منطوق بیان

کوشا

منطوق بیان

حضرت عبدالبهاء در لوحی از آثار مبارکشان درباره احکام دور بیان فرموده‌اند : «در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الامن آمن و صدق بوده» (مکاتیب جلد ۲ ص ۲۶۶) در این لوح ظاهراً به سه حکم دور بیان اشاره شده که عبارت از

۱ـ حرق کتب و اوراق      ۲ـ هدم بقاع     ۳ـ قتل عام نفوس و ضرب اعناق است.


 

ولی به مآخذ و مرجع این احکام اشاره نشده خوشبختانه جناب میرزا مهدی گلپایگانی در کتاب کشف‌الغطاء برای کوبیدن ازلیان و تفکیک دین بهائی از بابی به این احکام اشاره و مآخذ آنرا ذکر کرده است مشارالیه نوشته‌اند. بنیان دین بیان که اکنون معتقد ازلیان می‌باشد بر محو و اتلاف جمیع کتبی که درغیر دین بیان نوشته شده (بیان عربی باب ۶ از واحد ۶) و هدم و تخریب کل مشاهد و معابد و بقاع و مقابر (بیان عربی باب ۱۲ از واحد ۴) و قتل نفوس (بیان عربی باب ۱۶ از واحد ۷) و خلاصه افناء کل من لم یتدین بدین البیان و محو آثار ایشان است و برای اینکه چاشنی مطلب را بیشتر نماید در ص ۳۶۷ نوشته آیا مستر برون می‌خواهد که بهاءالله هم مثل باب حکم باحراق جمیع کتب نماید و یا حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل و کنائس و مساجد و مشاهد و بقاع و قباب نماید و مکه و بیت‌المقدس و هرچه کنیسه و هر چه مسجد و هر چه تربت است بابیها بریزند و خراب کنند لذا بنظر رسید که بهتر است مطالب عنوان شده را با مراجعه به اصل آثار حضرت باب مورد مطالعه و تفحص قرار دهیم.

الف : حرق کتب

جناب مهدی گلپایگانی منبع حرق کتب را بیان عربی باب ۶ از واحد ۶ ذکر است آیه در بیان عربی چنین است فلتمحون کل ما کتبتم و لتستدلن بالبیان و ما انتم فی ظله تنشؤن یعنی هر چه را نوشته‌اید محو کنید و به بیان و آنچه در ظل آن نوشته شده استدلال کنید چنانکه روشن است در این آیه از محو بحث شده نه حرق ولی جناب گلپایگانی محو را به حرق یعنی آتش زدن معنی کرده است و با مراجعه به بیان فارسی در باب ۶ از واحد ۶ مفهوم این آیه را چنین می یابیم فی حکم محو کل‌الکتب کلها الا ما انشئت او تنشی فی ذلک الامر و مفهوم این آیه را حضرت باب چنین فرموده‌اند: امر شده بر محوکل کتب الا آنکه در اثبات امرالله و دین او نوشته شود. محو در لغت به معنی از بین بردن آمده ولی از منظر حضرت باب محو مفهوم تازه‌ای یافته چنانکه فرموده‌اند : نظر کن از یوم آدم تا ظهور رسول الله در کتب سماویه اگرچه کل حق بوده و من عندالله ولی نزد ظهور فرقان کل مرتفع شد و حکم غیر حقیقت بر مؤمنین به آنها در فرقان نازل شد و همچنین در نزد هر ظهور نظر کن در جائی که کتب منسوبه الی الله در نزد ظهوری حکم بر ارتفاع آن شود چگونه است حکم کتب خلق که در نزد آن شبحی است در مرات بالنسبه به شمس ص ۱۹۹ خلاصه بیان حضرت باب چنین است که می‌فرمایند کتب آسمانی قبل با نزول قرآن نسخ و بی‌اعتبار شدند و حکم غیرحقیقت به پیروان آنان شد وقتی که کتب آسمانی وضعیتشان در ظهور جدید چنین است تکلیف کتب خلق معلوم می‌شود و نتیجه این است که اولاً این حکم راجع به کتابهای معمولی و عادی است و ثانیاً مراد از محو بی‌اعتباری و عدم توجه به آنها است چنانکه در ادامه بحث فرموده‌اند اگر بر نفسی نازل شود و فی‌الحین مومن به او گردد آنچه در بیان مالک شده محو می‌گردد یعنی اگر فرد بابی به ظهور من‌یظهره‌الله مؤمن نگردد کل اعمال آن از بین می‌رود چنانکه روشن است اعمال از بین نمی‌روند بلکه بی‌ارزش و بی‌اعتبار می‌شوند یعنی اعمال گذشته او نتیجه ای برایش نخواهد داشت.

