آزادی بیان

آزادی بیان

حسین گواشیری

استفاده از عبارات و شعارها در عُرف اهل سخن می تواند دامنه ای بس گسترده داشته باشد و هر کسی از دید خود با استناد به عبارتی به سخن پراکنی بپردازد. امّا، معنا و مفهوم عبارت مزبور در دید دیگران همان نباشد که گوینده به آن متوسل شده است. به این ترتیب، آنچه که گوینده به تصوّر خود در محدودۀ آزادی خویش به شرح و تفصیل پرداخته در دیگران اثری سوء، یا حدّاقلّ برداشتی نادرست داشته باشد.

یکی از مثال هایی که این روزها قابل استناد می باشد تعریف “حقوق بشر” است که بین تعاریف مذکور در اعلامیۀ جهانی حقوق بشر و آنچه که در اقلیم ایران مدّ نظر قرار دارد کاملاً متفاوت است و آنچه را که حامیان بین المللی حقوق بشر نقض این حقوق در ایران می دانند، سردمداران ایران به کلـّی منکر آن می شوند و آن را منطبق با قوانین داخلی خود میدانند. در خصوص صحـّت و سقم این دو ادّعا بحثی ندارم، زیرا مستلزم بحثی مستقل و مفصّل است و هر کدام از طرفین میتوانند دلائل خود را ذکر کنند.

چندی قبل شخص یا اشخاصی به جوابیه دارالانشاء در خصوص ذکر “اعتقاد به دیانت اسلام” یا سایر ادیان مذکور در دفترچه امتحانات ورودی دانشگاه های ایران به بیان نکاتی تحت عنوان “ملاحظاتی پیرامون مکتوب مورخ پانزدهم دسامبر دارالانشاء” پرداخته آن را بدون ذکر نام نویسنده منتشر ساختند و فرد یا افرادی بدون ذکر نام یا با اسامی غیر ایرانی آن را برای بعضی از بهائیان ایران ارسال داشتند. برای راقم سطور نیز از بعضی منابع از جمله دو فردی که نام غربی داشتند (و گویا یکی از آنها از منسوبین مریلین مونرو بود یا لااقل خود را به او نسبت داده بود) این یادداشت ارسال شد.

در این میان شخصی به نام سمندر مشکی باف جوابی بر این فرد یا افراد نوشت و آن را به ناقضین میثاق که مترصّد فرصتی هستند تا بذر بدبینی نسبت به بیت العدل را در دل بهائیان ایران بکارند و در این مقطع که جامعه فاقد تشکیلات است، آنها را دچار دو دستگی نمایند، نسبت داد. این مطلب را در سایت نگاه دیدم و البتّه این آقای مشکی باف قدری احساسی با این موضوع برخورد کرده و به سادگی از کنار قضیه عبور کرده اند. زیرا عمق مسأله بیشتر از این صحبت ها است و کسانی که اقدام به فرستادن یادداشت مزبور نموده اند مقاصدی به مراتب گسترده تر دارند.

قبل از آن که به بررسی یادداشت فرد یا افراد ناشناس مزبور بپردازیم، اشارتی باید به کسانی کرد که نوشتن این قبیل یادداشت ها را نشانۀ آزادی بیان می دانند و از یادداشت آقای مشکی باف برآشفته شده اند و جواب ایشان را با آزادی بیان در تضادّ می بینند. ای کاش این قبیل افراد خود قلم در دست می گرفتند و به این یا آن نویسنده جوابی مرقوم می فرمودند. کاش آزادی بیان را تعریف می کردند و می گفتند که آیا تلاش برای بدبین کردن اعضاء یک گروه به مرجعی که آن را موجب حفظ وحدت خودشان می دانند آزادی بیان است؟ آیا حمله کردن بی جهت به مرجع این گروه صرفاً بر پایۀ پندارهای خود نشانی از آزادی بیان دارد؟ آیا نسبت دادن اقداماتی در آینده به مرجع مزبور نشانۀ آزادی بیان است؟ آیا تلاش برای از بین بردن پایگاه روحانی در وجود افراد نشانۀ آزادی بیان است؟ آیا حمله کردن به تنها حامی وراهنمای گروهی بی پناه که از همه طرف مورد هجوم دشمنانش است، نشانۀ آزادی بیان است؟ آیا تهمت زدن به مرجع مورد احترام این گروه نشانۀ آزادی بیان است؟ مگر نه آن که آزادی هرکس به آزادی فرد دیگر محدود می شود؛ یعنی کسی نمی تواند از آزادی خود استفاده کند و آزادی دیگران را مورد هجوم قرار دهد؟ ای کاش اندکی انصاف در این میان وجود میداشت و تعریفی جامع از قلم این قبیل افراد در مورد آزادی بیان و حدّ و حدود آن نیز تعیین میشد تا همگان تکلیف خود را می فهمیدند.

