حضرت بهاءالله، مؤلّف کتاب ایقان
حضرت بهاءالله مؤسس آسمانی دیانت بهایی هستند؛ آیینی که در قرن نوزدهم، از درون جنبش اصلاح طلبانه بابی، تولد و تبدیل یافت و پس از انفصال قاطع از اسلام، به گونه دیانتی جدید و جهانی ظاهر شد.(۱۲) کاملترین شرح زندگی از این شخصیت روحانی که نسبتاً هم ناشناخته مانده، آنی است که جناب حسن ام. بالیوزی نگاشته است. این اثر، به عنوان تنها زندگینامه کامل حضرت بهاءالله به یک لسان غربی، متّکی است بر منابع اولیهای که بعضاً هنوز انتشار نیافتهاند. اما این اثر نیز از اتهام تمایلات تقدّس انگارانه (hagiographical) مصون نمانده است.(۱۳) سایر منابع موجود حاوی اطلاعات تکمیلیاند.(۱۴)
حضرت بهاءالله نهالی (scion) از خاندانی اشرافی، برخاسته از پادشاهان باستانی ایران زمین بودند. زادگاه اجدادی آن حضرت، روستای دور افتاده تاکر در بخش نور از استان مازندران است که ناحیهای جنگلی واقع در ساحل جنوبی دریای خزر (Caspian) میباشد. آن حضرت که در سال ۱۸۱۷ در مدینه طهران در خانوادهای ثروتمند از ملّاکان، به دنیا آمدند؛ در ناز و نعمت و در حلقه درباریان بزرگ شدند. پدرشان، عباس بزرگ، ملقّب به میرزا بزرگ و معروف به وزیر نوری، در خطاطی استاد بود؛ هنری که تحسین دربار را ربود و تعیین وی را به عنوان وزیر یا فرمانده کل گارد سلطنتی، تسهیل نمود. (۱۵)
دو واقعه مهم در ایام اولیه حیات حضرت بهاءالله ، تمایل و استعداد آن حضرت را نسبت به امور دینی و مسائل اخلاقی آشکار میسازد. در سال ۱۸۶۸، آن حضرت از مدینه مُحصّنه عکا خطاب به صدر اعظم عثمانی نامهای (مشهور به لوح رئیس) صادر فرمودند که در آن یکی از خاطرات ایام کودکی خود را ذکر میفرمایند؛ از این قرار که چگونه به عنوان طفلی به تماشای یک نمایش عروسکیِ درباری میرونـد و مبهوت و حیـران میگردند. نمایش که ظاهراً مبتنی بر صحنهای تاریخی از زندگی سلطان سلیم بوده، بسیار استادانه اجراء شده و آن حضرت جزییات آن را با وضوح و دقت قابل توجهی، نقل میفرمایند.
وقتی نمایش به پایان میرسد کودک از صحنهگردان (puppeteer) میپرسد که چه به روز سلطان و سپاهیانش آمد و او پاسخ میگوید آنها همه در جعبهای رفتهاند که وی زیر بغل داشته و طفل از ایـن پاسخ مات و مبهوت میشود. جمال ابهی در این خودنگاره افشاگرانه، اذعان مینمایندکه ازآن روز به بعد، تمامی زرق و برق عالم فانی در نظرشان اهمیتی بیش از آن نمایش نداشته است. (۱۶)
حضرت بهاءالله در وقتی دیگر از حیات کودکیشان، حدیثی منقول توسط محمدباقر مجلسی (متوفی به سال ۱۷۰۰ میلادی)، را راجع به قتل عام همه افراد ذکور قبیله یهودی بنی قریظه، به فرمان حضرت محمد (قرآن، سوره ۳۳، آیه ۲۶) و به دلیل خیانت، میخوانند. گزارش مک ایون از تأثیری که این قضیه بر روح و روان آن طفل نهاده، مبتنی است بر توصیفی که خود حضرت بهاءالله از این نقطه عطف روان شناختی، عرضه فرمودهاند. وی مینویسد :« تأثیر این حادثه ایشان را، با وجودی که میدانستند آنچه واقع شده تقدیر الهی بوده، تا مدتی در حالتی از یأس و اندوه عمیق فرو میبرد.» (۱۷) گویی احساسی از ترس و تأسف آن طفل را بر می انگیزد به درگاه خداوند نوحه نماید تا اوضاع عالم را آن سان تغییر دهد که چنان فاجعهای دیگر هرگز رخ ننماید.
