توضیحاتی راجع به مؤسسه ی مطالعات رفاه جهانی
مؤسسه ی مطالعات رفاه جهانی (ISGP) سازمانی غیر انتفاعی است که خود را وقف ایجاد ظرفیت و توانایی در افراد، گروه ها، و نهادها نموده تا به گفتمان های جاری راجع به بهبود وضع اجتماع کمک کند. این مؤسسه،
با بهروه وری از علم و دین به عنوان دو سیستم معاصر دانش و کنش، محیط هایی برای یادگیری فراهم می آورد که میسر است در آن ها دانش و تجربه به اشتراک گذاشته شده، منّظم و مرتّب گردد. در اینجا، اصول، مفاهیم، و رویکردهایی که به پیشبرد مدنیت مربوط می شوند از طریق مطالعه، تأمل و مشورت، مورد تفحص و تحقیق قرار می گیرند.
این مؤسسه در سال ۱۹۹۹ بنیان گذاری شد و در همکاری با جامعه ی بین المللی بهایی، درگیر مطالعه راجع به شیوه ها، رویکردها، و ابزارهایی است که در جهت کمک به مباحث اجتماعی به بهترین وجه از آن ها استفاده به عمل می آید.
www.globalprosperity.org
تأملاتی بر مسئله ی حکومت
۱۴ آپریل ۲۰۱۰
در این موقعیت بحرانی از تاریخ بشری، توسعه ی رویکردهایی منصفانه، مسؤلانه، و مؤثر به امر حکومت ضرورتی حیاتی شده است. بی تردید، در امر حکومت بر جوامع بزرگ و پیچیده و دموکراتیک، پیشرفت هایی حاصل شده است؛ امّا این پیشرفت ها، عموماً در وصول به وعده ی جهانی صلح آمیز، عدالت محور و سعادتمند ناکام مانده اند. علی رغم تلاش های صادقانه و بی وقفه ی بسیاری از خدمتگزاران فداکار امور عامّه، در همه ی ممالک و ملت ها، تأثیرات مخرّب جاه طلبی، پول پرستی، و قدرت خواهی به یک بیماری بومی بدل شده است که در نتیجه ی آن، بی اعتمادی و سردرگمی عمومی گسترش یافته است. علاوه بر این، در عصر وابستگی های فزاینده ی اجتماعی و زیست محیطی، سیستم های موجود حکومتی از ارائه ی نقشه های مؤثر درازمدت و همکاری فرامرزی عاجز مانده اند؛ و این در حالی است که سازمان های مدنی و اجتماعی، زمینه های مساعدی برای مشارکت در این مساعی فراهم کرده اند. خلاصه این که، مدل های موروثی حکمرانی از مقابله با چالش های جاری و هدایت فرایند پیشرفت دراز مدت در تمدن بشری، باز مانده اند.
هدف این سندِ عمل محور، دعوت به تأمل و گفتگو راجع به چالش های مشترکی است که در برابر نفوس فعال در کار توسعه ی حکمرانی (حکومت گری) مطلوب قرار دارد. اندیشه های عرضه شده در اینجا، نتیجه ی یک دهه تلاش های این مؤسسه است برای یادگیری منظم و حصول بینش های جدید، البته در همکاری با دیگران، راجع به مسائلی که توجه و نگرانی عموم مردم جهان را بر انگیخته است؛ که از جمله ی آن ها، مسئله ی حاکمیت یا حکمرانی است.
بسیاری از بینش های ویژه ی نقل شده در این سند، از مجموعه ی تجارب عملی جامعه ی جهانی بهایی اخذ شده است. این جامعه، افزون بر یک قرن، به طور منظم و مداوم، در کار ایجاد و اجرای رویکردهای تازه به مسئله ی حاکمیت در سطوح محلی، ملی و بین المللی بوده است؛ رویکردهایی که ریشه در پذیرش بُعد روحانی حیات انسانی داشته، منبعث از شیوه های علمی یادگیری هستند. بینش هایی که تا کنون در این عرصه حاصل شده است همگان را به تجدید نظری بنیادین در بسیاری از مفروضات موروثی مربوط به امر حکومت فرا می خواند.
ترویج رفتارها و ایجاد مؤسسه های اجتماعی که سبب پیشرفت فرایند حکمرانی مطلوب شوند، مستلزم تغییراتی عمیق نه فقط در قلوب و اذهان مردمان؛ بلکه نیز در ساختارهای اجتماع است. مبحث زیر می کوشد بعضی از چالش های مرتبط با این تغییر را ردیابی کند و برای تأمل و گفتگو، سؤال هایی متناسب با آن ها فراهم آورد. بحث و فحص زیر، با بررسی چندین اصل محوری آغاز می شود که تشکیل دهنده ی طرز تفکر جاری مؤسسه راجع به مسئله ی حاکمیت هستند.
اصول محوری راهنما
مؤسسه ی مطالعات رفاه جهانی سه گروه اصول را ردیابی کرده است که در این موقعیت بحرانی از تاریخ بشری، می توانند چارچوبی وسیع برای تجدید نظر در امر حکمرانی ارائه دهند. این اصول عبارتند از وحدت و همبستگی، عدالت و انصاف، و امانت داری متقابل جمعی، که هر کدام از آن ها ذیلا تشریح و توضیح خواهند شد.