در باب دیگری هم واژه محو کتب بکار رفته و معنی آن شستن جوهر کتب مدنظر بوده چنانکه فرموده‌اند فی تجدیدالکتب اذا انقضی علیها اثنی و ماتین حولاً و محو ما کتب من قبل او انفاقه الی احد یعنی در هر دویست و دو سال یک دفعه هر نفسی مایملک خود را از کتب تجدد کند به اینکه در ماء عذب ریزد یا آن که به نفسی عطا کند. (ص ۲۳۸ باب اول از ۷) و در اینجا محو کتب شامل کتب بابی است که بابیان هر ۲۰۲ سال بایستی تمام کتابهایشان را یا محو کنند یعنی در آب بریزند و بشویند یا آن که آن را به دیگری ببخشند و برای خود کتب تازه تهیه کنند باز معلوم می شود که در اینجا نیز واژه محو به معنی حرق نیامده است و ایضاً در باب ۱/۸ در ص ۲۷۳ آمده که حکم کوکبیت هم بر آنها نخواهد شد الا بر مومنین به آن که در نهار محو صرفند و در لیل با نور : در این آیه اشاره شده که مومنین هر ظهوری مانند ستاره تابان و روشن هستند و راهنمای مردمان می شوند ولی در زمان ظهور اگر اینان به موعود مومن شود القاب ستاره و نجم و کوکب بر آنان اطلاق می‌شود که در نهار محو صرفند یعنی در زمان مظهر امر الهی که شمس حقیقت هست محو صرف هستند یعنی در مقام عبودیت محضه قرار می‌گیرند و برای خود ارزش و اعتباری نمی‌بینند ولی در لیل یعنی بعد از درگذشت مظهر الهی که غروب واقع شده مانند ستاره‌های ظاهری به نورافشانی و هدایت مردمان مشغول می‌شوند همان طوری که ظاهر است در این مورد نیز محو به معنی حرق نیامده است در آثار بهائی نیز محو به معنی نسخ و عدم قرائت و بی‌اعتباری آمده مانند( یا اهل ارض بشارت اول که از ام‌الکتاب در این ظهور اعظم به جمیع اهل عالم عنایت شد محو حکم جهاد است از کتاب) (مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص ۱۱۶) مسلم است که محو حکم جهاد از کتاب نه به معنی حرق است و نه به معنی از بین بردن بلکه منظور نسخ حکم جهاد است که در کتب قبل مسطور بوده و نیز حضرت بهاءالله فرموده : مع ذلک تازه روسای بیان اراده نموده‌اند که امر وصایتی درست نمایند و به این اذکار خلقه عتیقه ناس را از منبع عز رحمانیه محروم سازند و حال آنکه نقطه اولی مظهر قبلم جمیع این اذکار را از بیان محو فرموده و جز ذکر مرایا چیزی مشاهده نشده و نخواهد شد.( مجموعه چاپ مصر ص۱۹۱)که اشاره به عدم ذکر وصایت در بیان است باز مشاهده می‌شود که محو به معنی حرق نیامده است و ایضاً فرموده : لسان عظمت در یوم ظهور فرموده( لیس الفخر لمن یحب الوطن بل لمن یحب العالم به این کلمات عالیات طیور افئده را پرواز جدید آموخت و تحدید و تقلید را از کتاب محو نمود). در اینجا نیز ظاهر است که حضرت بهاءالله احکام تحدید و تقلید را از کتاب‌ها پاک نکرده و معدوم ننموده بلکه اجرای آنها را منع کره است و ایضاً فرموده‌اند : حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سد عظیم از میان برداشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت.(مجموعه ص ۲۹۴) از لوح محو گشت نیز اشاره به نسخ حکم جهاد و عدم معاشرت است که مفهوم آن با بیان حضرت باب مطابق بوده که به معنی عدم اجراء یا عدم قرائت و یا بی‌اعتباری است ممکن است در آثار بهائی حرق به معنی محو آمده باشد (امر و خلق ۱۰۵/۳) و این ربطی به معنی محو ندارد زیرا هر حرقی و تبدیلی به معنی محو می‌تواند باشد ولی برعکس آن محو به معنی حرق دلالت نمی‌کند. و در کتاب اقدس نیز اشاره به این مطلب شده که فرموده‌اند :

