نومعنویت گرایی و آموزه های بهائیت(۳)

نومعنویت گرایی و آموزه های بهائیت(۳)
(بخش فراموش شده تجددگرایی در ایران)
علی اصغر حقدار

در ایران‌باورهای‌باطنی‌سابقه‌ای‌طولانی‌و پیشینه‌ای‌باستانی‌دارند؛ سه‌دوره‌را می‌توان‌برای‌تاریخ‌معنویت‌در ایران‌و چگونگی‌مواجهه‌ی‌فرهنگ‌ایرانی‌با مساله‌ی‌استعلاء در نظر گرفت‌؛ در ایران‌قدیم‌بر پایه‌ی‌اسطوره‌ای‌آفرینش‌در آیین‌های‌میترا و زرتشت‌(ادیان‌جهان‌باستان‌و اسطوره‌، بیان‌نمادین‌) ، آموزه‌های‌دینی‌با این‌باورها آمیخته‌بود؛ «در ادبیات‌زرتشتی‌با دوگونه‌زمان‌روبرو هستیم‌: یکی‌زمان‌ازلی‌ـ ابدی‌است‌، و دیگری‌زمانی‌است‌دوازده‌هزار ساله‌. در میان‌این‌بی‌آغازی‌و بی‌فرجامی‌که‌دوران‌نبرد «هرمزد» و «اهریمن‌» است‌، زمان‌ازلی‌ـ ابدی‌را، زمان‌بیکرانه‌یا زروان‌می‌خوانند و زمان‌دوازده‌هزار ساله‌را زمان‌جنگ‌درنگ‌خدایی‌، یا کرانه‌مند.» (پژوهشی‌در اساطیر ایران‌)  هنگامی‌که‌چند قرن‌از ورود آریاییان‌به‌ایران‌گذشت‌این‌قوم‌اندک‌اندک‌به‌شهرنشینی‌روی‌آوردند و باورهای‌اولیه‌در این‌یرزمین‌شکل‌گرفت‌.
در آن‌روزگار انسان‌اصلاح‌گر برخاست‌و آریاییان‌را که‌خواستار ترک‌خرافات‌قدیم‌بودند، به‌آیین‌تازه‌ای‌دعوت‌کرد و آیین‌مغان‌را برانداخت‌. این‌پیامبر مصلح‌که‌خود را فرستاده‌خدای‌خوبی‌و روشنایی‌معرفی‌می‌کرد، زردشت‌نام‌داشت‌. وی‌مدعی‌بود آیین‌خود را از اهورمزدا دریافت‌کرده‌تا جهان‌را از تیرگی‌ها پاک‌کند و آن‌را به‌سوی‌نیکی‌و روشنایی‌رهنمون‌شود. آیین‌زردشت‌حدود یک‌قرن‌قبل‌از میلاد تحویل‌یافت‌و آن‌صورت‌تحول‌یافته‌را آیین‌مزدیسنی‌می‌نامند. مزدیسنا در لغت‌به‌معنای‌ستایش‌مزداست‌.
