دو نشان با یک تیر
وخشور ایران
ضربالمثلی قدیمی در ادبیات فارسی است “با یک تیر دو نشان زدن”[۱] که عجیب مصداقی دارد در آنچه که این روزها در این مرز و بوم رخ میدهد. گاه دانسته و گاه نادانسته؛ عجیبتر آن که برخی از نفوس با خواندن بعضی مطالبی که نوشته میشود، بلافاصله در لاک دفاعی فرو رفته قلم در دست گرفته جوابیهای مرقوم میفرمایند که جز تأییدی بر نوشتۀ اصلی نیست امّا خود تصوّر میکنند که در ردّ آن نوشتهاند و نشانۀ سوم را هم به نفع طرف مقابل هدف قرار میدهند و آن نشان دادن عمق تفکّرات ایشان است.
این روزها بازار دستگیر کردن این و آن در مملکت ایران بسیار داغ است. در یک طرف بهائیان قرار دارند و در طرف دیگر عُمّال حکومت. بهائیان را نه قدرتی است، نه اسلحهای، نه کلام درشتی، نه ضرب و شتمی، نه توان دفاعی، نه حامی و وکیلی؛ امّا در طرف دیگر صاحبان قدرتند و با اسلحه و زور و دشنام و ضرب و شتم و شکستن در خانهها و نشان ندادن حکم و سیمای دژخیمانهای که اصحاب جهنّم را به خاطر میآورد و توانِ ارعاب وکیلان که از حمایت مظلومان انصراف تامّ حاصل کنند؛ که این همه را همگان در خبرها خواندهاند و عجیب آن که وقتی از کسی در سایتی اینترنتی دفاعی بشود، آن اسیر بیدفاع باید تاوانش را در زاویۀ زندان پس بدهد و عمّال حکومت به صلّابهاش کشند و آنچنان “اخلاق اسلامی انسانی”اش نشان دهند که حیرت کند که آنچه از اسلام بدو آموخته بودند و پیامبر اکرم را “صاحب مکارم اخلاق” دانسته بود و ائمّۀ اطهار را صاحب خُلق خوش شناخته بود و “انّا ارسلناک رحمهً للعالمین” شنیده بود، به یکباره در تضادّی بیّن با اعمال عُمّال حکومت بیابد. نداند آن را که جزئی ثابت و لایتغیّر از عقاید او است و مولایش به او تأکید کرده باید همچنان پذیرا باشد یا این اعمال اینان را ملاک و معیار قرار دهد.
باری از مقدّمهچینی بگذریم که این رشته سر دراز دارد. امّا نگاهی بیندازیم ببینیم که این نشانههای دوگانه از دو سوی این ماجرا چیست و چگونه است:
۱- بهائیان را به جرم تبلیغ مرامشان بگیرند و در گوشۀ زندان جای دهند و با آنها به تندی برخورد نمایند؛ در این میانه، فرد بهائی طبق امر مولایش رفتار کرده که “آنچه دارید بنمایید؛ اگر مقبول افتاد مقصود حاصل والّا تعرّض باطل؛ او را به او گذارید و در حقّ او دعا کنید.” و زمانی که دستگیر شوند، طبق بیان مولایشان “نفوسی که فی سبیلالله بلایا دیدهاند و شماتت غافلین را شنیدهاند و در سجن رفتهاند و از وجوه مکروهه آثار قهر و غضب مشاهده نمودهاند، بر جمیع لازم ذکر ایشان و احترام ایشان.” و این احترام را نیز کسب نمایند؛ و امّا در طرف مقابل، کسانی که به این ترتیب با بهائیان معامله میکنند در قدم اوّل از اطاعت از مولایشان که باید رحمهً للعالمین باشند عدول کردهاند و کسانی را که هیچ جرمی در مملکت مرتکب نشدهاند به صلّابه کشیدهاند و نقمت آن جهانی را برای خود خریدهاند و از آن گذشته مخالف آیۀ قرآنی “لکم دینکم و لیّ الدّین” رفتار کردهاند و البتّه با یک تیر دو نشان زدهاند.
