طلوع خورشید مدارا در جامعۀ ایرانی

حوریوش رحمانی

طلوع خورشید مدارا در جامعۀ ایرانی

امروزه بر کسی پوشیده نیست که جامعه بهائی ایران در طول تاریخ صدو هفتاد سالۀ خود هدف ظلم و بیعدالتی‌های فراوانی بوده و همواره حقوق انسانی‌اش پایمال شده است.  این جامعۀ ستمدیده با وقوع انقلاب اسلامی و استقرار حکومت جمهوری اسلامی در ایران وارد سخت‌ترین و پرفشارترین دوران تاریخ حیات مشقت‌بار خود گشت.  جامعه‌ای که در قرن بیست و یکم در سرزمینی که در قرون باستان پرچمدار حقوق بشر بوده تحت شدیدترین بیعدالتی‌ها زندگی می‌کند و حیاتش از گهواره تا گور در معرض انواع ظلم و ستم است: چنانچه اعضایش از همه حقوق اولیّه انسانی خود محروم و در معرض شدیدترین تضییقات و مظالمی که می‌توان تصوّر نمود قرار دارند، از استخدام در دوایر دولتی گرفته تا هرگونه کار و شغل آزاد و در واقع هر نوع ممر معاشی محرومند، جوانانش از ورود به دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزش عالی ممنوعند، کودکانش در مدارس پیوسته مورد تحقیر و تهدید و ضرب و شتم آموزگاران و اولیای مدرسه واقع می‌شوند! اعضای این جامعۀ بدون آنکه هیچ جرمی مرتکب شده باشند، صرفاً و فقط به جرم باورهای دینی خود به زندان افتاده، مورد شکنجه قرار گرفته، و جمعی از آنان اعدام شده‌اند، اموالشان به تاراج رفته، اماکن مقدّسشان ویران گشته، موقوفات دینی آنان مصادره شده است و قبرستان‌های آنها دائماً در معرض حمله و تخریب و بی‌حرمتی می‌باشد.  بطور کلی بهائیان در  ایران شهروندانی هستند که همه حقوق اولیه انسانی آنان با قساوت پایمال می‌شود و تحت شدیدترین تضییقات و مظالم قرار دارند.

 

اگر بعضی از اعضای فداکار و از جان گذشتۀ این جامعه رنج‌دیده با هزاران خون دل و مشقت صرفاً بخاطر کمک به جوانان محروم از تحصیل خود، داوطلبانه اقدام به تشکیل کلاس‌های درسی در منازل خود ‌نمایند، مورد هجوم و بازداشت قرار می‌گیرند، به زندان محکوم می‌شوند و اموالشان به یغما می‌رود.  بسیار تأسف انگیز است که در این دوران شکوفای پیشرفت علم و صنعت و بیداری انسان‌ها، در جامعه‌ای فردی را صرفاً بخاطر آموزش علوم به جوانان و گسترش دانش به زندان محکوم کنند، عملی که در هر جامعۀ دیگری با احترام و تشویق از آن استقبال می‌شود.

امّا بهائیان ایران در قبال این همه ظلم و ستم همواره کوشیده‌اند تا به آموزه‌های دینی خود عمل ‌نمایند یعنی”ظالمان را بخدا واگذارند و در شدائد صابر باشند۱، از اینرو نه حالت انتقام‌جوئی پیدا کرده‌اند و نه حتّی زبان به لعن و ناسزا گشوده‌اند، بلکه با قانونمندی که از خصائص آنها است تلاش کرده‌اند از طرق قانونی برای احقاق حقوق خود دادخواهی نمایند، گرچه می‌دانند که در آن محیط سراسر ظلم و بیداد دادخواهی آنان نیز ناشنیده می‌ماند و فریادشان بجائی نمی‌رسد.  ولی آنها با سعۀ صدر  از این مقوله فراتر رفته سعی کرده‌اند این نصیحت مشفقانه حضرت عبدالبهاء را رهنمون خویش سازند که می‌فرماید: “زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید.  اگر زهر دهند شهد دهید، اگر شمشیر زنند شکر و شیر بخشید. اگر اهانت کنند اعانت نمائید. اگر لعنت نمایند رحمت جوئید. در نهایت مهربانی قیام نمائید و باخلاق رحمانی معامله کنید و ابداً به کلمۀ رکیکی در حقشان زبان نیالائید.”۲

