چرا ظهور آئین بهائی را آغاز دور جدیدی در ادیان الهی می دانند؟
دکتر آریا حق گو
اخیراً مطالبی را در رابطه با تعداد پیروان دیانت بهائی و موفقیت این آئین در ادامه حیات از طریق جذب پیروان متعدد در نقاط مختلف جهان مطالعه نمودم. بحث های پیرامون این موضوع و ابراز عقاید موافقان و مخالفان برای نگارنده این احساس را ایجاد نمود که بسیاری از منتقدین بهائیت و حتی بسیاری از باورمندان به این آئین هنوز معنای واقعی آغاز دوری جدید در ادیان الهی با ظهور این دیانت را به خوبی مورد تفکر قرار نداده اند. بر همین اساس در یادداشتی که از نظرتان خواهد گذشت، عقیده خود در رابطه با این موضوع را به اشتراک می گذارم. امید است این نوشتار گامی در جهت فهم دقیق تر موضوع مهم آغاز دور جدید در ادیان الهی باشد.
پیش از ورود به بحث لازم به توضیح می دانم که آغاز دور جدید در ادیان الهی به هیچ وجه به معنای بطلان ادیان قبلی یا حتی طرح عقایدی جدید نیست. تمامی ادیان دارای پیامی واحد بوده و مقصود از آن ها دعوت بشر به یک مقصود واحد بوده است. تعدد و تجدید ادیان به معنای تغییر در پیام و هدف آن ها نیست. شیوه های دعوت و رسیدن به این مقصود در آن ها متفاوت است. تجدید ادیان بر اساس تغییر مقتضیات زمانه و افزایش تدریجی ظرفیت های ذهنی بشر برای درک حقایق استوار است و بر همین اساس آئین بهائی آغازگر دوره جدیدی از ادیان الهی در عصری جدید از فرآیند تحول و توسعه قابلیت های بشر می باشد. اگر ادعا می شود که دیانت بهائی دارای خصوصیات ویژه ای است که آن را از سلف خود ممتاز می نماید، به معنای عدم وجود پیام نهفته در این خصوصیات در سایر ادیان نیست. با مطالعه دقیق این پیام ها می توان رگه هایی از آن را در تمام ادیان الهی مشاهده نمود و همین موضوع اساس و پایه گفتگوی بین ادیان را تشکیل می دهد. پیام مشترک تمام ادیان باعث ایجاد امکان تفاهم و درک متقابل پیروان ادیان الهی به یکدیگر می شود و همۀ آن ها را زیر عنوان واحد “مومن” یا ” باورمند” گرد هم می آورد.
با این مقدمه به توضیح آغاز دور جدید می پردازیم. دین چه به عنوان پدیده ای انسانی و چه به عنوان رابطه ای الهی بین انسان و آفریدگارش، قدمتی به اندازه سابقه حیات خود انسان دارد. به نظر نگارنده، مطالعه در تاریخ ادیان نشان می دهد که نقاط عطفی در نمودار ارسال رسل و پیامبران می توان ملاحظه نمود که بیانگر تغییراتی در روند دعوت انسان به پیام مشترک تمام ادیان است. این تغییرات گاه به تغییر در شیوه ها محدود می مانده و گاه در رویکردها نیز قابل ملاحظه است. تغییر در شیوه ها به آغاز شریعتی جدید منجر می شود اما تغییر در رویکردها باعث شروع دور جدیدی از ادیان می شود. بنابراین منظور از دور جدید در تاریخ ادیان در واقع تغییرات اساسی در رویکرد ادیان در دعوت انسان به پیام الهی می باشد. برای فهم آسان تر این موضوع، با کمی تسامح می توان دور در ادیان را به نسل در رایانه ها تشبیه نمود. در صنعت رایانه گاه گفته می شود که نسل جدیدی از رایانه به بازار آمده است. هنگامی که از این اصطلاح استفاده می شود در واقع تغییر در وظیفه و هدف ذاتی رایانه به عنوان ابزار تسریع کننده در محاسبات نیست. بلکه منظور تغییر در رویکرد استفاده از این ابزار در خدمت آن وظیفه و هدف است. برای مثال ظهور پدیده ای به عنوان تبلت در واقع رویکرد جدیدی به استفاده از رایانه بوده است.
