قیام امام حسین و اعلام رسالت بهاء الله؛ رابطه ای استثنائی بین دو ظهور الهی

قیام امام حسین و اعلام رسالت بهاء الله؛ رابطه ای استثنائی بین دو ظهور الهی

دکتر آریا حقگو

چندی پیش بنده قسمت هایی از لوح زیارت امام حسین را ترجمه و در صفحه شخصی ام در فیس بوک قرار دادم که بسیار مورد توجه دوستان اعم از بهائی و مسلمان قرار گرفت. متعاقب آن سایت نگاه نو نیز فرازهایی از این زیارت نامه نسبتاً طولانی را ترجمه و جهت استفاده فارسی زبانان منتشر نمود. اینجانب یادداشت کوتاهی در صفحه شخصی ام در فیس بوک منتشر نمودم و در آن به برخی نکاتی اشاره کردم که در رابطه با این زیارتنامه به ذهنم می رسید. انتشار این مطالب موجی از اظهار نظرهای هم میهنان را به راه انداخت و ده ها ای میل و پیام برای اینجانب ارسال گردید که حاوی نظرات متفاوت دوستان در رابطه با موضوع ارتباط بین دیانت بهائی و امام سوم شیعیان بود. بر همین اساس بر آن شدم تا با پژوهشی مفصل تر در نصوص و آثار بهائی، نقش حسین ابن علی در دیانت بهائی را با دقت و جزئیات بیشتری بررسی نمایم. آنچه از نظرتان خواهد گذشت، برداشت اینجانب از این موضوع با توجه به مطالعات صورت گرفته می باشد که بی شک همچون گذشته در معرض نقد علمی و منطقی دوستان و همراهان گرامی قرار دارد.

به نظر می رسد که حسین ابن علی در دیانت بهائی به دلایل زیر دارای نقشی خاص و برجسته در میان تمام اولیاء الهی پیش از ظهور این آئین می باشد:

 

۱- نقش حسین ابن علی در آغاز دور جدید

حسین ابن علی از سه جهت در رابطه با آغاز دور جدید که شامل اعلام رسالت علی محمد شیرازی(باب) و حسینعلی نوری(بهاءالله) است، نقشی اساسی داشته و بی شک از این نظر موقعیتی ویژه در این دور دارد:

اولاً سید علی محمد شیرازی از نسل حسین ابن علی و از نوادگان ایشان است. بی تردید اگر این رابطه نسبی وجود نداشت، باب به این مقام مبعوث نمی گشت زیرا مطابق عقیده شیعیان که مورد قبول بابیان و بهائیان نیز هست، قائم باید از نسل امام حسین و از نوادگان وی باشد و این خود یکی از نشانه های صدق دعوی او است. بنابراین رابطه نسبی باب با حسین ابن علی نقشی اساسی در آغاز دور جدید ایفاء می نماید. تولد این فرزند موعود از نسل حسین ابن علی پایان بخش دور قبلی و آغازگر دور جدید است و از همین رو اهمیت فراوانی دارد. به دنیا آمدن سید علی محمد شیرازی در خاندان حسین ابن علی به خودی خود به معنای آغاز دور جدید است و از این منظر این تولد از آن نسل واجد اهمیت ویژه ای در تاریخ ادیان می باشد. به عبارت دیگر همانطور که تولد پیامبر اسلام به خودی خود بیانگر آغاز دور جدیدی در کور ادیان ابراهیمی بود، به دنیا آمدن باب از نسل امام حسین هم بیانگر پایان دوره ادیان ابراهیمی از سلاله ابراهیم و هاجر و بشارت به ظهور پیامبری از سلاله ابراهیم و قطوره است. به عبارت روشن تر تولد باب از نسل حسین ابن علی که خود از نسل ابراهیم و هاجر است و اعلام رسالت وی و بشارت دادن وی به بهاء الله به عنوان حلقه ای ضروری در اتصال زنجیره ادیان ابراهیمی می باشد. باب در واقع نقش واسطه انتقال سلسله پیامبران از خاندان ابراهیم و هاجر به نسل  دیگری از ابراهیم را ایفا می نماید و اگر باب از نسل حسین ابن علی نبود، نمی توانست چنین نقشی را ایفاء نماید. رابطه نسبی باب با حسین ابن علی به او این مشروعیت را می بخشید که پایان سلسله پیامبران در خاندان خود و ظهور پیامبرانی که از این خاندان نیستند را اعلام نماید. باب در واقع تنها کسی بود که می توانست فرآیند انتقال پیامبری از خاندان منتسب به ابراهیم را به فردی ایرانی  را تکمیل نماید که منتسب به زرتشت و یزدگرد ساسانی و ابراهیم است. در واقع با ظهور آئین بهائی، پیامبری به جهانیان معرفی شد که هر دو شاخه پیامبری را از نظر نسب در خود جمع می نمود. نسب بهاء الله از یک سو به  ابراهیم می رسد و از سوی دیگر به زرتشت و از همین رو ظهور وی از نظر تاریخ ادیان نیز نقطه عطفی به شمار می آید.