وحدت و همبستگی
خصیصه ی بارز این مرحله از تاریخ بشری، تشدید ضرورت همبستگی جهانی است. پُرواضح است که تحت این شرایط، اَشکال رقابت آمیز سازمان اجتماعی عمل کردی منسوخ و قدیمی دارند؛ واقعیتی که مساعی ناظر بر پیشبرد رفاه انسانی، دیگر نمی تواند آن را نادیده انگارد. اکنون دیگر برای پیشرفت جامعه ی بشری، هماهنگی و هم جهتی فعالیت های انسانی در سطوح محلی و ملی و بین المللی امری الزامی است. به نظر می رسد در این حال و هوا، اگر قرار است رویکردهای حکمرانی از تأثیرات مطلوب برخوردار باشند؛ باید در تمام سطوح، تحت الشعاع اصل وحدت عالم انسانی قرار گیرند.
این بینش که بشریت در حقیقت ملتی واحد است با منافع و آرمان هایی مشترک، به نحو گول زننده ای ساده به نظر می رسد؛ و این در حالی است که همین مسئله ی به ظاهر ساده، فرضیات و اقدامات موروثی در عرصه ی حکمرانی را به سختی به چالش می کشد. درست مثل پیکر انسان، اعضاء و جوارح هیکل بشریت نیز متشکل است از عناصر و اجزاء متنوعی که متزایداً به هم وابسته شده، رفاه هر جزء فقط می تواند از طریق همگرایی و هماهنگی با اجزای دیگر تأمین شود. هیچ سلول یا عضوی از بدن انسان، منفک از تمامیت این بدن، قادر به ادامه ی زندگی نیست؛ و سلامت و سعادت هر سلول ناشی از سلامت و سعادت کل بدن است. در عین حال، این، وحدت و همبستگی سلول ها و اعضای گوناگون بدن با یکدیگر است که امکان تحقق کامل توانایی های مشخصه ی مندمج در هر یک از آن ها را فراهم می سازد.
وحدتی ارگانیک که از این مثال مستفاد می شود، برای ساختارها و فرایندهای حکمرانی در تمام سطوح جوامع انسانی، اشارات عمیقی در بر دارد. این اشارات را می توان با توجه به عمل کرد قدرت در امور بشری دریافت. به کرات، این، جنبه ی رقابت آمیز و منفعت طلب قدرت بوده است که وجه برجسته ی حکومت را شکل داده است. این وجه، معمولا در جهت پیشبرد آن جنبه هایی از توسعه ی انسانی ایفای نقش می نماید که در درجه ی اول، در خدمت منافع گروه های قدرتمند اجتماعی هستند. امّا دارد به اثبات می رسد که اتخاذ چنین وجهی زیانبار از قدرت، در تضاد است با شرایط جدید وابستگی های اجتماعی و زیست محیطی؛ شرایطی که در آن رفاه هر فرد یا گروه، متزایداً موکول است به رفاه کل هیکل جامعه. چنین شرایطی، نیازمند ایجاد مدل هایی تازه برای حکمرانی در تمام سطوح اجتماعی است؛ مدل هایی که بتوانند کاربرد مردم سالارانه و وحدت بخش قدرت را در خود جای دهند.
اصل وحدت بشریت و کاربرد مردم سالارانه ی قدرت که ملازم با آن است، تأثیرات عمیقی بر مسئله ی حاکمیت دارد. وحدت و تساوی جنسی نمونه ای برجسته از این قضیه است. با وجود این که رفاه و آسایش زنان و مردان به نحوی ناگسستنی به هم وابسته است، در تمام سطح جهان، زنان همچنان، از درون خانواده گرفته، تا جوامع محلی، و عرصه های ملی و بین المللی، از فرایند های مهم تصمیم گیری کنار گذاشته می شوند. پیامد این حذف و نفی وسیع این است که در بسیاری از فرایندهای تصمیم گیری، تجارب، بینش ها، و نگرانی های نیمی از جمعیت جهان، به طور منظم و مداوم، نادیده گرفته می شود. امّا فقط هنگامی که هر دو جنس، به طور مساوی، در حکمرانی و هماهنگی امور بشری در جمیع سطوح، مشارکت داشته باشند، جوامع انسانی از رونق و رفاه حقیقی بهره مند خواهند شد. بنا بر این، مشارکت دادن و تقویت کردن زنان در سیستم های حکمرانی، جلوه ای ضروری از اصل وحدت و یگانگی است. همین اصول مشارکت و تقویت، برای تمامیت طیف تنوع انسانی، از جمله تنوعات غنی قومی و فرهنگی نیز، که منابعی اجتناب ناپذیر برای تصمیم گیری جمعی را فراهم می کنند، قابل کاربرد است.