حال باید دید که آئین بهائی از چه نظر رویکرد جدیدی را پیش روی دین داران قرار داده و چرا پیشوایان این دیانت آن را آغازگر دوری جدید می دانند. به نظر نگارنده دیانت بهائی از جهات زیر رویکردهای دینی را تغییر داده است:
۱- تغییر نگاه شریعت مدار به نگاه باورمدار
تمام ادیان الهی پیش از بهائیت دارای نگاهی شریعت مدار به دین بوده اند. این ادیان قوانین و مقرراتی را در قالب احکام دینی وضع می نموده اند و اجرای آن را از تمام پیروان خود مطالبه می نموده اند. در مقابل سعادت دنیوی و اخروی عمل کنندگان به آن احکام را نیز تضمین می نمودند. بر همین اساس پدیده ای به نام شریعت به صورت مجموعه ای از بایدها و نبایدهای رفتاری در هر دینی ظهور می نمود و پیروان آن دین نیز تلاش می کردند با توسعه آن شریعت، حکم تمام رفتارهای انسانی را از دل دین خارج نموده و به عنوان حجّت الهی به مردم معرفی نمایند. علمی به نام فقه در دین اسلام اساساً بر همین مبنی استوار است. در نگاه شریعت مدار به دین، انسان مامور به تکلیف است و تکلیف او نیز تلاش به دستیابی به نظر شارع در هر مورد و عمل به آن برای تضمین پاداش الهی یا در امان ماندن از بازخواست در روز جزا است. علمی به نام فقه و علوم جانبی آن مانند اصول و حدیث دقیقاً به این منظور ایجاد شده و توسعه یافته اند که حکم الهی و نظر شارع مقدّس در رابطه با یک رفتار(اعم از فعل یا ترک فعل) را دریافت نمایند.
نگاه شریعت مدار به دین به دین داران این اطمینان خاطر را می دهد که با عمل به شریعت، سعادت دنیا و آخرت خود را تضمین می نمایند. عمل به حکم شرعی در این نگاه به معنای مصون بودن از هر نوع بازخواست و قرار گرفتن در حاشیه ای امن است. این نگاه دارای عوارضی نیز هست که البته در زمان ظهور ادیانی که خود را مبتی بر آن قرار داده اند، قابل قبول بوده است. مهم ترین عارضه نگاه شریعت مدار به دین، پیدایش پدیده ای به نام تقلید است. تقلید و مرجعیت دینی زادۀ این باور است که انسان برای در امان ماندن از بازخواست الهی و عمل به تکلیف خود در برابر خداوند، نیاز دارد که نظر شارع مقدس را در رابطه با تمام رفتارهای خود بداند و به آن عمل نماید. به همین دلیل عده ای با کسب تخصص های لازم در رابطه با استخراج حکم هر رفتار از دل منابع دینی، به مقام مرجعیت می رسند و بقیه دین داران باید از نظر آنان پیروی نمایند در در مقابل خداوند به اصطلاح “معذور” باشند. اشکال اساسی این روش این است که هیچ تضمینی در رابطه با مطابقت حقیقی نظر این مجتهدین و مراجع تقلید با نظر واقعی شارع مقدّس وجود ندارد و عمل به نظر ایشان تنها مصون ماندن از بازخواست در پیشگاه الهی را تضمین می نماید. مباحث مفصل مربوط به “ظن” در اصول فقه و حجیّت آن دقیقاً به همین موضوع می پردازد.
