مطابقت دین با عقل از منظر دیانت بهائی در پرتو نظام سیاسی دموکراتیک

مطابقت دین با عقل از منظر دیانت بهائی در پرتو نظام سیاسی دموکراتیک

دکتر آریا حق گو

امروزه یکی از ویژگی های نظام های حقوقی مدرن دنیا اتکا آنان به تفسیری است که نخبگان منتخب اکثریت مردم آن جوامع از یک موضوع مورد اختلاف ارائه می دهند. برای مثال امروزه در نظام های حقوقی مدرن، به رسمیت شناختن ازدواج بین دو همجنس از نقطه نظر حقوقی بیشتر تابع تفسیری است که منتخبان اکثریت مردم هر جامعه از مبانی این عمل ارائه می دهند. بنابراین ویژگی نظام های حقوقی امروزی این است که بایدها و نبایدها را لزوماً بر اساس خوب یا بدی که از قبل راجع به آن توافق شده است، تعریف نمی نمایند. خوب آنچیزی است که اکثریت نخبگان منتخب اکثریت هر جامعه آن را خوب می دانند و بالعکس. بنابراین در نظام های حقوقی مدرن دنیا دیگر خبری از تلاش برای پیدا کردن حکم شارع مقدس در لوح محفوظ نیست و حتی اگر بتوان به طور قطعی نیز اثبات نمود که خداوند باید یا نبایدی را برای بشر در موردی خاص مقرر فرموده، آن باید و نباید تنها وقتی به قانون تبدیل می شود که اکثریت نخبگان منتخب مردم یک جامعه آن را خوب یا بد تلقی نمایند. تن دادن به دموکراسی لزوماً به معنای پذیرش این وضع در قانونگذاری در یک جامعه است و اصولاً حاکم شدن دیدگاه های اکثریت نخبگان منتخب یک جامعه بر کل جامعه یکی از ویژگی های جوامع دموکراتیک امروز جهان است. البته تلاش های بسیاری در چنین جوامعی در جریان است که حداقل حقوقی برای تمام افراد جامعه صرف نظر از اکثریت یا اقلیت بودن آنان تضمین گردد اما همین تلاش ها هم محصول اعتقاد اکثریت نخبگان منتخب جامعه به لزوم تضمین این حداقل ها می باشد.

در چنین فضایی ادیان الهی که ادعا می کنند واسطه خدا و انسان هستند و حکم خدا را برای زندگی انسان ها بیان می نمایند، کار بسیار دشواری را برای عمل به وظیفه ذاتی خود یعنی هدایت جامعه بشر در پیش دارند. در این فضا ادیان باید موفق شوند نظر اکثریت نخبگان منتخب مردم یک جامعه را نسبت به تعلیمی خاص جلب نمایند تا بتوانند با استفاده از ابزار قانون آن جامعه را هدایت نمایند. در غیر اینصورت در عمل به ماموریت اصلی خود شکست خواهند خورد و به کنج خانه ها و عبادتگاه ها خواهند خزید.

 