و امّا کلامی که فرد یا افراد ناشناس در حمله به بیت العدل نوشته اند دارای انگیزه ای است وآن انگیزه یا خیر است یا شرّ. یعنی یا قصد دارند مطلبی را روشن کنند یا قصد تخدیش ذهن افراد را دارند. اگر واقعاً انگیزۀ خیر دارند، کاش از ابتدا مشخّص می کردند که قصدشان روشن کردن چه موضوع است. با عبارتی کلـّی مانند “ملاحظاتی پیرامون…” که نمیشود مطلب نوشت. اگر انگیزۀ آنها شرّ است، یعنی آنچنان که آقای مشکی باف مرقوم فرموده اند ایجاد شکاف و دودستگی در میان بهائیان است، که باید به حالشان افسوس خورد؛ به دو دلیل: اوّل آن که هیچ انگیزۀ شرّی ابداً به نتیجه نرسیده و نخواهد رسید وتاریخ این را ثابت کرده است. اگر هم مدّتی کوتاه کامیاب شده در درازمدّت جز خسران پیامدی نداشته است. دلیل دوم آن هم کاملاً بدیهی است که تا کنون تلاشهای دشمنان جامعۀ بهائی و نیز ناقضین به هیچ نتیجه ای نرسیده و در این جامعه دو دستگی ایجاد نکرده است. شاید مواردی از اختلاف نظر مشاهده شده باشد، که در هر گروه و حزب و جامعۀ دینی مشهود و بدیهی است، امّا به اختلاف جدّی که سبب شکاف شود منجر نشده است.

حال، فرض می گیریم که نویسنده نیت خیر داشته است و آقای مشکی باف اشتباه برداشت کرده اند. بهتر است جملات این فرد را بخوانیم و ببینیم تا چه حدّ درست نوشته است:

نویسنده در ابتدا با استفاده از عباراتی مانند “بیت العدل اعظم الهی” و “معهد اعلی” و امثال آن وانمود میکند که به آن مقام محترم کاملاً اعتقاد دارد و سعی می کند جلب اعتماد خواننده را بنماید امّا در اواسط یادداشت خود حملاتش را شروع می کند و اگرچه با استفاده از عبارت “مقام منیعی چون…” سعی دارد احترام به معهد اعلی را رعایت کند یا چنین جلوه دهد، امّا با این عبارت که “آیا نباید انتظار داشت که به زودی شاهد صدور مجوّز دخالت احبّا در سیاست، صدور مجوّز تعدّد زوجات، مجوّز ازدواج یا عقد غیر امری و احیاناً صدور مجوّز همجنس گرایی نیز باشیم” ماهیت خود را نشان میدهد و جوابیه دارالانشاء را در سطح نقض نصوص مبارکه تنزّل می دهد و با علامت “؟!” نهایتاً نیت خود را برملا میکند. (البتّه شاید با برداشت نادرستی که از جوابیه دارالانشاء داشته، نور امیدی در دلش تابیده که این قبیل موارد نیز برای ایشان مجاز شود.)

نویسنده برای آن که احساسات احبّای ایران را برانگیزد، پای شهدای ایران را وسط میکشد و مونای مظلوم را قربانی نیت خویش می نماید و صدور چنین مجوّزی را به منزلۀ کشیدن خطّ بطلان بر تمامی بیانات حضرت ولی امرالله و رهنمودهای سابق بیت العدل اعظم می داند و جالب است که از حضرت ولی امرالله به عنوان “گوهر یکتای مخزن میثاق” یاد می کند و بیت العدل اعظم را از این مخزن اخراج می نماید؛ در حالی که اگر نگاهی به دور بهائی داشت ابداً به ذکر چنین عبارتی مبادرت نمی کرد.