ثانیاً شهادت باب به عنوان یکی از فرزندان امام حسین و تکرار فاجعه ای که در رابطه با حسین اتفاق افتاده بود در مورد وی، اهمیت بسیار زیادی در رابطه با ظهور دیانت بهائی دارد. کشته شدن باب به عنوان فردی که در زمان خود به عنوان فردی صالح از خاندان حسین شناخته می شد، وجدان های بسیاری از مسلمانان شیعه را متوجه تداوم انحرافی تاریخی در اسلام نمود. بسیاری از شیعیان متوجه شدند که خط توسل حاکمان زورگو و دنیاطلب به دین اسلام برای سرکوب حقیقت ادامه دارد و همانطور که حسین ابن علی توسط شقی ترین افراد زمان خود به اسم حفط اسلام کشته شد، یکی از فرزندان وی نیز بعد ۱۲۰۰ سال در جامعه ای که ادعا می کرد حسینی است نه یزیدی، به همان شیوه به شهادت رسید. این موضوع اذهان شیعیان را بیش از پیش متوجه لزوم فاصله گرفتن از تعالیم اسلام دروغین و انتظار برای ظهور امری جدید نمود. در قسمت دوم این یادداشت در این رابطه بیشتر توضیح خواهیم داد.

ثالثاً سید علی محمد شیرازی با رابطه ای که در عالم رویا با جدش حسین ابن علی برقرار نمود، از رسالت ویژه خود و مقام و موقعیتی که در بین نوادگان وی از آن برخوردار بود، آگاه گردید. به عبارت دیگر نخستین سفیر عالم حق به سوی باب برای آگاه ساختن وی از آغاز دور جدید حسین ابن علی بوده است. این رابطه در میان تمام پیامبران بسیار استثنائی و جالب توجه است زیرا باب نخستین پیامبری است که از سوی یکی از مظاهر الهی پیش از خود به طور مستقیم رسالت خود را دریافت می نماید. البته کیفیت این ارتباط و چگونگی اعلام رسالت به حضرت باب از سوی امام حسین بر کسی روشن نیست زیرا اینگونه مسائل اصولاً خارج از حیطه درک توسط غیر اولیاء الهی است و قابل توصیف با کلمات و تجسم با ذهن مادی نیست. اما آنچه به طور یقین مشخص است این است که باب توسط امام حسین از مقام و رسالت خود آگاه می شود و گنج نهفته در ضمیر علی محمد شیرازی توسط امام حسین برای وی آشکار می گردد.

۲- نقش حسین ابن علی در لزوم و ضرورت ظهور دیانت بهائی

قیام حسین ابن علی و کشته شدن او به دست مردم زمانش اهمیت بسیار ویژه ای در لزوم ظهور دیانت بهائی دارد که متاسفانه تا کنون مورد توجه هیچ یک از پژوهشگران ادیان قرار نگرفته است. نویسنده مدعی است که اگر این قیام صورت نمی گرفت و حسین ابن علی با آن وضع فجیع به شهادت نمی رسید، دیانت بهائی زمینه و ضرورت ظهور نمی یافت. قیام حسین ابن علی و کشته شدن او به معنای پایان عصر شمشیر در دین اسلام و آغاز عصر دعوت مردم به دین بر اساس عقلانیت و منطق است. حسین با کشته شدن خود بهای سنگین انتقال از عصر شمشیر به عصر گفتمان عقلانی را پرداخت و برای همیشه مسیر دعوت به دین و تعالیم الهی را از مسیر شمشیر زنان و زورمداران جدا نمود. کشته شدن حسین به دست دستگاه خلافت اسلامی که مدعی ترویج دین اسلام با شمشیر بود، برای همیشه مشروعیت توسل به شمشیر و زور برای ترویج دین را از بین برد زیرا نمونه ای بی بدیل و برهانی قاطع بر باطل بودن این شیوه ارائه داد. شهادت حسین ابن علی نشان داد که شمشیر اسلام سر فرزند پیامبر اسلام را هم می برد و سپاهی که به ظاهر زیر پرچم اسلام و قرآن جمع شده اند، قرآن ناطق و مظهر تجلی اسلام را هم به فجیع ترین شکل ممکن به قتل می رسانند. لذا مسیر اسلام واقعی از مسیر زور و شمشیر جدا گشت و مشروعیت توسل به زور برای دعوت به اسلام برای همیشه زیر سوال رفت. به دلیل همین تفاوت رویکرد اساسی است که هیچ از امامان شیعه پس از واقعه کربلا حاضر به قیام مسلحانه یا نقش داشتن در قدرت های متوسل به زور و شمشیر نشدند. علی ابن حسین در قیام مختار نقشی ایفا ننمود و جعفر ابن محمد حاضر به قبول رهبری قیام علیه امویان نگشت و علی ابن موسی ولایت عهدی مامون عباسی را به شرطی قبول کرد که در اداره حکومت هیچ نقشی نداشته باشد.