متولیان برخی ادیان این سرنوشت محتوم را برای دین خود پذیرفته اند و علناً اعلام می کنند که هیچ تلاشی برای ایفای نقشی فعال در تصمیم گیری های اجتماعی ندارند. این ادیان مجبور هستند برای اطمینان دادن به پیروان خود از حسن عاقبتشان به این عقیده روی آورند که انسان فارغ از هر رفتاری که در طول زندگی خویش می نماید به صرف انسان بودن مورد توجه و محبت خداوند است و با ابراز محبتی متقابل به پروردگار خود در نهایت به حسن عاقبت و برخورداری از نعمات الهی در جهان دیگر نائل خواهد شد. طرفداران برخی دیگر از ادیان به حاشیه رانده شدن در اثر عدم امکان توجیه عقلانی تعالیم خود برای مخاطبانشان را برنمی تابند و برای فرار از این وضعیت دست به قبضه شمشیر می برند. طرفداران این تفکر اعتقاد دارند که انسان ذاتاً فاقد توانایی برقراری رابطه ای عقلانی بین برخی از تعالیم ادیان و زندگی مادی و معنوی خویش است و باید بدون چون و چرا آنچه را که به عنوان تعالیم الهی به دست او رسیده اجرا نماید. بنابراین اگر جامعه طوعاً از این تعالیم پیروی نکرد، باید به زور اسلحه و شمشیر او را وادار به اطاعت نمود. جمهوری اسلامی ایران نمونه ای از یک نظام حقوقی مبتنی بر این تفکر را در جهان امروز به نمایش گذاشته است. تمام گروه های موسوم به سلفی نیز برای برقراری چنین وضعی در کشورهای اسلامی تلاش می نمایند. بر همین اساس پیروان این تفکر لزوماً با دموکراسی به معنای تصمیم گیری اکثریت برای کل جامعه مخالف نیستند بلکه هنگامی دموکراسی را برنمی تابند که در فرآیند جلب نظر اکثریت نخبگان منتخب اکثریت جامعه برای اجرای تعالیم دینی مدنظر خود موفق نباشند. یکی از مهم ترین عوامل خزان زودهنگام بهار عربی نیز همین نوع نگرش طرفداران این اندیشه به مساله دموکراسی در کشورهایشان بود.

اما در این میان دیانت بهائی موضعی متفاوت از سایر ادیان اتخاذ نموده است. از یک طرف بشر را همیشه محتاج نفثات روح القدس می داند و از طرف دیگر صراحتاً اعلام می نماید که دین باید مطابق با علم و عقل باشد. از یک طرف معتقد است که عالم مادی هرمقدار هم که ترقی نماید باز هم محتاج تعالیم الهی است و از طرف دیگر شرط پذیرش تعالیم الهی(دین) را مطابقت با عقل می داند. در نگاه نخست بین این دو تعلیم اساسی دیانت بهائی نوعی پارادوکس دیده می شود زیرا چگونه ممکن است شرط پذیرش دین را مطابقت آن با علم وعقل دانست در حالیکه خود علم و عقل همواره تابعی ترقیات مادی بشر بوده و در عین حال معتقد بود که ترقیات مادی بشر وی را از اتکا به تعالیم آسمانی بی نیاز نمی نماید؟

پاسخ به این پرسش و حل این متناقض نما در گرو توجه به معنای تطابق دین و عقل در دیانت بهائی و همچنین ساز و کار منحصر به فرد این دیانت برای ارائه تعالیم الهی به بشر در گذر زمان است.

تطابق دین و عقل در دیانت بهائی دقیقاً به این معنی است که دیانت بهائی باید بتواند در هر زمان و مکانی در فرآیند توجیه عقلانی تعالیم خود موفق باشد و هیچ تعلیمی در این دیانت وجود ندارد که بدون توجیه عقلانی محکوم به پذیرش باشد. تطابق دین با عقل از منظر بهاء الله به معنای توانایی تعالیم دینی در برقراری ارتباط عقلانی با مخاطبان خود است و بر همین اساس بهاء الله دینی را که نتواند خود را با تکیه بر مباحث عقلانی توجیه نماید و بخواهد برای بقاء به گزاره ” این است و جز این نیست” متوسل شود، محکوم به فناء می داند. ثمره چنین دینی نزاع و درگیری و خشونت است زیرا هنگامی که دینی نتواند تعالیم خود را با توسل به گزاره های عقلانی برای مخاطبانش توجیه نماید، برای ادامه حیات خود ناگزیر مجبور به تحمیل خود از طریق توسل به زور به دیگران می شود که همین امر ریشه تمام اختلافات و منازعات دینی و مذهبی است. عبدالبهاء می گوید: ” تنها روسای ناآگاه ادیان هستند که گمان می کنند دین مخالف علم است و عقائد دینیّه را تفکّر و تعمّقی لازم نیست و تطبیق به عقل و علم جائز نه. . .” . پیروان یک دین تنها زمانی دست به خشونت می زنند که نتوانند در فرآیندی منطقی و با تکیه بر گزاره های عقلانی دیگران را وادار به تصدیق حقانیت تعالیم دینی مورد ادعای خود نمایند. بهاءالله صراحتاً عدم وجود چنین دینی را بهتر از دینداری می داند و هشدار می دهد که چنین دینی محکوم به فناء است. بنابراین دیانت بهائی ذاتاً و ماهیتاً برای تداوم بقاء خود باید بتواند از طریق گفتمان عقل محور مخاطبان خود را به تبعیت از دستورات خود فرابخواند و هرگاه چنین قابلیتی را از دست بدهد، دور این دیانت نیز ناچار پایان خواهد یافت و باید جای خود را به دین دیگری بدهد که در این فرآیند موفق تر است. به همین دلیل است که از منظر آئین بهائی دین باید سبب محبّت و الفت شود و سبب حیات باشد اگر دین سبب عداوت باشد عدمش بهتر از وجود آن است. . .”.

