تکرار جنایات تاریخی
تاریخ دیانت بهائی مشحون از فداکاری ها و از جان گذشتگی ها و ایثارگری های مومنین این دیانت جهانی می باشد. پیروان این آئین جهانی در طی صد و پنجاه سالی که “حدودا” از اظهار علنی رسالت حضرت بهاء الله در زندان سیاهچال طهران در چند قدمی قصر پادشاهی ناصرالدین شاه می گذرد انواع ناملایمات و سختی ها و نامردمی ها و شقاوت ها را تحمل کرده اند. در آن زمان یعنی در زمان ناصرالدین شاه و دیگر شاهان قاجار شیوه شکنجه و آزار مردم اعم از بهائی و غیر بهائی به گونه های زیر بود. مثلا حاکم شرع دستور می داد زبان فردی را از حلقوم در بیاورند و یا دستور می داد چشمان یک فرد سرکش را از حدقه خارج کنند و یا امر می کرد گردن یک فرد قاتل را در ملا عام از بدنش جدا کنند و یا اینکه حکم می کرد که دستان یک فرد سارق را قطع کنند و یا فتوی می داد که هم زبان یک فرد خاطی را از حلقوم در بیاورند و هم چشمان او را از حدقه خارج کنند و گاهی هم حکم می کردند که ماهها در سیاهچال کند به گردن و زنجیری سنگین وزن بپا در محیطی متعفن و تاریک روزگار بگذراند و یا حکم می کردند که فرد خاطی را زنجیر بپا و کند و زنجیر به گردن در معابر شلوغ و پر رفت و آمد شهر بگردانند و جارچی جار بزند که ایها الناس این شخص متهم به فلان جرم است اگر او را می شناسید و شکایتی دارید ضربتی بر او وارد کنید تا دل گرمتان خنک شود و گاهی هم حکم به بریدن گوش های فردی می کردند و گاهی هم حاکمان شرع آن دوران حکم می دادند که این فرد را در میدان سبزه میدان زنجیر بپا و کند در گردن بدست مردم بسپارند تا او را مثله کنند و عوام هم برای اینکه ثوابی ببرند و قسمتی از بهشت همراه با حوری و پری و جوی های عسل و شیر را پیش خرید کنند با کارد و قمه و یا چاقو بجان آن فرد می افتادند و از بدن او برسم ثواب تکه ای می بریدند و در این میان هر کس تکه بزرگتری می برید پیش خرید بهشتش بیشتر بود.
این مطالب را برسم یادآوری تاریخ نوشتم تا وجدانهای بیدار بشری و دیدبانان حقوق بشر و حقوقدانان مدافع حقوق مردم یکبار دیگر با شیوه مجازات دوران تسلط روحانیت شیعه بر حکومت پادشاهان قاجار را بیاد آورند و یاد آور می شوم که همه اینگونه رفتارهای غیر انسانی مجازات اعم از بریدن دست و در آوردن چشم از حدقه و بریدن زبان و زدن گردن و … در مورد مومنین به دیانت بهائی که نه جانی بودند و نه خلاف کار و نه زناکار ولی بصرف گرویدن به دیانت جدید بهائی محکوم به تحمل مجازات های ذکر شده می شدند و حالا امروز در قرن ۲۱ در عصر تسلط کامل رسانه های جمعی، در عصر کامپیوتر و اینترنت و موبایل و در عصر شکوفائی تمدن در عصریکه حاکمان امروز ایران ادعای مهرورزی و عدالت محوری و حفظ کرامت انسانها و دفاع از مظلومان جهان را دارند و می خواهند مظلومین دنیا از یوغ ستم و آزار مسئولین حکومت های جابر نجات دهند و این در حالی است که خود مظلوم کشی را به نهایت رسانده و روز بروز فشارهای مختلفی اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را بر مظلومین جامعه ایران با نسبت دادن آنها به عوامل استکبار، روس، انگلیس و اسرائیل بخود اجازه می دهند تا از هر وسیله غیر انسانی برای سرکوب و حذف مظلومین و دگراندیشان از هر نوع بینش و تفکری استفاده کنند. نمونه بارز این ادعا به زنجیر کشیدن مرد ۷۱ ساله بهائی و گرداندن او در شهر تنکابن بدست عوامل نظام مهرورز اسلامی برای بردن ثواب و پیش خرید قسمتی از بهشت دروغین آخوندی در طی چند روز گذشته بود آنهم به اتهام واهی تبلیغ بر علیه نظام.
آقایان مهرورزان و عدالت محوران و حافظان کرامت انسان ها، رفتار و کردار و عملکرد شما ها مسئولین نظام اسلامی در طی سی و چند سال گذشته خود بدترین تبلیغ علیه نظام اسلامی بوده، آقای مسئول شرع شهر تنکابن که امر به زنجیر کشیدن آن مرد بهائی دادید و حکم کردید که او را در شهر بگردانند خوب بود این حکم را در مورد افرادی میدادید که ادعای عدالت محوری و مهرورزی دارند ولی با دگر اندیشان جامعه ایران عناد می ورزند و مورد غضب قرار می دهند و با اینگونه عمل خود داغ های ننگین بیشتری بر پیشانی نظام عدالت محور می نشانند.
در اینجا سر صحبتم با آقای وجیه اله میرزا گل پور است. عزیزم بیاد آر که در صدر امر مبارک چه بسیار نفوس مخلصه مومنه صرفا بخاطر ایمان و ایقانشان زنجیر به پا و کند وزنجیر به گردن با دستانی بسته در شهرهای مختلف ایران در ملا عام گردانیده شدند و مورد ضرب و شتم دشمنان پر کین وسیه دل دیانت جدید قرار گرفتند که در راس آنها جناب سلیمان خان بودند که سینه و بازوها و کتف آن عزیز منقطع از دنیا را با خنجر شکافتند و در محل شکافها شمع گذاشته و سپس شمع ها را روشن نموده و ایشان را در حالیکه خون پاک آن مرد اصیل و نجیب از محل شکاف ها سرازیر بود و کوی و برزن را خونین می نمود در شهر طهران گردانیدند. عزیزم حتما بخاطر دارید که آن یار عاشق در آن لحظات پر شود روحانی در حالیکه پاها در زنجیر و کند و زنجیر به گردن و با دستهای بسته و بدنی شرحه شرحه خون ریزان این شعر را با صدای بلند برای تماشاگران صحنه می خواندند:
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد واز دور تماشا می کرد
و حقیر نگارنده این سطور مطمئن هستم که شما هم در آن ساعات پر شور روحانی همین شعر را در زیر لب زمزمه می کردید. بلی جناب گل پور تاریخ باز هم تکرار شد. در سال ۱۲۶۸ در عصر حاکمیت جهال و بقول آخوند های امروزی – عصر حاکمیت آخوندهای درباری و عصر نبود امکانات ارتباطی – جناب سلیمان خان تنکابنی را پای در زنجیر و کند به گردن و با دستهای بسته شمع آجین کردند و در شهر طهران گردانیدند و امروز در عصر شکوفائی تمدن و تسلط کامل ماهواره ها و اینترنت با شما چنین کردند. “این نیز بگذرد.”
نویسنده بهائی ایرانی ساکن ایران
صادق