از همین جا ضرورت ظهور دیانت بهائی کاملاً آشکار می گردد. چنین اسلامی که از یک طرف در آن حکم جهاد و شمشیر به صراحت ذکر شده و از طرف دیگر پیشوایان واقعی آن حاضر به توسل به این حکم نیستند باید با دین جدیدی جایگزین شود که صراحتاً این حکم را نسخ و آن را با دعوت به به عقلانیت و صلح جهانی جایگزین می نماید. البته این معنای جنگ طلب بودن اسلام و یا عدم دعوت آن به عقلانیت نیست. اسلام به حکم ضرورت زمان ظهور خود که عصر شمشیر و لشگرکشی بوده است، باید برای دفاع از خود در برابر حمله نظامی دشمنان بشریت، مسلمانان را تشویق به جهاد و دفاع مسلحانه از دین می نمود اما این حکم با تنومند شدن درخت اسلام و مصون شدن آن از نابودی به واسطه توسل به زور ضرورتش را از دست داد و به ابزاری در دست مدعیان دروغین اسلام برای کشورگشایی و خون ریزی و دنیاطلبی تبدیل شد. امام حسن به قیام خود و شهادتش بهای بسیار سنگین جدا کردن راه تعالیم الهی از خون ریزی و آدم کشی را پرداخت اما حکم جهاد و توسل به زور به دلیل تصریح قرآن در اسلام باقی ماند. به همین دلیل لازم بود که دیانتی جدید در عصری جدید جایگزین اسلامی شود که جز پوسته ای ظاهری، چیزی از آن نمانده بود. دیانت بهائی بر اساس مسیر جدیدی که امام حسین در تاریخ بشریت برای دریافت تعالیم الهی گشود ظاهر گردید. بر همین اساس حسین ابن علی نقشی اساسی در فراهم کردن زمینه برای ظهور این دیانت و برجسته کردن ضرورت ظهور امر جدید ایفاء نمود.

در میان انبوه تعابیر به کار رفته در آثار بهائی راجع به امام حسین، دقت در یک نص نازله از قلم اعلی بیش از هر چیز موید این ادعا است که شهادت حسین ابن علی زمینه ساز ظهور امر بهائی است. جمال اقدس می فرمایند: و ما سمعت فی خلیل الرّحمن انّه حق لا ریب فیه مأمور شدند بذبح اسمعیل تا آنکه ظاهر شود استقامت و انقطاع او در امر اللّه بین ما سواه و مقصود از ذبح او هم فدائی بود از برای عصیان و خطاهای مَن علی الأرض چنانچه عیسی ابن مریم هم این مقام را از حق جلّ و عزّ خواستند و همچنین رسول اللّه حسین را فدا نمودند احدی اطّلاع بر عنایات خفیّه حق و رحمت محیطه او نداشته و ندارد نظر بعصیان اهل عالم و خطاهای واقعه در آن و مصیبات وارده بر اصفیا و اولیا جمیع مستحق هلاکت بوده و هستند ولکن الطاف مکنونه الهیّه بسببی از اسباب ظاهره و باطنه حفظ فرموده و میفرماید تفکّر لِتَعرفَ و کُن من الثّابتین … . آن گناه و انحرافی که بواسطه آن تمام افراد روی زمین مستحق هلاکت و نابودی بودند اما امام حسین با خون خود و شهادتش آن را اصلاح نمود، چه بوده است؟ پاسخ روشن است: توسل به زور و خون ریزی و آدم کشی به اسم دین و تعالیم الهی. اگر امام حسن با خون پاک خود جلوی این انحراف را نمی گرفت، نسل بشر در آتش جنگ های فرقه ای و مذهبی می سوخت اما واقعه کربلا باعث گردید که بسیاری به فکر فرو روند و نسبت به حقانیت و مشروعیت توسل به زور به نام اسلام تردید نمایند و همین موضوع باعث شد که در میان اهل عالم عده ای منتظر ظهور دیانتی شوند که در آن ترویج تعالیم الهی از راه توسل به زور ممنوع است. شهادت امام حسین با آن وضع فاجعه بار، جان های پاک را مستعد فاصله گرفتن از حکم شمشیر و پذیرش ندای الهی صلح جهانی و ترک تعصب و مطابق دین با عقل نمود. بهاءالله در لوح سیدالشهداء یکی از علت وجودی امر بهائی را وجود امام حسین اعلام می کنند و صراحتاً می فرمایند که اگر امام حسین نبود این امر مقدس در افق اعلی ظاهر نمی گشت.