معرفت‌باطنی‌در آئین‌زرتشتی‌برآمده‌از باور زروانی‌بود که‌جهان‌را در نبرد میان‌نیک‌و بد می‌دانست‌و پیروزی‌اهورامزاد را در این‌نبرد به‌آموزه‌ی‌نجات‌بخش‌و منجی‌(سوشیانت‌) پیوند می‌زد، تا از آن‌میانه‌به‌فرجام‌شناسی‌آسایش‌اخروی‌متولد شود؛ باز در در این‌ایده‌ها، همانند دیگر آموزه‌های‌گنوسی‌، رگه‌هایی‌از آئین‌های‌بین‌النهرینی‌ـ یهودی‌ـ مصری‌دیده‌می‌شود؛ برخی‌از ایران‌پژوهان‌، «دستگاه‌عرفانی‌زرتشتی‌را به‌شکلی‌خاص‌تعریف‌کرده‌اند: «۱ـ تدارک‌نوعی‌تجربه‌متعالی‌، یا تجربه‌ای‌متفاوت‌از تجربه‌معمول‌و عادی‌، یا از راه‌سیر و سلوک‌روحی‌یا به‌طریق‌ادراک‌ژرف‌یزدانیت‌که‌با تمرین‌های‌مشخص‌حاصل‌می‌آید؛ ۲ـ دستیابی‌به‌دانش‌ویژه‌، و بیشتر دانش‌کیهان‌شناختی‌و فرجام‌شناختی‌، به‌مثابه‌نتیجه‌این‌تمرین‌ها؛ ۳ـ رضایتمندی‌احساسی‌یا به‌واسطه‌نزدیکی‌به‌خدا یا اعتقاد به‌این‌که‌شخصیت‌خود فرد پالایش‌یافته‌یا دگرگون‌شده‌است‌.» (رازوری‌در آیین‌زرتشت‌)  به‌سخن‌دبلیو کانتول‌اسمیت‌«آیین‌های‌یهود، مسیحی‌، زرتشتی‌و بودایی‌از درونمایه‌ای‌ویژه‌سرچشمه‌گرفتند و آن‌گاه‌به‌تدریج‌فرم‌خود را رشد دادند…» (به‌نقل‌از: روشنان‌سپهر اندیشه‌)

بایستی‌بنیان‌های‌دینی‌ایرانیان‌را از سرآغازهای‌آن‌در آئین‌میترایسم‌پی‌گرفت‌؛ آئینی‌که‌بر خدای‌روشنایی‌و پاسدار نظم‌و پیمان‌ها باور داشت‌و بر دوستی‌میترا با انسان‌در نبرد با عوامل‌شر و دروغ‌ذر زمان‌بیکران‌(زروان‌) استوار بود؛ در نگره‌ی‌معنوی‌میترائیسم‌، «این‌میترا است‌که‌بسیاری‌رازهای‌پنهانی‌(راز نهان‌) را در پایان‌جهان‌به‌فردی‌در ساحل‌دریا واقع‌در پداش‌خورگر که‌در سمت‌شمال‌دامنه‌البرز و مقابل‌دریای‌خزر و احتمالاً نزدیک‌به‌کوه‌دماوند است‌خواهد گفت‌. احتمال‌دارد که‌این‌«رازها» متضمن‌خط‌مشی‌نبرد نهایی‌قریب‌الوقوع‌علیه‌اهریمن‌باشد. نبرد نهایی‌سرانجام‌به‌پیشکش‌قربانی‌گاو هودایوش‌می‌انجامد که‌گوشت‌آن‌به‌انسان‌رستاخیز یافته‌، نمیرندگی‌و جاودانگی‌اعطا خواهد کرد.» (رازوری‌در آیین‌زرتشت‌‌)  در آیین‌میترا «بالاتر از همه‌چیز زمان‌نامحدود است‌که‌آن‌را به‌کرونوس‌یا ساتورن‌تشبیه‌کرده‌اند و به‌صورت‌انسانی‌است‌که‌سر شیر دارد و دور بدن‌او ماری‌پیچیده‌است‌. بعد از او، آسمان‌، زمین‌، اقیانوس‌و بالاخره‌خدایانی‌قرار دارند که‌از این‌سه‌عنصر به‌وجود آمده‌اند. آسمان‌، اهورامزدا یا اورمزد، عنصر خیر است‌که‌به‌زئوس‌یا ژوپیتر شباهت‌دارد و با مخلوقات‌عجیبی‌که‌اهریمن‌آفریده‌در جنگ‌است‌و آن‌ها را با صاعقه‌خود از بین‌می‌برد.» (ادیان‌جهان‌باستان‌ـ ایران‌)

