اصل انگلیسی مقاله ذیل ابتدا در کتاب “Great Spiritual Leaders: Studies in Leadership in a Pluralist Society” (رهبران بزرگ روحانی: مطالعاتی در بارۀ رهبری در یک اجتماع کثرت گرا) تألیف Seforosa Carroll و William W Emilsen از انتشارات Barton Books ، کنبرا، ۲۰۱۴ منتشر گردید. آدرس سایت ناشر : (www.bartonbooks.com.au)
شمارۀ بینالمللی کتاب: ISBN: 9781921577239.
نوشته دکتر ناتالی مبینی
ترجمۀ حوریوش رحمانی
پژوهشی در بارۀ رهبری در جوامع کثرتگرا
حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبها
حضرت عبدالبهاء (۱۹۲۱- ۱۸۴۴) پسر ارشد و جانشین حضرت بهاءالله پیامبر و مؤسس آئین بهائی است، آئین مستقلی که درنیمۀ قرن نوزدهم در ایران ظهور نمود و از آن زمان به بعد به نحو گستردهای در جهان انتشار یافت. حضرت عبدالبهاء از جمله از طریق یک سلسله سخنرانیهائی که ضمن مسافرت به ایالات متحدۀ آمریکا و کانادا در سال ۱۹۱۲ ایراد نمود، نقش مهمی در انتشار آئین بهائی در غرب داشت. دراین نوشته رهبری حضرت عبدالبهاء در طی این سفر، ضمن بررسی خطابات و سخنرانیهائی که در مجامع و اجتماعات گوناگون و متنوع ایراد نمود مورد تجزیه و تحلیل قرار میگیرد. این نوشتار معطوف است به نقش ممتاز آن حضرت در کمک به گفتمانهای معاصر در زمینه نژاد و جنسیّت، مسائلی که مبتنی است بر اصل اساسی آئین بهائی یعنی وحدت عالم انسانی. همچنین در این مقاله به دیدگاههای حضرت عبدالبهاء در مورد رهبری و طرز ادارۀ اجتماع، و میراث ارزندۀ وی در جامعۀ بهائی امروز اشاره میشود.
آئین بهائی دینی نسبتاً جدید است. مؤسس این آئین میرزا حسینعلی نوری (۱۸۹۲- ۱۸۱۷ ) ملقّب به بهاءالله در یک خانوادۀ شریف و خوشنام شیعه در تهران متوّلد شد، و در سال ۱۸۶۳ اعلام نمود که او پیامبر الهی و حامل ظهور جدیدی میباشد که تحقّق پیشگوئیهای ادیان گذشته و هدایت الهی برای عصر نوین است.۱
حضرت بهاءالله در زمانی که رسالت خود را اعلام داشت ده سال بود که بخاطر به چالش کشیدن باورهای مذهبی از سرزمین خویش ایران تبعید شده بود. وی از آن پس تا پایان حیات خود متحمل تبعیدهای متوالی به نقاط دورافتادۀ امپراطوری عثمانی شد و نهایتاً به کیفرگاه عکا در فلسطین سرگون گردید و ۲۴ سال آخر زندگیاش را به عنوان زندانی در خانۀ خود تحت نظر بود. حضرت بهاءالله در سال ۱۸۹۲ عالم فانی را ترک گفت. آرامگاه او در خارج از عکا قرار دارد که زیارتگاه بهائیان است و برای آنان مقدّسترین نقطۀ جهان میباشد.
به حضرت بهاءالله اجازۀ سخنرانی و موعظه کردن علنی، مسافرت و یا تشکیل و هدایت یک جامعه به طور معمول و متعارف داده نمیشد. امّا وی تعالیم دینی خود را در طی چهار دهه ضمن متون فراوان نازل نمود که به صورت کتب، الواح و رسائل ظاهر گشت و مجموعاً آثار مقدّسۀ بهائی را تشکیل میدهد. این آثار به نقاط مختلف راه مییافت، از آنها نسخه برداری میشد و در بین پیروان در ایران و سایر مناطق خاورمیانه، و حتّی هند و برمه و هند شرقی هلند (اندونزی کنونی) توزیع میشد. محور اصلی این تعالیم یگانگی یا وحدت – یعنی وحدت خدا، وحدت دین، و وحدت نوع بشر میباشد.
بر طبق تعالیم حضرت بهاءالله نوع بشر به دوران بلوغ خود نزدیک میشود، دورانی که از علائم مشخصۀ آن شناسائی این حقیقت است که نوع انسان یک موجودیّت است. همۀ افراد بشر اعم از
زن و مرد، سیاه و سفید، غنی و فقیر، مؤمن و غیرمؤمن، همه مساوی و اعضای یک نژاد واحد میباشند، و شایسته است امور بشری در کرۀ زمین به نحوی از نو سازماندهی شود که بازتابی از این حقیقت باشد. این امر مستلزم لغو هر گونه تعّصب، برقراری تساوی حقوق زن و مرد، آموزش و پرورش عمومی، و تشکیل یک اتحّادیۀ جهانی ملل است. این افکار و عقاید با مقایسه با موازین متفکرین پیشرفتۀ غربی در آن زمان بینشی بسیار مدرن و تندرو به نظر میرسید، و در جامعۀ شیعۀ اسلام قرن نوزدهم تقریباً غیرقابل تصوّر بود.
