اقدام چندوجهی
سلطان سکوت
حضور آدمی در محلّی نزدیک مکان وقوع حوادث او را از وجوه مختلفی که رویداد مورد نظر از آن برخوردار است آگاهتر میکند و پیامدهای آن بیشتر مرکوز ذهن او واقع میگردد. بعضی از نفوس از راه دور و با منطق خویش، که کاملاً هم صحیح است، به بررسی رویدادها میپردازند و محاسن یا معایب آن را بیان میکنند. لکن مشاهدۀ تبعات هر رویدادی آن را به نحوی عجیب رنگ و بویی ویژه میبخشد.
چندی قبل، در یکی از بلاد خراسان، استانی که منسوب به یکی از پیشوایان مظلوم اسلام، یعنی امام هشتم شیعیان، است که خود به دست ظلم جام شهادت بنوشید و جسم را که جز مرکبی برای روح نبود روانۀ خاک ساخت و خود به بالاترین مدارج عزّت و رفعت و شهرت و تقرّب به خداوند پرواز نمود، در شهر بیرجند، شخصی به ظاهر ناشناس، با نقابی که معلوم نیست به علّت شرم حضور، یا خوف از شناخته شدن، یا ترس از آزردگی چشم ناشی از نور وجود مظلومانی که قرار بود قربانی جنایت او شوند، بر سیمای تیره و تار خود کشیده بود، آنگاه که تیرگی قلبش با تیرگی جهانی فارغ از آفتاب روز برابر شده بود، وارد خانهای شد تا سلاح سردش را در تن افرادی فرو ببرد که از حرارت محبّت چون شعلۀ آتش بودند و از نور ایمان چون آفتاب تابان. قربانیانش دختری بیدفاع بود که در طریق کسب علم و دانش کوشا بود و پدر و مادرش که سنّی از آنها میگذشت.
دشنۀ خیانت، که به گمان تیرگی شب در آن دستان ناشی از نادانی لرزان و ترسان مخفی و پنهان مینمود، در نوساناتی از پایین به بالا و بالعکس، بر بدن آن ستمدیدگان بیدفاع فرود آمد و خونی بریخت و جانی به گمان آن که جانی در بدن آن بندگان جانان وجود ندارد و تمامی جان را از آنها دریغ داشته، راه گریز در پیش گرفت و جانش در برد تا بعد از نابود کردن خانوادهای به خانوادۀ خود ملحق شود و بیاساید و شاید که فخر هم بفروشد. او غافل بود که تا زمانی که ارادۀ آفریننده تعلّق نگیرد هیچ آفریدهای جان ندهد.
امّا، از این سوی، دختر معصوم، با آن که سخت مجروح شده بود، به مددی از عالم بالا به هاتفی از دنیای دون بیاویخت و ندا در داد که سه نیازمند درمان در این مکان حضور دارند. به راستی، خدایشان همواره مدد بخشد آن مددکاران و پرستاران و پزشکان را که به زودی از راه رسیدند و هر سه را درمان نمودند و رمق از دست رفته با خون را دیگربار به مدد دارو و مراقبت به آنها برگرداندند.
حال، به پیامدها نیک بنگرید: کسی خانوادۀ ستمدیده را نمیشناخت مگر معدودی در بیرجند و بس. حال، تمامی جهان دانستند که این سه که هستند، در کدامین نقطۀ دنیا زندگی میکنند، چقدر پایبندی اصول اخلاقی و ایمانی هستند، کشته شدن را به کشتن ترجیح میدهند. آنها از گمنامی به در آمدند و به شهرتی ناخواسته رسیدند. در سراسر جهان، مردمان آگاه بر مظلومیت آنها سرشک از دیده باریدند و دست به دعا برداشتند و به درگاه حق تضرّع و زاری کردند و شفای آنها را خواستند. آن سه ستمدیده در ایمان خویش راسختر گشتند، در ایقان خویش ثابتتر شدند، با تقدیم خون و جان خویش به ساحت خدایشان، قدمی دیگر به او نزدیکتر شدند و به تقرّب الهی فائز گشتند.
امّا، از آن سوی، قاتلی، جانی آدمکشی، که با هر انگیزۀ ناپاکی به این عمل شنیع دست زد، از صحنه به ظاهر گریخت و ابداً به مخیّلۀ خویش این تفکّر را راه نداد که دیدگانی همیشه بیدار مراقب است و او را نیک بشناخته و البتّه در این عالم و عالم بعد، آنگونه که سزاوار خداوندیش است او را جزا خواهد داد. لکن، مسئولیتی خطیر و مهم، مسئولیتی گریزناپذیر، چون باری گران، بر شانههای حکومت سنگینی میکند تا جانی را بیابد و به محکمۀ عدالت کشاند که اگر چنین نکند جوابگوی محاکم محکمتری خواهد بود.
از سویی، محکمۀ افکار عمومی جهان محاکمهاش نماید که چگونه امنیت را برقرار نماید، چگونه جزای اعمال ناصواب را بدهد، چگونه فرد مضرّ به حال جامعه را مکافاتی بخشد که عبرت دیگران گردد، چگونه نام عدالت را برای خود کسب کند، چگونه حفظ حیثیت و نام از برای خود بفرماید، چگونه مملکت را مکانی امن و بیخطر برای هر مسافر و زائر و آینده و روندهای سازد.
از طرف دیگر، محکمۀ عدل الهی است که فقط جانی را به پای میز محاکمهاش نکشاند؛ بلکه حامیانش را، اعم از آن که نیروی امنیتی باشد یا قوّۀ قضائی، مسئول داند و حساب بکشد. رسول خدا، قرنها پیش، این قبیل افراد را، در مکتوبی به اباذر، هشدار داد که، قبل از آن که تو را به حساب کشند، تو خود را به حساب بکش و جبران مافات کن تا در محکمۀ عدل الهی جوابگو نباشی. باشد که قوای حاکم بر این مملکت به ندای رسول خدایشان گوش هوش فرا دهند و آن کنند که او فرمود.