بررسی تطبیقی رساله مدنیه و پنج رساله عصر مشروطه(۱۶)
(یک کلمه مستشارالدوله تبریزی/بستان الحق شیخ ابراهیم زنجانی/تنبیه الامه و تنزیه المله میرزای نائینی/مفتاح التمدن فی سیاسهالمدن معین الاسلام بهبهانی/رساله لالان ثقهالاسلام تبریزی)
علی اصغر حقدار
تحلیل محتوایی رساله مفتاح التمدن فی سیاسهالمدن- بخش اول
معین الاسلام رساله خود را به سبک پرسش به سوالاتی می نویسد که از او درباره مسائل مشروطیت و تاریخ ایران پرسیده شده است؛ با این که رساله به صورت گزینه گویانه نوشته شده است، اما هیچ انسجام منطقی و نوشتاری ندار. معین الاسلام در میان بحثی تاریخ، به مساله ای اقتصادی اشاره می کند و در نوشتن زا سیاست به اخلاق و شریعت روی می آورد. با این که بخش هایی از رساله، حاوی مباحث تازه سیاسی و فرهنگی است، اما بنیادهای آن هم در نوشتن و هم در محتوا، وام دار ایده های سنتی است. ولی معین الاسلام بر خلاف بیشتر نویسندگان آن دوره، نه عظمتی در گذشته ایران می بیند و نه از بزرگی برباد رفته آن دریغ می خورد و نه افسوس پیشرفت های گذشته را دارد. به ارجاع پرسنده اش به حقایق تاریخی و برخی از آثار و تألیفات، عقب ماندگی باستانی را مطرح می کند. می نویسد:«سخن در این است که جلالت موهوم سلاطین کیان و ارض جواهر قدیم ایران بالمره دخلی به مردم امروزه ایران ندارد و البته به جان سوزی حفظ شرافت پدر، در صحت و سلم آن افسانه ها نکوشیده اند و حوادث روزگار هم نگذاشته مردمی که شخصا وارث بودند محافظت کنند.»(ص۷) معین الاسلام سعی می کند اقدامات مشروطه خواهانه را وابسته به باستان گرایی که در برخی از کوشندگان و نخبگان فرهنگی و سیاسی آن دوران بود، نکند و روایت خود را از رویدادهای سیاسی و اجتماعی زمانه اش ارائه می کند؛ در همان قالبی که به وقوع می پیوندند و در شکلی که فرصت بروز یافته اند. با این حال روایت وی نیز آغشته به شریعت گرایی است و برخی از مفاهیم و نهادهای مدرن را به تإویل سنتی می سپارد؛ اگر شیح ابراهیم زنجانی و میرزای نائینی و ثقهالاسلام تبریزی، مفاهیم پارلمان و قانون را به مصدر دینی می برند، معین الاسلام ملت، دولت و سرزمین به قرائت دینی می کشاند.
معین الاسلام بهبهانی در جواب سوال دوم پرسنده که در تبیین وضع حالیه ایرانیان است، به «آغاز نقطه اصلاحات» اشاره می کند و آن را در «چهار محل معین» می کند: «نخستین، اداره معارف؛ دومین، اداره مالیه؛ سومین، اداره عسکریه؛ چهارمین، فلاحت.»(۲۷) نظر معین الاسلام مبتنی بر واقعیت ایران آن روز است و بهره ای از حقیقت نوسازی را دارد که در سرآغازهای خود قرار دارد؛ از یاد نبریم که تألیف رساله «مفتاح التمدن فی السیاسه المدن» در سال ۱۳۲۴ قمری و همزمان با وقوع مشروطیت بوده است. با این که اهمیت آموزش در نظر نویسنده، بی محل نیست اما آموزش زبان های بیانه را برای انجام اصلاحات مورد نظرش بی پایه می داند و وقت تلف کردن! «امروز برای مردم عقب مانده ایران بالمره فرصت تکمیل زبان خارجه نیست که چندین سال معطل تکمیل زبان بشویم و آن که شروع به علوم لازمه کار نمایی هم کاملا از عهده برنیاییم…»(ص۲۷)