قد عفا الله عنکم حکم محوالکتب و اذناکم بان تقرء العلوم ما ینفعکم  (یعنی: خداوند حکم محو کتب را از شما بخشید و حال اذن دادیم که علوم را بخوانید ظاهر است که محو کتب در مقابل تقرءالعلوم قرار گرفته یعنی قرائت علوم در بیان برای شما منع شده بود ولی حال به شما اذن دادیم که علوم مفیده را تحصیل کنید لذا محو کتب به معنی عدم قرائت آمده است و منظور حضرت باب از این حکم دو چیز بوده اول آنکه هدف از قرائت و تحصیل علوم رسیدن به معلوم است که غایت آن شناسائی مظهر الهی و فیض ربانی است ولی علما و سایر مردمان با تحصیل این علوم نه تنها به شناسایی موعود و مظهر الهی موفق نشدند بلکه این علوم مانع و حجاب عظیمی برای آنان شد لذا فرمودند حال که این علوم شما را به حقیقت و کل خیر نرسانید تحصیل آن بی‌مورد بوده و نیازی به تحصیل آن نیست و به بابیان توصیه می‌فرمایند که با مطالعه آثار بیان شما می‌توانید من‌یظهره‌الله و محبوب خود را بشناسید لذا فقط به مطالعه و تحصیل آثار بیان بپردازید و دوم آنکه علوم و کتب رایج در ایران نه‌تنها باعث پیشرفت و ترقی ایران و ایرانی نشده بلکه ایرانیان را از قافله تمدن بشدت دور کرده و در جهالت و خرافات قرار داده لذا حضرت باب برای اینکه ایران و ایرانی پیشرفت و ترقی نماید قرائت و تحصیل کتب و علوم رایجه را منع فرمود اگر این علوم مفید بودند در طول هزار سال می‌توانست ایران را آباد نماید ولی متاسفانه باعث عقب‌ماندگی ایران و ایرانی شد. مع‌الوصف حضرت باب با پاره کردن و نابود کردن کتاب به شدت مخالف بوده و آن را نهی فرموده است چنانکه فرموده است ) انتم ابدا کتابالاتخرقون بیان عربی باب۱۳ از واحد ۹) لذا مفهوم محو کل کتب به هیچ وجه به معنی نابودی و یا حرق کتب نمی‌باشد.

دوم : هدم و تخریب کل بقاع

منظور از بقاع مشاهد و قبور مورد احترام گذشتگان است که در قبل مورد توجه بوده در کتاب مبارک بیان در چند باب درباره بقاع مرتفعه بحث شده که با هم مطالعه می‌کنیم.

در باب ۵ از واحد سوم فرموده : و ان مقاعد المرتفعه فوق الارض اذا باذن یرفع و ان لم یاذن یثبت و الامر بیده . مخلص این باب آن که بعد از آن که ظهور شجره حقیقت محقق شده امر امر او است فیما امر و نهی نهی او است فیما نهی مفری نیست که نفوسی که در مقاعد مرتفعه محبوب گشته لابد است که از قبور احیاء ایشان را مبعوث فرماید و حین بعثت مقاعد راجع به امر او می‌گردد اگر اذن بر ارتفاع فرماید مرتفع و الا ثابت له الخلق و الامر یفعل مایشاء و یحکم ما یرید. (ص ۸۰)

همین مضمون را در باب پنجم از واحد سوم عربی نیز می‌توان مشاهده کرد حضرت باب از لسان حق فرموده : ان قبور الواحد ترفع اذا ناذن فی یوم ظهوری اذ بقولی قد رفع من قبل ان یا عبادی الی فترجعون یعنی قبور حروف واحد در ظهور من‌یظهره‌الله ساخته و مرتفع می‌شود اگر امر فرماید همان طوری که قبور ائمه در قبل نیز به کلام من‌ ساخته و مرتفع شد پس به سوی من راجع شوید.

در این آیات حضرت باب فرموده‌اند که ارزش قبور بخاطر اجسادی که در آنها خوابیده‌اند نیست بلکه بخاطر حقیقت آن اجساد است و چون در هر ظهور حقیقت نفوس مقدسه قبل در نفوس جدید جلوه می‌کند لذا شایسته است که قبور نفوس جدید ساخته و مرتفع گردد لذا باید توجه به اصل امر یعنی مظهر الهی کرد اگر امر به تخریب آنها صادر کرد آنها تخریب می‌شود و اگر دستوری صادر نکرد به حال خود رها می‌شوند پس مظهر الهی و کلام او اصل و همه باید تابع کلام او باشند لذا در این آیات به تخریب و هدم بقاع دستوری داده نشده است.

