نقدِ فیلمِ ندیده

نقدِ فیلمِ ندیده

فیلم جدید محسن مخملباف از آن دسته فیلمهاییست که نقدش براى یک ایرانىِ بهایى بدون تماشاى آن امکانپذیر است چون نفس ساخته شدن این فیلم از محتواى آن مهمتر است. هنرمندى که آمالش را در تحقق انقلاب متبلور مى دید و دل در گروى استقرار آنچه ارزش هاى اسلامى میدانست داشت از آن دستگاه و ارزشهایش دل برید و درباره آیینى که دهه هاست دشمن ایران و اسلام خوانده میشود فیلم ساخت. رسانه هایى که جز افشاء و حمله نمیدانند طبق معمول به او تاختند، به امید اینکه حقیقت را بپوشانند.
و حقیقت اینست: نظامى که تمام دستگاه هاى تبلیغاتى را در اختیار داشت به اقلیتى که بیش از سه دهه از هر تریبونى محروم بود باخت. هیچ نام دیگرى جز باختن بر آنچه پیش آمده نمیتوان گذاشت. مخملبافِ جوان یکى از مستعد ترین و باهوشترین هنرمندان حوزه هنرى بود و در آثارى که خلق کرد صادقانه آراى اجتماعى و مذهبیش را تصویر کرد، آرایى که در آن زمان همخو و همراه با سیاست هاى نظام جمهورى اسلامى بود. سال ها گذشت و نتیجه تداومِ این سیاست ها تغییرات تدریجى انقلابیونِ بسیارى بود که مخملباف نمونه بارز آنهاست.
مخملباف با شجاعت این تغییرات را پذیرفت و به آنها افتخار کرد. حال کسانى که دلیل اصلىِ  دلزدگى امثال مخملباف از انقلاب و ارزش هاى آن بودند بجاى نقد و اصلاح خود مطابق عادت به او میتازند و چه نامها که نمى خوانندش. کسى نمیپرسد که چرا یار و همراهِ سابقِ انقلاب جدایى پیشه کرد. چرا این همه سال تبلیغات و شعار و دروغ علیه بهاییان از رسانه هاى مختلف حتى توانِ حفظ و همراهىِ اصلیترین یاران انقلاب را هم نداشت؟ سکوت بهاییان در طول این سالها چه پیامى داشت که آتشِ اینهمه اتهام و افترا را فرو نشاند؟ آموزنده ترین نکته فیلم جدید مخملباف احتمالاً روندِ تکاملیست که به ساختِ آن منجر شده.
اینکه چطور یک اقلیت که از تحصیلاتِ عالى، مشاغلِ دولتى و چه بسا غیر دولتى، هرگونه تریبونِ تبلیغاتى و ده ها حق مسلمِ شهروندى دیگر محروم است و رهبرانش در زندان هستند میتواند قلبِ اصلى ترین و صادق ترین یاران انقلاب را برباید. گمان دارم هر کس که قصد تماشاى این فیلم را دارد باید پیش از دیدن آن به این سوال فکر کند، شاید حاصل تماشاى آن برایش پربارتر باشد.

Comments are closed.