معین الاسلام در بخشی از طرح اصلاحات اش به ضرورت آگاهی از «علم سیاست ثروت» می پردازد و از «آدام اسمیت» و کتاب «ثروت ملل» او نام می برد. می نویسد «در هیچ شعبه ای از اصلاحات جدیده این عصر، تمدن مانند مساله سیاست ثروت دولت و ملت را در خلطه آمیزش و صلاح و نزاع متحد و متفرق نمی سازد…»(ص۲۹) مراد وی به اصلاح مالیه ایران است که یکی از اهداف مشروطه خواهان و مطرح شده در دوره اول مجلس شورای ملی هم بود. به نوشته وی که اصلاح عسکریه را ذیل معارف و مالیه می داند، «همین که مردم از شر حکومت مستأجره نجات یابند، شاهنشاه خود را فدوی می شوند و مالیات را به ترتیب جدید بیشتر و بهتر می دهند و بلکه یقینا اغلب علمازادگان و طلاب اسلام نظر به عزت اسلامیه و حفظ بیضه اسلام، همگی روزی یک یدو ساعت، در میدان مشق نظام داوطلب حاضر می شوند و قبول مشق می نمایند.»(ص۳۱) شاید نظرش به ایجاد ارتش ملی است که از دوران عباس میرزا، جزو آرزوهای متجددان ایرانی بود! «عسکریه نداریم به واسطه این که تربیت وطن خواهی و مالیه نداریم و علت نداشتن مالیه، نداشتن این است که معارف نداریم.»(ص۳۲)
معین الاسلام در جواب سوال دیگری که از حدود دخالت مردم در تعیین سرنوشت خود پرسیده شده است، با ارجاع به «کلیات اصول اسلامیه»، آن را بدور از ایده های دنیای مدرن به آموزه های اخلاق دیانت سنتی می کشاند و با نوشتن آیاتی از قرآن و احادیث مختلف، بر این باور است که «ثابت است حق مداخله و مکالمه عموم عقلای وطنیان هر مملکتی در امور حراست و صیانت و فراهم کردن اسباب ترقی و تمدن و اصلاحات مالی و ملکی ایشان.»(ص۴۳) بر این پایه معین الاسلام از حقیقت ملت می پرسد و آن را این گونه تعریف می کند «ملت آن گروه یگانه روحانی است که هم دیگر را اجزا و مردم یک خانه و از یک اهل بیت بدانند و در پرده یک گونه رشته یگانگی روحانی میان آن گروه سیاسی قالب باشد که آن ها را پیوسته باهم متحد دارد و چنان احساسات باطنیه در قلوب ایشان باشد که باطنا خود را به هم وصل و متصل بدانند و یک گونه احساس ضربان نبضی نوعی در خود بینند.»(ص۴۴) رگه هایی از تلقی امت گرایانه سنتی در این نوشته معین الاسلام دیده می شود و او را از حقیقت مدرن ملت و بنیادهای حق طبیعی مردمان و قرارداد اجتماعی و پدیده شهروندی دور می کند. از نظر وی، «میزان بقای هر ملتی را می توان از اتحاد همت و اتفاق فکرت ایشان درباره هم دیگر دانست؛ زیرا که عزم ثابت و همت حاضر در غم خواری برادران خود را اثری کامل خواهد بود… هنگامی که زندگانی ملتی روی به زوال می نهد، اطوار و اخلاق آن روح مقدس که علم و صنعت ایشان باشد از میان بنای رفتن را می نماید…»(ص۴۶) بنابراین «ملت، جماعات متخالفه نیست» و «غیر از نظام سلطنتی است»؛ سلطنت به معنای «ترتیب و نظم که حکومت می کنند بر جماعاتی از مردم مختلف المشرب متفاوت المذهب.»(ص۴۸) به باور معین الاسلام «تجربیات امروز بر برنا و پیر روشن نموده است که نظام سلطنتی که اساس آن تنها زور و غلبه باشد ممکن است چند صباحی زیست کند؛ اما عاقبت چون اساس ملتی محکمی ندارد، اقتضای عدلیه دهر آن را نابود خواهد ساخت.»(ص۵۰) آن چه از نوشته وی برمی آید، دریافت سنتی از سلطنت فردی است که آن را مخالف عدالت تقدیرباورانه سنت گرایان قرار می دهد و غیر مشروع می داند. با این تلقی سنتی، معین الاسلام مفهوم مدرن «دولت» را هم به صورت دیگری تعریف می کند؛ «چنان ملتی را که تحت ترتیب و نظامی است و در خاک خود بر اجزای خویش حاکم است، دولت می نامند. این قالب سیاسی، قالب ملت را وامی نماید.»(ص۶۰) به تحقیق آشفتگی فکری که بر سپیده دمان آشنایی با دنیای مدرن ایراینان حاکم بوده، در جای جای متن معین الاسلام پیداست. وی هم به مانند خیلی از رساله نویسان عصر مشروطیت سیاست مدرن را در راستای سنت گرایی تبیین می کند.