در باب دوازدهم از واحد چهارم آمده (ان یا عبادی فلتنزلن بقاع الارض ثم ما فیها فی‌الواحد تصرفون) : یعنی ای بندگان بقاع ارض را پائین بیاورید و آنچه در آنهاست در حروف واحد بیان صرف کنید. ظاهراً در بی‌اعتباری و عدم توجه به بقاع ارض است که به آنها توجه نکنید زیرا حقیقت آنها در حروف بیان تجلی کرده و اگر مقتدر هستید قبور حروف بیان را بسازید در این آیات نیز به عدم توجه وزیارت قبور قبلی اشاره شده و صحبت از تخریب و هدم نیست هرچند که ظاهراً بوی تخریب می‌دهد. یکی از بابیان در معنی این آیات نوشته است : این بقاعی که در ارض است نازل گردانید آنها را و مقصود آن است که اولاً حروف نقطه فرقان کل رجعت نموده در هیاکل کل واحد، که ایمان به نقطه بیان آورده و عرش ظهور آنها متبدل گشته، حال آن بقاع را حکمی چندان نیست پس آنها را تخفیف دهید که نازل گردانید و آنچه در آنها می‌باشد از زینت‌های دنیویه صرف نمایید در حروف واحد نقطه بیان …(تفسیر بیان ص ۲۱۰) چنانکه ملاحظه می‌شود بابیان نیز از این آیات عدم توجه و بی‌اعتبار بقاع گذشتگان را استنباط کرده و راجع به هدم و یا تخریب سخنی بمیان نیاورده‌اند. حضرت باب در کتاب هیکل الدین ص ۱۵ در این باره نیز فرموده : (قد قدر فی الباب البهاج “۱۲”  ان انزلوا کل بقاع الارض و لاتزورون و انتم فی الواحد تصرفون) یعنی کل بقاع ارض را نازل کنید و آنها را زیارت نکنید و شما قبور حروف واحد را مرتفع سازید و به آنها توجه کنید. حضرت باب در این آیه بصراحت صحبت از عدم زیارت و بی‌اعتباری بقاع فرموده و راجع به تخریب و هدم مطلبی نفرموده‌اند. و تفسیر بیان عربی را در بیان فارسی چنین می‌خوانیم. فی ارتفاع کل بقاع کانت فوق الارض مخلص این باب آن که در هر ظهوری که من عندالله ظاهر می‌گردد بقاعی که قبل بوده مرتفع می‌گردد چنانچه امروز کسی در دین رسول الله می‌بیند بقاع اوصایای عیسی را؟ بلکه اسامی آنها را نمی‌دانند چگونه و محل قبور آنها برسد و همچنین بعد از ظهور آن (باب) کل قبوری که بر فوق ارض مرتفع است (ساخته شده) مرتفع می‌گردد (بی‌اعتبار می‌شوند) از مظهر نبوت گرفته تا مظهر شیعه منتهی گردد بلکه قبوری که نسبت به انبیای قبل می‌دهند در کوفه و یا در سایر امکنه باید مرتفع شود و همچنین محل بیت چنانچه می‌بینی که امت موسی به بیت‌المقدس می‌روند و امت عیسی به مقامی که از برای ایشان عیسی مقدر فرموده و امت رسول‌الله(ص) به کعبه در نفس طین شرف نیست بلکه جوهر این شرف امرالله هست در هر جا که ظاهر شود ظاهر می‌گردد. و حال آنکه از حین بعثت آن حضرت (رسول) حق از هر صاحب حقی که از امت عیسی بود منقطع گشت. (باب ۱۲ از ۴ ص ۱۳۵)

کاملاً مشهود است که منظور حضرت باب چیست به صراحت فرموده‌اند که در هر ظهور این گونه بوده که بقاع گذشتگان مرتفع شده مانند بقاع حواریون عیسی بعد از اسلام و یا اماکن مقدسه یهود بعد از مسیح و همان طوری که ذکر فرموده مسلمانان توجهی به قبور حواریون مسیح ندارند و اماکن آنها را زیارت نمی‌کنند همان طوری که یهودیان به بیت‌المقدس توجه دارند و مسیحیان به ناصریه و سایر اماکن مقدسه خود و مسلمان نیز به کعبه توجه دارندو به زیارت می‌روند. زیرا حقیقت صاحبان آن اماکن در نفوسی جدید تجلی کرده‌اند. لذا ارتفاع یا مرتفع نیز با توجه به بیانات حضرت باب به معنی تخریب و هدم نیامده است.

