زمینه های اجتماعی و فرهنگی ظهور آئین بهائی در ایران(۱)
علی اصغر حقدار
آئین بهائی بر زمینه های اجتماعی و فرهنگی به وجود آمد که حاصل برخورد ایران و ایرانیان با دنیای جدید بود؛ شرایطی که در اعتقادات مذهبی، ناکارآمدی شریعت قدمایی را در برابر واقعیت های نوپیدای زندگی برای ایرانیان به اثبات می رساند و لزوم دگرگونی در باورها و اعتقادات را عینیت می بخشید. اعتقاداتی که نمی توانست جنبه های انسانی و روادارانه زندگی در عرصه های شخصی و همگانی را تأمین و بر حق حیات، آزادی مذهبی و انتخاب سبک زندگی ایرانیان فرصت بروز دهد. بی تردید بهائیت نشات گرفته از بن بستی بود که عارض اعتقادات دینی در امور فردی و مسائل اجتماعی ایران دوره قاجاریه بود.
این نوشتار به کوتاهی از علل و عوامل اجتماعی و فرهنگی ظهور آئین بهائی در ایران قرن نوزده سخن می گوید و این پدیده را در منظومه تجددگرایی در ایران و رکنی از تجددخواهی ایرانیان بشمار می آورد.
رویارویی ایران و روسیه در جنگ های ده ساله اول و دو ساله دوم که منجر به از دست رفتن بخش عمده ای از خاک سرزمینی شد، بر ذهن و هویت برخی از نخبگان سیاسی و فرهنگی نخستین ضربات سرنوشت ساز را وارد ساخت؛ شکست در آن جنگ ها که شروع تاریخ معاصر ایران را در خود جای داده است، ریشه در ناکارآمدی سیاست اجرایی از سویی و بی هودگی دیانت سنتی از سوی دیگر داشت. طرفه آن که مردان جنگ و سیاست ایران با ابزارهای قدیمی و طرح های ابتدائی به مقابله با ارتشی مدرن در سلاح و صلاح روسیه رفتند که نتیجه ای جز شکست در پی نداشت. مردان دیانت نیز با تقدیرباوری و اعلان جهاد قدمائی، نتیجه ای جز تائید بن بست اعتقادی نمی توانستند به دست آورند.
همان طور که اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهند، جنگ های ایران و روسیه یکی از حساس ترین برهه های تاریخی ایران زمین هستند؛ با وقوع این جنگ ها، ایرانیان به تفاوت موقعیت شان با دنیای پیرامون آگاه شدند و ضربات ناشی از شکست در جبهه ها، برخی از نخبگان ایرانی را به تأمل در شرایط کشور کشانید. آن جنگ ها، وجدان آسوده مانده ایرانیان در جهان خویش را به تکاپو واداشت و مساله عقب ماندگی کشوری با سابقه ای کهن و تمدن ساز را نمایان ساخت. بدین معنی، وقوع جنگ ها و پیامدهای سیاسی و اقتصادی آن ها، دوران دیگری از تاریخ ایران را به وجود آورد که استمرار آن در ظهور جنبش های اجتماعی و دگرگونی در الگوهای سیاسی و فرهنگی واقتصادی و باورهای مذهبی و آئینی ایران معاصر را در پی داشت.
***
عامل اصلی شکست های ایران در ناآگاهی حکمرانان ایرانی از دگرگونی روش دیپلماسی جهان بود که به دنبال انقلاب صنعتی، نظام مالیه را به سیستمی یکپارچه و جهانی تبدیل کرد و با هجوم به سرزمین های شرقی و کشف و اکتشاف منابع آنان، آزمندانه چهره ای نوین از تمدن و ارزش صنعت و مالیه در روابط بین المللی عرضه نمود؛ از طرفی ضعف ملموس قوای نظامی ایران در مقابل ارتش پیشرفته روسیه هم از دیگر عوامل شکست در جنگ بشمار می رفت.
همانطور که اشاره شد، ناآشنایی با اصول دیپلماسی نوین، غلبه فرهنگ سنتی عیاران و سیطره دینمداری که جنگ ها را به جهاد علیه کفار تعبیر می کردند، از دیگر عوامل شکست ایران در عصر قاجاریه بودند؛ بنابراین با گذار از مقطع تاریخی جنگ های ایران و روسیه، داده های تاریخی نشان می دهند که همان جنگ ها، اولین تکانه های آگاهی از دیپلماسی نوین را برای دربار ایران به ارمغان آوردند؛ در کنار آن ظهور مردان سیاسی که آشنایی از مناسبات جدید به هم رسانده بودند، در دهه های بعدی کم کم توانستند دیپلماسی نوین را به کار گیرند. نباید از نظر دور داشت که ایران به لحاظ شرایطی که به وجود آمده بود و تحمیل های سیاسی که از سوی روسیه و بریتانیا بر آن در قراردادهای گلستان- ترکمانچای و قرارداد پاریس وارد شد، به صورت منفعل در صحنه جهانی حضور داشت.
