پدیداری هویت جنسی مدرن در ایران و آموزه های نوین بهائی(۱)
علی اصغر حقدار
درخواست حقوق تساوی برای انسان ها به دور از معیارهای جنسیتی، اکنون دیگر از الزامات و لوازم پذیرفته شده مدرنیته است؛ امروز نمی توان سخن از مدرنیته و فرایند تمدن سازی و ترقی گفت و تفاوت های جنسیتی را که در دنیای قدیم پذیرفته شده بودند، به دیده طرد و انتقاد ننگریست؛ تردیدی نیست که کنش های تساوی طلبانه و ایده های مساوات خواهانه میان زنان و مردان، از توابع گسترش حقوق طبیعی و نهادینه شدن حقوق بشر و ارتقای آموزه های انسان گرایانه ای است که به دنبال جابجایی در نظام دانایی انسان ها به وقوع پیوسته و شرایط زیست جهان انسانی را به دوره مدرن و مدرنیته پیوند داده است.
تاریخ ایران نیز در سیر تحولی خود، آن گاه که با آموزه های دنیای مدرن برخورد کرد و در سپیده دمان رویارویی با مدرنیته قرار گرفت، آگاهی به جایگاه انسانی زنان را اگرچه با تأخیری قابل توجیه، وارد شرایط زیستی و زیست فرهنگی خود گردانید؛ اگرچه این رویداد تبار به دوره سرنوشت ساز مشروطیت و پیش زمینه های آن می برد، اما می انیم که کنش ساختارشکنانه طاهر قرهالعین در رفع حجاب اجباری بود که زنان ایرانی را به حقوق انسانی خود کشاند.
توابع جنبش تساوی طلبانه و جنسیتی را که با گذر از سنگلاخ سنت باوری و رخداد تعیین کننده جدال قدیم و جدید عصر مشروطه گذشته، بایستی به تأمل خردمندانه و خردمندی تاریخی گذاشت؛ بنابراین بدون آگاهی از الف) لوازم و الزامات مدرنیته، ب) رویداد تاریخی –فرهنگی مشروطیت، نمی توان به دستاوردها-کنش ها، ایده ها و کنشگران عرصه جنبش مساوات طلبانه جنسیتی در ایران معاصر شناخت یافته و از جایگاه جنبش و عملکرد فمینیست های ایرانی سخن راند. در واقع، این تجدد اعتقادی آئین باب و بهائی بودند که گام های نخستین تجدد جنسی را برای جامعه ایرانی به ارمغان آوردند و به دنبال آن نبش مشروطیت بود که با به چالش کشیدن باورهای سنتی و سنت ایرانی، زنان را به هویت جنسی خود آگاه ساخت و این نیمه فراموش شده جامعه و فرهنگ ایرانی را به عرصه های مختلف زندگی کشاند.
پیش از رویداد قرهالعین و مشروطیت، زنان در تاریخ ایران زمین، هیچ گاه هویتی نداشتند؛ چه هویت انسانی و چه فراتر از آن، هویت جنسی؛ پارادایم معرفتی و اپیستمه زیستی ایرانیان تا سپیده دمان دوران معاصر از این سرزمین کهن، در هیچ کدام از آموزه ها و باورها و کنش های اتماعی و فردی، سخن از زن نگفته اند و اگر هم حرفی از این نیمه انسانی در میان آمده، در مذمت و مخفی داشتن آنان و خفیف کردنش بوده است. وجود واژگانی چون «ضعیفه»، «عورت» و… در ادبیات و زبان ایرانی که در واقع حکایتگر شرایط اجتماعی و فرهنگی ایرانیان است، دلیل بر فراموش شدگانی دارند که نیمه مهمی از جامعه را تشکیل می دادند.
بعد از این که سویه تاریخ فراموش شدگان در ایران زمین روایت شد، می توان به سخن زنان در مشروطیت و شکل گیری هویت جنسی در ایران معاصر پرداخت که به دنبال تلاقی دنیای سنتی ایران و جهان مدرن در سرآغاز برخورد ایرانیان با لوازم و الزامات مدرنیته در عصر مشروطیت پدید آمد؛ مسئل زنان را در مشروطیت در دو عرصه می توان به تأمل گذاشت: ۱)فعالیت زنان در جنبش مشروطیت، ۲) مطالبات و خواسته های جنسی آنان از مشروطیت؛ تنها با روشنگری این زمینه ها است که می توان به میزان موفقیت و کیفیت تلاش ها و کمیت دساوردهای زنان ایرانی در یکصد سال گذشته شناخت یافته و از شکل گیری هویت جنسیتی در ایران معاصر سخن گفت؛ بلافاصله باید اضافه کرد سیطره اعتقادی-اجتماعی سنت چنان سخت و اقتدار فرهنگی و اخلاقی آن چنان محکم و بسته است که حتی در گفتمان مدرن اندیشان ایرانی هم به غیر موارد محدودی از مدرن های کلاسیک ایرانی، سخن از هویت جنسیتی و ایده های تساوی طلبانه به سکوت برگزار شده و روشنفکران ایرانی در جریان غالب سخنی از هویت جنسیتی به میان نیاورده اند؛ در این دوره بیشترین زمینه های نوشتاری و ساختارشکنی از نقش های جنسیت را خود زنان در ایران معاصر بر عهده داشته اند و بر پایه درک و دریافت نیازهای انسانی خویش، اندیشمندانی چون فاطمه سیا، فروغ فرخزاد و کنشگرانی چون صدیقه دولت آبادی و… در اثبات هویت جنسیتی و به چالش کشیدن سنت مردسالارانه بیشترین اهتمام را چه در عرصه های عملی و چه در زمینه های نظری نشان داده اند.
بنیان های شناخت هویت جنسی زن ایرانی، در نوشته های محدود زنان متجدد ایرانی در عصر قاجاریه و دوران مشروطیت اول قرار دارد؛ در ابتداء، همت فخرالدوله را داریم در نگارش و ثبت اولین رمان ایران «امیر ارسلان نامدار». در همان زمان، «معایب الرجال» بی بی خان استرآبادی و «خاطرات تاج السلطنه» را داریم؛ پیش از این باشندگان روایت و هویت زنانه، قره العین با برانداختن پوشیدگی سنت را در سپیده دمان تاریخ ایران زمین در آشنایی با جهان مدرن بر تارک خویش به افتخار و سرافرازی دارد؛ به دوره سیطره مردسالاری در ایران زمین، حتی در میان مشروطه خواهان و مردان متجدد ایرانی، تلاش ها و نوشته های صدیقه دولت آبادی، زن نوشته های پیشین را به دوره از بعد از خود منتقل می کند، با گسترش آگاهی جنسیتی در امر آموزش و پرورش دختران و زنان ایرانی و در ارتقای آن به مشارکت سیاسی و اخلاقی زن ایرانی در زدودن حجاب و پوشش سنتی از شخصیت خویش و حضور در جامعه.
ادامه دارد