ظلم بر بهائیان در طول تاریخ پرحادثۀ این آئین همواره با شدّت و ضعف ادامه داشته است، ولی آنچه موجب تأسف مضاعف است این است که در طول سالیان متمادی، همۀ مردم این سرزمین، و بخصوص صاحبان قدرت، اندیشمندان و حتّی روشنفکران ایرانی در مقابل این همه ظلم آشکار سکوت کرده و هرگز  گامی برای دفاع از این مظلومان برنداشته‌اند که سهل است، بعضی از آنها حتّی آتش بیار معرکه شده به یاری و مددکاری ستمگران برخاسته‌اند.  شگفت اینجاست که ایرانیان مردمی هستند که هم به شهادت تاریخ، در زمان باستان پیشرو رفق و مدارا با همۀ ادیان و ملل و پرچمدار حقوق بشر بوده‌اند، و هم با توجّه به تعالیم دینی خود، مؤظف به رحم و شفقت و رعایت حال مظلومان و احقاق حقوق ناس می‌باشند.  بنابراین برای هر ناظر منصفی این پرسش مطرح می‌شود که بر این مردم چه رفته است که هم اخلاق و آداب فرهنگ باستانی خود را به طاق نسیان سپرده‌اند و هم از مکارم اخلاق و تعالیم شفقت‌آمیز دینی که مدعی پیروی از آن هستند بکلّی دور افتاده‌اند؟ امّا در نهایت، این سکوت مردم ایران، و بخصوص روشنفکران این سرزمین در مقابل این بی‌عدالتی‌ها در طول زمان به نهادینه شدن ظلم در این کشور منتهی شده است، ظلمی که اکنون سایۀ شومش بر سر همۀ مردم این سرزمین سنگینی می‌کند و سرانجام گریبان همه شهروندان این کشور  را گرفته است. 

اکنون پس از سالیان دراز  سکوت سنگین و ظلم‌پرور، گوئی اشعۀ امید در فضای تاریک از ظلم و عدوان ایران دمیده و حرکت‌های مثبت و انسان دوستانه‌ای در گوشه و کنار جامعۀ ایرانی به چشم می‌خورد و گرایشی به جبران سکوت ستم‌گستر گذشته احساس می‌گردد.  بطوریکه وفور مقالات، سخنرانی‌ها، و بیانیه‌ها در دفاع از حقوق شهروندی بهائیان از سوی نویسندگان، اندیشمندان، هنرمندان، ارباب جراید و برنامه سازان رسانه‌های جامعۀ ایرانی در طی چند سال اخیر گواهی صادق بر این ادعا است.  اقدامات شهامت‌آمیز  و شایان ستایش فیلم‌سازانی چون رضا علامه‌زاده و محسن مخملباف، که با به مخاطره انداختن جان و منافع خود، از طریق تهیه فیلم و هنر سینما به دفاع از حقوق هموطنان بهائی خود برخاسته‌ انسان دوستی و فرهنگ بردباری و مدارا را ترویج می‌نمایند براستی قابل بسی تحسین و بزرگداشت است. این حرکت‌های پراکنده و آرام نشان می‌دهد که جامعۀ ایرانی در حال تحوّلی عمیق و بنیادین است.