این نقیصه در رابطه با ادیان شریعت مدار تا حدی با ظهور دیانت شریعت مدار جدیدی قابل رفع است اما نکته مهم این است که مسیر تکامل و توسعه ظرفیت های انسان به گونه ای است که پس از مدتی اساس نگاه شریعت مدار به دین ضرورت خود را از دست می دهد. بنیان نگاه شریعت مدار به دین بر این فرض استوار است که عموم مردم امکان دست یابی به حقیقت دین و کشف رابطه بین خود و خالق خود را ندارند اما در عین حال به تبعات کشف چنین رابطه ای محتاج هستند تا به سعادت دنیوی و اخروی خود برسند. ادیان شریعت مدار این تبعات را در قالب احکام شرعی به پیروان خود ارائه می نمایند و از طریق وجوب یا حرمت یا کراهت یا استحباب، به پیروان خود یاد می دهند که چگونه از مزایای باورمندی به وجود خدا و رابطه او با بشر و جهان منتفع شوند. مثال این ادیان مانند تزریق برخی از آنزیم ها و موادی است که بدن انسان باید به طور طبیعی آن ها را تولید نماید اما در برهه ای از سیر تکامل کودک، بدنش از این کار عاجز است اما در عین حال به مزایای وجود آن ها محتاج می باشد. در این حالت پزشک این مواد را به بدن وارد می نماید تا کودک را از مزایای آن بهره مند نگاه دارد. اما هرگاه بدن به حالتی رسید که استعداد و قابلیت تولید این مواد را پیدا کرد، تزریق این مواد به بدن در واقع عملی مضر است و باعث از کار افتادن اندام های مسئول تولید این مواد در بدن می شود. چنین فرآیندی در رابطه با ادیان نیز وجود دارد. هرگاه انسان به درجه ای از کمال و رشد رسید که بتواند مزایای ارتباط با خالق و درک مفهوم هستی و رابطه خدا با خود و جهان را در زندگی اش جاری نماید، نگاه شریعت مدار به دین به سمّی مهلک برای او تبدیل می شود. اینجاست که ضرورت می یابد نگاه شریعت مدار به دین جای خود را به نگاه باورمدار به دین بدهد. با ظهور ادیان باورمدار، وظیفه دین از تبیین نظر شارع در ابطه با تک تک رفتارهای انسانی، به آموزش باورهایی تبدیل می شود که رابطه حقیقی انسان با خالق و جهان را توضیح می دهد. البته بی شک رسیدن به چنین حدی از رشد و تکامل بدون ادیان قبلی و عمل به آموزه های آنان امکان پذیر نبوده و به نظر نگارنده نگاه شریعت مدار ادیان قبلی لازمه ظهور ادیان باورمدار بوده است. به هر روی ظهور دیانت بهائی آغاز دور جدیدی در ادیان الهی و نقطه عطفی در رویکرد ادیان به شمار می آید زیرا در این آئین، شریعت اهمیت خود را از دست داده و دستورات بسیار مفصّل به احکامی مختصر تبدیل شده است. فقه در آئین بهائی در معنای توضیح داده شده در بالا وجود ندارد و ابداً تقلید در هیچ یک از قیمت های دیانت جایز نیست. هر کس به تنهائی مسئول کشف اثر باورهای دینی خود بر رفتارهایش در زندگی می باشد و هیچ کس حق تعیین تکلیف برای افراد در رابطه با رفتارهایشان را ندارد. هدف اصلی این دیانت تشرّف اسمی افراد به این آئین نیست زیرا این تشرّف اسمی به دلیل عدم وجود نگاه شریعت مدار در این دیانت عملاً بی فایده است. در دین اسلام، حتی تشرّف اسمی به این دین دارای ارزش است زیرا نگاه شریعت مدار اسلام مایل است تا جای ممکن هر فرد را به تبعیت از احکام شرعی خود وادار نماید تا از این طریق از گمراهی وی جلوگیری نماید. اما در دیانت بهائی چنین تشرّفی فاقد هرگونه ارزشی است بلکه انسانی بهتر بودن ارزش واقعی به حساب می آید. شوقی افندی تاکید می نماید که هدف دیانت بهائی در وهله نخست کمک به تمام پیروان ادیان در رسیدن به این مقصود است که پیرو بهتری برای آن آئین باشند. این بیان تبلور دیدگاه باورمدار در دیانت بهائی به جای دیگاه شریعت مدار است.
