نوشتار پیش رو کتابی است تحت عنوان “رمز و راز” که از این پس بصورت هفتگی و قسمت به قسمت در سایت نگاه منتشر خواهد شد. امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان قرار گیرد-مدیریت سایت نگاه
حضرت بهاءالله در سوره هیکل، نخستین شهود خود از حوریه الهی را، که در خلال سالهای بعدی نیز بارها در نظرگاهشان نمودار می گردد، توصیف میفرمایند. به فرموده نفس آن حضرت، این اشارت روحانی به مأموریت الهیِ ایشان، یک دهه کامل قبل از نزول کتاب مستطاب ایقان رخ داده است. آن حضرت بنفسه الاقدس این اولین تقابل معنوی با حوریه الهی را این چنین وصف فرمودهاند:
فلمّا شهدتُ نفسی علی قطب البلاء سمعتُ صوتَ الابدعَ الاحلی عن فوقَ رأسی. فلمّا توجّهتُ الی الفوق رأیتُ حوریهًَ ذکرِ اسمِ ربی معلّقهً فی الهواء محاذی رأسی و شهدتُ بانّها مستبشره فی نفسها و مسروره فی سِرّها کَاَنَّ طراز الرضوان یظهر من وجهها و نَضره الرحمن تعلَن من خدّها و کانت تنطق بین السّموات و الارض بنداء قدس محبوب و تنادی کلَ الجوارح من ظاهری و باطنی ببشاره الّتی استبشرت عنها نفسی و استبشرت عنها عبادُ مُکرمون و اَشارت بِاِصبعها الی رأسی و خاطبت کل من فی السّموات و الارض تالله هذا لَمحبوبُ العالمین ولکن انتم لاتفقهون و هذا لَجمالُ الله بینکم و سلطانُه فیکم ان انتم تعرفون و هذا لَُسرُالله و کنزُه و امرُالله و عزُّه علی من فی ملکوت الامر و الخلق ان انتم تعقلون. (۳۲)[۱]
جمال اقدس ابهی، بعد از دوره مسجونیت در سیاهچال، بیش از یک دهه، در مورد این مکاشفات روحانی سکوت فرمودند؛ یعنی گزینش موعودانه حضرتشان تا ۲۲ آپریل ۱۹۶۳ مکتوم ماند؛ هنگامی که در بغـداد در آستانه سرگونیشان به استانبول، خود را همانگونه که حضرت باب پیش بینی فرموده بودند مَن یُظهِرُهُ الله خواندند. (۳۳) همین موضوعِ رشد و گسترشِ احساس و عرفانِ آن حضرت از مأموریتشان در طول ایام اقامت در بغداد (۱۸۶۳ – ۱۸۵۳) است که نسبت به کل دوره مظهـریتشان، چنین پیچیده و مسأله آفرین میباشد؛ به خصوص از آن جنبه که به تفسیر کتاب ایقان مربوط میشود.
حضرت بهاءالله و تبعیدیان بابی در آگست ۱۸۶۳ به استانبول وارد شدند و چندین ماه در آنجا اقامت کردنـد و سپس در دسامبر همان سال به ادرنه واقع در خاک ترکیه، رانده شدند. بحران رهبریِ واقع بین حضرت بهاءالله و برادر ناتنی شان، میرزا یحیی– مشهور با لقب روحانی خود، صبح ازل– جمال ابهی را برآن داشت که در ۱۰ مارچ ۱۸۶۶ (۳۴)، خود و تابعانشان را از ازل جدا سازند. این انفصال موجب شد که دیانت بهایی به صورت یک جامعه متمایز، متولد شود. بابیان مخالف به ازلی و یا بابیان ازلی معروف شدند. (۳۵) بعضی پیامدها که به واسطه این بحران تسریع شد، مراجع عثمانی را مجبور کرد، اغلب نفوسی را که از آن پس خود را بهایی می نامیدند به عکا و بیشتر کسانی را که خود را ازلی می خواندند به قبرس (۱۸۶۸) تبعید کنند. جامعه ازلی از همان زمان رو به زوال نهاد و هرچند هنوز تعدادی خانوادههای ازلی موجود است؛ اما از جامعه نشانی نیست.