در این راستا، اقدام شهامت آمیز و انقلابی جناب محمد نوری‌زاد در درون جامعۀ ایران را می‌توان در نوع خود حرکتی نمادین و نقطۀ عطفی تاریخی در حیات اجتماعی ایران دانست.  رفتن یک مسلمان معتقد و راستین به خانۀ یک بهائی و بوسه زدن بر پای کودکی که پدر و مادرش به جرم تدریس علوم به جوانان بهائی به زندان افتاده‌اند و خانواده‌اش در طی سی و پنج‌ سال گذشته طعم تلخ ظلم و ستم را به کرّات چشیده اقدامی در نوع خود بی‌نظیر و استثنائی است. این حرکت شجاعانه و انسان‌دوستانه حقیقتاً هر ایرانی را به نحوی تکان داد و می‌توان گفت برای موافقان و مخالفان آن به یک اندازه غیرمنتظره و حیرت‌انگیز بود.  جناب نوری‌زاد در این ارتباط می‌نویسد: “… امروزچشمان معصوم آرتین ازمن پرسیدند: آهای ای محمد نوری‌زاد، آهای ای شیعۀ اثنی عشری که غیرخودت همه را جهنمی می‌دانی، مگرنه این که پیامبر شما فرموده: زگهواره تا گور دانش بجوی؟ ومگرنه این که پدر و مادر من به همین سخن پیامبرتان عمل می‌کردند؟ و مگرنه این که دراین خانه و آن خانه به جوانان محروم ازتحصیلِ بهایی فیزیک وشیمی و روانشناسی درس می‌دادند؟ پس چرا اکنون باید آنان در زندانِ شما باشند و مرا مادر بزرگم پرستاری ونگهداری کند؟”۳

در اینجا با شگفتی شاهدیم که یک مسلمان معتقد و متعهد از همان مکتب عقیدتی که برای سال‌ها بهائیان را هدف ظلم و ستم خود قرار داده است، جوانمردانه به پا میخیزد و با به خطر انداختن جان و همۀ هستی خویش دست به اقدامی شگرف و بی‌نظیر می‌زند، اقدامی که گرچه سیل توهین و ناسزا و اتهامات ناروا را به سوی او سرازیر نمود، در مقابل تحسین و احترام هزاران انسان فرهیخته و آزاده را بخود جلب کرد و اشگ شوق و امتنان از چشم میلیون‌ها نفر جاری ساخت، اقدامی که نام نیک این آزاد مرد را در تاریخ جاودانه ساخت.

از یک نظر می‌توان گفت در حقیقت این عمل اخلاقی و بزرگوارانۀ جناب نوری‌زاد که یادآور رأفت و شفقت اسلامی است بیش از هرچیز موجب کسب اعتبار برای جامعۀ مسلمان و معتقد ایرانی شد، اعتباری که با ظلم و ستم و فساد دکانداران دین از دست رفته بود.  بنابراین مسلمانان متعهد که حبّ رسول اکرم و ائمۀ اطهار در قلوبشان ریشه دارد باید بیش از سایر گروه‌ها سپاسگزار جناب نوری‌زاد باشند.

البّته این شهامت جناب نوری زاد در تابوشکنی، موجی از اظهار نظر‌های موافق و مخالف را برانگیخت و موجب نشر مقالات و صدور بیانیه‌ها متعدد گردید و در این راستا سکوت متفکرین و روشنفکران جامعۀ ایرانی در طی سال‌ها در قبال این همه ظلم و ستم زیر سئوال برده شد و محکوم گردید.  از جمله در نامۀ سرگشاده‌ای از سوی ۱۵۳ نفر از فعّالان مدنی خطاب به جناب نوری‌زاد آمده است:

“سکوتِ معنادار جامعۀ روشنفکری، فعّالین سیاسی و مدنی و نواندیشانِ دینی ایرانی، سرانِ شناخته شدۀ جریانِ اصلاح طلبی، مراجع تقلید شیعه و داعیه داران آزادی، عدالت و دین در انقلاب اسلامی در خصوص فشارهای روزمره بر جامعه‌ی ستم دیدۀ بهایی در کشورمان، که بیش از هر گروه سیاسی و اجتماعی دیگری در طول سی و پنج سال گذشته، طعم انواع فشارها و تبعیض‌های اجتماعی و حقوقی را چشیده است، سکوت در برابر ظلمی آشکار است.