دوران حضرت عبدالبهاء
برای هر جنبش دینی جدید، مرگ بنیانگذار در واقع مرحلهای بحرانی است که با احتمال بروز کشمکش بر سر رهبری، تفرقه بین پیروان، و تحریف پیام اصلی پیامبر همراه میباشد. امّا حضرت بهاءالله با از خود بجای گذاشتن وصیتنامه و میثاقی کتبی، با تعیین پسر ارشد خود، حضرت عبدالبهاء به عنوان رهبر این آئین، و مبیّن مؤّثق و منصوص کلام خود و “مرکز میثاق” او با پیروانش، آئین خود را از خطرهای مذکور حفظ نمودند. مفهوم عهد و میثاق که حضرت بهاءالله با پیروان خود تأسیس نمود، شالودۀ و اساس دینی رهبری آئین بهائی را تشکیل میدهد. بعداً در سایۀ این میثاق، مرجعیّت از حضرت عبدالبهاء به نوادهاش، شوقی افندی و بعد از او به بیتالعدل اعظم منتقل گردید که هیئتی است مرکب از نه نفر که امروزه جامعۀ بهائی را در سراسر جهان اداره مینماید و مقرّ آن در مرکز جهانی بهائی در حیفا واقع در اسرائیل است.
حضرت عبدالبهاء در سال ۱۸۴۴ در تهران متولد شد و هنگامی که پدرش توسط اولیای امور در سیاهچال تهران زندانی شد فقط هشت سال داشت. چندی بعد در حالی که هنوز کودکی بیش نبود مجبور به ترک ایران گردید و به همراه پدر و سایر اعضای خانوادهاش در زمستانی سخت و طاقت فرسا با پای پیاده از طریق کوههای پربرف غرب ایران به بغداد تبعید شد و پس از آن دیگر هرگز امکان بازگشت به وطنش را نیافت. در تمامی طول حیات پدرش ملازم و همراه او و فرزند وفادار و مدافع سرسخت او بود. در آن زمان به عباس افندی شهرت داشت ولی پس از آنکه پدرش عالم فانی را ترک گفت، لقب عبدالبهاء را برای خود انتخاب کرد که به معنی “بندۀ بها” است و با این انتخاب روشن نمود که او دارای مقام روحانی حضرت بهاءالله نیست. در بین بهائیان او به “سرکار آقا” و “مثل اعلی” تعالیم بهائی نیز معروف است.
حضرت عبدالبهاء بعد از درگذشت پدر بزرگوار خود، در حالیکه هنوز زندانی امپراطوری عثمانی و محصور در عکا و حیفا بود در مقام رهبر جامعۀ بهائی نقش ارزشمند و بزرگی ایفا نمود و با مکاتبات وسیع و فراوان با پیروان این آئین، قلوب غمزده آنان را تسلی بخشید. با تشویق و ترغیب خود رشد و توسعۀ جامعۀ بهائی را در خاورمیانه و سایر نقاط موجب گردید. اماکن مقدس بهائی را در اراضی مقدسه حفظ و ترمیم نمود، و از زائرینی که از نقاط مختلف جهان میآمدند استقبال نمود، بخصوص با خدمت به دیگران و از جمله سرکشی و کمک روزانه به مستمندان و محرومان در عکا و حیفا تعالیم عالیۀ این آئین را در عمل جلوه گر ساخت.۲
در سالهای بعد از ۱۹۰۸ که انقلاب ترکان جوان منتهی به آزادی زندانیان سیاسی و مذهبی عثمانی گردید، بهترین نمونۀ رهبری از حضرت عبدالبها به منصۀ ظهور رسید. وی هنگامی که به همراه پدرش در قلعۀ عکا زندانی شد فقط ۲۴ سال داشت، و هنگامی که از زندان آن شهر آزاد گردید ۶۴ سال از عمرش گذشته بود. برای اوّلین بار بود که از زمان تأسیس آئین بهائی، رهبر این آئین از آزادی عمل و ورود به زندگی اجتماعی و انجام رسالت روحانی خود برخوردار میشد. حضرت عبدالبهاء سفر بزرگی را برای انتشار آئین بهائی در جهان غرب آغاز نمود. در طول سه سال، آن حضرت از نه کشور : یعنی مصر، فرانسه، انگلستان، آمریکا، کانادا، آلمان، اطریش، مجارستان و سوئیس دیدن نمود. طولانیترین و پرتلاشترین مرحلۀ این سفرها بازدیداز آمریکای شمالی بود.
قرائن و شواهد اکثراً نشان میداد که حضرت عبدالبهاء برای انجام این وظیفهای که در پیش رو داشت توانائی جسمی لازم را نداشت. “شصت و شش سال از عمر مبارکشان سپری شده، از طفولیّت در تبعید و سرگونی بسر برده، مدرسه ندیده، مدّت چهل سال در اسارت و زندان زیسته، قوای جسمانیشان به تحلیل رفته و با آداب و السنۀ غربی کاملاً ناآشنا بودند.”۳علیرغم این موانع، وی تأثیرات قابل ملاحظهای در این سفر از خود بجای گذاشت. در هر عرضه اجتماعی – “در منازل و نوانخانهها، در کلیساها و کنائس، در پارکها و میادین عمومی، در قطارها و کشتیها، در باشگاهها و انجمنها و در مدارس و دانشگاهها”۴ – سخنرانیهائی ایراد نمودند.