نکته بسیار مهمی که توجه به آن می تواند در فهم این پارادوکس نما راهگشا باشد، معنی حقیقی ” علم و عقل” از دیدگاه آئین بهائی است. علم و عقلی که آئین بهائی آن را معیار موازنه جمیع امور می داند و عدم وجود آن را سبب عدم فهم دین می شمارد، دارای یک ویژگی بسیار اساسی است که باعث تمایز آن از موارد مشابه می شود و از سوء تعبیر از آن جلوگیری می نماید. این ویژگی ” الهی” و “کلی” بودن عقل و “حقیقی بودن” علم مدنظر تعالیم بهائی است. ” … دین که مطابق عقل کلی نباشد جهل است . . . اگر آن ها (جمیع افراد بشر) دین را تطبیق با عقل الهی و علم بکنند همه پی به حقیقت برند. . .” . اما منظور از عقل کلی و الهی و همچنین علم حقیقی چیست و این دو قید چه تاثیری در فهم ما از عقل در آئین بهائی دارد؟

علم زمانی حقیقی است که منطبق با واقعیت هایی باشد که در خارج از ذهن انسان وجود دارد. برای روشن شدن موضوع ذکر مثالی ضروری است: فرض کنید فردی در اتاقی تاریک قرار گرفته و با چشمان بسته از او می خواهند که با توسل به حس لامسه خود مجسمه ای را که در کنار او است شناسایی کند. این فرد با دست کشیدن بر مجسمه به علمی در رابطه با آن دست می یابد و اعلام می کند که این مجسمه مثلا متعلق به ناپلئون بناپارت است. این علم ممکن است حقیقی یا مجازی باشد ولی در هر صورت علم است و با وهم متفاوت است زیرا سهمی از واقعیت داشته و برای تمام کسانی که در موقعیت مشابه این شخص قرار می گیرند قابل تکرار و دست یابی است. اما این علم تنها هنگامی حقیقی است که آن مجسمه واقعاً مجسمه ناپلئون باشد. علمی که از نظر آئین بهائی ملاک پذیرش دین قرار گرفته است از نوع علم حقیقی است یعنی باید با واقعیت خارجی مطابقت کامل داشته باشد. بنابراین اگر دینی مدعی چیزی باشد که مخالفت آن با علم حقیقی انسان ثابت شده باشد، آن دین از نظر تعالیم بهائی فاقد ارزش است. اما تکیه بر علم حقیقی به عنوان تنها ضابطه تشخیص حقانیت ادیان نمی تواند راهگشا باشد. واقعیت این است که اولاً علم حقیقی انسان بسیار محدودتر از مواردی است که در زندگی اش با آن سر و کار دارد و در بسیاری از موارد علم انسان به حدی نرسیده که بتواند مدعی حقیقی بودن آن علم شود. ثانیاً ادعای علم حقیقی انسان نسبت به یک موضوع نیز خود می تواند مجازی و غیرحقیقی باشد یعنی انسان در آن مورد به اصطلاح منطقی دچار “جهل مرکب” باشد. به همین دلیل است که آئین بهائی رکن دومی را هم در کنار علم حقیقی قرار می دهد و “عقل کلی الهی” را نیز ملاک پذیرش تعالیم ادیان قرار می دهد.