حال که شما، با دیدار با آرتین رحیمیان، فرزند خردسال کامران رحیمیان و فارانِ حسامی دربند، که از اساتید زندانی دانشگاه مجازی بهاییان هستند، یک تنه بار سنگین شرمندگی بسیاری را به دوش کشیده‌اید، بر خود لازم می‌دانیم که به سهم خود، صدای خود را به گوش تمامی اقلیت‌های مذهبی ایرانی که در سال های گذشته متحمل ظلم‌های بیشمار شده‌اند برسانیم و بابت تمام آن‌چه بر ایشان گذشته است ابراز تاسف کنیم. اگرچه تاسفِ بیشتر، بابت مواضع نامشخص یا سکوت معنادار بزرگان سیاست و اهالی اندیشه است، سخنی که اگرچه بسیار دیر، اما به این امید به زبان می‌آید که گامی در راستای رعایت کرامت انسانی و حقوق شهروندی تمام ایرانیان، فارغ از جنس، نژاد و مذهب باشد.”۴

جناب احمد باطبی، خبرنگار، روزنامه نگار و فعّال حقوق بشر در تأیید این اقدام شجاعانه جناب نوری‌زاد چنین می‌نویسد:

“اگر کسی به خودش زحمت داده و آموزه‌های بهاییت را مطالعه کند افسوس خواهد خورد که ما خود در تاریخ و فرهنگ ایرانی چنین آموزه متّرقی داریم اما به دنبال جامعه‌ای با اخلاق، مدرن و مبتنی بر عشق و محبت در گفته‌های دیگر بزرگان همچون گاندی ، مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا می‌گردیم.

محمد نوری زاد به نام یک مسلمان شیعه از این خانواده تحت ستم بهایی دلجویی کرد. و این یعنی گسترش شکاف در باور مندان فرقه شیعه و مرزبندی بین دین دارانی که ابتدا انسان هستند سپس دیندار و آنهایی که دین و آموزه های فقهی فرقه‌ای شیعه را بر انسان بودن مقدّم می‌دانند.  نوری زاد با این اقدام شجاعانه و شرافت مندانه‌اش بار گناهان همه مارا یک تنه بردوش کشید”۵

حرکت‌هائی از این نوع در جوامع بشری همواره حماسه آفرین و تاریخ ساز بوده‌ است. این تحوّلات بی‌سابقه نمایانگر طلیعۀ یک انقلاب معنوی در فکر و ذهنیّت ایرانیان است. گوئی رنسانسی در جامعۀ ایرانی در حال وقوع است. دکتر عباس میلانی، ایران شناس و پژوهشگر ایرانی در یکی از سخنرانی‌های تاریخی خود که چند سال پیش ایراد نمود به این معنا چنین اشاره می‌کند:

“… موج جدیدی از آگاهی در میان میلیون‌ها ایرانی، ده‌ها روشنفکر و فرهیخته و حتّی معدودی از روحانیون شیعه پدید آمده که رفتار با بهائیان بخش شرم آوری از گذشته ما است …. تعداد چشمگیری از نویسندگان، شعرا، محقّقان و فیلمسازان ایرانی به این نکته پی برده‌اند و آن را تصدیق کرده‌اند که ما کلامی در باب پوزش‌خواهی به بهائیان بدهکاریم و ابراز امتنانی به آنها مدیونیم.  عذر خواهی برای تمام آنچه از آن رنج برده‌اند، پوزش خواهی برای سکوت جمیع ما و امتنان از برای آنکه علیرغم تمامی نابرابری‌ها، همیشه ادب، احترام، آرامش و صلح دوستی را که دین و ایمانشان به آنها تعلیم داده رعایت کرده و هرگز در عشق و علاقۀ خود به ایران آزاد و دموکراتیک متزلزل نشده اند.”۶