آموزه‌های‌معنوی‌در دین‌زرتشتی‌نیز از ارکان‌محوری‌آن‌بشمار می‌رفته‌است‌؛ راسل‌بر این‌باور است‌«با بررسی‌دقیق‌دین‌قومی‌ایرانی‌، روشن‌می‌شود که‌از قدیم‌ترین‌روزگاران‌، زردشتیان‌بر این‌باور بودند که‌مومنان‌دارای‌مراتب‌پیشرفته‌معنوی‌، با به‌کارگیری‌راه‌و روش‌عرفانی‌می‌توانند به‌معرفت‌خاص‌درباره‌فرجام‌نبرد کیهانی‌میان‌نیک‌و بد، به‌توانایی‌های‌امکان‌پذیر کردن‌پیروزی‌اهورامزدا در امر اعتلای‌گیتی‌، و نیز مکشوف‌شدن‌به‌موضوعاتی‌که‌در «گاتاها» آمده‌، دست‌یابند.» (رازوری‌در آیین‌زرتشت‌)  همو بر این‌باور است‌که‌در اثر حالت‌جذبه‌و شوقی‌به‌دست‌می‌آید که‌برآمده‌از سرمستی‌سرخوشانه‌از شراب‌و به‌کارگیری‌داروهای‌روان‌گردان‌است‌؛ در نتیجه‌ی‌این‌حالات‌عارف‌و رازور زرتشتی‌«سنت‌رازورانه‌همانا کشف‌زمان‌و ویژگی‌پایان‌جهان‌، راهبرد نبرد و جغرافیای‌مینوی‌زمین‌است‌. این‌امور همواره‌با وظیفه‌زمین‌هود او و دلسپردگی‌های‌دینی‌آمیخته‌است‌ـ زیرا نیایش‌ها دربرگیرنده‌نیرویی‌همسان‌با کردار است‌. دلسپاری‌های‌نیایشی‌و جذب‌شدن‌در داستان‌«درام‌» کیهانی‌، راور زرتشتی‌را در مقام‌پهلوانی‌ـ قهرمانی‌جای‌می‌دهد که‌نمونه‌عینی‌آن‌را در پهلوانان‌حماسی‌، برای‌نمونه‌، رستم‌، می‌توان‌دید. رازور زرتشتی‌هم‌فروتن‌است‌و هم‌والا؛ هم‌از خود گذشته‌است‌و هم‌بسیار نیرومند.» (رازوری‌در آیین‌زرتشت‌)  و بالاخره‌این‌که‌«رازور زرتشتی‌نیز مانند دیگر عرفانی‌جهان‌، خود را آماده‌نیایش‌و زندگی‌نیک‌نهاد، سرور برآمده‌از نوشدارو و پارسایی‌سبکبالانه‌در پرتو منش‌والامنشانه‌و پویا، می‌کند. پراکنش‌و فراگیری‌این‌همه‌، قطعیت‌یافتن‌تعالی‌فرجامین‌است‌که‌بندهش‌در آغاز زمان‌بدان‌آگهی‌داده‌است‌و هنوز هم‌راست‌می‌نماید. هنگامی‌که‌عارف‌در رقص‌شورانگیز، مست‌الست‌، می‌چرخد؛ سرمستانه‌می‌پرسد: «آیا من‌پروردگار شما نیستم‌؟» و روان‌آدمیان‌بر آستان‌آفرینش‌، پاسخ‌می‌دهد: «آری‌، گواهی‌می‌دهیم‌»؛ نوشداروی‌او، سرور او، پرسش‌و پاسخ‌، و مراحل‌و رازهای‌آفرینش‌، همه‌و همه‌بر رازور در سلوک‌رازورانه‌ـ و با آموزه‌سنتی‌ـ دین‌نیک‌ایران‌که‌ریشه‌در سرچشمه‌نخستینی‌کشف‌بارو دارد: یعنی‌گاتاهای‌زرتشت‌، فرا چنگ‌می‌آید.»(رازوری‌در آیین‌زرتشت‌)