در خلال سـالهای اخیر دوره ادرنه، حضرت بهاءالله آشکارا مأموریت الهی خود را، به صورت الواح و تواقیعی خطاب به زمامداران و پادشاهان اروپا و خاورمیانه، ابلاغ فرمودند و از آنان دعوت نمودند امرشان را مورد حمایت قرار دهند. اکثریت غالب بابیان داعیه حضرت بهاءالله را، به دلیل قیادت پایدار جامعه بابی و نیز به سبب جذبه و فرّه ایزدی ایشان، پذیرفتند. حائز اهمیت است که ما هم درکی درست از این نیروی روحانی و فرّه فرخنده ایزدی حاصل کنیم، زیرا نه تنها نقشی اساسی در ابراز و اثبات مرجعیت آن حضرت ایفا نمـوده و مینمایـد، بلکه تعیین کننـده آن پس آمدهای ریشه ای است که کتاب ایقان الزاماً آن ها را در بر خواهد داشت. در این زمینه، قاعدتاً باید منتظر گزارشهای پارسانمایانهای باشیم در جهت بزرگنمایی اغراق آمیز آن حضرت، به همین سبب فقط از دو منبع مستقل (غیر مؤمن)، دو نمونه ذکر میشود.
مستشـرق دانشــگاه کمبـریـج، ادوارد گـرانـویـل بـراون (Edward Granville Browne) ( 1926- 1862) از جمله معدود غربیانی بود که در سال۱۸۹۰، مفتخر به شرفیابی در محضر حضرت بهاءالله گشت. گزارش براون از این ملاقات نشان میدهد که چگونه وی عمیقاً تحت تأثیر مسجونیِ مطلوب خود واقع شده است. او، آن حضرت را به عنوان «شخصیتی والامقام و اعجاب انگیز» توصیف میکند؛ کسی که «چشمان نافذش گویی اعماق روح انسان را میخواند» و ادامه میدهد: « قدرت و شوکت بر آن جبین گشاده نشسته بود، در حالی که خطوط عمیق پیشانی و صورت، مبیّن کهولت سن بود؛ شعرات و محـاسن سیـاه و برّاق که با آراستگی غیرقابل تشخیصی بر شانهها ریخته بود، خلاف آن را نشان میداد.» از ایـن عبارات، قدرت معنوی و جذبه روحانی حضرت بهاءالله، عیان و آشکار است. براون ادامه میدهد: « نیازی نیست سؤال شود در حضور چه شخصی ایستاده بودم، زیرا آن کس که در برابرش سر تعظیم فرود آوردم، مرجـع عشق و ایمانی است که رشک و حسد پادشاهان بدان نرسد و آه و انین امپراطوران آن را نیابد.» (۳۶)
هر چند این تجربه سبب ایمان براون نشد، اما این توصیفِ قلمیِ او، سندی است دالّ بر تأثیر قدرت جذبه و فرّه جمال اقدس ابهی بر روح و روان انسانی غربی. عناصر اصلی تعالیم آن حضرت در کلماتی که در آن ملاقات خطاب به براون بیان فرمودند، منعکس است :
ما را آرزویی نیست جز خیر عالم و سعادت من فی الامم … اینکه همه ملل به یک امر ایمان آورند و همه مردمان برادران گردند؛ اینکه روابط محبت و وحدت میان پسران انسان استقرار یابد؛ که تنوّع مذهبی متوقّف شود و اختلاف نژادی موقوف گردد، چه ضرر و زیانی در این موجود است؟ … اما چنین خواهد شد؛ این منازعات بیهوده، این محاربات مخرّبه، زائل خواهد گشت و «صلح اعظم» مستقر خواهد شد … لیس الفخرُ لِمن یُحبُّ الوطنَ بل لِمن یحبُّ العالمَ [۲]. (۳۷)
توصیفی دیـگر از (فـرّه ایزدیِ) حضرت بهاءالله توسط یک روزنامه نگار لبنانی دَروزی، به نام امیر امین ارسلان، در یک گاهنامه معتبر فرانسوی به چاپ رسیده است:
