در بارۀ نامۀ منسوب به ایقان شهیدی
نگارش: تورج امینی
ایقان شهیدی خواهرزادۀ من است. در این چند سال که او از آب و گل درآمده، من بیش از آنچه برای او دایی باشم، رفیق بودهام و ایقان نیز برای من دوستی بسیار صمیمی بوده است. مصاحبت با او که حدود ۲۰ سال از من کوچکتر است، از لحظات خوب زندگی من است و میدانم که تمام دوستان و اقوام همین حسّ را نسبت به او دارند. او حدود یک ماه و نیم میشود که در زندان رجائیشهر محبوس گشته، امّا حقیقت قضیّه با این ظاهر ناموزون تفاوت دارد. در واقع، اقوام و دوستان ایقان که قادر به دیدن او نیستند، کسانی هستند که به زندان مبتلا گشتهاند. ما از دیدن روی شادش، مصاحبتش و شنیدن قهقهههای بلند و زیبایش محرومیم.
هفت هشت روز پیش، خواهرم به من تلفن زد و اظهار نمود: نامهای که به نام ایقان در اینترنت منتشر شده، خواندهای؟ گفتم: میدانی که من اینترنت را کنار گذاشتهام و خبری از جایی ندارم، امّا جویا میشوم و آن را میخوانم. در همان یکی دو روز به خانۀ یکی از اقوام رفتم و متن مذکور را خیلی سریع خواندم. در این چند روز خیلی فکر کردم که راجع به این نامه مقالهای بنویسم یا نه. بالاخره علی رغم تصمیمی که مبنی بر دور بودن از فضای مجازی گرفتهام، قصد کردم که برای روشن شدن ذهنهایی که ممکن است اصل ماجرا را ندانند، مطالبی بنویسم.
نامۀ مذکور از آدرس ایمیل ایقان ارسال شده بود! و پر واضح است که وقتی او در زندان است، کسی که دسترسی به password او داشته، توانسته از طریق آدرس ایمیل او، مطلبی را که کاملاً شخصی بوده، برای دیگران ارسال دارد. نفس اینکار توسّط هر کس و با هر اعتقادی صورت گرفته باشد، دلیل بر آن است که آن شخص راه نادرست را بر درستی و صداقت ترجیح داده است. نام این عمل «خیانت در امانت» است و اگر این روش برا ی مبارزه هم انتخاب شده باشد، یک راه دینی و آسمانی نیست. هیچ دین و هیچ اعتقادی «سوء استفاده» برای «تخریب چهرۀ دیگران» را مجاز نشمرده است و کسی که دست به این عمل ناروا زده، از اخلاق دینی فاصله گرفته و به عبارت دینیاش، «راه دوزخ» را برگزیده است. البتّه کنندۀ اینکار چنین گمان کرده است که با انتشار نامهای «از ایقان شهیدی» یا «به نام ایقان شهیدی» خواهد توانست چهرۀ او را مخدوش نماید و اغتشاشی در افکار بهائیان به وجود بیاورد. نفس این کار حکایت از عدم شناخت صحیح جامعۀ بهائی دارد. مبارزه کنندهای که در درجۀ نخست مخفی است و در درجۀ دوّم روش غیر اخلاقی برمیگزیند و در درجۀ سوّم اصلاً سوژهای را که با آن مبارزه میکند، نشناخته، معلوم است که ره به جایی نخواهد برد.
نامۀ مزبور در ظاهر، توضیحات و سؤالاتی است که ایقان شهیدی در «۱۸ سالگی» یعنی حدود ۵ سال قبل، از بیتالعدل اعظم پرسیده و در مجموع، توضیحات و سؤالات مزبور حول محور موضوع «ولایت امر در آیین یهائی» دور میزند. من در بحثی که میسن ریمی به وجود آورد و ادّعایش مبنی بر جانشینی شوقی ربّانی، به حدّی بلاهت و سفاهت میدیدم و میبینم که هیچوقت دلم نخواست وقت بگذارم و به لاطائلات طرفداران او گوش بدهم یا آنها را بخوانم. بعضی وقتها یک جمله از یک شخص نشان میدهد که درجۀ نادانیاش چه مقدار است. همینکه میسن ریمی دربارۀ حضرت اعلی سخنان ناشایست گفت، معلوم میکند که او در آیین بهائی دنبال جاه و مقام میگشت و همین امر نشان میدهد او که ادّعای ولایت امری داشت، اصلاً آیین بهائی را نشناخته بود! البتّه طبیعی است که ادامۀ فرایند مضحکی که ریمی ایجاد کرد، در یکی از شعبههایش به جایی برسند که تنی از مدّعیان ولایت امر بهائی، اصلاً بهائی نباشد!!
