نگاه آئین بهایئ به دین و سیاست

نگاه آئین بهایئ به دین و سیاست: مقدمه ای بر راه حل آئین های الهی برای پیوند اخلاق و سیاست

دبیر

جدایی دین از سیاست! شاید کمتر عبارتی را در تاریخ اندیشه سیاسی جهان بتوان یافت که توانسته باشد مانند جدایی دین از سیاست جایگاه خود را در طیف های مختلف اندیشمندان و فعالان سیاسی جهان تثبیت نماید. امروزه حتی بسیاری از نواندیشان دینی نیز خود را مدافع جدایی دین از سیاست می دانند و مباحث مفصلی را در رابطه با لزوم بسته شدن دروازه های سیاست به روی ادیان مطرح می نمایند. چه بسیار دین دارانی که از جدایی دین از سیاست سخن می گویند و با تمام توان از دل متون و نصوص دینی به نفع جدایی این دو سند ارائه می کنند و قطعاً هدفی نیز جز منزه نگاه داشتن دامن دین از پلیدی های سیاست ندارند. شاید از شگفتی های روزگار ما یکی این باشد که دین داران و دین ستیزان بسیاری زیر پرچم بلندی گرد هم آمده اند که اردوگاه سیاست را از پایگاه دین تفکیک می کند. 

مدت ها بحث های مفصلی بین اندیشمندان و روشنفکران در رابطه با مفهوم جدایی دین از سیاست در جریان بوده اما به نظر می رسد در روزگار ما مواضع بسیاری از ادیان در رابطه با این موضوع به روشنی قابل تحقیق است. مسیحیان بزرگترین و مهم ترین فرقۀ مذهبی هستند که بساط دین را از کوچه و خیابان های سیاست جمع کرده و در محراب کلیساهایشان پهن کرده اند. یهودیان را نیز شاید بتوان منسجم ترین و البته پرقدرت ترین گروه مذهبی دانست که به شدت دیانت و سیاست را در خدمت یکدیگر قرار داده اند. در بین مسلمانان اعتقاد به جدایی دین از سیاست به نماد روشنفکری دینی تبدیل شده و مخالفت با آن نشانه ای از تندروی تلقی می شود. عموم مسلمانان اما در برزخی بین این دو گروه گرفتار آمده اند و دائماً در حال رفت و آمد بین عقرب جراره افراطیون اسلامی و مار غاشیه دیکتاتورهایی هستند که به جای عقاید دینی جامعه را با استبداد رای خود اداره می کنند.

 

در این میان آئین بهائی را شاید بتوان ناشناخته ترین دین شناخته شده جهان در رابطه با مواضعش در رابطه با جدایی دین از سیاست دانست. بسیاری تصور می کنند که آئین بهائی تنها آئینی در جهان است که مواضعش در رابطه با مساله جدایی دین از سیاست از زبان شارعین اولیه آن بیان شده است و نه اندیشمندانی دینی که قرن ها پس از نزول آن می زیسته اند. این ادعا گرچه درست است اما مفهومی که از آن به ذهن اکثر مخاطبان القاء شده است کاملاً خلاف واقعیت های ذاتی این آئین است. شاهد این ادعا این است که اگر از افرادی که دستی بر آتش مطالعات ادیان دارند سوال کنید که کدام آئین جهان شمول در روزگار ما به صراحت بر جدایی دین از سیاست تاکید می کند، پاسخ اکثر آن ها یک چیز بیشتر نخواهد بود: آئین بهائی!

به نظر صاحب این قلم، در اینکه سیاسی ترین آئین جهان به عنوان غیرسیاسی ترین دین زمان ما شناخته می شود، نه ملامتی متوجه دین پژوهان است و نه خرده ای دامنگیر اهل این آئین. بله صاحب این قلم را اعتقاد بر این است که آئین بهائی سیاسی ترین آئینی است که تاکنون بر بشر ارائه شده است. نگارنده در ادامه گره از این مشکل چند ده ساله خواهد گشود و نشان خواهد داد که چگونه آئین بهائی نه تنها قائل به عدم دخالت در سیاست نیست بلکه در اساساً رمز رستگاری بشر و اصلاح امور جهان را تبعیت سیاست از دین می داند.