همین طور که از نظریات فوق بر می آید، در یک واحد اجتماعی، یکانگی به معنی یکسانی نیست. برعکس، این، تنوع اجزای متشکله ی یک هیکل ارگانیک است که ظرفیت و قدرت تمامیت آن را محقق می سازد. درون جوامع انسانی، تنوع و گونه گونی، سرچشمه ای است برای قدرت، خلاقیت، تولید، جهندگی، نوآوری، و سازگاری. فقط وقتی تمامی اقشار گوناگون جامعه ی بشری، متکی به چارچوبی متحد و هماهنگ، در اداره ی امور انسانی مشارکت کنند، رفاه و آسایش حقیقی دست خواهد داد.
امّا اصول و بینش های مذکور در فوق، فقط، نقطه ی آغازینی هستند برای تفحص در امر حکمرانی خوب و مطلوب. حال این سؤال مطرح است که تأثیرات عملی این اصول و بینش ها، اول، در ساختار رهبری و اختیارداری و نیز در نحوه ی گزینش آن برای سیستم های حکمرانی؛ و دوم، در فرایند تصمیم گیری جمعی، و اجرای مؤثر آن تصمیمات، و یادگیری مدبّرانه ی ناشی از اجرای آن ها؛ و سوم، در تعلیم و تربیت شهروندان و خادمان امور عامّه که برای حمایت از چنین ساختارها و فرایندهایی ضروری است، چیست؟
عدالت و انصاف
عدالت و انصاف ابزارهایی اولیه اند برای تأمین وحدت و یگانگی در یک واحد اجتماعی متشکل از اجزاء وابسته به هم. در حوزه ی فردی، به هر فرد انسانی آن مقدار درایت و خردمندی عنایت شده است که او را قادر سازد نشانه های عدالت و انصاف را در تعاملات و روابط خود با دیگران تشخیص دهد. در سطح گروهی، نگرانی و دلواپسی برای عدالت و انصاف، حیطه ای اغماض ناپذیر در تصمیم گیری جمعی است. عدالت و انصاف یگانه عاملی است که می تواند وحدت نظر وعمل را تحقق بخشد و حفظ نماید. در جریان طراحی و اجرای نقشه ها و برنامه ها و سیاست ها، فقط حاکمانی که حائز عدالت و انصاف هستند می توانند امیدوار باشند تعهّد و حمایت پایدار جامعه ها را جلب نمایند.
دوباره مشاهده می کنیم که برآورد اشارات و دلالات حاکمیت، با ملحوظ داشتن عمل کرد قدرت در امور بشری امکان پذیر است. وقتی حاکمیت رقیب قدرت ملحوظ شود، قضیه به روابطی منتهی می گردد که در بهترین حالت نوعی سرورسالاری و در بدترین حالت، سُلطه گری، ستمگری، و بهره کشی است. چنین است زیرا رقابت های ناشی از قدرت، ذاتاً اجزاء و بخش های جامعه را در برابر هم قرار می دهند. نتایج چنین رقابت هایی را نحوه ی توزیع همان قدرت در درون اجتماع تعیین می نماید؛ وضعیتی که پیروزمندان را بر بازندگان مسلط می سازد. به این ترتیب، بروزات رقابت آمیز قدرت، به بی عدالتی و بی انصافی منتهی می گردد؛ زیرا معمولا در بازی رقابت های مبتنی بر منافع شخصی و حزبی، منافع و مآرب اغلب گروه های اجتماعی فاقد قدرت، تحت الشعاع مطامع و منافع قدرتمندان قرار می گیرد.
باز هم مشاهده می شود که اصول و بینش های ذکر شده، فقط مسیرهایی را برای تفحص بیشتر در امر حکمرانی مفتوح می کند. همچنان می توان سوال کرد که تأثیرات عملی این اصول در عرصه ی رهبری و اختیارداری چیست؟ و اشارات آن ها در حوزه ی تصمیم گیری جمعی، اجرای آن تصمیمات، و یادگیری مدبّرانه کدام است؟
امانت داری متقابل جمعی
چون بشریت موجودی واحد است، از یک طرف، هر عضو نژاد انسانی به عنوان امانتی برای کل بشریت به دنیا می آید و از طرف دیگر، هر شخصی در جهت رفاه و آسایش کل عالم انسانی، حائز وظیفه و مسئولیت است. این امانت داری متقابل جمعی، تشکیل دهنده ی زیر بنای اخلاقی اغلب مواد و اصول حقوق بشر است. مصونیت از ضرر و زیان، امنیت خانه و خانواده، تملّک بر اشکالی از دارایی، و حق برخورداری از نوعی حریم خصوصی، همه می تواند از این اصل اعتماد متقابل سرچشمه بگیرد. بسیاری از وظایف محول به کل جامعه نیز از این اصل نشأت می گیرند؛ از جمله این که جامعه باید برای تمام افراد و اعضای خود وسایل و امکانات لازم در جهت آموزش و استخدام، مراقبت های روانی و جسمی، امنیت اجتماعی پایه ای، حقوق و مزایای مُکفی، تفریح و سرگرمی، و انبوهی از انتظارات معقول دیگری را فراهم آورد تا به آنان امکان دهد قوا و استعدادهای مکنونه ی خود را دریابند و پرورش دهند.