سوم : قتل عام نفوس و ضرب اعناق

جناب گلپایگانی مرجع این حکم را بیان عربی (باب ۱۶ از واحد ۷) ذکر کرده است.

در باب ۱۶ از واحد ۷ می‌فرمایند:

نزل علی ملک یوم الظهور … لایجعل علی ارضه من لم یو من به و مثل ذلک قبل ان یظهر فی‌البیان الا الذین هم یتجرون فی ملکهم.  یعنی بر پادشاه بابی لازم است که به غیر مومن بابی اجازه سکونت ندهد و مثل آن است قبل از اینکه در بیان ظاهر شود مگر آنانی که در آنجا تجارت می‌کنند یعنی غیرمؤمن بابی حق سکونت در سرزمین‌های بابی را ندارد یا اینکه غیرمؤمنان را باید اخراج کرد مگر نفوسی که برای عامه مفید هستند مانند تجاران و صنعت‌گران . و بابیان این آیه چنین ترجمه کرده‌اند : نازل شده بر ملک یوم ظهور من‌یظهرالله که نگذارد در ارض خود کسی را که مؤمن نباشد به آن نقطه و مثل همین است حکم قبل من ظهر که دوره بیان باشد مگر آن اشخاصی که تجارت نمایند در ملک آنها(تفسیر بیان عربی ص ۳۳۳ )همین مضمون را حضرت باب در بیان فارسی چنین فرموده : بر هر صاحب اقتداری ثابت بوده و هست من عندالله بر اینکه نگذارد در ارض خود غیر مؤمن به بیان را و در نزد ظهور من‌یظهره‌الله غیر مومن باو را و ثمره آن این که در یوم قیامت شجره حقیقت مشاهده نکند در ارض که ظاهر می‌گردد دون مومنین به خود را و در ارض جنت نفس ناری نباشد و استخراج اهل بیان از حدود جنت غیررضای خدا بوده و هست و مراقب بود که در ظهور من‌یظهره‌الله در مومنین به آن نشود ص ۲۶۲ .  چنانچه ظاهر است دستور مبارک این است که غیرمومنان در شهرهای بابی که ارض جنت است ساکن نگردند و آنان را اخراج کنند مگر نفوس خاصی مثل مسیحیان که به تجارت مشغولند که منافع عامه در ان است. اشتباهی که اغلب بدان مبتلا شده این بوده که (لایجعل علی ارضه) را به معنی کشتار و قتل عام گرفته‌اند که با بیان حضرت باب بی‌نهایت مغایرت دارد. و در ادامه فرموده‌اند و اذن داده شده حروف کتاب الف را و هر وجودی که مثل وجود اینها نفع مترتب بشود از برای مومنین در تجارت ایشان که آن وقت اذن داده شده والا نهی شده باشد نهی ص ۲۶۳ … و شرط تجالس طهارت دین است نه دون آن ص ۲۶۳ نهی شده باشد نهی کاملاً نشان می‌دهد که سکونت غیرمؤمنان در شهرهای مومنان نهی شده زیرا آنان طهارت ندارند. و این حکم را بطور محدود در پنج قطعه ارض جاری فرموده (ما اذن الله ان یسکن علی قطع الخمس غیر حروف البیان بیان فارسی باب ۴ از ۶ ص ۱۹۳ یعنی بر پنج قطعه ارض یعنی مازندران ـ فارس ـ عراق ـ خراسان ـ آذربایجان غیرمؤمنان ساکن نگردند زیرا (خداوند عالم است که آن شمس حقیقت از کدام افق ارض طالع گردد از این جهت است که حکم شده که بر این قطع بقدر ذره مالایحبه الله نماند ص ۱۹۴ لذا این حکم الهی از این جهت بوده که احتمال دارد موعود بیان یعنی من‌یظهره‌الله از یکی از این محل‌ها ظاهر شود لذا نباید غیرمومن در این مناطق زندگی کند مبادا چشم موعود به غیرمومن بیفتد ولی این حکم تا ظهور من‌یظهره‌الله قابل اجراست چنانکه فرموده‌اند : (این حکم مستقر است الی ظهور من‌یظهره‌الله آن وقت از محل اشراق مبدء می‌گردد) ص ۱۹۴