آیین بهائی با داعیۀ تقویت قوای روحانی و اصلاح عالم انسانی، جایی است که جاهطلبی در آن معنایی ندارد. کسی که دل به سخنان ریمی و تالیان او میبندد و یا دنبالشان راه میافتد، فهمی نسبت به خواستۀ بهاءاللّه حاصل ننموده و طبیعتاً نادانی خود را نسبت به آیین بهائی برملا کرده است. سخنان بهاءاللّه بسیار واضحتر از آن است که کسی در قید و بند ریاست، گروهسازی، محوریّت، تفرّق، تشتّت، انشعاب، دسته، حزب و …. گرفتار آید. کسی که گرفتار این سخنان میشود، امر بهائی را نفهمیده است.
من فرض را بر این میگیرم که نامۀ مزبور واقعاً متعلّق به ایقان است و او در ۱۸ سالگی از ساحت بیتالعدل سؤالاتی را در باب سخنانی که طرفداران میسن ریمی بر زبان راندهاند، پرسیده است. بر همین اساس اطّلاعات و عقیدۀ خودم را راجع به فرایندی که اتّفاق افتاده است، تحریر میکنم:
۱- چند سال قبل که باید همان محدودۀ زمانی نوشتن نامۀ فوقالذّکر باشد، ایقان به من تلفن زد و گفت که با من کار دارد. به طهران و محلّ کار من آمد. گفت که به سایتهای طرفدار میسن ریمی (و به اصطلاح مخالفان، بهائیان ارتدکس!!) سر زده است و مسائلی را خوانده که نتوانسته جوابی برای آنها پیدا کند. آمده بود که من مشکلاتش را حلّ کنم. نیم ساعتی برای من صحبت کرد و چیزهایی که میدانست بیان نمود. از آنهمه گفته، چیزی که یادم مانده، یکی موضوع «اغصان» بود که در همین نامۀ منتشر شده به تفصیل راجع به آن مطلب هست و دیگر نتیجهای که او نتوانسته بود بگیرد! همین طور که توضیح میداد، من احساس سرافرازی کردم، از داشتن خواهرزادهای که اینقدر دقیق است و این مقدار به دنبال یافتن حقیقت. یعنی برای من که دستی بر کتاب دارم و در میان انواع و اقسام اجتماعات انسانی و نحلههای گوناگون رفت و آمد داشتهام، دیدن جوان ۱۸ سالهای که با این احاطه نسبت به موضوع تحقیقش سخن میگفت، مایۀ مباهات بود. حتّی رفته بود متون نامههای انگلیسی این آدمهای بیکار را خوانده بود که ببیند حرفشان چیست.
از طرفی هم نگران شدم که مبادا ایقان به دام این سیهکاران بیفتد. بعضی وقتها «بیجوابی» آدم را به ناکجاآباد میبرد و تمام کسانی که راه را گم کردهاند، بالاخره برادرزاده یا خواهرزادۀ یک کسی بودهاند. هر کسی در معرض فروافتادن قرار دارد و ما نیز از این امتحانات جدا و مبرّا نیستیم. البتّه همیشه «بیجوابی» به معنای «وجود نداشتن جواب» نیست. بیجوابی مربوط به شخص است و ممکن است در خارج از ذهن و اطّلاعات شخص، جوابهایی وجود داشته باشند که آن جوابها با تحقیق و مباحثه به دست بیایند. دشمنان آیین بهائی با تخلیط این دو وجه متمایز، همواره سعی میکنند سؤالاتی بسازند و در نگاه اوّل اشخاص را دچار «بیجوابی» کنند. موضوعهای بیمعنی که طرفداران ریمی بدان دامن میزنند، از همین مقولهاند و قطعاً بهترین دستمایه برای کسانی که شغلشان «تولید سؤال» است. کسانی که به جای «پیدا کردن جواب»، به «ایجاد سؤال» اشتغال ورزیدهاند و از این طریق نان بر سر سفرۀ خود و خانوادههایشان میبرند!
