بیچاره بهائیان

بیچاره بهائیان

نگارش: فرزان فرامرزی

شنیدن خبر بد، همیشه دردناک است. از میان اخبار بد، شنیدن خبر مرگ، دردناک تر است؛ و باز از این میان اگر خبر مربوط به مرگ یکی از عزیزان باشد که دیگر غیرقابل تحمل است. اما خبر دیگری هم هست که اگرچه ممکن است مربوط به عزیزان شما نباشد اما شنیدنش مو بر اندام انسان راست می کند و آن هم شنیدن خبر مرگ یک کودک معصوم است و دردناک تر زمانی است که متوجه شوی کودک به دست پدر به قتل رسیده است!

هنگامی که صبح اول وقت بر روی صفحه ی فیس بوکم، عکس او را دیدم و شرحی که یکی از دوستان برای او نوشته بود، متن را نخوانده فقط گفتم، خدا رحمتش کند. راستش دل خواندن چنین اخباری را ندارم. حتی نفهمیدم که چه کسی و چرا او را کشته، همین که متوجه شدم دختری با چشمانی چنین معصوم مرده است، دیگر ادامه ندادم. هنوز ساعتی نگذشته بود که صفحه ی فیس بوکم پر شد از عکس او و اظهار نظرها و غم نامه یی که برایش می نوشتند؛ اما من باز هم دل خواندن نداشتم.

هنگامی که متوجه شدم، دختری که عکسش فیس بوک را تسخیر کرده بود، دخترکی بهائی و پناهجویی در ترکیه است که توسط پدرش به قتل رسیده، اولین واکنش من به موضوع این بود: خوراک تبلغیات ضدبهائی برای کیهان و کیهانیان جور شد! خوشبختانه کیهان و اقمارش، نه چیزی گفتند و نه چیزی نوشتند. ظاهرا آنها سرشان جای دیگری گرم است: در سوریه و برگزاری اجلاسی بی معنا در تهران.

تا چند روز بعد هم دل و دماغ خواندن خبر را نداشتم. مصاحبه ی مادر مقتول با روزآنلاین اولین مطلبی بود که بطور کامل خواندم. خلاصه ی خبر به نقل از بسیاری از سایت ها این بود “یک پناه‌جوی ایرانی پس از به قتل رساندن دختر ده ساله خود اقدام به خود‌زنی کرده است۱.

اما مادر این طفل از بی مبالاتی پلیس کایسری و مترجم پلیس شکایت دارد و معتقد است که اگر آنها تعلل نمی کردند این اتفاق نمی افتاد. در جایی از مصاحبه این مادر داغ دیده می گوید: “…مترجم پلیس می‌گفت شما برای اینکه پرونده پناهجوییتان کامل شود و پناهندگی بگیرید بازی در می‌آورید و.. به جای اینکه کمک کند و به دادم برسد می‌گفت دین شما ساختگی است، دینتان آسمانی نیست۲…” این که اصولا اگر دینی آسمانی باشد یا نباشد به مترجم پلیس چه ربطی دارد! و از آن گذشته وقتی پای مرگ و زندگی در میان است، فقط یک بیمار روانی می تواند به تکمیل پرونده پناهندگی فکر کند موضوعی است جداگانه.

اصولا بهائیان برای تکمیل پرونده پناهندگی نیازی به فیلم بازی کردن ندارند، زیرا که رفتار سه دهه ی اخیر رژیم اسلامی با آنان درامی تلخ است که بازدیدش برای عموم آزاد بوده و کیست که نداند بهائیان در ایران چه رنج ها و ظلم هایی را که تحمل کرده اند و می کنند. قصدم مظلوم نمایی و شرح مصیبت نیست، بعنوان یک پناهنده که زمانی در ترکیه زندگی کرده ام، بسیاری از دوستانم با شوخی، کنایه و گاهی هم جدی به من می گفتند که “تنها معجزه ی پیامبر شما، همین است که سازمان ملل کارتان را زود راه می اندازد!” اما اگر اندکی انصاف داشته باشیم، بهائیانی هم هستند که سال ها در ترکیه منتظر تکمیل پروسه ی خود بودند. نمونه ی زنده ی آن برادر خود من است که سه سال در ترکیه ماند تا توانست به کانادا برود و بودند غیربهائیانی که همین پروسه را در نصف این زمان طی کردند.