حال باید دید که منظور از عقل کلی الهی چیست. در تعالیم بهائی، عقل الهی به معنای تفکری است که بدون تعصب و به منظور کشف واقعی حقیقت انجام شود. یعنی انسان واقعاً تصمیم بگیرد که به منظور کشف حقیقت به تفکر و جستجوی عقلانی بپردازد و هیچ هدفی را در به غیر از کشف حقیقت مد نظر نداشته باشد. هنگامی که بندهای شهوت و قدرت طلبی و تعصب و به طورکلی غرایز مادی از پای فکر انسان باز شود، تفکر و تعقل انسان جنبه الهی پیدا می کند. ثمره چنین تعقلی ممکن است علم حقیقی به موضوع نباشد اما بی شک باعث ایجاد یک ذهنیت کلی نسبت به رویکرد آن موضوع در انسان می شود که از آن در تعالیم بهائی به ” عقل کلی” تعبیر شده است. به عبارت دیگر در آئین بهائی، تصوری عقلانی از رویکرد کلی حاکم بر یک موضوع عقل کلی نامیده می شود. در واقع انسان با عقل الهی -یعنی عقلی که از بند غرایز مادی رها شده است- می تواند رویکرد کلی یک موضوع را درک کند و بفهمد این موضوع رویکردی الهی دارد یا شیطانی. برای نمونه ممکن است به انسان گفته شود که سنگسار کردن شخصی که مرتکب زنا شده است، یکی از احکام دین است و باید اجرا شود. عقل الهی با ترک تعصبات و کنار گذاشتن حب مقام و قدرت طلبی و حس خشونت طلبی و خشم که از غرایز مادی انسان است، می تواند راجع به این تعلیم دینی تفکر نماید. این تفکر ممکن است در نهایت به علم حقیقی راجع به درست یا غلط بودن این تعلیم نرسد اما حداقل با عقل کلی می توان دریافت که رویکرد این تعلیم دینی امروزه رویکردی سلبی و منفی است و فهم کلی عقل از این حکم در زمان ما آن را قبیح و نامنطبق با فطرت انسانی می شمارد. در نتیجه انسان با کمک عقل کلی الهی دست رد به سینه کسانی می زند که حکم سنگسار را در روزگار ما ترویج می کنند.

نکته بسیار مهم در رابطه با عقل کلی الهی در آئین بهائی این است که این آئین مانند سلف خود(اسلام) به انسان ها بشارت می دهد که اگر سعی و تلاش نمایند که زنجیرهای شهوات را پای عقل بازنمایند، خداوند موفقیت آنان در تعیین مسیر صحیح با استفاده از عقل الهی کلی را تضمین نموده است. در آیه ۶۹ سوره عنکبوت، خداوند این بشارت را صراحتاً بیان نموده و می فرماید: “وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ” (کسانی که در راه ما تلاش نمایند بی تردید راه های هدایت خود را به آنان نشان خواهیم دادو به یقین خدا با نیکوکاران و شایسته‏کرداران است). بهاء الله ایقان می گوید: ” بعد از تحقق این مقامات( ترک تقالید و تعصبات و کنار زدن غرایز مادی) برای سالک فارغ (از غرایز مادی) و طالب صادق لفظ مجاهد درباره او صادق می آید و چون به عمل والذین جاهدوا فینا موید شد البته به بشارت لنهدینهم سبلنا مستبشر خواهد شد … در آن حین بشیر معنوی به بشارتروحانی از مدینه الهی چون صبح صادق طالع شود و قلب و نفس روح را به صور معرفت از نوم غفلت بیدار نماید…”. عبدالبهاء می گوید: ” نفوسی که منصفند فحص می کنند همان فحص و تدقیق سبب هدایت آنان می شود”.