در بارۀ موضوعهای گوناگون از قبیل تساوی حقوق زن و مرد، توافق بین علم و دین، لزوم تعلیم و تربیت عمومی، تحّری حقیقت، وحدت خدا و دین، و خطرهای مادیگردائی صحبت فرمودند. روزنامههای مهم در بارۀ سخنرانیها و فعالیّتهای ایشان گزارشها و مقالات مفصل منتشر کردند. آن حضرت در این سفر با مردمانی از همۀ گروه و طبقات معاشرت نمودند، و با شخصیتهای مهم جامعه و سیاستمداران برجسته، و افرادی چون تئودور روزولت، الکساندر گراهام بل، آندره کارنگی، همچنین با قضات، سفراء، کاشفین، و فعالان اجتماعی ملاقات نمودند؛ امّا با نهایت کوشش موجب تشویق و دلگرمی محرومین اجتماع مانند مردم بیخانمان نیویورک و مؤسسات خیریه چون Bawery Mission نیز شدند. در واقع چنین گزارش شده است که ایشان اشاره کردهاند که سفرشان به غرب برای ملاقات با فقرا بوده نه سلاطین و ثروتمندان.۵ این موضوع را هنگامی عنوان نمودند که سخنگوی مجلس نمایندگان آمریکا از ایشان دعوت به عمل آورد که در اوایل ماه مه ۱۹۱۲ در کنگرۀ آمریکا صحبت کنند، و ایشان این دعوت را به لحاظ آنکه تعّهد کرده بودند که در چهارمین کنفرانس انجمن ملّی پیشبرد سیاه پوستان در شیگاگو صحبت کنند رد نمودند.۶
جمعی از مستمعین سخنرانیهای حضرت عبدالبهاء بهائیان بودند. در سال ۱۸۹۸ اوّلین گروه زائرین غربی آن حضرت را در اراضی مقدّسه ملاقات نمودند و با بازگشت به سرزمین خود پیام آئین جدید را به دیگران رساندند. بدین ترتیب جامعۀ کوچکی تأسیس گردیده بود که اطلاع اعضای آن نسبت به آئین خود محدود بود. در آن زمان فقط تعداد کمی از آثار مقدّسۀ بهائی به زبان انگلیسی یا سایر زبانهای اروپائی ترجمه شده بود. آن گونه رهبری که حضرت عبدالبهاء در طی مسافرتهایشان برای این مؤمنین اوّلیه ارائه دادند تنها در محتوای خطابههای ایشان که تعالیم بهائی را به نحو گسترده معرفی مینمود نبود، بلکه در الگوئی که ایشان از نمونۀ رفتار بهائی در محبت نسبت به همۀ مردم از تمامی نژادها و طبقات و توّجه خاصشان به حال محرومین اجتماع نشان میدادند بروز نمود.
نژاد و نژادپرستی
در طی نه ماهی که حضرت عبدالبهاء در آمریکا بودند، یکی از مواردی که آن حضرت رهبری برجستهای برای یک جامعۀ متنوّع و کثرتگرا از خود نشان دادند کمک به گفتمان نژاد و نژاد پرستی بود. از طریق نظریاتی که در سخنرانیهای عمومی خود ابراز میداشتند، لحن و عباراتی که به کار میبردند، مستمعینی که با آنان سخن میگفتند، و عکسالعمل ایشان در مقابل ضوابط و رسوم اجتماعی درجامعهای که اختلاف نظر بسیار وجود داشت، حضرت عبدالبهاء نمونۀ قدرتمندی از رهبری که در جهت انسجام جامعه گرایش داشت ارائه نمودند.
با توّجه به محوریّت مفهوم وحدت عالم انسانی در تعالیم بهائی، طبیعتاً حضرت عبدالبها بارها در سخنرانیهای خود به بیاساس بودن ماهیّت امتیاز نژادی اشاره نموده بر نیاز به غلبه بر اختلافات نژادی در جامعۀ آمریکا تأکید مینمودند. آن حضرت تفاوتهای نژادی را “وهم محض” توصیف نموده میفرمودند “اختلاف جنس در آفرینش و خلقت الهی نیست” ، زیرا “نوع بشر یکی است کلّ یک جنسند و جمیع سلالۀ یک شخص”.۷ همچنین میفرمایند: “تعصّب مخرّب اساس نوع بشر است از هر قبیل باشد تا آنکه این تعصّبات زائل نگردد ممکن نیست عالم انسانی راحت یابد.”۸ در خطابهای که در “انجمن ملّی پیشرفت مردم سیاه پوست” NAACP ایراد نمودند چنین اعلام داشتند:
“معلوم شد که رنگ و نژاد اهمیّت ندارد. آنکه صورت و مثال الهی است، آنکه مظهر بخششهای خداوندی است، در آستان الهی پذیرفته است، اگر رنگش سفید، سیاه یا قهوهای باشد فرقی نمیکند.”۹(ترجمه به مضمون)
در دانشگاه هوارد در واشنگتن که دانشگاه معروف سیاهان در آمریکا است در مقابل ۱۶۰۰ دانشجو، مقامات دانشگاهی و مهمانان، فرمودند”در پیش خدا سفید و سیاه نیست جمیع رنگها رنگ واحد است … اگر قلب پاک است سفید یا سیاه هیچ لونی ضرر نرساند.”۱۰