اصل امانت داری متقابل جمعی همچنین حامی حق و انتظار هر انسانی است که شرایط فرهنگی لازم برای حفظ هویتش تأمین شود. درست مثل نقشی که ژن ها در حیات بیولوژیکی نوع انسان دارند، تنوع فرهنگی عظیمی که وجه مشخصه ی عالم انسانی است، برای توسعه ی اجتماعی و اقتصادی نژاد انسانی و حصول سعادت و رفاه برای همه ی افراد بشری حائز ضرورت حیاتی است. این تنوع و گستردگی فرهنگی، نماینده ی میراثی است که باید اجازه داده شود در این عصر وحدت و همبستگی، ثمرات خود را به بار آورد. در عرصه ی حکمرانی، این امر، سوای اشارات دیگر، به این معنی است که باید نمودها و جلوه های متنوع فرهنگی را تقویت کرد تا آزاد و رها از اهداف سیاسی و دسته بندی های حزبی با هم تعامل داشته، برغنای همدیگر بیفزایند. باز هم ملاحظه می شود که تنها با کاربرد متقابل قدرت و مشارکت و مداخلت کامل هر دو جنس و تمام گروه های اجتماعی است که می توان به این هدف دست یافت. و باز هم این بینش ها، فقط راهگشای نقطه ی آغازین برای تفحّص و تجسّس راهکارهای عملی است.
عرصه های کلیدی اقدام
مؤسسه، برای این که این اصول هدایت بخش را به چارچوبی عملی در جهت حکمرانی مطلوب تبدیل کند، سه حوزه ی اقدام مرتبط با حکومت را تشخیص داده، تمام توجه خود را بر آن ها معطوف داشته است. تا هم اکنون، در پرسش هایی که در بالا مطرح شد، به این سه حوزه ی اقدام اشاره رفته است. آن ها عبارتند از: ساختار و گزینش رهبری و اخیارداری؛ فرایند تصمیم گیری جمعی، اجرای تصمیمات و یادگیری مدبّرانه؛ و تعلیم و تربیت برای حکمرانی.
ساختار و گزینش رهبری و اختیارداری قانونی
در یک واحد اجتماعی به هم پیوسته، ساختارهای مؤثر رهبری و اختیارداری برای مدیریت منابع اجتماع، تنظیم اهداف و برنامه های همبسته، و هماهنگ سازی عملکرد جمعی، امری ضروری است. چنین ساختارهایی باید بتوانند بین رهبری و هماهنگ سازی متمرکز، البته در موارد ضروری، از یک طرف؛ و تحرّک و تعهّد ناشی از تصمیم گیری در محلی ترین سطح ممکن، و منافع و مزایای حاصل از آن، از طرف دیگر، اعتدال ایجاد کنند.
نتیجه بخشی چنین ساختارهایی به نوبه ی خود، تا حد زیادی منوط است به سرشت شیوه هایی که طی آن ها رهبران گزینش می شوند، و اقتدار و اختیار قانوناً به آنان تفویض می گردد. وقتی جنبه ی رقابتی قدرت وجه بارز این شیوه ها باشد، به دلیل آنچه که در بالا گفته شد، نتایج در بهترین حالت، تفرقه افکنانه و در بد ترین حالت، ستمگرانه خواهد بود. علاوه بر این، به دلایلی که دیگران پرورده اند، قدرت رقابتی به تأثیرات فاسد پول میدان می دهد؛ مشارکت و مداخلت اقشار متنوع جامعه را کم می کند؛ موارد و مسائل پیچیده را به امور ساده انگارانه ی سیاسی تنزّل می دهد؛ رفاه و راحتی مردمی را که از لحاظ جغرافیایی دور افتاده اند نادیده می گیرد؛ بر منافع و مصالح نسل های آینده چشم می پوشد؛ و به طور کلی، تأثیری فرساینده بر روح انسانی اِعمال می نماید.
بنا به مطالب فوق، کارآیی بُعد رقابتی قدرت، در حوزه ی حاکمیت انسانی به سرحد ثمردهی خود رسیده است. به همین لحاظ، مؤسسه ی ما می کوشد راجع به ساختار و گزینش رهبری و اختیارداری قانونی، دانش هایی تجربی و نوآوری هایی عملی فراهم آورد.