اینجاست که معنای عدم بی نیازی انسان از نفثات روح القدس تا حد زیادی روشن می شود. از منظر آئین بهائی، عقل کلی زمانی می تواند هدایتگر انسان به سوی تشخیص حقیقت باشند که الهی باشد و عقل کلی زمانی می تواند الهی باشد که با استفاده از تعالیم روح القدس خود را از بند غرایز رهانیده باشد. به علاوه هدایتگری عقل کلی الهی از آنجا ناشی می شود که چنین عقلی موید به نفثات روح القدس است و خداوند خود وعده داده که چنین عقلی را با تاییدات روح القدس برای انسان راهگشا قرار دهد. خداوند از باب رحمت خویش ضعف انسان در رسیدن به علم حقیقی را با نفثات روح القدس جبران نموده و انسان را از سرگردانی در وادی جهل بواسطه نقص علم حقیقی خود نجات داده است. ” عالم مادی هرقدر ترقی کند لکن باز محتاج تعلیمات روح القدس است زیرا کمالات عالم مادی محدود و کمالات الهی نامحدود است لهذا احتیاج انسان به کمالات الهی است زیرا کمالات الهی نامحدود است…” . شرط بهره مندی از نفثات روح القدس ترک تعصبات و دوری از تقلید و تلاش واقعی با نیت خالص برای یافتن حقیقت است و چون انسان چنین نماید بی شک با عنایت الهی راه را خواهد یافت و در بیابان جهل هلاک نخواهد شد.

دومین مطلبی که باید در رابطه با فهم رابطه علم و عقل با دین در دیانت بهائی به آن توجه داشت و بدون فهم آن نمی توان پارادوکس نیاز متقابل دین و و علم و عقل به یکدیگر را مرتفع نمود، ساختار ویژه وحی در دیانت بهائی است. در آئین بهائی “وحی یا روح القدس واسطه بین حق و خلق است … و هر وقت ظاهر شود دور جدید تاسیس شود … و بحقائق انسانیه روح جدید بخشد. . .” . تقریباً تمام ادیان پیش از بهائیت هم چنین تعبیری از وحی داشته اند و ظهور آن بر یک پیامبر را نشانه پایان دوران پیامبر قبلی و شروع دوران دین جدید می دانسته اند. اما وحی در آئین بهائی با وحی در ادیان دیگر یک تفاوت بسیار عمده دارد که ثمره آن بیش از هر چیز در رابطه این دین با علم و عقل ظهور می یابد. در دیانت بهائی با از دنیا رفتن پیامبر، رشته وحی به طور کلی قطع نمی گردد و همچنان روزنه ای برای اتصال حق و خلق باز می ماند. همین روزنه آخرین حلقه اتصال دین با علم و عقل است. در آئین بهائی با نظام خاصی که تحت عنوان بیت العدل پیش بینی شده است، هرگاه بشر نسبت به موضوعی علم حقیقی پیدا کند، دیانت بهائی آن را به عنوان بخشی از دین می پذیرد و تبعیت از آن را بر همگان فرض می شمارد. از نظر آئین بهائی اعضاء بیت العدل در جایگاهی قرار می گیرند که خداوند به آن ها توانایی تشخیص حقیقی یا مجازی بودن علم به یک موضوع را عنایت می نماید. از این رو هرگاه موضوعی را مطابق با علم حقیقی تشخیص دهند، می توانند آن را در زمره تعالیم دیانت بهائی وارد و عمل به آن را به عنوان یکی از دستورات دیانت بهائی از پیروان به این دیانت درخواست نمایند. در این آئین “فرع مقدّس و ولیّ امر الله و بیت عدل عمومی که به انتخاب عموم تأسیس و تشکیل شود در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی روحی لهما الفداست آنچه قرار دهند من عند الله است”. آنچه توسط بیت العدل ارائه می شود از خطا مصون است و مانند وحی تلقی می شود ” امّا بیت عدل الّذی جعله الله مصدر کلّ خیر و مصوناً من کلّ خطا… ” و “هرچه تقرّر یابد همان مانند نصّ است.”

در دیانت بهائی رشته بین حق و خلق بواسطه بیت العدل حفظ می شود و بارفتن پیامبر از بین مردم قطع نمی شود و در واقع روح القدس از طریق این نهاد همچنان انوار خود را بر مردم می تاباند: همچه ملاحظه نشود که بیت العدل بفکر و رأی خویش قراری دهند استعفر اللّه بیت العدل اعظم به الهام و تأیید روح القدس قرار و احکام جاری نماید زیرا در تحت و قایت و حمایت و صیانت جمال قدم است و آنچه قرار دهد اتّباعش فرض و مسلّم و واجب بر کلّ است ابداً مفرّی از برای نفسی نه” .