در زمانی که اصطلاح نژاد پرستانه “سیاه” عموماً با شرّ و ظلمت مرتبط میشد، حضرت عبدالبهاء مجموعۀ جدیدی از تصاویر و تشبیهات نژادی ارائه دادند و با مقایسۀ مردم سیاه پوست با یاقوت کبود و گلهای بنفشه و رز سیاه، تفاوتهای نژادی را با دید تازهای نگریستند.۱۱ یکی دیگر از ممنوعیتهای نژادی که حضرت عبدالبهاء مستقیماً هدف قرار دادند ازدواج بین نژادها بود. ازدواج بین سیاه و سفید در ۲۵ ایالت از ۴۸ ایالت امریکا غیرقانونی و در سراسر آمریکا از نظر عمومی غیر قابل قبول بود. اظهارات حضرت عبدالبهاء در حمایت از ازدواج بین نژادها در می ۱۹۱۲ در کلیولند تیتر خبری قرار گرفت: “بهائیان وصلت نژادی را تأیید میکنند”. در مقابل شگفتی بسیاری، حضرت عبدالبهاء در سپتامبر ۱۹۱۲ ازدواج دو بهائی، لوئی گریگوری، یک حقوقدان آمریکائی آفریقائی تبار و لوئیز ماتیو، یک زن سفیدپوست انگلیسی، را به نحو مثبتی تشویق نمود. علیرغم همۀ چالشهای موجود در آن جامعه – چنانچه شغل لوئی ایجاب مینمود که وی مرتب به ایالات جنوبی که حضور همسرش لوئیز با او غیرممکن بود رفت و آمد کند– این ازدواج تا چهل سال یعنی تا مرگ لوئی گریگوری ادامه پیدا کرد.۱۲
در هر جا که حضرت عبدالبهاء در گردهم آئی بین نژادها حضور مییافتند، ابراز سرور و خرسندی فراوان مینمودند:
“دیدن سیاه و سفید با هم چقدر زیباست! امیدوارم انشاءالله روزی بیاید که سرخ پوستان را با شما ببینم، و نیز ژاپنیها و سایرین را.”۱۳ (ترجمه به مضمون)
آن حضرت تلاش در جهت جداسازی مردم سیاه پوست و سفید پوست از یکدیگر را به نحو مؤثری خنثی نمودند. در تاریخ ۲۳ آوریل ۱۹۱۲ حضرت عبدالبها به یک مهمانی شام رسمی که به افتخار ایشان در سفارت ایران در واشنگتن ترتیب داده شده بود دعوت شدند. هرچند قبل از صرف شام لوئی گریگوری در سفارت با حضرت عبدالبهاء ملاقات کرده بود، ولی میزبانان از او برای شام دعوت نکردند، زیرا در اجتماع واشنگتن مرسوم نبود که در چنین مراسمی از سیاه پوستان دعوت نمایند. درحالی که آقای گریگوری سعی میکرد که آهسته و بدون جلب توّجه سالن را ترک گوید، حضرت عبدالبهاء صریحاً او را فراخواندند و یک صندلی در سر میز شام در طرف راست خود برای او تعیین نمودند.۱۴
در اواخر اقامت حضرت عبدالبهاء در آمریکا، یک مهمانی شام برای خداحافظی در تالار بزرگ “گریت نورترن هتل” در نیویورگ به افتخار ایشان ترتیب داده شد. نقل شده است که صاحب هتل از پذیرفتن مهمانان سیاه پوست اجتناب نمود و اظهار داشت: “اگر مردم ببینند یک نفر سیاه پوست وارد هتل من شده است، هیچ فرد محترمی دیگر پا به هتل من نخواهد گذاشت و کسب و کار من بر باد خواهد رفت.”۱۵ شب بعد حضرت عبدالبهاء یک مهمانی شام برای آن مهمانانی که در هتل پذیرفته نشدند در یک منزل خصوصی ترتیب دادند. این مهمانی نه فقط یک گرد همآئی بین نژادی بود، بلکه میزبانان سفیدپوست از سیاه پوستان پذیرائی مینمودند.
بهائیان اوّلیۀ آمریکا در مسئلۀ نژادی تماماً متّحد نبودند. مثلاً در مورد اینکه در جلسات بهائی سیاه و سفید از هم جدا باشند نظرات مختلفی بود. از جمله میراث ارزندۀ حضرت عبدالبهاء در جامعۀ آمریکا – که تا زمان حاضر ادامه داشته و بدون شکّ در آینده هم ادامه خواهد داشت– این بود که جامعۀ بهائی آمریکا قویاً طرفدار وحدت نژادی شد. کسانی که هرگز قبل از آن در چنین مسائلی وارد نشده بودند، در طی چند سال اقدام به تشکیل کنفرانسهای اتّحاد ادیان در سطح ملّی نمودند. نژادپرستی امروزه هنوز هم جزو مسائل مهم برای جامعۀ بهائی آمریکا میباشد. محفل ملّی این کشور نژادپرستی را به عنوان “پرچالشترین مسئلهای که آمریکا با آن روبروست” توصیف کرده است.۱۶
حقوق زنان
موضوع دیگری که حضرت عبدالبهاء در ضمن سفرهای خود در ایالات متّحدۀ آمریکا به عنوان جنبۀ متفاوتی از کثرتگرائی در بارۀ آن به کرّات صحبت فرمودند تساوی اساسی زن و مرد و نیاز به جبران رفتار غیرعادلانهای که در گذشته بر زنان تحمیل شده بود به منظور پیامدهای اجتماعی بهتر برای همه میباشد.