تا جایی که یادم میآید، سخنانی بدین مضمون که همیشه راجع به جریان ریمی میگویم، به ایقان گفتم: دایی جان، من یک صدم اطّلاعاتی که تو در «امورات ریمیّه»! داری، ندارم و راستش را بخواهی کمی هم خجالت کشیدم که تو برای حلّ مشکل بار سفر بستهای و به اینجا آمدهای. من نه تنها چیزی برای گفتن ندارم، بلکه باید از تو یاد بگیرم. درستی بیتالعدل یا بهائی بودن من، ربطی به این بحثهای تئوریک ندارد. من دلیل سادهای برای اشتباه بودن طرفداران ریمی دارم و آن این است که اینها، تنها هنرشان این است که زیر گوش بهائیان بنشییند و ورّاجی کنند! توانایی اینها و عملکردشان خارج از این محدوده نیست. اگر در کشور ایران تبلیغ آیین بهائی ممنوع است، امّا این ریمیهایی که خارج از ایرانند و مجال تبلیغ دارند، آیا امر بهائی را تبلیغ میکنند؟ آیا کسی را از یهودیان، مسیحیان، مسلمانان، بودائیان، لائیکها و …. بهائی کردهاند؟ اینها اصلاً معلوم هست چه کسانی هستند؟ کسی که خودش را پشت سایت پنهان نموده و اصلاً معلوم نیست که چه کسی است، چگونه میخواهد حقیقت را به دیگران نشان بدهد؟ آیا اینان فهرستی از خودشان منتشر نمودهاند که ما بدانیم چه تعداد و در کجاها هستند؟ تا جایی که ما اطّلاع داریم، آیین بهائی سیستم مخفی و زیرزمینی ندارد، زیرا با «اختفا» نمیتوان داعیۀ «نشر حقیقت» یا «خدمت به عالم انسانی» داشت. اعتقاد من به بیتالعدل به همین سادگی شکل گرفته است. اعضای بیتالعدل معلومند، روش انتخاب شدنشان معلوم است، پیشینۀ خدماتیشان مشخّص است، کسانی که آنها را انتخاب میکنند، شناخته شدهاند و سیستم کاملاً آشکار است. از همۀ اینها مهمّتر آنکه بیتالعدل مبلّغ آیین بهائی و بهاءاللّه است، نه خودش. امّا ریمی مبلّغ خودش بود. مردم را به خودش میخواند و البتّه در اینجا «مردم» فقط بین بهائیان پیدا میشدند! من با این بازیهای طرفداران ریمی که جز قر زدن بر سر ایادیان امر هیچ کاری انجام نمیدهند و اصولاً سیستمشان با اصل آیین بهائی منافات دارد، چگونه کنار بیایم و یا بخواهم وقت بگذارم مطالبشان را بخوانم؟ این کارها متعلّق به شور جوانی است و بحثانگیزیهای سنّ خودت. تو هم اگر دغدغه داری یا به دنبال جوابهایی میگردی که بروی با آنها بحث کنی، میتوانی از دیگران یا نهایتاً از بیتالعدل اعظم بپرسی. این حرفها هیچوقت برای من «سؤال» نبوده است که به دنبال کشف «جواب» باشم.(۱)
تا جایی که من میدانم، ایقان نامهای به بیتالعدل نوشت و سؤالاتش را پرسید. بعداً میگفت که جوابی هم برایش آمده و جوابها قانع کننده بوده است. چون هیچگاه دانستن این مسائل دغدغۀ من نبوده، در پی خواندن آن جواب هم برنیامدم. حقیقت این است که این مباحث در ذهن من موضوعیّت ندارند، اگر چیزی هم راجع به آنها خوانده باشم، یادم نمیماند. فقط خوشحال بودم که ایقان توانسته بود جوابی برای سؤالهایش پیدا کند. در این چند سال من هر گاه در این زمینه سؤالی برایم پیش میآمد، ایقان مطمئنترین شخص و جوابهایش دقیق و البتّه سادهتر از آن بحثهای لغوی و بیمورد بود. فقط برای نمونه در اینجا مینویسم که یکبار صحبت از این ولیّ امر کذایی فرانسوی پیش آمد. ایقان خندید و گفت که اگر ولیّ امری باشد، باید قطعاً زبانهای فارسی و عربی را به خوبی بداند، زیرا «ولیّ امر، مبیّن آیات است» و چگونه کسی که نه فارسی میداند و نه عربی، ادّعای ولایت میکند؟ من از این استدلال بسیط بسیار محظوظ شدم و مصداق این کلام سپهری نظام حضرت امیر که فرمود: مَن علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبدا.