محمّد ارسی، نویسنده، محقّق و تحلیگر سیاسی و اجتماعی در مقاله‌ای تحت عنوان “دفاع از حقوق بهائیان، دفاع از آزادی و دموکراسی است”  ضمن تأکید بر لزوم دفاع ازحقوق بهائیان، چنین می‌نویسد:

“…. در دفاع از حقوق انسانی و ملی بهایی‌ها، به بهایی بودن نیازی نیست. یعنی لازم نیست که ما ضرورتاً بهایی باشیم یا گرایش خاصی به بهائیت داشته باشیم تا ستمی را که در حق آنها اعمال می‌شود محکوم کنیم. انسان بودن، ایرانی بودن، به دموکراسی معتقد بودن و اندکی وجدانِ انسانی داشتن، کافیست که ما را به دفاع ازین مردمِ مسالمت جویِ مترقی، متعهد سازد.  نکتۀ بسیار تحسین‌انگیز در مورد بهائیان ایران این است که، به رغم فشار و خشونتی که علیه آنها اعمال می‌شود، نه از اعتقادات دینی خویش دست می‌کشند و نه از جادۀ مسالمت جویی و صلح‌طلبی خود منحرف می‌گردند. همیشه صبور و مقاوم و امیدوارند.”۷

این تحوّلات تاریخ ساز در طی چند سال اخیر به منزله طلوع خورشید مدارا در این سرزمین است. این حرکت‌های آرام و امیدبخش نشان می‌دهد که فرایندی جدید در حیات اجتماعی ایران آغاز گشته است، فرایندی حاکی از رشد معنوی که قادر است حیات جامعۀ ایرانی را به نحوی مثبت متحوّل سازد. و می‌توان گفت که تنها چنین تحوّلی است که می‌تواند ایران و ایرانی را از این بن بست موحشی که در آن دچار آمده برهاند، و همۀ ایرانیان را  صرفنظر از قوم، مذهب، جنس و گرایش‌های سیاسی در چارچوب یک کشور آزاد دموکراتیک، متحّد و متفّق سازد.

یادداشت‌ها

۱- بهاءالله، نقل در “امر و خلق” جلد سوّم، ص ۲۲۷ .

۲- عبدالبهاء، نقل در “امر و خلق” جلد سوّم، ص ۲۲۸ .

۳- نقل از نامۀ محمد نوری‌زاد – برگرفته از وبسایت رسمی محمّد نوری‌زاد: http://nurizad.info/?p=22128

۴- قسمتی از نامۀ سرگشادۀ  ۱۵۳ فعّال مدنی غیربهائی به آقای نوری‌زاد، برگرفته از سایت کمیتۀ گزارشگران حقوق بشر :

http://chrr.biz/spip.php?article21433

۵ – احمد باطبی، نقل از وبسایت احمد باطبی، فعّال حقوق بشر:

http://ahmadbatebi.com/weblog/408-2013-07-16-23-43-05

۶- نقل از متن سخنرانی تاریخی استاد عباس میلانی در مورد وضع کنونی بهائیان ایران و پیشینۀ بهائی ستیزی در ایران، ۱۵ آگست ۲۰۰۹ ، برگرفته از سایت کتاب‌های فارسی:

http://farsibooksgroup.blogspot.com.au/2009/08/farsibooks-persian-translation-of-talk.html

۷- محمّد ارسی، مقالۀ “دفاع از حقوق بهائیان، دفاع از آزادی و دموکراسی است”، برگرفته از سایت ایران پرس واچ:

http://www.iranpresswatch.org/fa/post/1122

Comments are closed.