اولین دلیل بر ادعای نویسنده چیزی نیست جز فراخواندن خوانندگان به مروری چند ثانیه ای بر تعالیم دوازده گانه آئین بهائی. نه تنها تمامی این تعالیم دوازده گانه واجد بعد بسیار قوی سیاسی هستند، بلکه ده مورد از آن ها نیز به وضوح عرصه حکومت و سیاست را هدف گرفته اند. تمامی تعالیم اصلی آئین بهائی یا به طور مستقیم صرفاً به اموری مربوط می شود که مرتبط با دولت و مدیریت و تعیین شکل و مقاصد و چگونگی فعالیت دولت ها و حکمرانان است و یا راهبرد و روشی را برای اداره بهتر امور جوامع انسانی آموزش می دهد. درست است که تمامی این تعالیم به نوعی در ادیان گذشته نیز وجود داشته یا روح آن در آئین های الهی سابق نیز دمیده شده بوده اما ارائه این تعالیم به عنوان اصول دین و ضابطه تفکیک دین دار از بی دین از مختصات و ویژگی های آئین بهائی است. در ادامه خواهیم دید که چرا آئین بهائی تنها دینی است که در تاریخ بشر این ظرفیت را داشته است که در عین دخالت در سیاست، سبب اتحاد ابناء بشر نیز باشد و نه تنها تبعیت حکومت ها از تعالیم آن باعث روشن شدن آتش جنگ های مذهبی نمی شود، بلکه راه دیگری جز تمسک به این آئین برای اداره مصلحانه امور جوامع وجود ندارد. اما پیش از پرداختن به این موضوع لازم می دانم چند نمونه از توجه ویژه پیامبر آئین بهائی به لزوم تبعیت حکومت از دین را ارائه و تحلیل نمایم.

به نمونه ای از آنچه از قلم اعلی خطاب به مظاهر قدرت و مشارق اقتدار یعنی ملوک و سلاطین و رؤسا و امرا و علما و عرفا را نازل شده توجه فرمایید تا مثالی از لزوم توجه سیاستمداران به دین و به تمسّک به آن در آئین بهائی را ملاحظه کرده باشید: ” آنست سبب بزرگ از برای نظم جهان و اطمینان من فی الامکان . سستی ارکان دین سبب قوّت جهّال و جرأت و جسارت شده . براستی میگویم آنچه از مقام بلند دین کاست، بر غفلت اشرار افزود و نتیجه بالاخره هرج و مرج است”. در این کلام پیامبر آئین بهائی به روشنی فاصله گرفتن از دین را از خصائص اشرار می شمرد و کاستن از اهمیت دین و دور شدن از آن را موجب حاکم شدن نادانانی بر جوامع انسانی می داند که جرات و جسارت ارتکاب هر جنایتی را دارند. بهاءالله میثاق مشترک حاکمان و مردمان که باعث ایجاد نظم مورد اطمینان در جوامع می شود را دین می داند و منظور از اطمینان من فی الامکان در کلام او نیز همین است.

سوال نگارنده از قائلین به جدائی آئین بهائی از سیاست این است که چگونه ممکن است آئینی به جدائی کار خود از سیاست معتقد باشد اما پیامبرش رهبران قدرتمند جهان را به تمسّک به دین برای ایجاد نظم در جهان و اطمینان من فی الامکان فرابخواند؟ شایسته است قبل از تعجیل در پاسخ به این سوال به این جملات پیامبر آئین بهائی نیز توجه شود که در آن بهاء الله خطاب به سیاستمدارانی که اساس حکمرانی آن ها جدایی دین از سیاست است می گوید: “مشاهده فرمائید سالهاست نه ارض ساکن است و نه اهل آن. گاهی بحرب مشغول و هنگامی ببلاهای ناگهانی معذّب. بأساء و ضرّاء ارض را احاطه نموده مع ذلک احدی آگاه نه که سبب آن چیست و علّت آن چه. اگر ناصح حقیقی کلمه فرموده آنرا بر فساد حمل نموده‌اند و از او نپذیرفته‌اند انسان متحیّر که چه گوید و چه عرض نماید دو نفس دیده نمیشود که فی الحقیقه در ظاهر و باطن متّحد باشند آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود مع آنکه کلّ از برای اتّحاد و اتّفاق خلق شده‌اند”.