۲- اینکه نامۀ منتشر شده، عین همان نامۀ ایقان است و یا اینکه دخل و تصرّفی هم در آن شده، نه برای من مهمّ است و نه در تغییر وجهۀ ایقان تأثیر گذار است. منتشر کنندۀ نامه اگر کمی درایت به خرج داده بود، حواسش جمع میشد که ایقان به خاطر بهائی بودن و تبعاتش که یکی هم طبعاً اعتقاد داشتنش به بیتالعدل اعظم است، به زندان افتاده است، آن هم یک ماه قبل از انتشار این نامه. بنابراین هیچ بهائی از انتشار این نامه دچار «بیجوابی» نخواهد شد. اگر احیاناً یک بهائی حرفی هم در این باره بزند، او نیز به وهمی دچار شده که منتشر کنندۀ آن نامه.
۳- متن نامه چیزی را که نشان دهندۀ عدم اعتقاد ایقان به بیتالعدل باشد، ندارد. کاش کسانی که تصوّر میکنند با انتشار این نامه به ایقان ضربه زدهاند، کمی فکر میکردند که یکی از مدلولهای این نامه، اتّفاقاً اعتقاد داشتن به بیتالعدل است که اگر اینگونه نبود، او مشکل را «بر پیر مغان» نمیبرد. به راستی فهم آیین بهائی و ساز و کار آن برای کسی که همه چیز را سیاسی میپندارد و همواره به دنبال سیاه کردن است، آسان نیست. بیتالعدل پدر معنوی برای جامعۀ بهائی است و فرزندان این خانه هر یک اگر مسائلشان حلّ نشد، مانند هر «خانوادۀ سالم»، به پدر پناه میبرند. این که به همین صراحت کسی سخنان خود را برای بیتالعدل بفرستد و درخواست جواب کند، نشان از حضور فضای آزاد و روحیّۀ آزاداندیشی در جامعۀ بهائی دارد.
افراد بهائی این اجازه را دارند که سؤالات خود را از بیتالعدل بپرسند، حتّی اگر به ظاهر، معنای آن سؤالات، زیر سؤال بردن خود بیتالعدل باشد و بیتالعدل خود را موظّف میداند که جواب شایسته بدهد و میدهد که اگر اینگونه نباشد، دیگر بیتالعدل نخواهد بود. اینکه گاه مشاهده میشود بیتالعدل کسانی را طرد میکند، بدین خاطر است که این افراد پس از مباحثات لایسمن و لایغنی که به وجود میآورند و فضای جامعه را با حرفهای بیمعنی خود مسموم مینمایند، کارشان عاقبت به «مبارزه با بیتالعدل» میکشد و در صدد ایجاد تفرّق و تشتّت برمیآیند. بهاءاللّه مایل نبود جامعهاش از هم متلاشی گردد و جامعۀ بهائی نیز طبعاً نمیخواهد دچار فرقهبازی شود. بنابراین کسانی که میخواهند فرقه درست کنند، بهتر است از آیین بهائی خارج شوند و بروند در هر کجا و هر چه میخواهند بکنند. کسی به آنها کاری ندارد. آنها مرتدّ نمیشوند و مورد تکفیر و قتل و غارت قرار نمیگیرند. ما بهائیان به جای اینکه «توی دهن» این افراد بزنیم، روش انسانیتری را به کار میگیریم و آن این است که «جلوی دهن خود را میگیریم». هر کس این روش را نمیپسندد، میتواند از جامعۀ بهائی حذف نام کند.