۲- بهائیان را به جرم کمک به اطفال محروم در حومۀ شهرها (ماجرای شیراز) یا بلاد کوچک (ماجرای بم) اسیر کنند و در گوشۀ زندان اندازند. در این میان بهائیان با یک تیر دو نشان زدهاند؛ اوّل آن که طبق امر مولایشان به یاری محرومان شتافتهاند و بنا به بیان “اگر نزد شما کلمه و یا جوهری است که دون شما از آن محروم، به لسان محبّت و شفقت القاء نمایید” اقدام به انتقال معلومات خود در زمینههای علمی، هنری و معنوی به دیگران کردهاند و در مقام دیگر چون “حق دوست نداشته نفسی محروم مانَد” سعی کردهاند آنچه را که این اطفال معصوم از آن محروم ماندهاند، به آنها برسانند. در مقابل، حضرات اقدامی کرده و دو نشان زدهاند؛ اوّل آن که مانع از انتقال معلومات اینان به آنها شدهاند که نفس انتقال معلومات اساس و پایۀ تعلیم و تعلّم است و دوم آن که آن اطفالی را که زمانی در کوچهها به بازی و صرف اوقات به بطالت مشغول بودند از کلاسهای مزبور بیرون کشیده دیگربار در کوچه و خیابان ویلان و سرگردان نمودند؛ نشان سومی هم زدهاند و آن این که پدران و مادران این اطفال را که از سر و سامان یافتن فرزندانشان مسرور بودند، از این مأمورین بیزار ساختند.
۳- بهائیان را به جرم محبّت کردن بگیرند و نفس محبّت کردن را دالّ بر تبلیغ کردن دانند (موارد عدیده از جمله در سمنان). در اینجا بهائیان با یک تیر دو نشان زدهاند: اوّل آن که طبق امر مولایشان و خواستۀ خدایشان کمر همّت به محبّت دیگران بستند و اگر زهر دیدند شهد بخشیدند و اگر کسی خارشان داد به او گلی بخشیدند؛ و در نشان دوم در روضۀ قلب همگان گل مهر را کاشتند تا قلوبشان که محلّ نزول عرش الهی است، یعنی تجلّی او، از غیر او، یعنی نفرت و بیزاری، پاک و پاکیزه گردد. کسانی که آنها را دستگیر کردند نیز با یک تیر دو نشان زدند؛ اوّل آن که تخم نفرت و تفرقه را در میان مردمان کاشتند و مشام آنها را از استشمام بوی دلجوی گلهای محبّت محروم کردند؛ دیگر آن که سعی کردند قلوبشان را از وجود خدا خالی سازند که از قدیم گفتهاند “خدا محبّت است” و چون تجلّی خداوند آهنگ مقام خود کرد، غیر خود را یافت و روی برگرداند و برفت.
۴- بهائیان را به جرم آباد کردن سرزمین خود، که بدان عشق میورزند، اسیر کُند و زنجیر سازند و روانۀ حجرات زندان و غرفههای محبس نمایند. بهائیان با اقدامات آبادانی خود دو نشان را با یک تیر زدهاند. اوّل آن که سرزمینی را که بدان محبّت تامّ دارند آباد کردهاند؛ سدّ زدهاند، آبی را که هرز میرود برای کِشت و زرع و غرس درختان اختصاص دادهاند؛ دوم آن که، محیط زیست را که عرصۀ تجلّی الهی است، شایستۀ جلوۀ او ساختهاند که، بنا به بیان حضرت علی، خداوند زیبا است و زیبایی را دوست دارد. امّا عمّال حکومت نیز با یک تیر دو نشان زدهاند، سدّها را تخریب کردند و درختان را بریدند و آباد کنندگان را آواره کردند و به این ترتیب چهرۀ زشت ویرانی را در معرض دید همگان قرار دادند و خود را مظهر آن معرفی کردند و در قدم دوم، عمق نفرت خویش از زیبایی را، که مورد عنایت حق است، به نمایش گذاشتند و شادمان و خندان از کردۀ خویش دست به سوی بهائیان دراز کرده مزد تخریب را نیز مطالبه کردند.