کشته شدن حق(حسین ابن علی) در واقعه کربلا باعث به جریان افتادن سنت بی بدیل الهی در رابطه با ظهور مجدد حق گردید زیرا سنت الهی این است که دشمنان حقیقت و سعادت بشریت نتوانند با کشتن مظهر الهی راه حق را مسدود نمایند. لذا ظهور دیانت بهائی نتیجه طبیعی و اثر ذاتی کشته شدن امام حسین به عنوان ظهور حق در دعوت مردم به عقلانیت است. به همین دلیل بهاء الله می گوید: ” ثم اِعلَموا یا مَلاء الاعجام بِانّکم لَو تَقتلوننی یَقوم الله احداً مَقامی هذه مِن سُنَه الله التّی قَد خَلت مِن قَبل . . .”.

۳- رابطه شخص بهاء الله با امام سوم شیعیان

با مطالعه نصوص بهائی متوجه رابطه ای خاص بین شخص حسینعلی نوری با حسین ابن علی می شویم. بهاءالله صراحتاً خود را بازگشت حسین ابن علی می شمارد. این تعبیری بسیار استثنائی است بر همین اساس باید دید که چه چیز باعث چنین تعبیری در بیان مبارک شده است.

اولاً باید دانست که بهاء الله امام حسین را دارای موقعیت و قدرت ویژه ای در بین مظاهر الهی می داند. جمال اقدس توضیحی در رابطه با ویژگی هایی که باعث این تمایز شده است ارائه نمی نمایند و همین امر بر رمزآلود بودن رابطه خاص بهاء الله با امام حسین می افزاید.

ثانیاً حضرت بهاء الله در الواح و خطابات خود کمتر کسی را می ستایند و اصولاً روش ایشان مدح اشخاص در الواح نیست اما یکی از موارد بسیار استثنائی که ایشان زبان به مدح کسی می گشایند در رابطه با امام حسین است آن هم با تعابیری بسیار صریح و البته بسیار قوی. همین موضوع بیانگر رابطه ای خاص بین این دو شخصیت است.

ثالثاً به صورت کاملاً استثنائی بهاء الله در لوح سید الشهداء به عزاداری برای امام حسین می پردازد و از تعابیر بسیار سوزناکی برای این مصیبت استفاده می نماید.

رابعاً نام حضرت بهاء الله “حسین علی” بوده است. بی شک این نامگذاری امری اتفاقی نبوده بلکه همنام بودن پیامبر امر بهائی با امام حسین نشان از رابطه ای خاص بین این دو فرد دارد. زیارتی که یک حسین مظهر الهی برای یک حسین دیگر که او هم مظهر الهی در یک زمان دیگر بوده است، کاملاً جنبه استثنائی در تاریخ دارد و اینکه مظهر دوم خود را بازگشت مظهر اول بنامد بیانگر رابطه ای بسیار ویژه بین این دو است.

خامساً اصولاً حضرت بهاء الله کسی را زیارت نمی کردند و در آثار ایشان به جز زیارت امام حسین هیچ موردی دیده نمی شود که ایشان کسی را به این صورت زیارت نموده باشند. اصولاً بحث زیارت نمودن به دلیل انحرافات و خرافات فراوانی که در آن ایجاد شده است در دیانت بهائی امری ممدوح نیست اما در رابطه با امام حسین به طور کاملاً استثنایی خود بهاء الله اهل بهاء را به زیارت ایشان با این این زیارتنامه دعوت می نماید.

حضرت ولی امرالله در نامه ای که به دستور ایشان توسط یکی از منشیان ایشان نوشته شده است، پرده از بخشی از راز این رابطه ویژه برمی دارد. ایشان استفاده از تعبیر رجعت حسین توسط بهاء الله را بیانگر تجلی صفات خاص و قدرت ویژه امام حسین در میان مظاهر الهی در شخصیت بهاء الله می دانند.

به نظر نگارنده بخشی از اسرار این رابطه ویژه را نیز باید در رسالت تاریخی مشترکی جستجو نمود که این دو مظهر الهی در تاریخ بشریت بر عهده داشته اند. هر دو این مظاهر الهی منادی صلح و عقلانیت برای بشریت بوده اند و ظهور ایشان نقطه عطفی در تاریخ بشریت در رابطه با فاصله گرفتن از خشونت و تعامل با هم نوعان بر اساس روح و ریحان بوده است.

به هر روی مساله رابطه ویژه بین این دو مظهر الهی باید مورد توجه مریدان این دو تجلی حق قرار گیرد و محملی باشد برای جستجو پیام واقعی این مظاهر الهی برای بشریت. امید است این نوشته قدمی در این راه بوده باشد.

Comments are closed.