۴- نکتۀ پایانی و تأمّلبرانگیز آنکه دیدهام و شنیدهام که اعضای انجمن حجّتیّۀ قدیم و جدید، اخیراً بیش از خود ریمیها راجع به این موضوع هزینه میکنند! دوستانم میگویند که در سایتهای ضدّ بهائی به این مطالب بسیار پرداخته میشود. این هم روشی است برای سرگرم کردن بهائیان اینترنتباز که بروند این سخنان لایُطاق را بخوانند، گیج شوند و مدّتی در پی جواب پیدا کردن سرگردان و حیران و ولامان بمانند! حقیقت امر این است که موضوع «ریمیون» بیش از آنچه بین بهائیان ایران رواج داشته باشد، محمل تحقیق و کنکاش انجمن حجّتیّهایها واقع شده است. برای من خندهدار بودن این امر مانند این است که تنی از کشیشان کلیسای کاتولیک، بخواهد برای شیعیان اثنی عشری اثبات کند که در جانشینی حضرت رسول اکرم، ابوبکر بر حقّ بوده است!! همانقدر که این حرکتِ مضحک وجاهت دارد، پیش کشیدن موضوع ریمی و پرداختن به حقّانیّت و یا عدم حقانیّت بیتالعدل در بین حجّتیّهایها هم وجاهت دارد. اعضای انجمن حجّتیّه به جای اینکه برای تخریب جامعۀ بهائی وقت برای اثبات میسن ریمی بگذارند، بهتر است بروند تاریخ سیاهکاریهای خود را که در همکاری با سازمان پلید و کثیف ساواک انجام میدادند، درست نمایند. پروندۀ حجّتیّه به حدّی سیاه است که با تخریب بهائیان، سفیدی به آن باز نمیگردد.
گاهی از من میپرسند: چرا اینقدر علیه ازلیها مطلب مینویسی؟ واقع امر این است که من علیه ازلیها نمینویسم، بلکه علیه «روش ازلیها در بازی کردن با حقیقت» مطلب مینویسم. این روش زمانی در نوشتههای مرحوم محیط طباطبایی جلوه داشت که از میرزا محمّدعلی ناقض اکبر در برابر عبدالبهاء طرفداری میکرد! و زمانی در نوشتههای انجمن حجّتیّهایها در طرفداری از میسن ریمی در برابر بیتالعدل. همانقدر که محیط طباطباییِ ازلی از آن بحثها طرفی بربست، اینها هم خواهند بربست. همانقدر که طرفداران میرزا محمّدعلی باقی ماندند، پیروان ریمی هم باقی خواهند ماند، امّا بعید میدانم در آینده کسی حتّی لفظ «مرحوم» را برای انجمن حجّتیّهایها بر زبان براند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. این پانوشت ربطی به موضوع ندارد، امّا برای تغییر ذائقه و مزاح مینویسم که ماجرای روزی که ایقان نزد من آمد، در ذهن من به این دلیل باقی مانده که پس از گفتگوی مذکور، ناهار خوردیم و ایقان یک recorder از جیبش بیرون آورد، گذاشت روی میز و گفت: دایی، برای من راجع به مشروطیّت حرف بزن، ضبط کنم، ببرم و گوش بدهم. من شروع به صحبت کردم و چند دقیقه نکشید که ایقان به خاطر سنگینی پس از صرف ناهار و همچنین خستگی راه، امانش بریده شد و در مقابل من، روی مبل، خواب او را ربود! من حدود یک ساعت برای او که به خواب فرورفته بود، سخنرانی کردم. به نظر شما یک سخنران چگونه میتواند چنین روزی را فراموش کند؟!