نقش مادران در جلوگیری از بازتولید چرخه معیوب خشونت از منظر آئین بهائی

نقش مادران در جلوگیری از بازتولید چرخه معیوب خشونت از منظر آئین بهائی

دکتر آریا حق گو

روز گذشته شاهد انتشار ویدئویی در شبکه های اجتماعی بودیم که درخواست یک محکوم به اعدام را برای ملاقات با مادرش به نمایش می گذاشت. سرتاسر این ویدئو ۹ دقیقه ای برای من به عنوان یک انسان ایرانی حقوقدان تکان دهنده و تاثّربرانگیز بود. از صلوات فرستادن هم میهنان حاضر در صحنه تا سوت و کف زدن برخی برای لگدی که فرد اعدامی حواله سرباز نیروی انتظامی نمود تا توصیه های برخی حاضرین در صحنه به اعدامی در حال جان دادن برای “پا نزدن” ! میزان خشونت نهادینه شده در وجود فرد اعدامی و تلاش نیروهای پلیس برای انجام کامل وظیفه خود یعنی دار زدن افراد نیز می تواند از زوایای مختلفی مورد تحلیل قرار گیرد.

حتی برای ما حقوقدان ها هم بسیاری از این صحنه ها چندان عادی نیست اما آنچه خواب را از چشمان من ربوده نه دست و پا زدن های اعدامی نگون بخت بر چوبه دار است و نه اظهارنظرهای هم میهنان حاضر در صحنه و نه حتی فریادهای اعدامی برای ملاقات مادرش. آنچه به شدّت من را متاثّر نموده همان چیزی است که در میان هیاهوی جمعیت کمتر شنیده می شد: ناله های مادر!

 

با خود می اندیشم که شاید علّت گرفتار شدن جامعه ایران در این چرخه معیوب خشونت هم شنیده نشدن صدای مادران و گم شدن ناله های آنان در میان هیاهوی مدعیان هدایت بشر به سوی سعادت دنیا و اخری باشد.

واقعیت این است که امروزه جامعه ایران در چرخه معیوبی از خشونت گرفتار شده است که در هر بار گردش باطل خود عدّه ای از ایرانیان را مجبور به بازتولید خشونت به اشکال مختلف می نماید. جوانی دخترکی را می رباید و با دوستانش از او کامجویی می کند و سپس یا او را می کشند یا با یک عمر بیماری روانی رهایش می کنند. این افراد وقتی در چنگال عدالت اسلامی گرفتار می شوند در ملاء عام به دار آویخته می شوند تا شاید دیگران چنین رفتاری را مرتکب نشوند و قربانی و یا خانواده اش تشفّی خاطر پیدا کنند. فردی با بی رحمی تمام بر سینه دیگری می نشیند و او را در آتش خشم خود به مسلخ می برد و هنگامی متوجّه قبح عمل خود می شود که شیشه عمرش از دستان لرزان اولیاء دم مقتول سُر می خورد. هم میهنی با توزیع موّاد مخدّر صنعتی صدها هم میهن دیگر را اسیر غول اعتیاد می کند و از این راه نانی آلوده به خون و آبروی دیگران را بر سر سفره خانواده اش می برد اما هنگامی متوجّه عواقب رفتار خود می شود که در محاکمه ای ۱۰ دقیقه ای محکوم به اعدام می شود.

قضاتی که در دادگاه های عدل اسلامی نشسته اند هر روز چکش خود را بر شیشه عمر هم میهنی می کوبند تا شاید امنیت سایر هم میهنان را حفظ کنند یا مرهمی بر زخم های قربانیان جرائم بگذارند. عدّه ای از هم میهنان هم به شغل شریف آویختن سایر هم میهنان به دار مجازات مشغولند و از این راه لقمه نانی به کف می آورند.

صدها نفر از ایرانیان هر روز در گوشه ای از میهن به تماشای نمایشی مخوف می ایستند تا شاید از سرنوشت مجرمین عبرت بگیرند غافل از اینکه خود در حال فروافتادن در چاهی هستند که انتهایش را امروز به تماشا ایستاده اند. هم میهنانی هم کودکانشان را به تماشای عاقبت کار بد می برند تا شاید جگرگوشه هایشان به راهی نروند که بچۀ همسایه رفته است.

تمام این ایرانیان قربانیان چرخه خشونتی هستند که معلوم نیست از کجا آغاز شده اما نیروی گرداننده آن چیزی نیست جز فقر مادی و معنوی. فقر مادی به فقر معنوی دامن می زند و از دل فقر معنوی اغلب فقر مادی زاده می شود و این زنجیره خشونت بی پایانی را بازتولید می کند که هر روز تعدادی از ایرانیان را می بلعد. جامعه ایران را راهی برای برون رفت از این چرخه معیوب نیست جز توسّل به تعالیم هدایت بخش الهی. بدون عمل به این تعالیم تمام بشریت و از جمله جامعه ایران با شتابی وصف ناشدنی به سوی نابودی خود در چرخه خشونت پیش خواهد رفت.