۲- حذف امتیازات تدین ظاهری به دین
از دیگر مسائل مهمی که باعث آغاز دور جدیدی از ادیان الهی با ظهور دیانت بهائی می شود، حذف امتیازات تدیّن ظاهری و اسمی به دین است. این رویکرد جدید به مساله دینداری خود از نتایج تغییر رویکرد از شریعت مدار به باورمدار در این دیانت است. در تمام ادیان الهی پیشین، حتی تشرّف اسمی و ظاهری به دین دارای امتیازاتی بود که باعث تشویق افراد به گرایش به این ادیان می شد. در اسلام صرف مسلمان بودن باعث بهره مندی از حقوقی است که غیرمسلمانان از آن برخوردار نیستند و تبعیض بین مسلمان و غیرمسلمان به وضح قابل ملاحظه است. این تبعیض نتیجه رویکرد شریغت مدار اسلام به دین است زیرا این دین مایل است به این وسیله افراد را وارد وادی اسلام نماید تا به این وسیله چشم و گوش آنان با تعالیم الهی آشنا شده و از منازل خطرناکی که سعادت دنیا و آخرت آن ها را تهدید می کند دور نگاه داشته شوند. این نگاه اهمیت خود را در دیانت بهائی از دست داده و یک بهائی در مقایسه با یک غیربهائی دارای هیچ امتیاز مادی نیست. بهائیان با غیربهائیان از حقوق مساوی برخوردار هستند و صرف تشرّف اسمی به این آئین هیچ مزیتی برای فرد ایجاد نمی کند. البته این به معنای بی ارزش بودن تدیّن نیست بلکه به این معنی است که در این آئین باور اشخاص به ارزش های حقیقی الهی مورد نظر است و پذیرفتن باورمندانه این ارزش ها از افراد مطالبه می شود. در واقع از نظر آئین بهائی هم اکنون بشر به درجه ای از رشد و تکامل رسیده است که اعمال وی تنها از روی باورمندی برایش ارزش آفرین است و به جای آنکه رفتارهایش درستش او را به باور درست برساند، باور درستش او را به رفتارهای درست می رساند. به همین دلیل تشرف اسمی به دین بهائی هیچ ارزشی ندارد زیرا بهائی واقعی کسی است که باورهای درستش باعث ظهور رفتارهای درست در او شود. در واقع آئین بهائی معتقد نیست که راه اصلاح انسان از طریق اصلاح جهان است بلکه معتقد است اصلاح جهان از طریق اعمال انسان هایی است که باورهای درستی دارند. به همین دلیل یک نفر می تواند بهائی باشد اما به شیوه مسلمانان نماز بخواند یا روزه بگیرد یا به شیوه مسیحیان عبادت نماید یا به شیوه یهودیان حیوانات را ذبح نماید. باور صحیح و درک حقیقت رابطه انسان با خدا و جهان چیزی است که دیانت بهائی به پیروانش یاد می دهد و تجلّی این باور صحیح در رفتارهای انسان هرچه باشد، قطعاً نیکو و مورد پسند خداوند است.
۳- تغییر شیوه توسل به زور برای گسترش و تبلیغ دیانت
تمام ادیان الهی گذشته توسل به خشونت و زور را برای نجات مستضعفان جهان از دست مستکبرین جایز می شمرده اند. در واقع جهاد یا جنگ مقدّس در این ادیان تنها راهی بوده است که در زمان آن ها می توانسته راه را برای وصول پیام الهی به تمام مردم جهان بگشاید. وجود حاکمان ظالم و فاسد مهم ترین مانعی بوده است که از رسیدن پیام الهی و ندای دعوت ادیان به مردم تحت حکومت این ظالمان جلوگیری می کرده است. بنابراین چاره ای جز کنار زدن این مانع از طریق توسل به زور و خشونت نبوده است. البته سوء استفاده های بعدی پیروان این ادیان از حکم جنگ مقدّس یکی از نقاط ضعف بسیار بزرگ این حکم بوده است اما در عین حال چاره ای جز تجویز آن برای گشودن راه رسیدن دعوت ادیان به گوش تمام مردمان عصرشان نبوده است.
اما در دیانت بهائی حکم شمشیر به کلی برداشته شده است. این رویکرد جدید خود نشانه آغاز دور جدیدی در ادیان الهی است که یکی از ویژگی های آن باز بودن راه رساندن دعوت و پیام الهی به گوش مردم بدن لزوم توسل به زور و خشونت است. بشریت در ظرفی قرار گرفته است که در آن هیچ حاکمی نمی تواند مانع از دسترسی جویندگان حقیقت به پیام الهی شود و همین امر لزوم توسّل به زور برای توسعه دین را از بین می برد. برخی تاکید دیانت بهائی بر لزوم تبعیت از حکومت های سیاسی محل سکونت خود را دلیل بر تن دادن این دین به ظلم و ستم و همکاری با ظالمان شمرده اند اما این افراد باید به این حقیقت توجه نمایند که نگاه باورمدارانه به دین این موضوع را توجیه می کند. قیام در برابر حکومت ظالم از منظر ادیان الهی هنگامی ضرورت دارد که دارای دو ثمره باشد: اول کنار زدن مانع حکومت از سر راه وصول پیام الهی به مردم و دوم تسلّط بر امورات جامعه برای اجرای شریعت. در دور جدید ادیان الهی، هر دو ضرورت از بین رفته است پس قیام در برابر حکومت های سیاسی منتفی است. اولاً امروزه راه برای تبلیغ دین بدون لزوم کنار زدن حکومت ها باز است. ثانیاً نگاه باورمدارانه به دین باعث می شود که دین در پی اجرای شریعت برای اصلاح جامعه نباشد بلکه با اصلاح باورهای مردم، جامعه خود به خود اصلاح می شود. بنابراین لزومی به درگیری با قدرت های سیاسی و خون ریزی نیست بلکه تمام تلاش ها باید بر اصلاح باورهای جامعه متمرکز شود. اصلاح باورهای جامعه خود به خود نظام سیاسی کشورها را نیز اصلاح می کند بدون اینکه نیازی به خشونت باشد.