می دانیم که در گفتمان دیپلماسی ۱- قدرت مالی(اقتصاد)، ۲- قدرت نظامی، ۳- دانش پیشرفته، ۴- منفعت ملی و ۵- تدبیر سیاسی، عواملی هستند که با به آزمون گذاشتن آن ها می توان از فعال یا منفعل بودن کشوری در عرصه دیپلماسی سخن گفت. و با لحاظ این موارد ایران زمین نیز از آن دوران به انفعال غلتیده و حضوری منفعل در روابط بین المللی داشته است؛ حضوری که تا سده ای بعد و تاکنون نیز از آن نتوانسته است رهایی یابد؛ می دانیم که دیپلماسی نوین به دنبال انعقاد پیمان وستفالی و عصر صلح دائمی شروع می شود که بر اساس آن، کشورهای صنعتی – که به صورت دولت- ملت درآمده و رسمیت یافته اند- به گسترش قدرت خود برای دستیابی به بازارهای تازه و منابع دیگران (شرق در عصر استعمار) روی می آورند؛ این هجوم ریشه در تحول ذهنیت، وقوع انقلاب صنعتی و ظهور اقتصاد سیاسی داشت که روابط بین المللی را مبتنی بر نظام مالیه ای قرار داد که رشد آن در بازاریابی در شرق و حفظ منافع آن کشورها بود؛ در رابطه با ایران که در معادلات جدید جهانی، از موقعیت ژئوپلیتیک برخوردار بود،(برای بریتانیا به علت همجوار بودنش با گنجینه امپراتوری یعنی هند، که ماجرای هرات را به ایران تحمیل کرد؛ و برای روسیه به لحاظ دست یابی به منابع طبیعی ایران و همسایگی با آب های گرم) دو قدرت اصلی آن زمان به انواع و اقسام روشها، متعرض ایران می شدند؛ گاهی این تعرض با هجوم نظامی و ترفندهای دیپلماتیک بود و گاهی هم با پرورش افرادی در داخل دستگاه حکومتی، خود را نشان می داد. دربار قاجار که از اصول اولیه این دیپلماسی بی اطلاع بود، به لحاظ عدم رشد صنعتی کشور و نبود قوای نظامی تعلیم دیده، در عرصه دیپلماتیک نیز، کشوری منفعل خوانده می شد. این دورانی است که ایران رو به سوی انزواطلبی می آورد.
از طرفی در رابطه با دوره ای که ایران درگیر جنگ های سرنوشت ساز با روسیه بود، آن گونه که تحلیل گران مسائل سیاسی و اقتصادی ایران در عصر قاجاریه نوشته اند، ایران در آن دوران از اقتصاد معیشتی برخوردار بود و چونان قرن های گذشته، همان طور که از نظر فرهنگی و سیاسی راکد مانده بود، از نظر اقتصادی هم از شرایط دنیا، عقب مانده بود و تجار و کسبه ایرانی فقط به معاملات پایاپا و در سطح خرد اکتفا می کردند که از آن به «اقتصاد کوچه» هم نام برده اند؛ برای آگاهی از وضعیت اقتصادی ایران دوران قاجاریه، نگرش ای بر پایه اقتصاد سیاسی، وضعیت اقتصادی ایران آن دوران را به تحلیل کشیده است.
بر پایه این دیدگاه، طبیعی است که وقوع جنگ ها، بر اقتصاد ضعیف ایران جز ویرانی و رکود، چیز دیگری به ارمغان نداشت و با هر جنگی که درمی گرفت، همان طور که بخشی از خاک کشور به یغما برده می شد و گروهی از رعیت ایرانی، به اسیری می رفتند، ارتباطات تجاری چه در داخل و چه با خارج، دچار اختلال می شد و سر بیرون آوردن از آن، توان بالاتری را از تجار و بازرگانان ایرانی می گرفت؛ عنصری که از آن برخی از محققان به عنوان «عامل خارجی» یاد کرده اند و در تحلیل نقش بازدارنده آن به تفصیل نوشته اند؛ بر اساس نوشته های اقتصادی، عمده ترین محصولات تولیدی ایران در آن دوران، تنباکو و توتون- تریاک- ابرایشم- حبوبات و… بود که تعداد انگشت شماری از تجار ایرانی در سطح محدود و با کشورهای اطراف ایران، از آن ها برای صادرات استفاده می کردند و دیگر اجناس روزمره ایرانیان را بازهم به صورت خرد و محدود، وارد می کردند؛ بیشترین تولید اقتصادی ایران در فرش بود و کشاورزی محور اقتصاد سنتی ایران را تشکیل می داد؛ عده ای از آن به عنوان «شیوه تولید آسیایی» نام برده اند که در حقیقت ناظر به نوشتارهای کارل مارکس در رابطه با «فراموسیون های اقتصادی ماقبل سرمایه داری» است؛ طبیعی است که اقتصاد آن دوران ایران در همراهی با فرهنگ و همسویی با سیاست اجرایی آن قرار داشت و در واقع با تغییری که در سیاست و فرهنگ ایران زمین در دهه هایی بعد از آن به وقوع پیوست، اقتصاد ایران هم دچار تحول شد و با ظهور شیوه های تولید و ابزارهای جدید، شکل و شمایلی دیگر به خود گرفت.