همین‌باطنی‌گری‌در دوران‌اسلامی‌از تاریخ‌ایران‌زمین‌نخست‌در اشکال‌خانقاهی‌و تصوف‌زاهدانه‌ظاهر شد؛ سویه‌ی‌دیگر آموزه‌های‌گنوسی‌در فرهنگ‌اسلامی‌، در معارف‌و علومی‌ظاهر شدند که‌به‌روش‌های‌عملی‌و شیوه‌های‌اجرایی‌می‌پرداختند؛ این‌معارف‌که‌به‌«علوم‌غریبه‌» خوانده‌شده‌اند، با به‌کارگیری‌اوراد و اذکاری‌، به‌طالع‌بینی‌ـ فال‌گیری‌ـ پیشگویی‌و رمل‌و اسطرلاب‌روی‌آوردند و جریانی‌رمزی‌را با مناسک‌و اعمال‌خاصی‌در فرهنگ‌ایرانی‌ـ اسلامی‌به‌وجود آوردند. اعتقاد به‌زهد و دوری‌از دنیا در پیوند با آموزه‌ی‌تقدیرباوری‌قرار دارد. با گسترش‌دارالاسلام‌و سرازیر شدن‌ثروت‌اقوام‌مغلوب‌، روحیه‌ی‌زهدورزی‌به‌مقام‌یک‌اعتراض‌سیاسی‌ـ دینی‌درآمد. (تصوف‌و ادبیات‌تصوف‌)
بازخوانی‌جایگاه‌وحی‌و ارزش‌محوری‌که‌متن‌در اسلام‌دارد، ریشه‌های‌اصلی‌آموزه‌های‌باطنی‌را در میان‌مسلمانان‌در خود جای‌داده‌است‌؛  آدام‌متز در تحلیل‌قرن‌چهارم‌هجری‌بر این‌باور است‌که‌«نشانه‌های‌مذاهب‌گنوسی‌نخستین‌از قبیل‌علوم‌غربیه‌، تشکیل‌انجمن‌های‌مخفی‌، سلسله‌مراتب‌معرفتی‌، نظریه‌فیض‌و صدور و تقابل‌و توازی‌دو جهان‌(صغیر و کبیر یا غیب‌و شهود) و همچنین‌ویژگیهای‌حکمت‌باستانی‌بابل‌و پیدایش‌مذاهبی‌که‌در میان‌زهد و مباحیگری‌نوسان‌داشتند و تصور کمال‌و علو روحی‌به‌عنوان‌طریق‌وصول‌به‌خدا (نه‌هدفی‌بنفسه‌) همگی‌مجدداً ظهور کرد.» (تمدن‌اسلامی‌در قرن‌چهارم‌هجری‌)  در واقع‌در این‌مساله‌نیز ردپای‌فقر، رنج‌و ستم‌کشی‌و نابرابری‌اجتماعی‌نمایان‌است‌؛ در این‌دوره‌استناد به‌احادیث‌منقول‌از پیامبر اسلام‌مبنی‌بر دوری‌از ثروت‌اندوزی‌و تمسک‌به‌آخرت‌و تقبیح‌دنیامداری‌، اصلی‌ترین‌پایه‌های‌زهد در اسلام‌و رهسپاری‌به‌خانقاه‌سازی‌ـ که‌در حقیقت‌واکنشی‌به‌نقش‌سیاسی‌و حکومتی‌مسجد بود ـ آغاز شد؛ «در واقع‌عنوان‌«صوفی‌» نخستین‌بار بر گروه‌خاصی‌از مردم‌که‌توجه‌شدیدی‌به‌دین‌داشتند، یعنی‌زاهدان‌و عابدان‌اطلاق‌شد، «سپس‌خواص‌اهل‌سنت‌مه‌در حضرت‌حق‌مواظب‌نفس‌خویش‌بوده‌، دل‌را از راه‌یافتن‌غفلت‌حفظ‌می‌کردند، به‌تصوف‌شهرت‌یافتند، و این‌پیش‌از آن‌بود که‌سال‌هجرت‌به‌دویست‌برسد.» (تمدن‌اسلامی‌در قرن‌چهارم‌هجری‌)  زهد خانقاهی‌و صوفیان‌مسلمان‌، هم‌به‌عبادات‌توجه‌داشتند و هم‌در پی‌رهنمودهای‌اخلاقی‌بودند که‌خارج‌از مناسک‌رسمی‌و پذیرفته‌شده‌ی‌فرقه‌های‌کلامی‌و فقهی‌بود. تصوف‌اولیه‌در جهان‌اسلام‌، در کنار استفاده‌از