بررسی تطبیقی رساله مدنیه و پنج
رساله عصر مشروطه(۱۳)
(یک کلمه مستشارالدوله تبریزی/بستان الحق شیخ ابراهیم زنجانی/تنبیه الامه و تنزیه المله میرزای نائینی/
مفتاح التمدن فی سیاسهالمدن معین الاسلام بهبهانی/رساله لالان ثقهالاسلام تبریزی)
علی اصغر حقدار
تحلیل محتوایی رساله بستان الحق- بخش اول
شیخ ابراهیم زنجانی به رسم زمانه، رساله «بستان الحق» را با اشاره ای به بزرگی از دست رفته ایران و ایرانیان آغاز می کند؛ شیوه ای و بیانی که در بیشتر رسالات عصر مشروطیت نوشته شده و برآمدی از روحیه وطن خواهی و در واقع جبران ضربه ملی است که از دوران جنگ های روسیه بر جان و روان ایرانیان مانده است.
اثراتی از این ضربه در آگاهی ملی و هویت مدرن به عصر بیداری در میان عده ای از نخبگان سیاسی و فرهنگی نمایان می شود و در پاره ای از شعارها و اهداف مشروطه خواهان به صورت بنیادهای ناسیونالیسم ایرانی ظاهر می شود.
میرزا آقا خان کرمانی که در «سه مکتوب» و مراسلاتی که با دیگر نخبگان سیاسی و فرهنگی ایران داشت، از ملی گرایی می نویسد و عظمت و بزرگی ایران زمین را در گذشته تاریخی آن می داند؛ نگارش اولین متن تاریخ نگاری مدرن یعنی «آئینه سکندری» از سوی کرمانی نیز با همین هدف و برای ایجاد فرهنگ ملی ملی گرایی در میان متجددان انجام می شود. وی در این کتاب به پیشاتاریخ ایران زمین می پردازد و تاریخ سرزمینی و فرهنگی/سیاسی ایران را تا ورود اعراب به ایران پی می گیرد. بدرستی متن کرمانی در بیشتر موارد، عاری از احساسات هیجانی نسبت به واقعیت تاریخی ایران است و وی با ارجاع به کاوش های باستان شاسی و یافته های ایران شناسان، سعی در بیان حقایق ایران زمین در سپیده دمان تاریخی دارد.
در زمانه رخداد مشروطیت، کسانی چون شیخ الرئیس قاجار و طالبوف تبریزی نیز از بزرگی ایران زمین در گستره تاریخی می نویسند و باستان گرایی و ملی گرایی را به ایده های آزادی خواهی و برابری طلبانه پیوند می زنند؛ در دنباله همین سیر ایده پروری وطن گرایانه است که کسانی نظیر شیخ ابراهیم زنجانی از تاریخ به یغما رفته ایران می نویسند. اما در واقعیت به غلو می افتند و از داده های تاریخی عفلت می ورزند.
رساله «بستان الحق» که در اوایل ۱۹۰۵/۱۳۲۳ نوشته شده، با پرداختی از جنگ روس و ژاپن، به تشریح اوضاع تمدنی دنیا و ایران می رسد. جنگی با پیروزی ژاپن بر روسه، می تواند بر زخم مانده از روسیه بر سرزمین ایران تسکین داده و رویای پیروزی بر روسیه و بازپس گیری مناطق اشغال شده را برای اذهان ایران گرا بپروراند. زنجانی می نویسد «در این عصر، نور علم و اطلاعات و صنایع و عدل و انتظام عالم را چنان احاطه کرده که عقل حیران است و به حقیقت اگر ملاحظه تواریخ اعضار سالفه و اثار سابقه نمایی، خواهی دید که وضع عالم هیچ نسبت به سوابق ندارد، کانه کلیه عالم بشری در زمان طفولیت بوده الان به سن جوانی رسیده…»(ص۱۳)
بر این اساس پیش گفتار کتاب در تشریح اوضاع تمدنی دنیا و سخنی در علل عقب ماندگی ایران نگاشته است. از نظر زنجانی به خاطر «کمال عقل و تعقل و آزادی افکار و اعمال و کشف حقایق و غور در دقایق» است که «عصر حاضر کمال ترقی و بلوغ و قوت جوانی عقل و ادراک نوع بشری» را به دست آورده است. «بدو و نشو آن از اروپا و فرنگ» بوده و ریشه در «طلوع آفتاب اسلام» دارد! شیخ ابراهیم زنجانی بمانند خیلی از نویسندگان عصر خود، علل پیشرفت فرهنگ و تمدن بشری را مدیون آموزه های اسلامی می داند و به کارگیری آن ها را از سوی غریان و بی توجهی مسلمانان به آن ها را عامل ترقی غرب و انحطاط شرق می داند!