ظاهراً این آرمـان کودکی، بعدها به گونه عزمی صمیمی تکامل و تبلور مییابد. از این خاطره عیان میگردد که حضرت بهاءالله استعداد و آمادگی خود را نسبت به اصلاحات اجتماعی و اخلاقی، در حساسیت زودرس دوران کودکی نیز نمایان نمودهاند. جناب طاهرزاده گزارش آن حضرت را از این خاطره، چنین خلاصه کرده است:
ایشان آنگاه بیان میدارند که چگونه ناگهان در یک سحرگاه، مغلوب و مسحور وضعیتی میگردند که به کلی حالات و تفکرات و کلماتشان را دگرگون میسازد و آن، تبدیل هیأتی بوده که به ایشان بشارت تفوّق روحانی داده، به مدت دوازده روز ادامه مییابد. ایشان خود شهادت میدهند که بعد از این حادثه، بحر بیانشان به موج آمده و شمس اطمینانشان طالع گشته و در این حالت بودند تا زمانی که مأموریت خود را به خلق اعلان فرمودند. آن حضرت در همین لوح گواهی میدهند که در این دور مبارک از یک سو آنچه را که باعث ابتلاء و اختلاف است از دین الهی زدوده و از سویی دیگر، تعالیمی را که سبب اتحاد عالم انسانی است، مقرّر فرمودهاند. (۱۸)
توسعه خودآگاهی دینی حضرت بهاءالله بعدها تغییر جهتهایی یافت که آنها را باید در حال و هوای جنبش بابی، که در آن، نخستین فعالیتهای اصلاح گرانه دینیِ آن حضرت آغاز شد، ادراک نمود.
حضرت شوقی افندی حیات حضرت بهاءالله را به چهار مرحله تقسیم نمودهاند : ۱) ۲۷ سالِ نخستین زندگیشان که در رفاه و راحتی و «اشتیاق و علاقه نسبت به زندگی فقرا و عجزه» سپری شد. (از ۱۸۱۷ تا ۱۸۴۴)؛ ۲) ایمان به حضرت اعلی و «حواریّت» در درون جنبش بابیه (از ۱۸۴۴ تا ۱۸۵۲)؛ ۳) مسجونیت (چهار ماهه در سیاه چال طهران) (۱۸۵۲)، زمانی که جذبات روحانی، احساس پر قدرت مأموریت الهی را در وجدان ایشان بیدار نمود؛ ۴) دوره مظهریت چهل ساله که طی آن، به عنوان هیکلی جذبانی و پر فیضان به سر بردند. (از ۱۸۵۳ تا ۱۸۹۲) (۱۹) این دوره چهل ساله مظهریت را نیز میتوان متناسب با سرگونیهای پیاپی آن حضرت، به عنوان زندانی امپـراطوری عثمانی، به سه بخش کوچکتر منقسم ساخت: (۱) دوره بغداد (از ۱۸۵۳ تا ۱۸۶۳)؛ (۲) دوره استانبول و ادرنه ( از ۱۸۶۳ تا ۱۹۶۸)؛ (۳) دوره عکا (از ۱۸۶۸ تا ۱۸۹۲).
در خلال این دوران، جمال رحمان بالغ بر پانزده هزار لوح را به زبانهای فارسی و عربی، یا خود رقم زدند و یا به کاتب وحی دیکته نمودند.(۲۰) گرچه اغلب این الواح به لسان عربی نوشته شده، اما کتاب مستطاب ایقان همچون برخی دیگر از آثار آن حضرت به زبان فارسی نگارش یافته. تخمین زده میشود که اگر همه آثار حضرت بهاءالله یک جا گرد آید، حجمی حدود یکصد مجلد را شکل میدهد.(۲۱) افنان و هاچر (Hatcher) گزارش میدهند که «هر چند آثار حضرت بهاءالله که اخیراً به زبان انگلیسی انتشار یافته در حدود دوهزار صفحه میباشد، اما لااقل حدود ۴۰ هزار صفحه از آثار خطی آن حضرت موجود است که هنوز به هیچ یک از السنه غربیه ترجمه و نشر نشده است.»(۲۲) بهاییان، تمامی این آثار متنوعه را در زمره آیات و فیوضات الهیه محسوب میدارند.
تا حدودی، آثار حضرت بهاءالله متعلق به دوره بغداد را میتوان، به عبارتی نقیض نما، تجلیات پنهان درنظر گرفت. اگر اشارات آن حضرت را درباره حیات خود بپذیریم، بین ندای مظهریت ایشان در سال ۱۸۵۲ و راز موعودیتی که برای مدت یک دهه حفظ فرمودند، نوعی ناسازگاری به وجود میآید. به همین سان چنین مینمـاید کـه آن حضرت تمـایل چندانی به ادعا و ابراز مقام رسالتی برای خود نداشتهاند؛ کمااینکه در جایی میفرمایند: «هرگاه کوشیدم سکون و سکوت اختیار کنم، ندای روح القدس که بر بازوی راستم ایستاده است، مرا برانگیخت و روح اعظم در مقابلم ظاهر شد و جبرییل احاطهام کرد و روح عظمت در صدرم صدا نمود و مرا امر کردند سکوت خود را بشکنم.» (۲۳) (ترجمه) و حضرت بهاءالله عاقبت در تاریخ ۲۲ آوریل ۱۸۶۳( ۱۲۷۹ قمری) سکوت خود را شکستند.
ادامه دارد…