منابع‌دینی‌، به‌آراء و عقاید هندی‌نیز توجه‌داشت‌؛ گولدتسهیر در این‌رابطه‌می‌نویسد: «تصوف‌مانند یکی‌از رژیم‌ها است‌که‌در زندگی‌عملی‌تشکیل‌یافته‌و دارای‌روش‌های‌گوناگون‌و دستجاتی‌بوده‌که‌افراد آن‌ها می‌کوشیدند تخم‌تصورات‌صوفیگری‌را در اذهان‌بکارند و افکار دینی‌و دنیوی‌خود را ترویج‌کنند، و افراد صوفیه‌تقریباً کمی‌پس‌از سال‌هـ (۷۷۰م‌) با هم‌مرتبط‌شده‌و جماعاتی‌تشکیل‌داده‌و در جاهای‌مخصوص‌یا صومعه‌های‌دور از اجتماع‌گرد آمده‌اند و در آنجا دور از مردم‌و گرفتاریها و غوغای‌جهان‌مطابق‌هدف‌های‌عالی‌خود به‌سر برده‌اند و با فراغ‌خاطر به‌آداب‌و سنن‌و شعائر صوفیگری‌مشغول‌شده‌اند؛ و خیلی‌به‌آسانی‌آثار عقاید هندی‌را در تطورات‌این‌زندگی‌زهد و اعتکاف‌و انعزال‌در صومعه‌ها می‌توان‌مشاهده‌نمود و همچنین‌می‌توانیم‌درک‌کنیم‌که‌روش‌دریوزگی‌که‌صوفی‌ها پیشه‌کرده‌اند و همین‌روش‌آن‌ها را ناچار می‌کند از اجتماعات‌خود دور شوند، روشی‌است‌که‌کاملاً شبیه‌روش‌دریوزگی‌راهب‌های‌(سادو) هندی‌می‌باشد. در هر صورت‌آداب‌و روش‌های‌راهب‌های‌هندی‌و عقاید آن‌ها در تصوف‌اسلامی‌نفوذ کرده‌و آثار آن‌مشاهده‌می‌شود…» (زهد و تصوف‌در اسلام‌‌)
دوره‌ی‌سوم‌از معنویت‌باوری‌ایرانیان‌از آموزه‌های‌اسماعیلی‌و دیگر فرقه‌های‌باطنی‌فرصت‌بروز یافتند؛ همان‌طور که‌شکل‌گیری‌دوران‌محور در فرهنگ‌انسانی‌از زیرساخت‌های‌اجتماعی‌و تحولات‌سیاسی‌ـ اقتصادی‌سیراب‌می‌شدند، در شکل‌گیری‌آموزه‌های‌باطنی‌و گنوسی‌اسماعیلیه‌نیز شرایط‌اجتماعی‌بی‌تاثیر نبوده‌است‌؛ می‌توان‌در این‌راستا به‌مساله‌ی‌فقر و رنجی‌که‌در جامعه‌به‌واسطه‌ی‌سلطه‌ی‌ظالمانه‌ی‌حکومت‌وقت‌جریان‌داشت‌، اشاره‌کرد که‌نخستین‌جوانه‌های‌آرمان‌گرایی‌معنوی‌و آخرت‌باوری‌را در میان‌فرقه‌های‌صوفیانه‌و عقیدتی‌پدیدار ساخت‌. مسائل‌اجتماعی‌و دریافت‌های‌تازه‌ی‌فکری‌و فرهنگی‌، اسماعیلیان‌اولیه‌ی‌را چونان‌آئینی‌گنوستیک‌تعریف‌می‌کنند: «دو عنصر عمده‌و اساسی‌این‌نظام‌گنوسی‌یکی‌تعبیر ادواری‌تاریخ‌دینی‌بود، و دیگر یک‌جهانشناسی‌.» (تاریخ‌و عقاید اسماعیلیه‌)  فرهاد دفتری‌در بحث‌از عناصر گنوسی‌اسماعیلیه‌، از استحاله‌ی‌جهان‌شناسی‌بین‌النهرینی‌به‌جهان‌شناسی‌دینی‌که‌با تمسک‌به‌آموزه‌ی‌قرآنی‌کلمه‌ی‌امر «کن‌» شکل‌بندی‌شده‌بود، سخن‌گکفته‌و از آمیختگی‌فرجامشناسی‌دینی‌و تاثیرات‌یهودی‌ـ مسیحی‌و گنوسی‌در ایده‌ی‌ادواری‌اسماعیلیه‌گزارش‌داده‌است‌؛ اسماعیلیه‌برای‌توجیه‌آموزه‌های‌خود، به‌تاویل‌روی‌آورده‌و سخن‌از دو وجه‌باطنی‌و ظاهری‌سخنان‌، دنیا و انسان‌راندند؛ «اسماعیلیان‌نخستین‌، با اعتلای‌باطن‌و حقایق‌مکتوم‌در آن‌، دیری‌نگذشت‌که‌نمایانترین‌گروه‌شیعی‌در حمایت‌از تعالیم‌باطنی‌و گنوسی‌در عالم‌اسلام‌گشتند، و در میان‌باطنیه‌مقدم‌و بزرگتر از همه‌شمرده‌شدند.» (تاریخ‌و عقاید اسماعیلیه‌)  این‌آموزه‌ها با ایده‌های‌فلسفی‌نوافلاطونی‌توسط‌ابن‌سینا که‌به‌شکل‌حکمت‌مشرقی‌معرفی‌می‌گردید، به‌مکتب‌تجدید ساختمان‌یافته‌ی‌سهروردی‌منتقل‌شد؛ بنابراین‌بیشترین‌و جامع‌ترین‌آموزه‌های‌گنوسی‌و باطنی‌که‌به‌رنگ‌اسلامی‌عرضه‌شدند، از آن‌شیخ‌شهاب‌الدین‌سهروردی‌بود که‌بر تمامی‌میراث‌پیشین‌سایه‌انداخته‌و باورهای‌گنوسی‌را به‌شکل‌اشراقی‌عرضه‌داشت‌. در سده‌های‌ششم‌و هفتم‌، فرهنگی‌ایرانی‌بعد از پشت‌سر گذاشتن‌عصر زرین‌خود، به‌انحطاط‌میل‌نمود و با وارد کردن‌عناصر قشری‌از یک‌طرف‌و ایده‌های‌باطنی‌از طرف‌دیگر، که‌با پشتوانه‌ی‌اقتدار سلاجقه‌در مدارس‌نظامیه‌فرصت‌بروز یافته‌بودند، صوفیان‌و درویشان‌را به‌متفکران‌قوم‌تبدیل‌نمود و پروسه‌ی‌زوال‌اندیشه‌و خردورزی‌و دوری‌از تمدن‌را پیش‌گرفت‌؛ در این‌دوران‌یکی‌از راهکارهای‌فرهنگی‌، اقدامی‌بود که‌سهروردی‌در تلفیق‌آموزه‌های‌دینی‌با ایده‌های‌گنوسی‌باستان‌به‌انجام‌رساند و فرهنگ‌ایرانی‌را به‌عنصر اشراقی‌آمیخت‌.
(فراسوی‌پست‌مدرنیته‌ـ اندیشه‌شبکه‌ای‌، فلسفه‌سنتی‌و هویت‌ایرانی‌) بی‌تردید خرد اشراقی‌عالی‌ترین‌مرحله‌ای‌است‌که‌سالیان‌طولانی‌بر ذهن‌و زبان‌جمعی‌ایرانیان‌اقتدار داشته‌و گونه‌های‌مختلف‌فرهنگی‌ـ اجتماعی‌را در ایران‌زمین‌پدیدار ساخته‌است‌؛ اشراقیگری‌را می‌توان‌از دوران‌گاتها و سرودن‌اوستا سراغ‌گرفت‌: پس‌از آن‌سیر خرد اشراقی‌را می‌توان‌در حماسه‌سرایی‌فردوسی‌پی‌گرفت‌و سپس‌در حکمت‌مشرقی‌ابن‌سینا و تکمیل‌و اتمام‌آن‌به‌دست‌شیخ‌شهاب‌الدین‌سهروردی‌که‌عصاره‌و جمع‌ایده‌های‌اشراقی‌را از ایران‌باستان‌تا ایران‌میانه‌در حکمت‌اشراق‌بارور کرد. (ر.ک‌: سرچشمه‌های‌حکمت‌اشراق‌) سهروردی‌در اشاره‌به‌این‌تبار که‌خود آن‌را در دوران‌اسلامی‌زنده‌کرد، می‌نویسد: «در میان‌ایرانیان‌قدیم‌گروهی‌از مردمان‌بودند که‌به‌حق‌رهبری‌می‌کردند و حق‌آنان‌را در راه‌راست‌رهبری‌می‌کرد و این‌حکمای‌باستانی‌به‌کسانی‌که‌خود را مغان‌می‌نامیدند، شباهت‌نداشتند.