حال این سوال مطرح می شود که اگر کل از برای اتحاد و اتفاق خلق شده اند، با وجود این همه اختلاف در زبان و نژاد و تزاحم و تعارض منافع بین اشخاص و کشورها، راه حل بهاءالله برای متحد کردن بشریت در ظاهر و باطن چیست؟  پیامبر آئین بهائی همچون تمام انبیاء الهی چون درد را برمی شمرد، از بیان درمان نیز غفلت نمی کند : ” ای دوستان سراپرده یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یکدیگر را مبینید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار . انشاءاللّه نور انصاف بتابد و عالم را از اعتساف مقدّس فرماید اگر ملوک و سلاطین که مظاهر اقتدار حق جلّ جلاله‌اند همّت نمایند و بما ینتفع به من علی الارض قیام فرمایند عالم را آفتاب عدل اخذ نماید و منوّر سازد ” . روشن است که بهاءالله در این کلام وحدت عالم انسانی در ذیل تمسک به آئین الهی را درمان درد بیگانگی ابناء بشر از یکدیگر می داند اما نکته اساسی اینجاست که ملوک و سلاطین را مسئول اصلی تمسک به دین به منظور یگانه راه حل اجرای عدالت در زمین معرفی می کند.

ممکن است پرسیده شود که آیا فراخواندن حکمرانان به حکمرانی بر اساس ضوابط آئین بهائی به معنای دعوت از آنان برای دست کشیدن از عمل به دستاوردهایی است که توسط دانشمندان علوم سیاسی و اجتماعی به بشریت عرضه می شود؟ پاسخ این سوال قطعاً منفی است و منفی بودن پاسخ این سوال است که آئین بهائی را از اسلاف خود در رابطه با پاسخ به مساله جدائی دین از سیاست متمایزمی سازد. آئین بهائی به این دلیل از توانی بی بدیل برای حکومت بر سیاست برخوردار است که در تعالیم ۱۲ گانه خود، مطابقت تعالیم خود با عقل را شرط حجیت خود می داند و برخلاف اسلافش، انسان ها را به تسلیم در برابر آنچه با عقل آنان سازگار نیست وادار نمی نماید.  آئین بهائی شرط ایمان و دین داری را شهادت دادن به حقانیت پیامبر خود نمی داند بلکه مومن به دیانت بهائی کسی است که عمل به این تعالیم دوازده گانه را شرط رستگاری بشر بداند. در نتیجه آئین بهائی تنها آئینی است که می تواند در حکومت و سیاست دخالت نماید بدون اینکه خود سببی برای بروز اختلافات و جلوگیری از وحدت عالم انسانی باشد.

به علاوه، آئین بهائی نه تنها دستاوردهای عقل بشری در رابطه با علوم سیاسی و اجتماعی را نفی نمی کند بلکه از آن ها به عنوان ” آنچه مورد قبول اهل معرفت است” یاد می نماید. اما دین از منظر آئین بهائی محیط بر سیاست و دستاوردهای عقلی بشر در این حوزه است و در واقع ضامن رعایت حد اعتدال در این امور می باشد. چنانکه بهاء الله می گوید: “در جمیع امور باید رؤسا باعتدال ناظر باشند چو هر امری که از اعتدال تجاوز نماید از طراز اثر محروم مشاهده شود. مثلاً حرّیّت و تمدّن و امثال آن مع آنکه بقبول اهل معرفت فائز است اگر از حدّ اعتدال تجاوز نماید سبب و علّت ضرّ گردد. اعتساف شأن انسان نبوده و نیست در کلّ احوال باید به انصاف ناظر باشد و بطراز عدل مزیّن از حق بطلبید به ایادی عنایت و تربیت نفوسی چند را از آلایش نفس و هوی مطهّر فرماید تا للّه قیام نمایند و لوجهه تکلّم کنند که شاید آثار ظلم محو شود و انوار عدل عالم را احاطه نماید. ناس غافلند مبیّن لازم است.” رمز لزوم دخالت دین در سیاست در همین یک جمله نهفته است: ” ناس غافلند مبیّن لازم است.” ادیان الهی و آئین های آسمانی چیزی جز تبیین کنندگانی برای گوهر وجودی مشترک ودیعه نهاده شده در وجود انسان ها نیستند اما تا ادیان نباشند مردم از این گوهر الهی غافلند و از همین جا می توان لزوم دخالت دین در سیاست را نتیجه گرفت. دیانت بهائی قطعاً از سیاست جدا است زیرا اعمال ترک تعالیم آن تاثیری در ادامه حیات و طی سیر محتوم الهی در نظر گرفته شده برای آن ندارد اما سیاست بی تردید حق جداشدن از آئین بهائی را ندارد زیرا فاصله گرفتن اصول حکمرانی بر جوامع انسانی از تعالیم دوازده گانه این آئین قطعاً به معنای حرکت دادن کاروان بشریت به هلاکت در دنیا و شقاوت در اخری است.

Comments are closed.