۵- بهائیان را مجرم شناختند که چرا قبرستانها را آباد کنید و درختان بکارید و سنگها بر آن گذارید و بدین لحاظ دست به تخریب قبرستانها زدند و آرامش را از مردگان دریغ داشتند و زمین قبرستان را شخمی زدند که بیا و ببین. در این میان بهائیان با آباد کردن زمینی بایر که برای قبرستان به آنها داده شده، نام واقعی “گلستان” را برایش به ارمغان آوردند و برای مردگان نیز احترامی قائل شدند که این جسد روزگاری حامل روحی بود که خدایش آفریده و دیگربار به سوی خود برده بود. امّا آنان که دست به تخریب زدند، از طرفی لعن و نفرین ناظران بیکین و معتقدان به هر آئین را از برای خود خریدند که در هیچ نظام و مذهبی به مردگان بیاحترامی نکنند و حرمت اجساد را نشکنند؛ و در نشان دوم عمق نادانی خود را به نمایش گذاشتند که تصوّر نمودند با تخریب قبرستان میتوان جامعهای را نابود کرد یا معتقداتی را از ریشه از بین برد.
۶- بهائیان جوان را از دانشگاهها اخراج کنند و نوجوانان را در مدارس بیازارند و اشک طفلان را در دبستانها جاری سازند که علم نیاموزند و از زیور دانش محروم بمانند. بهائیان با یک تیر دو نشان زدند، اوّل آن که در طلب علم هر ناملایمتی را بر خود هموار ساختند و طبق گفتۀ پیامبر اسلام در طلب علم اگر به چین هم باید رفت میروند و از ناهمواری راه هراس به دل راه ندهند؛ با همان تیر مظلومیت خویش را که از ابتداییترین حقوق انسانی، یعنی کسب علم، نیز محرومند در سطح جهان به نمایش گذاشتند. آنها که به این قبیل امور ناشایسته دست یازیدند نیز با یک تیر دو نشان زدند؛ اوّل آن که خود را شهرۀ عالم ساختند که با کسب علم مخالفند ولو کودکی ناتوان باشد و در نشان دوم ناتوانی خویش بارز ساختند که حتّی آن کودک دبستانی نیز در مقابل فشارها مقاومت کند و به هر طریق که باشد درسش را بخواند و دانشش را کسب کند.
اگر در شمارش این اقدامات و نتایج آنها مداومت نمایم، خوف از آن دارم که این نوشتۀ قصیر به اثری کبیر و موارد کثیر منجر شود و البتّه خواننده را ملول سازد و از تطویل کلام کسالت به بار آید. اگر گوشی شنوا باشد و چشمی بینا، همین مختصر کفایت کند که آن کسان که جامۀ دشمنی با بهائیان به بر کردهاند بدانند که این قبیل اقدامات راه به جایی نخواهد برد و مظلومیت بهائیان را جلوهای بیشتر خواهد بخشید و اعمال نادرست آنها را که، نه اسلام بر آن صحّه میگذارد و نه مسلمانان واقعی با آن موافقند، بیش از پیش در انظار ایرانیان علاقمند به اتّحاد و اتّفاق اهل مملکت و نیز در چشم جهانیان علنی و عریان نشان خواهد داد و بر جمیع ادّعاهای آنها در زمینۀ عدالت و برابری و احترام به اقلّیتها و امثال آن خطّ بطلان خواهد کشید. و السّلام.
[۱] در آلمانی نیز گویند: “ Zwei Fliegen mit einer Klappe schlagen” و در فرانسه: “Faire d’une pierre deux coups” و در انگلیسی: kill two birds with one stone که نشان میدهد همه در این زمینه متّفقالقولند.