در امر ساختار رهبری، مؤسسه ی رفاه جهانی به نهادها و سازمان هایی علاقه مند است که دربرگیرنده، همکارانه، عاری از دسته بندی و حائز خصلت تقویت متقابل باشند. در مقیاس گروه های کوچک، ایجاد چنین ساختارها و نهادها کار چندان مشکلی نیست. امّا هنوز باید چیزهای زیادی آموخت تا بتوان چنین ساختارهایی را در مقیاس جمعیت های بزرگ، از سکنه ی محله و دهکده گرفته، تا شهر و مملکت و کل عالم، ایجاد کرد. امّا چنین کاری در عمل چگونه به نظر می رسد؟ نمونه ها و مدل های آموزنده، یا تا حدی آموزنده، از آن را در کجا می توان یافت؟ در این زمینه، از تجارب تاریخی و نیز اشتباهات پیشینیان چه می توان آموخت؟ چه مجموعه ی مدوّن و نهادینه ای – اعم از اساسنامه ها، قوانین، مقررات، و نُرم ها ی گفته یا نوشته شده – موجود است که به بهترین وجه، افراد انسانی را قادر سازد چنین ساختارهایی را به جود آورند و از آن ها حمایت و پشتیبانی کنند؟
در زمینه ی گزینش رهبری و اعطای قدرت و اختیار قانونی به آن، مفید خواهد بود میان روش های انتخاب و انتصاب که هر دو حائز عمل کردهایی مهمند، تمایز قائل شویم. در هردو زمینه، چگونه می توان فرایندهایی طراحی کرد که مناصبی خدمت مدار و اعتمادآمیز به بار آورد، و نه این که مناصبی مزیت گرا و سرورسالار ایجاد کند؟ چطور می توان پروسه هایی طراحی کرد که افراد را با توجه به لیاقت و شایستگی، قابلیات واقعی، صحت اخلاقی، و خصوصیات روحانی برگزید؛ و نه بر اساس روابط اجتماعی، ثروت و قدرت، نفس پرستی، فرصت طلبی، یا لفاظی های پیچیده؟ و چطور ممکن است فرایندهایی طراحی کرد که مداخله و مشارکت کامل هر دو جنس و همه ی گروه های اجتماعی را تضمین نماید؟ و بالاخره، در این زمینه، در چه جایی می توانیم مدل هایی آموزنده بیابیم و از آن ها مطلب بیاموزیم؟
امّا مؤسسه، در مورد فرایندهای انتنخاباتی، مخصوصاً در صدد یافتن اطلاع و آگاهی راجع به نمونه هایی است که به جای تفرقه، وحدت ایجاد کنند؛ و به جای رقابت، به همکاری متمسک گردند؛ و در عوض دشمنی، به دوستی متقابل متشبث شوند. در این عرصه، روش های انتخاباتی چطور می توانند تضمین کنند که رأی دهندگان در امر گزینش، از آزادی واقعی برخوردار بوده، بتوانند آراء خود را به صورت مخفی، و عاری از فشارهای خارجی، فیلترهای حزبی، و دستکاری های رسانه ای، به صندوق بریزند؟ چگونه می توانیم در تمام مراحل انتخابات – اعم از نامزد نُمایی، هزینه یابی، و مبارزه برای جلب آراء که همه مرتبط با شیوه های رقابتی دموکراسی بوده، دعوت به فساد و سازشکاری می نمایند – در ورای نظریه ها و عمل کردهای حزبی حرکت کنیم؟ به چه نحو می توانیم جایگزین های نوینی ابداع نماییم که از یک سو، در روح و عمل دموکراتیک بوده، از سوی دیگر، غیر حزبی و غیر رقابتی باشند؟ در کجا می توانیم مدل ها و نمونه های آموزنده ای برای این مسئله بیابیم و از آن ها مطلب فراگیریم؟
فرایندهای تصمیم گیری جمعی، اجرا، و یادگیری مدبّرانه
در یک واحد اجتماعی به هم پیوسته، رفاه و آسایش عمومی، همچنین به روش های رسیده و پیش رفته ای موکول و منوط است که به تصمیم گیری جمعی و اجرای تصمیمات و نیز به یادگیری مدبّرانه از اجرائات مربوط می شود. این مراحل سه گانه که به هم پیوسته و وابسته اند، جوامع را قادر می سازند در پرتو تجارب عملی، نقشه های خود را طرح و اجرا نمایند و نیز آن ها را در حین اجرا، تکمیل و تلطیف کنند.
در مورد تصمیم گیری جمعی، مؤسسه بر این باور است که مدل های قراردادی بحث و مذاکره که ریشه در دسته بندی و خودخواهی دارند، برای چالش های پیچیده ای که در حال حاضر در برابر جوامع به هم پیوسته قرار گرفته، ناکافی و ناکارآمد است. به همین دلیل، ما، در مورد این موضوع مهم، هم در داخل موسسات رسمی حکمرانی، و هم در درون سیسم های غیر رسمی متعلق به جامعه ها و گروه های کوچک، در صدد توسعه ی علم و آگاهی و نوآروی های عملی در مورد روش هایی هستیم که هم زمان، هم وحدت بخش باشند و هم اتخاب کنند و انتخاب شوند، هر دو را تقویت کنند.
