانیان کردند تا اختلاف و تحزّب از میان برخیزد. حال، برای جلب رضای محبوب، آیا بهتر نیست به جای راه افتادن در خیابان و آزردن رهروان، چه از نظر ایجاد اختلال در رفت و آمد و چه از لحاظ مناظر ناخوشایند جاری شدن خون از بدن و کوفتن زنجیر بر تن، به گام برداشتن در راه آنها بپردازیم؛ طریق وحدت پوییم و روش مودّت در پیش گیریم و در راه محبّت سالک شویم. از آزردن تن و بدن چه نتیجه‌ای حاصل شود؟ اگر ایثار و فداکاری آن نفوس مقدّسه نتیجه‌ای در بر نداشته باشد و مقصود آنها حاصل نگردد باید غمگین بود و آزرمگین شد که در راه آنها قدم برداشته نشده است؛ والّا آنها به طیب خاطر جان خویش نثار کردند تا بندگان خدا از آسایش حقیقی و تنزیه واقعی و تقدیس راستین برخوردار شوند تا زمان عروج از این عالم شایستگی حضور در پیشگاه معبود را بیابند.

این یادداشت را زمانی نوشتم که تصاویر هولناکی از مراسم تعزیۀ مسیحیان فیلیپین در سالروز شهادت حضرت مسیح به دستم رسید. مراسم تعزیۀ عاشورا و قمه‌زنی و تیغ‌زنی نیز کم‌شباهت به آن نیست. خداوند به جمیع ما توفیق عنایت کند که در سبیل رضای او مشی نماییم و تسلیم اراده و مشیت غالبۀ او گردیم.



[i] نگاه کنید به: حسینعلی منتظری، درس‌هایی از نهج البلاغه،( قم: دفتر انتشارات اسلامی،بی تا)،  ج ۱، ص ۵۶ و ۵۸

[ii] حضرت بهاءالله می‌فرمایند، “انبیاء و مرسلین محض هدایت خلق به صراط مستقیم حق آمده‌اند، و مقصود آن که عباد تربیت شوند تا در حین صعود با کمال تقدیس و تنزیه و انقطاع قصد رفیق اعلی نمایند” (مجموعه الواح، طبع مصر، ص۱۶۴).

[iii] حضرت بهاءالله می‌فرمایند: “از آنجائی که این سلاطین وجود (پیامبران الهی] در ذرّ عما و عوالم أرواح به کمال میل و رغبت جمیع بلایا را در سبیل حقّ قبول نمودند، لهذا خود را تسلیم در دست اعدا نمایند به قسمی که آنچه بتوانند از ایذا و أذیّت بر أجساد و أعضاء و جوارح این کینونات مجرّده در عالم ملک و شهاده ظاهر سازند (مجموعه الواح طبع مصر، ص۳۴۳).

[iv] حضرت بهاءالله می‌فرمایند، “ای دوستان حقّ مقصود از حمل این رزایای متواتره و بلایای متتابعه انکه نفوس موقنه باللّه با کمال اتّحاد با یکدیگر سلوک نمایند بشأنیکه اختلاف و أثنینیّت و غیریّت از ما بین محو شود” (مجموعه الواح، ص۲۲۹).

Comments are closed.