و نیز حضرت باب دستور فرموده‌اند که اموال غیرمومنان را مصادره کنند تا آنان مجبور به ایمان شوند فرموده‌اند : «در این ظهور حلال نیست بر غیرمومنین به حق آنچه ما ینسب بایشان است الا آنکه داخل در ایمان گردند که آن وقت حلال می‌گردد بر ایشان» (بیان فارسی باب ۵/۵ ص ۱۵۷) و اجرای این حکم را بر عهده سلاطین بابی گذاشته نه این که علماو افراد بابی هر کسی را دیدند اموال او را بگیرند فرموده‌اند: «این حکم بر سلاطین صاحب اقتدار در دین است نه بر همه» ص ۱۵۸ پس نظر حضرت باب این بوده که کلاً مردمان در زمان ظهور موعود بیان همه مومن شده و غیرمومن در روی زمین باقی نماند و در آن صورت است که دین قبلی به ثمره خود رسیده است .  و در شرایط اجرای حکم فرموده : و در بلادی که باعث حزن نفسی و یا ضر نفسی شود اظهار آن را هم خداوند اذن نفرموده مثل تجاری که در بلاد فرنگ تجارت می‌کنند که بر ایشان است که به منتهای دقت حساب خود را داشته باشند که ذلی از برای ایشان واقع نگردد ص ۱۵۸ پس اگر کسی از اخذ اموالش محزون شد و یا ضری بر کسی وارد شد نباید اجرا کرد در واقع کسی را در عالم نمی‌توان یافت که از گرفتن اموالش محزون نشده و یا ضری برایش وارد نشود. لذا ملاحظه می‌شود که اجرای این نوع احکام مشروط به شرط محالی بوده که غیرممکن است و جوهر آن را اینگونه بیان فرمود : (مراقب نفوس خود بوده که کل دین نصرت او است نه اعمالی که در بیان نازل شده در حین ظهور او ) ص ۱۵۸ .

لذا با تعمق در آنچه ذکر شد حضرت باب به حرق کتب و هدم بقاع و قتل نفوس نه حکمی داده‌اند و نه بابیان چنین عملی را در طول یکصد و شصت سال انجام داده‌اند تنها موضوعی که قابل بررسی و تعمق است بیان حضرت عبدالبهاء ست که در صدر مقاله ذکر شد (در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الامن آمن و صدق بوده)

آیا منظور حضرت عبدالبهاء از این بیان چیست؟ آیا این اعتقاد حضرت عبدالبهاء است که این احکام در بیان است در حالی که ملاحظه کردیم در بیان نیست و یا اینکه حضرت عبدالبهاء تصورات مسلمانان را از این احکام که در جامعه شایع شده بود نقل فرموده‌اند بنظر می‌رسد که حضرت عبدالبهاء تصورات عامه را ذکر کرده‌اند نه اینکه این‌ها احکام حقیقی آئین بیان است. حضرت عبدالبهاء این احکام را مشابه با بیان حضرت بهاءالله در لوح دنیا بیان فرموده که آمد : معرضین و منکرین به چهار کلمه متمسک اول کلمه فضرب الرقاب و ثانی حرق کتب و ثالث اجتناب از ملل اخری و رابع فنای احزاب . حال از فضل و اقتدار کلمه الهی این چهار سد عظیم از میان برداشته شد و این چهار امر مبین از لوح محو گشت و صفات سبعی را به صفات روحانی تبدیل نمود جلت ارادته و جلت قدرته و عظم سلطانه حال از حق جل جلاله بطلبید و می‌طلبیم که حزب شیعه را هدایت کند و از صفات نالایقه نجات بخشد) (مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص ۲۹۴)

چنانکه ملاحظه می‌شود حضرت بهاءالله فرموده‌اند معرضین و منکرین این حرف‌ها را گفته‌اند که احکام باب این گونه است و مع‌الوصف می‌فرمایند که ما این احکام راکه به تصور شمااست نسخ کردیم و در بیان دیگر نیز به روشنی حضرت بهاءالله بیان فرموده‌اند :