مؤسسه به این نتیجه رسیده است که تلاش برای یافتن شیوه های مؤثر و بالغ تصمیم گیری جمعی از نوع مورد نظر، مستلزم تحقیق و بررسی موارد مطروحه، به نحو خالصانه، منظم و مرتب، و همکارانه است. این تلاش و تفحّص، با مشارکت افرادی غنا می یابد که با روحیه ی خدمت فداکارانه، و با انقطاع متواضعانه از افکار و منافع از قبل تصورشده، مسائل و مواضیع مأخوذ از زمینه ها و دیدگاه ها و بینش های گوناگون را بر سر میز مذاکره آورند. نیز جمع آوری داده های مرتبط با موضوع، و استفاده از چارچوب های گوناگون برای تفسیر این داده ها، به چنین تلاشی توان می بخشد. هادی و حافظ این تلاش، تعیین و به کارگیری اصول اخلاقی یا روحانی است؛ اصولی همانند آن هایی که در بخش های قبلی این مقاله ذکر شد. افراد عامل در این تلاش و تجسّس (البته از جمله، خود مؤسسه- م)، با جامعه ی بزرگ تر تبادل نظریّات و اطلاعات داشته؛ در عین حال، از تحمیل و فشار گروه های قدرتمند ناظر بر منافع شخصی، مصون و محفوظ هستند؛ نیز می توانند از نظریات نفوس مجرّب که جامعیت اخلاقی داشته، فضای مشورت را با نور خرد و بصیرت روحانی خود روشن می سازند، بهره مند شوند.
روش های مؤثر و بالغ تصمیم گیری جمعی که به این ترتیب حاصل شوند، گروه های انسانی را قادر می سازند به توافق و تمرکز دست یابند؛ اهداف مشترک تنظیم کنند؛ منابع جمعی را مدیریت نمایند؛ برای تغییر و توسعه ی جامعه راهکارهای مفید ابداع کنند؛ خیرخواهی و حمایت تمام اعضای جامعه را جلب نمایند؛ استعدادها و توانایی های موجود در جامعه را به حرکت آورند؛ و روحیه ابتکار و ابداع را در متن جامعه پرورش دهند. امّا چنین روندهای تصمیم گیری جمعی در عمل خیلی راحت به دست نمی آیند و حصول آن ها، مستلزم صبر و شکیبایی و دیدگاه های ناظر بر توسعه و پیشرفت است. حال سؤال این است که در عرصه ی حکمرانی، چنین بلوغی چگونه می تواند پرورش یابد و توسعه پذیرد؟
در حوزه ی تصمیم گیری رسمی و نهادینه، همچنین توجه مخصوص باید معطوف گردد بر فرایندهای ناظر بر جریان آزاد اطلاعات؛ امری که حائز نقشی اساسی در تصمیم گیری صحیح است. در این زمینه نیز این اسئله مطرح است که چگونه می توانیم برای مشاوراتی اجتماعی که باز، مشارکتی، پذیرنده، و صحیح باشند، روش های تازه طراحی نماییم؟ بسیار پیش می آید که حکومت های سرورسالار، برای موجّه جلوه دادن سیاست ها و برنامه هایی که قبلا پشت درب های بسته تعیین شده، از مشورت های اجتماعی به عنوان نوعی سرگرمی عمومی استفاده می کنند تا این تصور موهوم را القاء نمایند که به آراء مردم بها داده می شود. اَعمالی مزورانه چون این، علائم یک فرهنگ رقابتی بیمارگونه اند که حکومت را تا حد ابزاری در دست نخبگانی سرورسالار تنزّل می دهند. بر خلاف این، در جاهایی که فرایندهای درست مشورت اجتماعی مستقر است، هیئت های حاکمه ی پاسخ گو، در جهت تصمیم گیری صحیح، از جریان آزاد ایده ها و داده ها به خوبی بهره مند می شوند. چگونه می توان روش هایی برای مشورت صحیح طراحی و اجرا نمود؛ روش هایی که نمایندگانی از تمامی گروه های اجتماعی متأثر از تصمیمات متخذه را شامل باشد؟ چطور می توانیم تضمین نماییم که چنین روش هایی وحدت بخش بوده، سبب تقویت متقابل مشارکین می گردند؟ در این زمینه، در کجا می توانیم مدل ها و نمونه هایی آموزنده بیابیم و از آن ها چیز بیاموزیم؟