صد البته کسانی که چنین متلک هایی را می گفتند، پناهنده نماهایی بودند که نه مشکل مذهبی داشتند، نه سیاسی بودند نه به گروه های پر خطر اجتماعی تعلق داشتند؛ بقول معروف بوی کباب به مشامشان خورده بود و به هوای رفتن به خارج این راه را انتخاب کرده بودند و حال در هزارتوی سازمان ملل که شاه کلید باز کردن قفلش تنها شانس و اقبال است، گیر افتاده بودند.

بهرحال قصدم گفتن از شرایط پناهندگی و نام بردن از پناهنده نماهایی نیست که با فیلم بازی کردن قصد فریب سازمان ملل را دارند و با این کارها باعث بوجود آمدن جو بی اعتمادی می شوند که یک نمونه اش، گریبان فرناز را گرفت. فرناز رفت اما “سنگینی جنازه فرناز۳” باعث شد چند خطی قلمی کنم که سوتفاهمات برطرف شود.

قبل از هر چیز باید بگویم که قصدم پاسخ به مقاله ی “سنگینی جنازه ی فرناز” که چهارشنبه ۱۸ مرداد ماه در رادیوزمانه منتشر شد نیست. زیرا آن مقاله در کنار اشکالات بسیار، فاقد از “تم” مشخص می باشد. مشخص نیست نویسنده می خواهد مقاله ای در باب کودک آزادی بنویسد، یا از شرایط بد کودکان پناهجوی ایرانی بگوید، یا تسویه حسابی شخصی با بهائیان و دیانت آنان دارد، آنچه مسلم است نویسنده سعی کرده در پشت کلمات مطنطن، و وام گیری از واژگانی ثقیل، مقاله را علمی و کارشناسی نشان بدهد. که البته دست نویسنده در جایی که می فرماید:

“فیروز یک بهائی است. او فرزندش را کشت و سال‌ها با همسرش بد‌ترین رفتار‌ها را داشت. گویا مذهبی که قرار بود پناهگاه او باشد، در درون مناسبات واقعی تنها بانی رنجش شد. اینجا مسئله این نیست که یک نظام رستگاری و معنوی را با یکی از معتقدانش داوری کنیم، مسئله این است که به هیچ نظام رستگاری در برابر واقعیت دولت مدرن (سیستم) نمی‌توان چندان امیدی بست حتی اگر دینی باشد که خود را با نظم مدرن هماهنگ می‌بیند. دیدیم که چگونه قوانین کمیساریای عالی پناهندگی سازمان ملل، فیروز را تحقیر کرد. او حتی نتوانست با خانواده خود وحدتی داشته باشد و در پرده آخر، حتی با خودش. فیروز نمونه‌ای است از فانتزی شدن رستگاری الهی. رستگاری واقعی در صف‌های ویزای جلوی سفارتخانه‌ها و جیره ماهیانه پناهندگی و ثبت نام خرید قباله اتومبیل و سالن‌های کنکور سراسری متجلی است. خدا بازی را به تمامی به دولت باخته است. بهاالله فکر می‌کرد که دینی می‌تواند بیاورد که با هماهنگی با جهان جدید، خدا را نجات دهد. اگر قرار باشد مسیح بازگردد، تنها با تنش در وضعیت موجود و نه هماهنگی با آن می‌توان به ایده نجات امید داشت۴.

اگرچه نویسنده در جاهایی از مقاله حتی از حق بهائیان دفاع هم می کند، اما این که اصولا یک جنایت را به دین و مذهب جانی گره بزنیم، نه تنها کاری عبث و بیهوده است بلکه بلاهت گوینده و در اینجا نویسنده را نشان می دهد. با چنین استدلال ضعیفی، می توانیم اسلام را دین ترور بنامیم؛ توضیح دلیلش هم می شود توضیح واضحات. بعبارتی در مقابل یک بهائی قاتل، می توان هزاران مسلمان قاتل و به همین نسبت از میان سایر باورمندان به آئین های دیگر پیدا کرد. بله! اگر آئینی، کشتن دختر توسط پدر یا مادر را مباح و جایز بداند می توانیم و باید در رد آن بنویسم و برای نشان دادن زشتی آن از سیستم نویسنده ی مقاله ی رادیو زمانه بهره بگیریم تا نشان دهیم این عقیده به این علت بد است.