در کتب سماوی از قراری که بعضی از احزاب ذکر نموده و می‌نمایند حرق کتب و قتل نفوس و منع از اتحاد که سبب اعظم است از برای ترقی عباد و ارتقاء بلاد بوده (مائده آسمانی ۱۳۶/۷ ) چنان که ظاهر است حضرت بهاءالله به نقل قول از بعضی از احزاب ذکر فرموده که این احکام بیان است و ذکر جمال قدم دلیل بر صحت آنهانیست و از طرفی واژه منطوق بیان از یک دیدگاه به معنی علی‌رغم بیان یعنی برخلاف بیان این احکام است چنانکه در کتب لغت آمده است المنطوق عند الاصولین : خلاف المفهوم منجدالطلاب ذیل واژه نطق یعنی به اصطلاح علما اصول خلاف مفهوم است لذا منطوق بیان یعنی برخلاف مفهوم بیان این گونه احکام است هرچند که نمی‌تواند این تعریف کلی باشد لوح معروف حضرت عبدالبهاء جمهور ناس منتظر موعودی خونخوارند ولی ظالمی غدار مهدی خواهند که با سهم و سنان و شمشیری بران سیلی از خون بیچارگان جاری و ساری نماید و شب و روز مشغول به ضرب اعناق گردد و قطع رقاب فرماید و بروجی از سرها بیاراید ملک‌الموت باشد و آفت جانها گردد خونریز شود فتنه‌انگیز گردد بنیان انسان  براندازد و مدن و قری بر باد دهد اطفال یتیم کند و زنان بیوه نماید این را شروط حقیقت دانند و منتظر چنین موعودند و حال آنکه مظهر کمالات معنویه و مطالع انوار رحمانیه باید محیی ارواح باشد و منعش اجسام جان بخشد نه جان گیرد سبب حیات شود نه علت ممات گردد آباد کند نه خراب نماید … (مائده آسمانی ۳۸/۵ و مکاتیب جلد اول ) در این  لوح حضرت عبدالبهاء بیان فرموده که مردم منتظر چنین موعودی هستند در حالی که این نوع تصور اشتباه است موعود باید با صفت روحانی ظاهر شود اگر به عقیده حضرت عبدالبهاء احکام حضرت باب قتل نفوس و ضرب اعناق و تخریب بوده این عین انتظار قوم بوده و علتی نداشت که حضرت عبدالبهاء آنها را رد کند و بفرماید (این چه نادانی است و این چه جهل و غفلت در عالم انسانی) و در واقع حضرت باب و تعالیمش این گونه نبوده که آن حضرت آنها را رد کرده است لذا می‌توان نتیجه گرفت که الفاظ حرق کتب و هدم بقاع که در آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء آمده بنا به تصورات و برداشت مردمان از احکام بابی بوده است.

اینک برای اطمینان بیشتر از آنچه مرقوم گشت نگاهی به بعضی احکام حضرت باب می‌اندازیم تا مبرهن شود که حضرت باب و تعالیمش با هر نوع خشونت و تنفر مخالف بوده‌است.

«اگر نفسی، نفسی را هدایت نماید بهتر است از برای او از اینکه مالک شود ماعلی‌الارض کلا را… ولی سبیل هدایت از روی حب و رافت بوده نه شدت و سطوت هذا سنه الله من قبل و من بعد یدخل من یشاء فی رحمته (بیان فارسی ۱۶/۲ ص ۶۳)

از منظر حضرت باب هدایت مردمان باید به مهر و وفا باشد نه به شدت و زور و یا تهدید و فشار مردمان را بابی کرد.

هیچ جنتی از نفس عمل به اوامرالله اعلی‌تر نبوده نزد موحدین و هیچ ناری اشد از تجاوز از حدود الله و تعدی نفسی بر نفسی نبوده اگر چه بقدر خردل باشد (یعنی کسی بر کسی تعدی نکند و زور نگوید) (بیان فارسی ۱۹/۵ ص ۱۸۳) خداوند در بیان دوست نمی‌د‌‌ارد که شاهد شود بر نفسی دون روح و ریحان را.(یعنی همه باید بنابه دستور حضرت باب مسرور و سربلند باشند.) (بیان فارسی ۱۴/۵ ص ۱۷۴) خداوند در هر حال غنی بود از خلق خود و دوست داشته و می‌دارد که کل با منتهای حب در جنات او متصاعد گردند که هیچ نفسی بقدر نفسی حزنی وارد نیاورد که کل در مهد امن و امان او باشند. (بیان فارسی ۱۶/۶ ص ۲۳۵) یعنی امنیت و رفاه شامل همه مردمان می‌شود و کسی نباید محزون شود. خداوند دوست می‌دارد که کل را هدایت کند به کلمات من یظهره‌الله ولی نفوسی مستکبره خود مهتدی نمی‌شوند  بعضی به اسم علم و بعضی به عز و نفسی بشی محتجب می‌گردد. (بیان فارسی ۲/۷ ص۲۴۲) لذا هدایت غیرمومنان به وسیله کلام الهی است نه زور و شدت.