حکمت‌متعالی‌و اشراقی‌آنان‌را که‌حالات‌و تجربیات‌روحانی‌افلاطون‌و اسلاف‌وی‌نیز گواه‌بر آن‌بوده‌است‌، ما دوباره‌در کتاب‌خود، حکمه‌الاشراق‌، زنده‌کرده‌ایم‌.» آگاهی‌از تبار تاریخی‌ـ فکری‌خرد اشراقی‌، مؤلفه‌ها و سنجه‌های‌اشراقیگری‌را به‌دنبال‌دارد که‌در متون‌و تألیفات‌ثبت‌شده‌است‌؛ محوری‌ترین‌گزینه‌اشراق‌گرایان‌، تمسک‌به‌باورهای‌شخصی‌و الهامات‌فردی‌است‌. سهروردی‌در تشریع‌و تبیین‌شهود و اشراق‌، آن‌را بر استدلال‌عقلانی‌و یافته‌های‌تجربی‌حسانی‌برتری‌می‌بخشد و شخص‌اشراق‌یافته‌را انسان‌کامل‌ـ خلیفه‌خدا و حکیم‌متاله‌می‌خواند؛ به‌سخن‌سهروردی‌«حکیم‌متاله‌کسی‌است‌که‌در اثر ریاضت‌و تصفیه‌نفس‌، پیکر او چون‌پیراهنی‌شود که‌هرگاه‌خواهد برکند و یا بر تن‌کند و بر خلع‌بدن‌و عروج‌به‌عالم‌نور توانا باشد و به‌هر صورت‌که‌بخواهد ظاهر شود. بدینسان‌نفس‌انسانی‌… که‌جوهرش‌قدسی‌است‌، آن‌گاه‌که‌از نور انفعال‌پذیرد و لباس‌اشراق‌به‌خود پوشد، خود فاعل‌و مؤثر شود، به‌هر چه‌اشاره‌کند، تحقق‌پذیرد و آنچه‌را که‌تصور کند، واقع‌شود.»
سخن‌از مراتب‌ظهور نورالانوار و داستان‌شهرهای‌خیالی‌و پردازش‌متافیزیکی‌سیر عروج‌و صعود نفس‌انسانی‌در عالم‌بعدی‌، دیگر مسائلی‌است‌که‌خرد اشراقی‌در بیان‌آنها می‌کوشد. با گذار از تبارشناسی‌اشراق‌و بازخوانی‌مؤلفه‌های‌دانشی‌آن‌، زیرساخت‌های‌غیر گفتمانی‌و عوامل‌اجتماعی‌اشراقیگری‌نیز
مطرح‌می‌شود؛ شکی‌نیست‌که‌ایده‌های‌اشراقی‌برآمده‌گاز روح‌زمانه‌ای‌است‌که‌اذهان‌و افکار را آماده‌طرح‌آن‌گفتمان‌نموده‌اند؛ شیوه‌تولید ابتدایی‌روستاها و سیطره‌نظام‌حکمرانی‌فردی‌و برآمده‌از نقشه‌آسمانی‌از مواردی‌بشمار می‌روند که‌فضای‌زیستی‌را برای‌پدید آمدن‌آموزه‌های‌اشراقی‌در سده‌های‌گذشته‌فراهم‌ساخته‌اند.
به‌سخن‌دیگر جامعه‌دوران‌پیشین‌در شکل‌ساده‌ای‌قرار داشت‌که‌در آن‌هر پدیده‌، نهاد و ایده‌ای‌از پیش‌تعیین‌شده‌و در جایگاه‌تعریف‌شده‌ی‌خود استقرار یافته‌بود. حکمران‌دارای‌فرایزدی‌بود و نظام‌معیشتی‌روزانه‌بر اساس‌تقدیر آسمانی‌و تقسیم‌روزی‌افراد انسانی‌، نشانی‌از جبر و سرنوشت‌مقدر بر خود داشت‌؛ اصلی‌ترین‌مشاغل‌مردم‌دامداری‌و کشاورزی‌بود و اقتصاد زندگی‌وابسته‌به‌زمین‌بود. طبیعی‌بود که‌روشتا و اقتصاد معیشتی‌راه‌را بر آموزه‌های‌تقدیرباورانه‌و رازورزانه‌باز می‌کند و تنها در این‌گونه‌از محیط‌هاست‌که‌حکمت‌اشراقی‌فرصت‌بروز و ظهور پیدا می‌کند.

Comments are closed.