برای روشن شدن مطلب بد نیست به “آمار قتل در ایران۵” و “بررسی قتل های خانوادگی در ایران۶” مراجعه کنیم تا متوجه شویم، که این گونه قتل ها نه مختص ایران است، نه مختص جامعه بهائی و اصولا ربطی به دین و مذهب خاص و یا موقعیت جغرافیایی خاصی هم ندارد. دانشمندان، این گونه قتل ها را در “بستر آسیب اجتماعی مورد بررسی قرار” می دهند نه در بستر کوبیدن یک دین و آئین و یا نحوه ی تعامل یک دین با حکومت!

آنچه جای بررسی دارد، وضعیت پناهجویان ایرانی در ترکیه است. وضعیتی که برای همه بد و آزار دهنده است. در این بدی وضعیت، بهائی و مسلمان، نوکیش میسحی و همجنسگرا همگی با هم سهیم هستند. هیچ کس بخاطر مذهبش زودتر نمی رود و هیچ کس هم بخاطر عقیده اش، در ترکیه وضعیت رفاهی برایش فراهم نمی شود.

از ابتدای ظهور آئین بهائی تا کنون دو نگاه کاملا اشتباه در مورد پیروان این آئین وجود داشته است؛ یکی نگاه رایج در جمهوری اسلامی و نشریاتی مانند کیهان است که نگاهی است سرشار از نفرت و اتهام که همواره کوشیده است بهائیان را موجوداتی شیطانی و رذل نشان دهد.

نگاه دوم، نگاه کسانی است که از آن طرف بام افتاده اند! کسانی که فکر می کنند پیروان این دیانت عاری از گناه و مبرا از خطا و اشتباه هستند. این نگاه دوم، بیشترین لطمه را به این آئین و پیروانش وارد آورده است. همانطور که پیامبر بهائیان ادعای خدایی نداشت، برخلاف آنچه بهائی ستیزان سعی دارند نشان بدهند، بهائیان نیز ادعای معصومیت ندارند.

دیانت بهائی هم یک دین است مانند هزاران دین دیگر و پیروانی دارد مانند پیروان ادیان دیگر. هرچند در این دین بر اصول اخلاقی و تهذیب نفس تاکید بسیار شده است. صد البته در هر دینی در مقابل انسان های بسیار خوبی که در آن پیدا می شوند، انسان هایی هم هستند که به تعالیم آن دین عامل نیست. مگر مسلمان مشروب خور کم داریم؟ اگر می گویید دروغ است و مسلمان مشروب نمی خورد پس بفرمائید چرا در همین ایران اسلامی “آمار الکلی ها وزارت بهداشت را شوکه کرد۷؟” مگر مسلمان دزد، قاتل و کلاهبردار کم است؟ کمال مطلوب آن است که باورمندان به یک عقیده، تمامی اصول اعتقادی آن را مو به مو اجرا کنند، اما متاسفانه ما در جهانی مطلوب زندگی نمی کنیم، و همواره با کمی ها و کاستی هایی روبه رو هستیم.

با توجه به این آمار رسمی آیا می توانیم بگویم که محمد در اجرای رسالتش در پشت درهای عرق فروشی های غیررسمی ایران اسلامی شکست خورده است؟ این تعبیر جدای از بحث علمی و کارشناسی بودن آن، آیا تعبیری اخلاقی است؟

متاسفانه بهائیان همیشه زیر ذره بین بوده اند و در زیر این ذره بین بدبینی، کارهای خوبشان مانند ساختن اولین حمام به سبک امروزی در ایران و یا برپا داشتن اولین مدارس مدرن در ایران و… نادیده گرفته شد اما اگر یک بهائی خبط و خطایی کرده، فرصت طلبان فورا آن را پیراهن عثمان کرده و مستمسکی ساخته اند برای کوبیدن جامعه ی بهائی. در واقع باید گفت بیچاره بهائیان که حق ندارند دست از پا خطا کنند!