امّا در مورد اجرای تصمیمات، باید گفت که فرهنگ رقابت و درگیری که در دنیای امروز غلبه دارد، حتی بهترین تصمیمات را هم ممکن است تضعیف کند یا حتی تخطئه نماید. نمودهای مقاومت و مخالفت با قدرت حاکمه، تا حدی، پاسخ هایی قابل پیش بینی به فساد و تباهی و ظلم و بیدادی است که وجه مشخصه ی اِعمال رقابت آمیز قدرت و اختیار بوده، به کرات مشاهده می شود. بنا بر این، همانگونه که در بالا بحث و بررسی شد، برای انتخاب رهبران و اتخاذ تصمیمات، به فرایندهای عادلانه و بلوغ یافته ای نیاز است که هیأت های حاکمه بتوانند با توسل به آن ها، محبت و اعتماد و حمایت کسانی را که به خدمتشان فراخوانده شده اند جلب نمایند. از طرف دیگر، بروز مقاومت و مخالفت در مرحله ی اجرای تصمیمات، همچنین می تواند انعکاسی باشد از جاافتادن نگرش های خودخواهانه در جهت توجیه رقابت ناظر بر منافع گروهی. در فضای آلوده به چنین نگرش های خودپرستانه و تفرقه افکنانه، حصول اقدامی جمعی و هماهنگ که زیر بنای سعادت و رفاه عالم انسانی است، صعب و دشوار است. در این عرصه نیز این سوال اساسی مطرح است که چگونه می توانیم شیوه هایی بالغ و سازنده از پاسخ و پشتیبانی اجتماعی ایجاد کنیم که مبتنی بر روحیه ی یادگیر در عمل باشند؟ شیوه هایی که طی آن ها تصمیماتی عادلانه و منصفانه، به نحوی که متحد و هماهنگ بوده، سبب تقویت متقابل مشارکین شود؛ اتخاذ و به مرحله ی اجرا در آید، در حین اجرا ارزیابی شود، و در صورت لزوم ترمیم و تصحیح گردد؟
برای این که در امر یادگیری حین عمل، که در بالا اشاره شد، روحیه ای جدی و مؤثر داشته باشیم، لازم است برای تأمل جمعی بر عمل و نیز بر تصمیماتی که عمل را رهبری می نماید (نوعی اشاره ی غیر مستقیم است به جلسات تأمل و بررسی- م) هم روش هایی مشخّص و مستقر گردد. به این ترتیب، میسّر می شود که طی زمان، فرایند یادگیری تحقق یابد، و در پرتو تجربه، تصمیمات به اجرا در آمده نیز تکمیل یا تلطیف گردد. راجع به یادگیری حین عمل، مؤسسه می کوشد رویکردهایی جامعه محور فراهم سازد. وجه مشخصه ی چنین رویکردهایی ایجاد امکان تأمل جمعی بر عمل است که شامل مراحل تجربه ی منظم فعالیت، تجریه و تحلیل داده ها، ارزیابی اقدامات، و ترمیم نقشه های اجرایی است. ایجاد یک چنین توان و ظرفیتی، کار ساده ای نیست. امّا یادگیری نحوه ی تأمّل و تفحّص بر عمل کرد خویش، چیزی است که نهایتاً سبب تقویت جامعه ها شده، تضمین می کند که نقشه ها و فرایندهای ناظر بر توسعه ی آن جامعه ها، پایدار، پذیرا، و مداوما پیشرونده باشد. این ظرفیت افزایی، همان توانایی جمعی توده ها است برای کاربرد شیوه های منظم و علمی یادگیری به جهت حل و فصل مسائل اجتماعی؛ یا چیزی است که بعضی محققین آن را “دمکراتیزه کردن علم” نامیده اند. بدین لحاظ، مؤسسه، این نکته را یکی از مهم ترین و هم زمان، نافهمیده ترین زمینه های حکمرانی و توسعه می داند. امّا، ما چگونه می توانیم امر یادگیری راجع به این جنبه ی مهم و در عین حال مشکل اقدام جمعی را به پیش ببریم؟
تعلیم و تربیت به قصد حاکمیت
کارآیی ساختارها و فرایندهایی که در بالا به آن ها اشاره شد، نهایتا موکول است به ارزش ها و خصلت ها و توانایی های افرادی که در آن ها مشارکت دارند. در این زمینه، مؤسسه این نظریه شاعرانه را نمی پذیرد که انسان ها، خود به خود، به آن موازین و معیارهای عالیه ای که لازمه ی ساختارها و فرایندهای بالغ است، دست می یابند. از طرف دیگر، ما این نقطه نظر را هم قبول نداریم که انسان ها به طور اصلاح ناپذیر فاسد، خودخواه، و متجاوز بوده، لهذا قادر نیستند صفات و خصوصیاتی را در خود بپرورند که لازمه ی حکومت مؤثر و مفید است. آدمیان، هم زمان، خودخواهی و نوع دوستی، و درگیری و همکاری را در خود ودیعه دارند. این که کدام جنبه ی طبیعت ما بیشتر و کامل تر تبلور و تجلی یابد، تا حد زیادی بستگی به محیط فرهنگی، از جمله تعلیم و تربیتی دارد که دریافت می داریم. به عبارت دیگر، صفات انسانی را می توان پرورش و سامان داد. علاوه بر این، مؤسسه معتقد است که رابطه ی میان فرد و موسسات اجتماعی، رابطه ای دیالکتیکی و متقابل است؛ یعنی افراد، در متن نهادهای اجتماعی موجودیت می یابند؛ همان طور که نهادها، بر اساس حضور و فعالیت افراد هستی می پذیرند. بنا بر این، فرایندهای معنادار و پایدار ناظر بر دگرگونی اجتماعی باید هم زمان، به هر دو بُعد تغییر و تحول، که همانا افراد و نهادها باشند، توجه نمایند.