با چنین پیش زمینه هایی، عباس میرزا که یکی از آگاه ترین تمامی سلسله قاجاریه بود و حضور در دارالسلطنه تبریز که در آن زمان، یکی از مراکز تجددخواهی ایران بود و درگیری او با عناصر سازنده تمدن مدرن، او را یکی از پیشگامان نوسازی کشور معرفی می کند؛ حوزه نفوذ عباس میرزا بیشتر در هدایت و نوسازی قوای نظامی رسمیت می یافت و با توجه به ساختار حکومتی قاجاریه، قدرت اصلی و تصمیم گیرنده نهایی در امور حکومتی و نظامی، شخص پادشاه بود؛ در حقیقت عباس میرزا بیانگر روح زمانه ای بود که در تلاقی دنیای سنتی ایران و جهان مدرن غرب، به هم رسیده بودند و شناختی که عباس میرزا از این وضعیت بدست آورده بود، او را به یکی از پیشگامان عصر بیداری و نخبگان سیاسی مدرن اندیش ایران تبدیل کرده بود؛ عباس میرزا در همان گفتگوی مشهور خویش با فرستاده فرانسوی آمده ژوبر می گوید: «مردم به کارهای من افتخار می کنند؛ ولی چون من از ضعیفی من بی خبرند. چه کرده ام که قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشم؟ یا چه شهری را تسخیر کرده ام و چه انتقامی توانسته ام از تاراج ایالت خود بکشم؟… از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم که رشادت قشون روسیه در برابر آنان هیچ است، مع الوصف تمام قوای مرا یک مشت اروپایی (روسی) سرگرم داشته مانع پیشرفت کار می شوند… نمی دانم این قدرتی که شما اروپایی ها را بر من مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید و حال آن که ما در جهل و شغب غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر می گیریم. مگر جمعیت و حاصل خیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است، یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما، به ما می تابد، تاثیرات مفیدش در سرما کمتر از سر شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است، خواسته شما را بر ما برتری دهد؟گمان نمی کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هوشیار نمایم؟»
این سخنان عباس میرزا گذشته از این که حکایت موقعیت منحصر بفرد اوست در شرایط بحرانی ایران زمین، سرآغاز تلاطماتی است که عصر بیداری و از آن پس عصر مشروطیت را به ارمغان آورد و شاهزاده عباس میرزا را به عنوان یکی از سرآمدان آگاه عصر خویش معرفی کرد؛اهمیت عباس میرزا از این لحاظ است که اقدامات اصلاحی را در امر سپاه بر عهده گرفت. برای نوسازی سپاه و دیگر مراکز اجرایی، نخستین محصلان ایرانی را برای آشنایی با علوم وفنون جدید، روانه غرب کرد. اهتمام به عمران و آبادانی کشور را در دستور کار خود قرار داد. برای اولین بار وضع مالیات را به صورت تازه ای درآورد و محاکم را به سوی قوانین عرفی کشاند.
در کنار پیامدهای جنگ ها برای جامعه و فرهنگ ایرانی، ارتباطات سیاسی با دنیای جدید و رواج روابط اجتماعی با خارج از کشور، ظهور فرهنگ تازه ای در ایران زمین را پدیدار ساخت؛ نخستین مفاهیم و مقولات نوین سیاسی- فرهنگی و اقتصادی در سفرنامه هایی به چشم می خورند که اولین ایرانیان از فرنگ برگشته در نوشته های خود به آن ها اشاره کرده اند. دیدار از اروپای مدرن و آشنایی با فرهنگ غیر ایرانی، مسائل کشور را برای نخبگان ملموس تر کرد و آنان را درصدد پر کردن تفاوت های دو دنیای قدیم ایرانی و جدید غربی گردانید.