همه ی این تفاسیر را باید در حالی در نظر بگیریم که در جریان قتل این کودک، مادر مقتول معتقد است که شوهرش، اختلال روانی دارد. که اگر این طور باشد، ایشان را باید با معیارهای پزشکی مورد قضاوت قرار دهیم نه با معیارهای دینی یا اجتماعی، مگر این که برای دین کارکردی نظیر آسایشگاه روانی نیز در نظر داشته باشیم، که شخصا نه در دیانت بهائی نه در ادیان قبل چنین کارکردی را مشاهده نکرده ام.

جدای از همه ی این ها، نداشتن وحدت با خانواده به چه معنی است؟ آیا بهائیان محکوم هستند که چون بهائی هستند، حق داشتن مشکلات خانوادگی ندارند؟ البته بسیار خوب است که انسان در زندگی زناشوئیش مشکلی نداشته باشد و این کمال مطلوب است، اما آیا شما کسی را سراغ دارید که چنین تجربه ای داشته باشد؟ اختلاف زنانشویی آن قدر معمول است که قدیمی ها به آن نمک زندگی می گفتند؛ این دعوا ها این قدر معمولی و مرسوم است که حتی برای دعوای پیامبر با همسرانش در قران آیه نازل شده است۸! پس این که یک بهائی با همسرش مشکل و اختلاف داشته، به معنای شکست وعده های بهاالله در پشت درهای سازمان ملل نمی باشد.

آنچه اکنون بنظر می آید باید به آن توجه داشت، دین و مذهب قاتل نیست. این اتفاق ممکن است برای یک مسلمان یا تازه مسیحی هم بیافتند. آن چه باید به آن اهمیت داد، بررسی شرایطی است که این اتفاق در بستر آن افتاده و تلاش برای پیدا کردن راهی است جهت از بین بردن یا حداقل تعدیل آن شرایط. شرایط که منجر می شود یک پدر، دست بر گلوی تنها فرزندش بگذارد و او را خفه کند.

در این میان کار غیراخلاقی، ماهی گرفتن از آب گل آلودِ شرایط بد پناهندگی در ترکیه به نفع امیال شخصی است.

اما سخن آخر این که، پیروان دیانت بهائی، مدعی این نیستند که برترین انسان های روی زمینند. آنها هم انسانند، معصوم نیستند و از سیاره ای دیگر نیز نیامده اند؛ ممکن است اشتباه کنند، خلاف قانون و خلاف شرعشان عمل کنند درست مانند دیگر باورمندان به ادیان دیگر. اما همه ی این ها دلیل بر رد این آئین و تخطئه ی اعتقادات آنان نمی شود. به بیانی دیگر، تنها به صرف انجام عملی اشتباه از سوی یک شخص نمی توان آن عمل را به کل گروه نسبت داد و صد البته این قانون شامل کارهای خوب هم می شود. یعنی اینکه اگر یک بهائی کارهای مفید بسیاری انجام بدهد باز هم دلیل نمی شود که تمامی بهائیان به آن کار اشتغال دارند. بهتر است برای تعامل و تفاهم بیشتر، کینه های شخصی را کنار گذاشته و باورداشته باشیم که ما همه انسانیم، با همه خوبی ها و بدی هایمان و اگر خداباور هستیم، باور داشته باشیم که دین و مذهب برای رفاه بشر آمده و همواره او را به خیر دعوت کرده؛ بعبارتی شر در ذات دین جایی ندارد.

منابع:

۱- http://www.iranianuk.com/page.php5?id=20120802095118013

۲- http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/10-15.html

۳- http://www.radiozamaneh.com/society/khiyaban/2012/08/08/18069

۴- همان

۵- http://jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100846173439

۶- http://www.irbar.com/law-articles-database/3118/3199/

۷- http://tinyurl.com/cpf2g6t

۸- http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa13745

Comments are closed.