در این زمینه، مؤسسه مصمّم است علم و آگاهی و نوآوری های عملی راجع به نوعی برنامه های تعلیم و تربیت اخلاقی، ذهنی، و روحانی را که حافظ و حامی حکمرانی مؤثر باشند، فراهم آورد. چنین برنامه هایی باید متمرکز باشند بر پرورش فضایلی چون صداقت، امانت، درستی، فروتنی و محویت. همچنین باید رشد و توسعه ی مهارت ها و قابلیت هایی مثل موارد زیر را هدف قرار دهند و البته در جهت تأمین و تنظیم تصمیمات صحیح، خود نیز از آن ها تأثیر بپذیرند: توانایی اظهار نظر و رعایت بعضی جنبه های رشد یافته ی آداب معاشرت؛ ظرفیت گوش دادن به دیگران و توجه به اخذ نظرها و بینش های کسانی که هیچ وقت فرصت ابراز وجود نیافته اند؛ توانایی رها کردن قضاوت ها و نظریات قالبی و قدیمی و با فکری باز، ملاحظه ی دیدگاه های جدید؛ ظرفیت مشاهده ی تنوع به عنوان منبعی از غنا و قدرت؛ توانایی کاربرد روش های منظم علمی در تحقیق و تفحص مسائل و مشکلات پیچیده ی اجتماعی؛ و ظرفیت ارتقای بحث و گفتمان به سطح اصول اخلاقی و روحانی. چنین برنامه هایی نیز باید مردم را در مورد جنبه های عملی مشارکت در امور حکومتی آموزش دهند. اهم این موارد عبارت است از: مردم رهبران حائز خصوصیات مطلوب و مورد نظر برای حاکمیت مؤثر را چگونه باید انتخاب کنند؛ جلسات کارآمد برای مشورت جمعی را چطور باید سازمان دهند و حمایت نمایند؛ و چگونه باید به طرقی همکارانه و اصول مندانه، و به همراه دیگران، اتخاذ تصمیم نمایند. باز هم این پرسش ها مطرح است که برنامه های تعلیمی و تربیتی از این دست را چگونه می توانیم تدوین و اجرا نماییم؟ و در کجا می توانیم نمونه ها و الگوهایی آموزنده از آن را برای یادگیری پیدا کنیم؟
سایر صفات و خصوصیاتی که به نظر می رسد در امر حکومت کردن مؤثر مفید هستند و می توان آن ها را با آموزش و پرورش ایجاد کرد عبارتند از: موضع گیری نسبت به یادگیری درست، و جهت گیری در مورد حقیقت یابی صحیح؛ روحیه ی پذیرش و دریافت در برخورد با دیگران؛ اخلاق کاری با وجه مشخصه ی روح خدمت به دیگران؛ و نگرش صبورانه و روحیه ی انعطاف پذیر در مقابل مشکلات و عقب گردها. و بالاتر از همه، فقط وقتی می توان رویکردهایی وحدت بخش و متقابلا تقویت کننده برای امر حکمرانی ایجاد کرد که فضایی از اعتماد و احترام متقابل فراهم باشد؛ فضایی که عاری از عادات مضره بوده، از غیبت و بدگویی، سمّی که جو سازمان ها و جامعه ها را آلوده می سازد، به دور باشد. و باز هم این سوال مطرح است که چگونه می توان چنین برنامه هایی را تهیه و چنین آموزش هایی را به اجرا در آورد؟ و در کجا می توانیم نمونه ها و الگوهایی برای یادگیری پیدا کنیم؟
دعوت به گفتگو و جستجو و اقدام هماهنگ
برای این که در مورد سه عرصه ی گسترده ی اقدام، که در بالا آمد، دانش و نوآوری بیشتری فراهم گردد، چند سوال اضافی نیز مطرح می شود به امید این که پاسخ دادن به آن ها، افکارمان را روشن تر و تلاش هایمان را متقن تر نماید.
– مدافعان توسعه ی اجتماعی، اعم از افراد، نهادها و جامعه ها، تا چه حدی با اصول وحدت و همبستگی، عدالت و انصاف، و امانت داری جمعی آشنایی دارند؟ افراد، نهادها، و جامعه ها چگونه به عملیاتی کردن این اصول، در عرصه های سه گانه ی اقدام مبتنی بر حکمرانی، آنگونه که در بالا شرح داده شد، اشتغال دارند؟
– طرز تلقی افراد، نهادها، و جامعه ها از قدرت چیست؟ این مدافعان چگونه در حال عملیاتی کردن قدرت در عرصه های سه گانه ی اقدام مبتنی بر حکمرانی، که در بالا آمده است، هستند؟
– و سر انجام، چه چیزی افراد، نهادها، و جامعه ها را وامی دارد در ساختارها و فرایندهای حاکمیت مؤثر در گیرشده، به اصلاح و ترمیم آن ها بپردازند؟ آنان در این زمینه، از چه جایی باید معنا، مقصد، اراده، تعهد، و تصمیم لازم را کسب کنند؟
این سند، فقط معدودی از مهم ترین چالش ها و پرسش های برجسته را که در مساعی ناظر بر پیشبرد امر حکومت کردن مطلوب مطرح است، مخاطب می سازد. در حالی که چالش های بسیار دیگری هم می توان یافت، این امید هست که تأمل و مشورت راجع به موارد مطروح در این سند، در حدی ناچیز، به غنای گفتمان های جاری در امر حکمرانی بیفزاید.