در زمان مسافرتهای حضرت عبدالبهاء، جنبش حقّ رأی زنان هم در ایالات متّحده و هم در اروپا فعّال و پرطنین شده بود. تا سال ۱۹۱۲ این تلاش به هیچوجه توفیقی حاصل ننموده بود. زنان آمریکا تا هشت سال بعد، یعنی تا پس از تصویب متمم نوزدهم قانون اساسی، نتوانستند حقّ رأی کسب نمایند. حتّی قبل از ورود حضرت عبدالبهاء به آمریکا، روزنامه نگاران آمریکائی نظر حضرت عبدالبهاء را در بارۀ این مسئلۀ بحثانگیز جویا شدند. هنگامی که در بندر نیویرک هنوز از کشتی پیاده نشده بودند در پاسخ به سئوال یکی از خبرنگارن چنین اظهار داشتند: “هواداران مدرن حق رأی زنان برای آنچه که حقّ است و باید باشد مبارزه میکنند”۱۷ (ترجمه به مضمون)
حضرت عبدالبهاء در سخنرانیهای خود در مقابل جمعیت بسیاری در سراسر آمریکا، غالباً به تعالیم حضرت بهاءالله در بارۀ تساوی اساسی بین زن و مرد که آن را به عنوان “یک حقیقت مسلم”۱۸ (ترجمه به مضمون) توصیف مینمودند اشاره میکردند. درست همانگونه که استدلال میکردند که تفاوتهای نژادی تصوّری و مصنوعی است، تأکید مینمودند که “در نظر خدا هیچ فرقی بین زن و مرد نیست”، (ترجمه به مضمون ) “در پیشگاه خدا جنسیّت مطرح نیست”۱۹ (ترجمه به مضمون) همچنین اشاره مینمایند که ” قبول و اعمال اختلافی که خداوند در خلقت منظور ننموده ناشی از نادانی و خرافات است.”۲۰ (ترجمه به مضمون)
حضرت عبدالبهاء با اشاره به تصوّرات بیاساسی که زیر بنای مخالفت با حقّ رأی زنان را تشکیل میداد تدریجاً بیاعتباری این مخالفتها را محرز نمودند. در خطابهای که در تاریخ ۲۰ می ۱۹۱۲ در مجمعی که در مورد حقّ رأی زنان در نیویورک تشکیل شده بود ایراد فرمودند، ضعف و ناتوانی زنان را “وهم محض” خوانده تأکید نمودند: “هر دو [جنس] بشرند، به هر دو استعداد و درایت اعطاء شده و هر دو فضائل عالم انسانی را مجسمّ میسازند. در همۀ قوا و وظائف بشری شریک و مساویند.”۲۱ (ترجمه به مضمون) در موقعیتی دیگر که در “بوستون” سخنرانی میکردند تئوری معاصر را که مردان را برتر از زنان میداند چون مغزشان بزرگتر و سنگینتر است به عنوان “استدلالی سست و غلط” رد فرموده اشاره نمودند که “مغز کوچک اغلب همراه با هوش برتر بوده است و کسانی که نادان، حتّی احمق بودهاند مغز بزرگ داشتهاند.”۲۲ (ترجمه به مضمون)
ولی توّجه ایشان از حقّ رأی زنان در انتخابات بسی فراتر رفته است. آن حضرت استدلال مینمایند که زنان باید بتوانند استعداهای خود را به منصۀ ظهور رسانند و “بطور کامل و به نحو مساوی در امور جهان مشارکت نمایند” (ترجمه به مضمون )، میفرمایند این نه فقط رعایت عدالت در مورد زنان است بلکه بطور کلی برای پیشرفت بشریت ضروری است. همچنین تأکید مینمایند که “اگر زنان در ادارۀ امور بشری مشارکت ننمایند، امور هرگز کامل و به حد کمال نخواهد بود.”۲۳ (ترجمه به مضمون) خطاب به فدراسیون انجمنهای زنان در شیکاگو در ۲ می ۱۹۱۲ چنین بیان میدارند:
“و بار دیگر تأکید میشود که تا مادام که زن و مرد مساوات را نشناسند و نپذیرند پیشرفت اجتماعی و سیاسی نه در اینجا و نه در هیچ جای دیگر ممکن نیست. زیرا عالم انسانی از دو قسمت یا دو عضو تشکیل شده ، یکی زن و دیگری مرد. تا وقتی که این دو عضو در قدرت مساوی نشوند، وحدت عالم انسانی تأسیس نگردد و رضایت و سعادت بشری تحقّق نپذیرد.”۲۴ (ترجمه به مضمون)
حضرت عبدالبهاء استدلال مینمایند که با فراهم آوردن امکانات تحصیلی مساوی با مردان برای زنان تساوی کامل تحقّق می پذیرد. “تفاوت بین زن و مرد از نظر توانائی و لیاقت کاملاً به امکانات آموزشی مربوط است. تا کنون زن از حقّ و امتیاز پیشرفت مساوی با مرد برخوردار نبوده است. اگر به او امکانات مساوی اعطا شود شکّی نیست که نظیر مرد خواهد بود.”۲۵ (ترجمه به مضمون) در سخنان خود خطاب به فدراسیون انجمنهای زنان اشاره مینمایند: “تنها چاره آموزش و امکانات است… زن که قبلاً محروم بوده است حال باید به او امکانات مساوی با مرد برای آموزش و تعلیم داده شود. هیچ تفاوتی در آموزش نباید باشد.”۲۶ (ترجمه به مضمون) “در واقع آموزش زنان حتّی ضروریتر و مهمتر از مردان است”۲۷ (ترجمه به مضمون )