نظام انتخاب اعضاء بیت العدل دقیقاً منطبق با نقش اساسی عقل کلی الهی در هدایت اشخاص و مطابقت دین با علم و عقل است. در واقع بیت العدل به عنوان تداوم رشته وحی در بین مردم در عرض عقل کلی الهی به عنوان معیار تشخیص حقانیت دین قرار می گیرد نه در طول آن. بر همین اساس حکم آن با حکم عقل کلی الهی همواره سازگار است و از همین طریق دائماً روح تازه ای در کالبد تعالیم دیانت بهائی دمیده می شود و مطابقت این دین با علم و عقل حفظ می شود. دقت در شیوه انتخاب اعضای بیت العدل رابطه احکام وضع شده توسط این مرجع با علم و عقل را روشن تر می نماید. اعضاء بیت العدل جهانی با رای محافل ملی بهائیان انتخاب می شوند. اعضای محافل ملی نیز با رای اعضاء محافل محلی و اعضاء این محافل نیز با رای مستقیم بهائیان ساکن حوزه آن محفل انتخاب می شوند. هرگونه تبلیغ برای انتخاب اعضاء هرکدام از این محافل مطلقاً ممنوع است و حتی کاندیداتوری و نامزد شدن و نامزد کردن افراد در این انتخابات نیز ممنوع است. هر بهائی موظف است با تحقیق راجع به حسن رفتار و اخلاق و امانتداری سایر بهائیان شخصی را در ذهن خود به عنوان نیکوکارترین و پرهیزگارترین فرد انتخاب نماید و در روز انتخابات به وی رای دهد. در پایان این رای گیری افرادی که بیشترین رای را از جانب شهروندان منطقه کسب نموده اند ملزم به شرکت در محفل محلی می شوند. همین مکانیسم برای انتخاب محافل ملی و سپس بیت العدل هم اجرا می شود و هیچ گونه تبلیغی نباید صورت پذیرد. بدیهی است که ثمره چنین انتخاباتی راه یافتن افرادی به بیت العدل است که بیشترین حسن رفتار و اخلاق را در میان بهائیان جهان داشته اند. در واقع این نظام انتخابات کاملاً مبتنی بر عقل کلی الهی است زیرا هر بهائی بدون توجه به حب و بغض های شخصی صرفاً بر اساس معیارهای اخلاقی نسبت به انتخاب فردی اقدام می نماید و روشن است که رویکرد کلی چنین انتخاباتی الهی به معنای دور بودن از غرایز و حب جاه و مقام است. در نتیجه کسانی در بیت العدل گرد هم می آیند که ثمره تعقل کلی الهی تمام بهائیان جهان هستند. بر همین اساس این مجموعه محکوم به برخورداری از تاییدات الهی است زیرا وعده الهی این است که به نفثات روح القدس را به عقل کلی الهی بتاباند و آن را به راه حقیقت هدایت نماید. در نتیجه مصون از اشتباه بودن بیت العدل مخالف با مطابقت دیانت بهائی با علم و عقل نیست بلکه ثمره و نتیجه منطقی آن است.

بیت العدل به عنوان رشته متصل بین حق و خلق علم و عقل را در دیانت بهائی زنده نگاه می دارد و مانع از جمود فکری مومنین به این آئین در اثر قطع ارتباط آنان با مصدر وحی می شود. به عبارت دیگر یکی از مهم ترین علل فاصله گرفتن تعلیمات ادیان از علم و عقل در طول زمان، قطع شدن رشته وحی بواسطه رحلت پیامبر آن دین می باشد. پیروان ادیان پس از مدتی از یک طرف برخی تعالیم رسیده به ایشان از گذشتگان را مخالف عقل کلی الهی خود می بینند و از طرف دیگر خود را مکلف به عمل به آنچیزی می دانند که مطمئن هستند از طریق وحی بر آن ها نازل شده است. در نتیجه در انتخاب بین عقل و دین در می مانند و به تریج دینشان از عقلشان فاصله می گیرد. در دیانت بهائی این نقیصه با پیش بینی بیت االعدل به عنوان رشته تداوم وحی در بین مردم پس از رحلت پیامبر برطرف شده است.