به استناد داده های تاریخی هم آن زمان و هم امروز روشن است که این روایت از سیر تمدنی بشریت سراسر اشتباه و آمیخته با ارزش گذاری های احساسی و بی پایه است؛ طرفه آن که وجود آموزه های تجربه باوری و خردمندانه در زیرساخت های تمدن مدرن، تبار به انگاره های یونانی ودر زمانه ای نزدیک به تحول معرفتی می برد که در عصر رنسانس و روشنگری به وقع پیوست و تمدن مدرن و مدرنیته را برای بشریت به ارمغان آورد؛ دقت بیشتر در آموزه های انسان گرایانه و بنیادهای معرفتی حقوق طبیعی و… در مدرنیته سیاسی و اجتماعی، بی بهره گی آن را از اعتقادات دینی روشن و کج فهمی کسانی چون زنجانی را در وابسته خواندن مدرنیته به اعتقادات اسلامی را روشن می کند.
با این حال، زنجانی به اشاره ای از نقش علم و آزادی افکار در تحول تمدنی و علل ترقی غربیان می نویسد. «ترقی موقوف است بر این که علم را عمومی کنند و افکار را آزاد نمایند.»(ص۱۷) آگاهی مختصر نویسنده از نقش سازنده علم و آزادی در ترقی کشورهای دیگر، او را به سویه ای دیگر از رویارویی شرق سنتی و غرب مدرن می کشاند و با روحیه ای ناسیونالیستی، بخشی از نوشته خویش را در خدمت لایه استعماری و غلبه گرایانه غربیان قرار می دهد. او بدرستی تجارت غربیان با شرق را از عوامل اصلی این سلطه تمدنی می داند(ص۱۹) و در تبیین آن به تشریح اهمیت بازسازی تجارت داخله می پردازد.
همین مساله یکی از زمینه هایی است که زنجانی را به مصاف با سنتگرایانی می برد که خواستار دوری از ارتباطات با غرب بوده و دنیای بسته سنتی را پای می دارند؛ در کنار آنان، زنجانی کسانی را که به طرح دوگانه مدهب/مدرنیته مبادرت کرده اند، ورد انتقاد قرار می دهد و سعی در هماهنگی مذهب سنتی و دنیای مدرن دارد؛ تلاشی بی هوده و بی پایه در دگردیسی که در دنیا معرفتی انسان ها به وقوع پیوسته و نویسنده کمترین توجه را به ان دارد و با تحول تمدنی، برخوردی غیر واقعی و نامنطقی می کند.
همین ایده انگاری زنجانی را به سوی تبیین و تشریح اصول اعتقادی دینی و طرح احکام مذهبی و نوشتن از مسائلی می کند که جایی در متنی سیاسی/اجتماعی ندارند و رساله «بستان الحق» را به یکی از ضیف ترین رسالات سیاسی عضر مشروطیت تبدیل می کنند. فصلی از رساله در «تقسیم علم به ادبی و طبیعی»(ص۳۵) است به روش سنتگرایان و برآمده از معلومات دینی نویسنده و غیرلازم برای مسائل سیاسی مشروطیت و آمیخته به متن های متافیزیکی؛ دنباله این مقدمه مجموعه فصل هایی است به غایت نالازم در نوشتن از عقاید دینی، اشاره به اخلاق، اشاره به اعمال و قوانین و آداب و قوانین که حج بیشتر رساله را به خود اختصاس داده اند. «شجره اول در توحید» است.(ص۴۶-۶۴) بخش بعدی را مباحث مربوط به نبوت تشکیل می دهند.(ص۶۴-۶۷) در پیوند با این مساله، اعتقادات اسلامیان در ضرورت وجود حاکم مطرح می شود؛ زنجانی در این مقوله به وقایع نگاری سنتی بیش از ایده های سیاسی مدرن وفادار است و سعی در رساندن آن وقایع به مسائل دوره خود دارد. در این موارد، به کوتاهی از «سلطنت مشروطه الهیه» و این که «سلطنت و دولت قانونیه باید به اتفاق کل عقلا و علما که غرض حفظ قوم و قانون داشته باشند»(ص۷۱) می نویسد.