کل علم ، علم اخلاق و صفات است که انسان به آن عامل باشد که بواسطه آن علم بر نفس خود حزنی مشاهده نکند و بر نفسی حزنی وارد نیاورد. (بیان فارسی ۴/۹ ص ۳۱۷) حرام شده در بیان حکم قتل باشد از هر شیئی که هیچ شیی به مثل آن نهی نشده که هر کس بر قلب او خطور کند قتل نفسی از دین الهی بیرون می‌رود و معذب می‌گردد مادامی که خداوند خواهد …. و خداوند اذن نفرموده که کسی در بیان فتوای قتل کسی را دهد در هیچ حال و در هیچ شان و در هیچ مورد. (بیان فارسی ۵/۴ ص ۱۱۸) از یوم غروب شمس حقیقت از برای احدی از متدینین به بیان حکم قتل جایز نبوده و نیست و اگر کسی کند از بیان نبوده و نیست و هیچ اثمی از برای او اعظم از این نخواهد بود. (بیان فارسی ۵/۴ ص ۱۱۸)… این همه تاکید در بیان شده که احدی احدی را محزون نکند لعل صاحب ظهور و خلق مطلق محزون نگردد (بیان فارسی ۵/۴ ص ۱۱۹) لذا بنا به دستور حضرت باب کسی حق ندارد فتوای قتل صادر کند و یا در ذهنش به آن فکر کند و نه کسی که آن را اجرا کند. و در هیچ شأن و در هیچ مورد، اگر بر خود قرار دهید که بر هیچ نفسی نپسندید آنچه بر خود نمی‌پسندید از او لوالسلطنه گرفته تا اولوالرزع بیرون رود انشاءالله بر او حزنی وارد نخواهد آمد (بیان فارسی ۴/۴ ص ۱۱۶) یعنی هر آنچه را برای خود می‌خواهید برای دیگران نیز هموار سازید.

اسبابی که نفسی از نفسی خائف گردد محبوب نیست عندالله… و همچنین لباسی که سبب خوف نفسی شود، داخل جنت نمی‌گردد و سزاوار است بر عبد که مراقب باشد که امری که سبب خوف نفسی باشد از او صادر نشود . (بیان فارسی ۶/۷ ص    ) یعنی ازپوشیدن لباسهای خشن و ترسناک و حمل اسلحه که باعث ترس دیگران می شود خودداری کنید.

قد حرم‌الله علیکم فی‌البیان الاذی ولو کان بضرب ید علی کتف (بیان عربی ۱۶/۱۰) اذیت دیگران در بیان حرام است هرچند به زدن دست به کتف کسی باشد.

ان یا اولی الحکم فلتامرن من یتبعونکم ان لایاخذن لباس احد ولا ما عنده و تامرن من ینبعونکم ان لایعارضن احداً ابداً (بیان عربی ۱۷/۱۰) ای پادشاهان و امرا به این امر کنید که زیردستانتان لباس و اموال کسی را اخذ نکنند و بر کسی اعتراض نکنند.

من یامر ان یخرج احد من بیته او مدنیته او قریته او ملک سلطانه فلیحرمن علیه تسعـه عشر شهرا ما احل الله له و لیلز منه تسعه عشر مثقالا من ذهب ان یردن الیه حدا فی کتاب الله لعلکم تتقون (بیان عربی ۱۷/۱۱) یعنی اخراج مردمان از خانه و شهر و قریه یا سرزمین‌شان حرام است و هر کسی که این کار را انجام دهد باید دیه بپردازد.

ائین حضرت باب        با توجه به این احکام که بصراحت زور و تهدید و خشونت و حتی اذیت دیگران را حرام فرموده نمی‌تواند با قتل عام نفوس مطابقت داشته باشد لذا آئین حضرت باب آئین مهر و وفا و دوستی و محبت است و آنچه در آثار بهائی راجع به شدت احکام حضرت باب آمده با توجه به ظواهر آنها و آنچه که در میان مردمان به غلط تفسیرو برداشت شده ، بوده است.

انتهی

Comments are closed.