۴- تعریف دین به عنوان عامل وحدت عالم انسانی
تعریف دین به عنوان عامل وحدت عالم انسانی یکی دیگر از دلایل آغاز دور جدید در ادیان الهی با ظهور دیانت بهائی است. تا پیش از ظهور این آئین، دین به خودی خود یکی از موانع وحدت عالم انسانی بود زیرا نگاه شریعت مدار به دین باعث می شد که پیروان ادیان مختلف به دلیل تفاوت در احکام شرعی خود، به مخالفت با یکدیگر برخیزند و با هم اختلاف داشته باشند.
در دیانت بهائی دین به عنوان عامل وحدت عالم انسانی معرفی می شود. برعکس شدن جریان تبدیل رفتارهای صحیح به باورهای صحیح در دیانت بهائی تنها راهی است که می تواند چنین کاردکری به دین بدهد. در دیانت بهائی، رفتار صحیح نشانه باور صحیح است پس هرگاه باور یک انسان صحیح باشد، حتماً رفتار او نیز صحیح است هرچند این رفتار متفاوت از رفتار شخص دیگری باشد که باورهای او نیز صحیح است. بنابراین در دیانت بهائی اصلاح باورها مد نظر است نه اصلاح رفتارها. اگر انسان به این باور رسید که باید بندگی خود را در برابر آفریدگار و منشا هستی خود و تمام عالم ابراز کند، تبلور این ابراز بندگی به صورت پیشانی بر خاک سائیدن یا دست به آسمان بلند کردن یا بستن چشمان و سکوت اهمیتی نخواهد داشت. اگر انسانی به این باور رسید که باید آنچه را برای خود می خواهد برای دیگران نیز بخواهد و هرآنچه را برای خود نمی پسندد برای دیگران نیز روا ندارد، تبلور این باور در وضع قوانین مختلف برای رفع هر نوع تبعیض علیه زنان در سیستم های حقوقی مختلف نمی تواند حائز اهمیت باشد.
در دور قبلی که دور ادیان شریعت مدار بود، چون انسان به رشد کافی برای درک عمیق باورهای صحیح نرسیده بود، ادیان مجبور بودند ثمرات این باورهای صحیح را به صورت احکام شریعت به افراد آموزش دهند تا از مزایای آن بهره مند شوند. این رویکرد باعث اختلاف در بین پیروان ادیان به دلیل اختلاف در احکام شرعی می شد که البته در عصر خود راه گریزی نیز نداشت. اما در دور جدید دین عامل وحدت عالم انسانی است و نبودن دینی که باعث اختلاف در عالم انسانی باشد بهتر از بودن آن است زیرا در فرض عدم وجود چنین دینی، انسان ها می توانند بر پایه وجدان و فطرت الهی و درک عقلی خود به مبنایی مشترک برای زندگی با اختلافات کمتر دست یابند هرچند که به وحدت عالم انسانی نائل نمی شوند. اما با وجود نگاه شریعت مدار به دین، پیروان هر یک از ادیان خود را برتر نسبت به دیگران دانسته و از همه خطرناک تر خود را مسئول اجرای احکام شریعت خود و وادار نمودن دیگران به تبعیت از این احکام می دانند.
امید است مطالب فوق گامی در راه گشوده شدن افقی جدید در نگرش به ادیان و بویژه اظهارنظرها در رابطه با آئین بهائی باشد.