در خلال سفری که به سن ژان داکر (St. Jean d’Acre) (نامی که فرانسویان به عکا می داده اند– م) داشتم، افتخار این را یافتم تا لحظهای نظر بر وجهی اندازم که از نظر ایرانیان تجسم «کلمه الله » است. من مشتاق بودم با عباس افندی، پسر ارشد «کلمه» که مسئول امور خارجی جامعه بود ملاقات کنم … به سائقه طبیعی، از او تقاضا کردم ترتیبی دهد که به حضور اَب بزرگوارش شرفیاب شوم. او به طرزی بسیار مؤدّبانه و مهربانانه توضیح داد که این رسم الوهیت نیست که فانیان بیایمان را به حضور حضرتش اذن دهد. اما به اصرار من قول داد نهایت سعی خود را مبذول دارد تا تمنّای من تحقّق پذیرد. …
من میبایست به یک نگاه به حضرت بهاءالله، در لحظهای که در حدود عصر، برای راهپیمایی روزانه از بیت خود خارج می شدند، بسنده می کردم…این تنها زمانی بودکه آن حضرت دقایقی در معرض دید کنجکاو دیگران قرار میگرفتند. جناب عباس افندی، با دقت مرا در جای مناسبی در پشت دیواری که کنار محل عبور آن حضرت بود طوری مستقر کرد که بتوانم به آسانی برای مدتی کوتاه به جمال منیرشان بنگرم … صورت و هیأت آن حضرت آن چنان ذهن و فکرم را مسخّر کرد که قادر نیستم بهتر از این توصیفش کنم که گویی هیکل الله، اَب سماوی را دیدم که در جمال و جلال خود، از میانه سحاب سماء بر کلّ عناصر هستی فرمان میراند.
(Dieu Le Pere, Commandant dans sa Majeste; au milieu des
nuees, aux elements de la nature.) (۳۸)
اگر از درون زمینه گستردهتر مظهریت حضرت بهاءالله بنگریم، ایماء و اشاره بر اعلان و اظهار سبقت میگیرد که این نیز به نوبه خود بر تبیین و تقنین، پیشی میجوید.آن حضرت قبل از مبادرت به هر نوع اقـدام عظیم دیگری، به تقویت و تحکیم جامعه بابی در بغداد، همّت گماشتند. تشتّت فکری و انحطاط اخلاقیِ جامعه که نتیجه بلا فصل قلع و قمع جنبش بابیه توسط شمشیر قاجاریه بود، استعداد و امکان چندانی برای آن باقی نگذاشته بود که حضرت بهاءالله یا مدّعیانی دیگر، به ابراز و اظهار دفعی و علنی قدرت و مرجعیت روحانی خود بپردازند. آن جامعه معدود و مقهورِ مذهبی، پیش از آنکه بتواند حتی تصوّر نجات دیگران را بکند، میبایست حیات و رفاه خود را تضمین مینمود.
ادامه دارد…
مضمون آیات با نگاهی به برگردان انگلیسی آن چنین است:
هنگامی که خـود را در بحبـوحه بلایـا دیدم، صـدای شگفتی زایِ دلربایی از بالای سرم شنیدم؛ چون به آن سو نگریستم، حوریـه ای را مشاهده کردم که تجسمِ ذکرِ نامِ پروردگارم بود. حوریه، در برابر من و بالاتر از سحطح زمین ایستاده بود. او چُنان در جان مستبشر و در دل مسرور بود که گویی زینت رضای الهی از وجهش نمودار و روشنی و نشاط رحمانی از گونهاش پدیدار بود. او چنان ندای پاکیزه محبوبی در میان زمین و آسمان بلند نمود که ارواح و اذهان مردمان را مجذوب ساخت؛ و چنان بشاراتی به ظاهر و باطن هستیم القاء کرد که روح من و نیز ارواح بندگان مُکرّم خداوند را سرور و نشاط بخشید. سپس با انگشتش به سَر من اشاره نمود و همه آسمانیان و زمینیان را مُخاطب ساخت و گفت: , به خداوند سوگند این محبوب عالمیان است، اما شما نمیفهمید، این جمال خداوند است در میان شما و قدرت و سلطنت اوست در بین شما، اگر بشناسید و این سرّ الهی و گنجینه او و امر یزدانی و بزرگی اوست برای همه آنهایی که در ملکوت امر و خلق هستند، اگر بفهمید،.- م
[۲] افتخـار بـرای کسی نیست کـه وطنش را دوست می دارد؛ بلکه بـرای کسی است که عالم را دوست می دارد. – م