اما کدام تعلیمات الهی؟ همان تعلیماتی که امروز در سوریه شاهد تبلور آن هستیم؟ یا همین تعلیماتی که در ۳۵ سال گذشته با توسّل به تمام شیوه ها به مردم ایران آموزش داده شده است؟

آئین بهائی برای متوّقف کردن چرخه معیوب بازتولید خشونت در جامعه بشری تعلیمی عمیق اما ساده دارد که عمل به آن بشر را از سوختن در آتش خشونتش نجات می دهد. این تعلیم چیزی نیست جز “مساوات کامله زنان و مردان”.

شاید شنیده باشید که عبدالبهاء گفته است: “… ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.” اما شاید با خود بیاندیشید که ارتباط این جمله با توقّف چرخه خشونت در جامعه چیست؟

این ارتباط را باید در ناله های همان مادری ملاحظه نمود که شاهد اعدام فرزندش در انظار عموم است. ارتباط مساوات زن و مرد را با توقف خشونت در جامعه باید در حلالیت طلبیدن این اعدامی از مادرش در پای چوبه دار مشاهده کرد.

اگر مادران از ابزارهای برابر و کافی در جامعه برای تاثیرگذاری بر فرزندانشان برخوردار باشند، ممکن نیست جامعه به این حد از خشونت و بی رحمی برسد که چاره ای جز اعمال خشونت در برابر خشونت نداشته باشد. اگر مادران در تربیت فرزندان به حاشیه رانده نشوند و اگر نقش زنان در ساختن نسل های بعدی به تولید مثل محدود نباشد و اگر مادران بتوانند از ابزارهای کافی برای تربیت فرزندانشان برخوردار باشند، کمتر کودکی در چنگال خشونت گرفتار می شود و می آموزد که خشونت را باید با خشونت پاسخ داد.

عبدالبهاء می گوید: ” مادر مشقات و بلیّات پرورش طفل را بر خود هموار نموده و رنج و الم ولادت و تربیت طفل را تحمل کرده… پس بر مادران بینهایت صعب و ناگوار است که جگرگوشه گان و پروردگان آغوش عشق و محبت خویش را به میدان حرب روانه نمایند علیهذا چنین خواهد شد که چون نسوان کاملاً در امور این جهان سهیم گردند و با مردان تساوی و برابری حاصل کنند جنگ موقوف شود زیرا مانع و رادع جنگ نسوان خواهند بود در این شک و تردیدی نیست.”

به حاشیه راندن زنان در تربیت فرزندان تنها مصیبتی نیست که دامن گیر جامعه ایران شده است بلکه کنار گذاشتن زنان از تصمیم گیری های اساسی جامعه هم نقشی کلیدی در گرایش شدید ارکان حکومتی جامعه ایران به بازتولید خشونت دارد. طبیعی است که وقتی مردان تنها صمیم سازان یک جامعه باشند، خصوصیت های طبیعی آنان بر تصمیم گیری هایشان هم تاثیر می گذارد و قوانین و رویه هایی در کشور مرسوم می گردد که خشونت و خونریزی را در عمل منع نمی کند.

به این بیان عبدالبهاء توجه نمایید که فرموده است: “مرد بیش از زن تمایل به جنگ و خونریزی دارد – و چون نسوان در عالم انسانی نفوذ و تأثیر کلی یابند از جنگ محققاً جلوگیری نمایند پس نسوان از جنگ مانند مردان قناعت و رضایت درونی حاصل ننمایند و نفرت و انزجار آنان نسبت به جنگ باید برای استقرار و حفظ صلح عمومی مورد استفاده قرار گیرد.”

ناله های مادری که فرزندش را بر دار می کنند تنها زمانی جایش را به لبخند افتخار می دهد که زنان بتوانند از تمامی ابزارهای مالی، قانونی، سیاسی و اجتماعی برای تاثیرگذاری بر تربیت فرزندانشان و مشارکت در تصمیم گیری های خرد و کلان جامعه برخوردار باشند.

آئین بهائی با اعلام برابری کامل زنان و مردان به عنوان تعلیمی الهی راه را برای نقش آفرینی موثّر زنان گشوده و این تعلیم الهی این آئین کلید اصلی توقّف چرخه معیوب بازتولید خشونت در جوامع بشری است. هرچه میزان عمل و پایبندی به این تعلیم در جامعه ای کمتر باشد، خشونت و بی رحمی در آن جامعه بیشتر خواهد بود.

قطعاً بر اساس عهد و سنّت الهی، راه هدایت به بشر نشان داده شده است اما معلوم نیست که بشر چه زمانی خواهد فهمید که تنها راه سعادتش تمسّک به تعالیم واقعی الهی است. حتماً پس از انتشار این یادداشت هم بار دیگر حملات به بنده اوج خواهد گرفت که چرا از هر فرصتی برای توجّه دادن هم میهنانم به این راه هدایت الهی استفاده می کنم. اما من با خود اندیشیدم که شاید انتشار این ویدئو تکان دهنده سمع عدّه ای از هم میهنان را آماده توجّه به پیام هدایت الهی کرده باشد لذا لب گشودم و اندیشه های خود را با این دسته از ایرانیان در میان گذاشتم.

Comments are closed.