حال که نیت نویسنده مشخّص شده است نگاهی هم به دفترچه ثبت نام آزمون ورودی بیندازیم ببینیم چه موضوعی بوده که یکی از احبّای ساکن امریکا را دچار مشکل و وادار به طرح سؤال کرده است. البتـّه نفس این موضوع که فردی که دور از میدان است و در امریکا با خاطری آسوده زندگی و تحصیل می کند ناگهان یاد احبّای ایران افتاده و از این موضوع سؤال کرده فی نفسه تردید برانگیز است. امّا، کاری به آن نداریم. در صفحه سوم دفترچه جزو شرایط عمومی “اعتقاد به دیانت اسلام یا یکی از ادیان مصرّح در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران” آمده است.

“اعتقاد” به معنی صحّه گذاشتن بر حقـّانیت موضوع مورد اعتقاد است. نگاهی به فرهنگ سخن بیندازیم: ۱) باور داشتن و صحیح دانستن چیزی؛ ۲) عقیده و نظر؛ ۳) ایمان به حقانیت دین اسلام. حال، اگر فرد بهائی ایمان به حقانیت دیانت اسلام ندارد، که بهائی نیست. مگر حضرت عبدالبهاء در خطابات مبارکه بارها از حقانیت حضرت محمّد و دیانت اسلام دفاع نکردند؟ مگر در رفع شبهات از این دین مبین اقدام نفرمودند؟ مگر به تفسیر آیات قرآنی و رفع معضلات آن نپرداختند؟ پس آیا باید براین باور باشیم که ایشان در امریکا تقیه فرمودند؟ این به معنای اعتقاد به حقانیت دیانت اسلام است و نه پیروی از آن.

حال در مقابل واژه اعتقاد لغت “تدیّن” نیز داریم که قبلاً در دفترچه ثبت نام امتحان ورودی دانشگاه ها آورده میشد. تدیّن یعنی پیرو دینی بودن. فرهنگ سخن در معنی آن می نویسد: دین دار بودن؛ مؤمن بودن؛ دین داری. حال، اگر به جای اعتقاد به دین اسلام، عبارت “تدیّن به دین اسلام” مطرح بود و مجوّزی در این مورد صادر میشد، حق با نویسنده یا نویسندگان ناشناس بود. برای آن که تفاوت این دو را کاملاً متوجّه بشویم به اعلامیه “آزمون استخدامی آموزش و پرورش” توجّه کنید که هر دو شرط، یعنی اعتقاد به دین اسلام و تدیّن به دین اسلام را آورده و بین این دو فرق گذاشته است. زیرا اگر اعتقاد اعم از تدیّن بود، ذکر دومی ضرورتی نداشت. شرط تدیّن به یکی از ادیان رسمی در سطر بعد جداگانه آورده شده است:

شرایط عمومی و اختصاصی برای ثبت نام

تابعیت نظام جمهوری اسلامی ایران، اعتقاد و التزام عملی  به مبانی نظام جمهوری اسلامی ایران، اعتقاد و التزام عملی به اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه، تدین به دین مبین اسلام یا یکی از ادیان رسمی کشور مصرح در قانون اساسی، داشتن کارت پایان خدمت وظیفه عمومی یا معافیت دائم از خدمت،عدم اتهام و محکومیت به فساد اخلاقی و اعتیاد به دخانیات و مواد مخدر و عدم سابقه محکومیت جزایی موثر از برخی از شرایط شرکت در آزمون استخدامی آموزش و پرورش است. همچنین داشتن سلامت جسمانی و روانی وتوانایی اشتغال، نداشتن منع استخدام در دستگاههای دولتی به موجب آراء مراجع قانونی. از دیگر شرایط شرکت در این آزمون است. ضمن اینکه داوطلبان استخدام نباید مستخدم رسمی، ثابت و پیمانی سایر دستگاههای دولتی و یا بازخرید خدمت باشند. (http://www.khabaronline.ir/news-58506.aspx).

ملاحظه می فرمایید که خود جمهوری اسلامی ایران بین “اعتقاد” و “تدیّن” تفاوت قائل شده است و این بالصراحه نشان می دهد که رهنمود دارالانشاء، برگرفته از هدایت معهد اعلی، کاملاً منطبق با اصولی است که از قبل جامعۀ بهائی به آن پای بند بوده و اکنون نیز خواهد بود.

اگر نویسنده یا نویسندگان یادداشت مزبور نیت خیر دارند و دارای انصاف، همین نکته برای ایشان کافی خواهد بود تا از تخدیش ذهن احبّای مظلوم ایران که هم اکنون نیز محاط به انواع اتّهامات از سوی دشمنان هستند دست بردارند و از ارسال مکرّر آن به این و آن منصرف شوند.

Comments are closed.