حضرت عبدالبهاء همانگونه که در مقابل ضوابط اجتماعی ایستادگی نموده و لوئی گریگوری، آمریکائی آفریقائی تبار را بر میگزینند و مورد احترام قرار میدهند، با واگذاری وظائف مهم رهبری به زنان، قول خود را در تساوی جنسی به عمل در میآورند. در واقع وقتی از ایشان سئوال شد که در این دین جدید زن یا مرد کدامیک بیشتر کمک خواهند نمود، پاسخ دادند که در غرب زنان بیشترین خدمت را خواهند نمود.۲۸ در بین زنان بسیاری که هوادار آن حضرت بودند کورین ترو Corinne True بود که در فوریه ۱۹۰۷ در فلسطین به زیارت آن حضرت نائل شده بود. حضرت عبدالبها که قبلاً این زن را برای ساختمان مشرق الاذکار (معبد بهائی) شیکاگو تأئید نموده بودند، در این دیدار اقدامات بعدی را که باید انجام شود با خانم ترو در میان گذاشتند. بزودی پس از آن هنگامی که یک هیئت سه نفره از مردان از شیکاگو به حضور ایشان آمدند تا رسماً در بارۀ (نقشه مشرق الاذکار) مذاکره نمایند، آن حضرت به سادگی به آنان فرمودند “وقتی به آمریکا برگشتید با خانم ترو مشورت نمائید، من دستورات کامل را در این مورد به او دادهام.” این مردان در عین حال که از شنیدن این حرف تکان خورده بودند ولی چارهای جز اطاعت نداشتند.۲۹ خانم ترو سرانجام به عضویت اوّلین هیئت اجرائی معبد بهائی انتخاب شد که تحت عنوان “اتحّاد مشرق الاذکار” برای هماهنگ نمودن امور ساختمانی مشرق الاذکار تشکیل گردید و سالها برای یافتن زمین مناسب و تأمین پول لازم برای آن بنای رفیعالشأن خدمت نمود. هنگامی که حضرت عبدالبهاء در ماه می ۱۹۱۲ برای نصب سنگ زاویۀ این بنا به شیکاگو مسافرت نمودند، و اولین کلنگ بنا را به زمین زدند، پیشنهاد این بانوی گرامی را که نفر بعدی برای زدن کلنگ یک زن باشد پذیرفتند.۳۰
چنین نمونههای عملی نمادینی اثر قدرتمندی دارد. سرمشقها و رهنمودهای حضرت عبدالبهاء که در طی سفر آن حضرت به آمریکا ارائه گردید به مباحثۀ طویل المدت در جامعۀ بهائی آمریکا در بارۀ اینکه آیا زنان باید به عنوان عضو مؤسسات انتخابی در کنار مردان خدمت کنند خاتمه داد. از آن زمان به بعد زن و مرد به عنوان اعضای مساوی همۀ تشکیلات بهائی در امریکا انتخاب میشدند. همانند مسئلۀ نژادی، یکی از نشانههای تداوم این میراث، تأکیدی است که جامعۀ بهائی آمریکا امروزه بر حمایت از پیشبرد مقام زن و تساوی جنسی میگذارد، اقدامی که شامل ابتکاراتی برای مقابله با خشونت علیه زنان، ترویج حقوق انسانی زنان، و تأکید بر اهمیت آموزش و پرورش دختران میباشد.۳۱
رهبری و طرز ادارۀ اجتماع
حضرت عبدالبهاء طرفدار انتخاب دموکراتیک دولت بودند. در سال ۱۸۷۵ در نامۀ سرگشادهای خطاب به مردم و حکومت ایران مینویسند: “تشکیل مجالس و تأسیس محافل مشورت اساس متین و بنیان رزین عالم سیاست است” (رسالۀ مدنیه) – گرچه فوائد این مجالس نهایتاً بستگی به صفات اخلاقی نمایندگان منتخب دارد.۳۲ با توّجه به اینکه سفر حضرت عبدالبها به آمریکا در طی سال انتخابات ریاست جمهوری واقع شد، ممکن است از ایشان انتظار میرفته که در بارۀ مبارزات پرشور انتخاباتی نظر دهند، ولی آن حضرت از این کار خودداری نمودند، شاید به لحاظ آنکه مشاجرات سیاسی و کشمکش را مردود میشمردند.۳۳ امّا صفاتی را که رئیس جمهور باید دارا باشد برشمردند:
“رئیس جمهور باید فردی باشد که مصرّ بر کسب این مقام نبوده از فکر اسم و رسم آزاد باشد؛ بلکه باید بگوید “من شایسته و درخور این مقام نیستم و قادر به حمل این بار سنگین نمیباشم.” چنین اشخاصی شایستۀ مقام ریاست جمهوری هستند. اگر هدف ترویج خیر عموم است، بنابراین رئیس جمهور باید خیرخواه همه باشد نه خواهان منافع خود. امّا اگر هدف پیشبرد منافع شخصی است بنابراین این مقام مضرّ به حال بشریّت است.”۳۴ (ترجمۀ به مضمون)
واژۀ “رهبری” فقط یکبار در مجلدات جمعآوری شدۀ خطابات حضرت عبدالبهاء که در طی سفرهای آن حضرت به آمریکا و کانادا ایراد فرمودند آمده است. و آن اشاره به “رهبری و تربیت الهی، آن چوپان حقیقی” است.۳۵ (ترجمه به مضمون) در عین حال که ایشان در بارۀ رهبری بیان زیادی ندارند، امّا به کرّات در بارۀ اهمیّت تحرّی حقیقت برای فرد صحبت فرموده و اشاره نمودهاند که انسان “نباید از هیچ نفسی تقلید یا پیروی کورکورانه نماید.”۳۶ (ترجمه به مضمون) حضرت عبدالبهاء تأکید مینمودند که انسان نباید باچشم دیگران ببیند و با گوش دیگران بشنود و با مغز دیگران درک کند، میفرمایند “هر وجود انسانی در خلقت الهی دارای استعداد، قدرت، و مسئولیّت فردی است”.۳۷ در این بیانات میتوان بطور ظریف و ملایم، رد و انکار الگوهای سلطهجویانۀ رهبری و قدرت را بخصوص در ارتباط با مذهب ملاحظه نمود.
در مورد الگوی رهبری در جامعۀ بهائی، حضرت بهاءالله کاملاً روشن فرمودهاند که هیچگونه کشیش و یا رهبر روحانی در آئین بهائی وجود ندارد. شوراهای منتخب به جای رهبران فردی، امور جامعه را اداره میکنند. حضرت بهاءالله در کتاب اقدس برای تأسیس این “بیوت عدل” در هر شهر راهنمائی فرموده و تصریح نمودهاند که اعضاء موظفند “یشاورا فی مصالح العباد لوجه الله”.۳۸ (ترجمۀ مضمون بیان: به خاطر خدا در مصالح مردم مشورت نمایند) بغیر از مرکز میثاق که تعیین گردیدهاند، در آئین بهائی هیچ فردی با اختیارات شخصی وجود ندارد.