حال ممکن است این سوال به ذهن خطور کند که چرا سایر ادیان از این مکانیسم برای تداوم وحی و جلوگیری از فاصله افتادن بین دین و عقل استفاده ننموده اند؟ پاسخ به این سوال در گرو توجه به فلسفه تجدید ادیان است که همانا رشد عقلی مردم در زمان های مختلف می شود.

واقعیت این است که هرچه علم حقیقی بشر بیشتر شود و تجربه او در اثر مرور زمان از زندگی افزایش یابد، عقل بشر نیز در رابطه با فهم کلی حقایق الهی کارآمدتر می شود. مکانیسم عقل کلی الهی در تمام ادیان وجود داشته و از جمله در اسلام هیچ چیزی به اندازه تعقل و تفکر ستوده و توصیه نشده است. تعداد آیات قرآن در زمینه دعوت مردم به تفکر و تعقل بسیار زیاد است و در جای جای تعالیم پیشوایان اسلامی مردم دعوت به تفکر و تعقل شده اند. اما مشکل اینجا بوده که اکثریت مردم در دور دیانت اسلام اهل تفکر و تعقل نبوده اند. قرآن صراحتاً در رابطه با مردمی که مخاطبش در زمان نزول بوده اند می فرماید: “اکثرهم لا یعقلون” (اکثر آنان تعقل نمی ورزند). بنابراین برقراری نظامی که مبتنی بر عقل کلی الهی اکثریت جامعه مومنین باشد محال بوده است و به همین دلیل امامان شیعه به صورت انتصابی از طرف پیامبر و امام قبلی معین می شده اند نه از طریق انتخاب اکثر مردم. علت این مضوع همین است که اگر داوری در رابطه با مفسر قرآن و ادامه دهنده رشته وحی در بین مردم به اکثریت مردم واگذار می شد، به دلیل اینکه اکثر مسلمانان قادر به تفکر و تعقل الهی نبودند و عقل را از کمند هواهای نفسانی آزاد نمی کردند، تشخیص ایشان قطعاً به خطا می رفت. نمونه این خطای آشکار را در فاجعه کربلا مشاهده می کنیم که مردم در اثر گرفتار شدن در هواهای نفسانی و حب دنیا قادر به استفاده از عقل الهی نبودند و به همین دلیل فاسد و فاسقی مثل یزید را بر وارسته ترین انسان زمان خود یعنی امام حسین علیه السلام ترجیح دادند.