حضرت عبدالبهاء در طی سفر خود به آمریکا خصوصیات روند خاصّ تصمیمگیری با رأی اکثریت را که این شوراها باید از آن استفاده نمایند شرح دادهاند. آن حضرت مشورت بهائی را به عنوان “کنفرانس روحانی و نه فقط ابراز نظریات شخصی” توصیف نمودهاند. همچنین تأکید مینمایند که مقصد از مشورت تحرّی حقیقت بوده است. در یک گردهمائی در شیکاگو توضیح میدهند که “کسی که نظری ابراز میدارد نباید آن را با قاطعیّت به عنوان صحیح و درست مطرح کند بلکه به عنوان مشارکت در اتفاق آراء ارائه دهد.” (ترجمه به مضمون) آن حضرت اشاره مینمایند که حقیقت از طریق در نظر گرفتن دقیق همۀ نظرها آشکار میگردد، به شرط آنکه کسانی که در مشورت شرکت دارند خودسرانه به عقاید و نظریات خود متمسک نباشند و گرایش و جوّ حاکم بر مشورت مبتنی بر محبّت باشد.۳۹ (ترجمه به مضمون) ضمن صحبت در جمع دیگری، در ارتباط با جلسات محفل بهائی در نیویورک چنین بیان نمودهاند:
“در بحث و مشورت بدون گرایش داشتن به عقاید خود، ناظر به واقعیّت باشید. هیچکس نباید با قاطعیّت بر نظر خود پافشاری نماید، بلکه هر کس باید با نهایت محبّت و شفقت تحرّی حقیقت نماید. در بارۀ هر موضوعی مشورت نمائید و وقتی کسی نقطه نظر خود را در بارۀ واقعیّت بیان میدارد، آن برای همه قابل قبول خواهد بود.”۴۰ (ترجمه به مضمون)
بعد از وفات حضرت عبدالبهاء در سال ۱۹۲۱، جانشین منتخب آن حضرت به عنوان مرکز میثاق، نوۀ ایشان شوقی افندی بر تأسیس سیستماتیک محافل روحانی در سطوح محلّی و ملّی با انتخابات سالیانه تأکید بسیار نمود. همانگونه که حضرت عبدالبهاء لقب “عبد” و خادم را برای خود انتخاب نمودند، به همین نحو از اعضای این محافل انتظار میرود که نقش خود را خدمت به دیگران بدانند:
“وظیفۀ آنها نه تحمیل عقیده بلکه مشورت است، مشورت نه فقط در بین خودشان بلکه تا حدّ امکان با احبّائی که نمایندگی آنان را دارند … هرگز نباید تصوّر کنند که از نظر قابلیّت و شایستگی ذاتاً برتر از دیگران و زیب پیکر امر الهی و تنها مروج تعالیم و اصولش میباشند. باید وظائف خود را با نهایت تواضع و مجهودات خود را با بیطرفی، و حسّ عدالت و وظیفه شناسی، خلوص و فروتنی، و تعّهد کامل نسبت به سعادت و مصالح احبّا، و امر الهی و جامعۀ بشری انجام دهند تا نه فقط اعتماد و حمایت حقیقی، بلکه احترام و محبّت واقعی کسانی را که باید به آنها خدمت کنند جلب نمایند.”۴۱ (ترجمه به مضمون)
هنگامی که شوقی افندی در سال ۱۹۵۷ وفات یافت، هیچ جانشینی برای خود تعیین ننمود بلکه راه را برای انتخاب هیئت بینالمللی اداره کننده جامعه بهائی که به بیتالعدل اعظم معروف است و تأسیس آن را حضرت بهاءالله مقرر فرموده بودند هموار نموده بود. امروزه این هیئت که نه نفر اعضای آن هر پنج سال یکبار انتخاب میشوند در رأس دیانت بهائی قرار دارد و جامعۀ جهانی بهائی را با رهبری جمعی اداره مینماید. این هیئت در مورد موضوعهائی که در آثار مقدّسۀ بهائی به طور خاصّ ذکر نشده اختیار قانونگذاری دارد و بدین ترتیب جامعۀ بهائی را قادر میسازد تا به نیازهای یک جهان در حال تحّول پاسخ گوید. مانند سایر مؤسسات بهائی منتخب، تصمیمات این هیئت جمعی و از طریق فرایند مشورت میباشد.
سخن پایانی
حضرت عبدالبهاء برای بهائیان مَثَل اعلی و نمونۀ کاملی از چگونگی حیات بهائی بود. بیتالعدل اعظم به بهائیان توصیه مینمایند که “ مَثَل اعلای مولای حنون را نصبالعین خود سازید و آن را … راهنمای خویش قرار دهید.”۴۲ آن حضرت برای بهائیان نمونۀ نقش یک رهبر خادم را در یک جامعۀ متنوع و کثرت گرا ارائه نمودند. رهبری آن حضرت از مرزهای جامعۀ بهائی بسیار فراتر رفته همۀ قشرهای اجتماع را در برگرفت تا جائی که تعالیم بهائی در بارۀ موضوعهائی مانند برابری نژادی و جنسی به تدریج به صورت حقایقی پذیرفته شده درآمد. خدمت نمونهای که آن حضرت با محبّت و جامعیّت ارائه نمودند سرمشقی نیرومند و الهام بخش برای بهائیان در دوران معاصر است و به عنوان الگوی ارزشمندی از رهبری به اجتماع بزرگ بشری ارائه میگردد.
شرح ذیل خصوصیاتی را از حضرت عبدالبهاء توصیف میکند که در بین رهبران ادیان بزرگ دیگر مشترک میباشد و نمایانگر بعضی از اصول کلّی رهبری حقیقی دینی است:
“آن طلعت نورا به نحوی خستگیناپذیر در هر فضای اجتماعی . . . به ابلاغ و انتشار تعالیم مبارک اقدام نمود و با قاطعیّت کامل ولی با شیوهای بینهایت آرام و متین به دفاع از حقایق پرداخته اصول و مبادی الهیّه را بر طبق مقتضیات این عصر تشریح فرمود. آن حضرت بدون ادنی فرق و تمایزی و به مقتضای نیاز افراد، برای همگان . . . پیک محبّت، سرچشمۀ حکمت و مایۀ تسلّی و راحت بود. همچنان که قلوبشان را به اهتزاز میآورد، فرضیّاتشان را زیر سؤال برده به دیدگاهشان جهت جدیدی میبخشید و آگاهی آنان را وسعت داده قوایشان را در مصالح عالم انسانی متمرکز میساخت. هیکل اطهر قولاً و عملاً، چنان همگان را مورد محبّت و شفقت و جود و کرم خود قرار میداد که قلوب به کلّی تقلیب میشد و هیچکس از حضور مبارک محروم بازنمیگشت.”۴۳
یادداشت ها
۱– For an introduction to the Bahá’í Faith see Peter Smith, An Introduction to the Bahá’í Faith, Cambridge University Press, Cambridge, 2008.
۲- برای شرح زندگی او نگاه کنید به حسن موقر بالیوزی، ‘Abdu’l-Bahá ، جورج رنالد، آکسفورد، ۱۹۷۱ .
۳- ترجمۀ پیام ۲۹ اوت ۲۰۱۰ بیتالعدل اعظم، از مرکز جهانی بهائی.
۴- ترجمۀ پیام ۲۱ آپریل ۲۰۱۱ بیتالعدل اعظم، از مرکز جهانی بهائی.
۵- بالیوزی، ‘Abdu’l-Bahá ، ص ۳۷۰.
۶– ۲۳۹ Days in America: A Social Media Documentary, ۲۰۱۲, day 17, http://239days.com (accessed 8 April 2013).
۷- خطابات حضرت عبدالبهاء جلد دوّم، ص ۶۲ .
۸- خطابات حضرت عبدالبهاء جلد دوّم، ص ۱۴۷ .
۹- ترجمۀ مضمون بیان از خطابات حضرت عبدالبها در آمریکا نقل در The Promulgation of Universal Peace ، ص ۷۰ .
۱۰- خطابات حضرت عبدالبهاء جلد دوّم صص ۴۰- ۳۹ .
۱۱- ۲۳۹ Days, day 13.
۱۲- ۲۳۹ Days, day 170 .
۱۳- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۱۰ نوامبر ۱۹۱۲ ) نقل در Promulgation ، ص ۴۲۸ .
۱۴- ۲۳۹ Days, day 14 .
۱۵- ۲۳۹ Days, day 225 .
۱۶- http://www.bahai.us/social-action/race-unity/ (accessed on 19 September 2013).
۱۷- ۲۳۹ Days, day 1.
۱۸- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲ می ۱۹۱۲ ) نقل در Promulgation ، ص ۷۴ .
۱۹- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲۵ اکتبر ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۱۳۳ و ۳۷۴ .
۲۰ – ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲۰ می ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۷۶ .
۲۱- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها نقل در Promulgation ، ص ۱۳۵ .
۲۲- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲۶ آگست ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص۲۸۳ .
۲۳- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲۰ می ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۱۳۴ .
۲۴- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲ می ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۷۷ .
۲۵- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲۰ می ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۱۳۵ .
۲۶- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲ می ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۷۶ .
۲۷- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها، نقل در Promulgation ، ص ۱۳۳ .
۲۸– حضرت عبدالبها، Promulgation ، ص ۱۷۰ .
۲۹- ۲۳۹ Days, day 22 .
۳۰- ۲۳۹ Days, day 21.
۳۱- http://www.bahai.us/social-action/advancement-of-women (accessed on 19 September 2013).
۳۲- عبدالبهاء، رسالۀ مدنیه، ص ۲۲ .
۳۳- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها، نقل در Promulgation ، ص ۷۲ .
۳۴- ۲۳۹ Days, day 15 .
۳۵- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ (مورخ ۲۴ آوریل ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۵۷ .
۳۶- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ (مورخ ۲۹ اوت ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۲۹۱ .
۳۷- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ (مورخ ۲۹ اوت ۱۹۱۲) نقل در Promulgation .ص ۲۹۳ .
۳۸– حضرت بهاءالله، کتاب اقدس بند ۳۰ .
۳۹- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۲ می ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۳- ۷۲ .
۴۰- ترجمه مضمون بیان از خطابۀ حضرت عبدالبها (مورخ ۱۱ ژوئن ۱۹۱۲) نقل در Promulgation ، ص ۱۸۳ .
۴۱- ترجمه مضمون بیان شوقی افندی، نقل در Bahá’í Administration ، ص ۶۴ .
۴۲- ترجمهای از پیام بیت العدل اعظم خطاب به بهائیان جهان، رضوان ۲۰۱۱ ، از مرکز جهانی بهائی .
۴۳- ترجمهای از پیام بیت العدل اعظم خطاب به بهائیان جهان، رضوان ۲۰۱۱ ، از مرکز جهانی بهائی .