اما در دور دیانت بهائی با توجه به رشد علوم مختلفه و از همه مهم تر دسترسی همگان به اطلاعات و افزایش تجربه بشر در زندگی اجتماعی و هزینه های سنگینی که انسان بابت عدم استفاده از عقل الهی پرداخت کرده است و همچنین شیوه تبلیغ آئین بهائی و تشرف مردم به این آئین، می توان مطمئن بود که اکثریت مومنین از عقل کلی الهی برای قضاوت در رابطه با افراد استفاده می نمایند. نکته بسیار مهم در فهم این موضوع توجه به شیوه گرایش مردم به آئین بهائی است. ادیان گذشته اصولاً از طریق زور شمشیر و تسلط حاکمان متدین به آن ادیان بر سرزمین ها گسترش می یافته اند. دین مسیحیت زمانی گسترش واقعی یافت که امپراطوری روم به این دین علاقه مند شد و موج دوم گسترش این دین را همزمان با موج استعمار و تصرف سرزمین های مختلف توسط استعمارگران مسیحی می توان ملاحظه نمود. اسلام نیز در ایران، روم، آفریقا و شبه قاره هند پس از آن گسترش یافت مسلمانان با زور شمشیر بر این مناطق مسلط شدند. بنابراین بسیاری از افرادی که مسیحی یا مسلمان شدند، از سر باور واقعی به حقیقت این ادیان بلکه به دلیل برخورداری از مزایای هم دینی با حاکمان خود به این ادیان گرویدند. طبیعی است که حقیقت ایمان در بسیاری از این افراد نفوذ ننموده و عقل آن ها را از بند تعلقات مادی و غرایز رها نکرده بود. در نتیجه نمی توان از ایشان انتظار داشت که از عقل کلی الهی برای یافتن حقیقت استفاده نمایند هرچند همانطور که گفته شد این راه برای ایشان نیز باز بود و اگر می توانستند از این قوه الهی استفاده نمایند، خداوند به ایشان هم وعده هدایت داده بود. اما در آئین بهائی مساله گسترش این دیانت از طریق هرگونه اعمال فشار مادی و معنوی بر اشخاص به کلی منتفی است و افراد تنها از مجرای تحری آزادانه حقیقت می توانند وارد این آئین شوند. حکم شمشیر به کلی در این آئین مرتفع شده و استفاده از زور برای تبلیغ این دیانت به کلی مردود است. در نتیجه کسانی که به این دیانت وارد می شوند عموماً توانسته اند خود را از بند تقالید و تعصبات رها نمایند و به همین دلیل امکان استفاده از عقل الهی در آنان کاملاً فراهم است. در نتیجه می توان اطمینان داشت که انتخاب اکثریت چنین جامعه ای بر اساس حکم عقل الهی صورت می پذیرد و نه عقل اسیر در کمند حب جاه و مقام و غریزه. تجربه چند ده ساله انتخابات سالم و پاکیزه در جامعه گسترده بهائی موید این ادعا است زیرا در طول این سال ها حتی یک مورد از تقلب یا شکایت از روند انتخابات گزارش نشده است. در جهانی که هر روزه شاهد انتشار اخباری در رابطه با رسوایی های اخلاقی کشیشان وبسیاری از متولیان ادیان هستیم، تا کنون حتی یک مورد رسوایی اخلاقی از یکی از اعضای بیت العدل یا حتی محافل ملی گزارش نشده است و این درحالی است که عملکرد آنان زیر ذره بین مخالفان دیانت بهائی در جهان قرار داشته است.

با توجه به مطالب مطرح شده در بالا به نظر نویسنده دیانت بهائی دارای ظرفیت بسیار مهمی در رابطه با سازگاری با فضای امروزی جهان است که متاثر از موج دموکراسی گرایی می باشد. این دیانت با استفاده از مکانیسمی که شرح داده شد، مطابقت دین را با علم و عقل تضمین می نماید و می تواند در شرایط امروزی مانع از انحراف بشریت از راه هدایت الهی در اثر گرایش به دموکراسی گردد. به عبارت دیگر گرایش جوامع امروزی به دموکراسی و وضع قوانین بر اساس تشخیص اکثریت نخبگان منتخب جامعه تهدید بزرگی را متوجه سرنوشت بشر به لحاظ فاصله گرفتن از تعالیم الهی نموده است. دیانت بهائی تنها دیانتی است که امروزه مکانیسمی جامع برای همسو کردن این خواست عمومی بشری در گرایش به دموکراسی با اراده الهی در باقی ماندن بشر در مسیر عمل به تعالیم الهی را ارائه می نماید.

پی نوشت ها:

۱-  “عالم مادی هر قدر ترقی کند باز محتاج تعلیمات روح القدس است . . .” (عبدالبهاء – خطابات- ص ۳۵۰)

۲– خطابات مصر- ص ۲۳۵

۳ – عبدالبهاء – خطابات- ص ۱۹۰

۴-“… جمیع امور را باید با آن موازنه نمائیم زیرا دین را عقل ادراک می کند و اگر انسان عقل نداشته باشد دین را چگونه می فهمد . . .” (عبدالبهاء خطابات مصر- ص ۲۳۵).

۵- همان

۶- ایقان – طبع مصر- ص ۱۶۳

۷- خطابات ص ۱۳۶

۸ – عبدالبهاء- مفاوضات- ص ۱۰۵

۹- عبدالبهاء- الواح وصایای مبارکه حضرت عبدالبهاء، ص ۱۲

۱۰ – همان ص ۱۵-۱۶

۱۱- همان ص ۲۱

۱۲ –شوقی افندی- رحیق مختوم، جلد اوّل، ۱۹۷۳، صفحۀ ۳۷۲



Comments are closed.