نو آوری ها در ظهور حضرت باب

نو آوری ها در ظهور حضرت باب

(از دیدگاه بهائی)

آرمین اشراقی


پیشگفتار

امروزه لفظ "تجدد" بیشتر مرادف با مودرنیسم و در ارتباط با تفکّرات معیّنی ذکر می گردد مثل سکولاریزم, پیشرفت علم و صنعت, مظاهر تمدّن غرب و غیره. اما چنین مقولاتی در آثار حضرت باب کمتر مورد توجه قرار گرفته اند. بدین جهت این مقاله به بحث و تحقیق درباره اصل معنای کلمه| تجدد یعنی «نوآوری» یا «از نو گردیدن» می پردازد و به برخی از نوآوریهای دیانت بابی اشاره می نماید.

برخی از احکام در بیان فارسی و سایر آثار بابی از دیدگاه امروزه نا متعارف به نظر می رسند و شاید این شبهه را ایجاد کنند که از خرافات و افکار عقب مانده سرچشمه گرفته باشند, مانند احکام مربوط به ترکیب طلسمات و هیاکل و دوایر و یا ذکر آیات به عدد معینی و یا ساختن ابنیه بر مبنای عدد نوزده یا امر به ازدواج فرزندان خود در سن یازده سالگی[۱] و غیره. فهم و درک مقصود اصلی احکام دوره| بابی با توجه به آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امر الله میسر می گردد. اگر چه دیانت بابی آئینی است مستقل و صاحب پیغمبر و کتب مقدسه و شریعت و احکام جدید در همه| موارد اعمّ از عبادات و معاملات و امور اجتماعی. ولی در عین حال با دیانت بهائی مرتبط است و تفکیک کامل این دو دیانت از همدیگر غیر ممکن. به این دلیل در این مقاله برای شرح موضوع تجدد در آثار حضرت باب باید آثار بهائی نیز مورد استفاده قرار گیرند.

در بخش اول به بعضی از تعلیمات و اصول عقائد و الاهیات بابی اشاره می گردد تا مفهوم «نوآوری» در آثار حضرت باب روشن گردد, و سپس به شرح بعضی از احکام می پردازد.

 

نوآوری ها در اصول عقاید و الاهیات

بین مفهوم تجدّد در آثار حضرت باب و نظریه| اغلب گروههای مذهبی و اصلاح طلبان و متجددان, چه در سابق و چه در زمان معاصر اختلافات اساسی مشاهده می شود. در تفکرات اکثر جنبشهای مذهبی اگر چه مقصود نوآوری و تجدد است ولی بیشتر سعی آنها در این است که نو آوری را به نحوی بازگشت به اصل جلوه دهند. این امر به خصوص نزد گروههای اسلامی به چشم می خورد. امروزه سخنی از نسخ احکام اسلامی حتی بین روشنفکران و اصلاح طلبان نیست, بلکه سعی آنها  "بازگشت به اصل اسلام" می باشد. روح الله خمینی که با آوردن «ولایت فقیه» فی الواقع با سنت ۱۰۰۰ ساله| علمای شیعه برید در کتاب خود به نام حکومت اسلامی سعی نموده اهداف خود را با قرآن و احادیث منطبق سازد و نشان دهد که تنها تفکّر خود او متکی بر اصول ۱۰۰۰ساله| اسلامی می باشد. علی شریعتی که امروزه به عنوان متجدّد و رفورمیست معروف است معتقد بود که باید با «تشیّع صفوی» برید و رو به اصل تشیّع, که آن را "تشیّع علوی" می نامید, آورد. "تشیع صفوی" به نظر او نوعی ارتداد از روح اسلام بود. در بین یهودیان, مسیحیان و مسلمانان به طور کلّی اعتقاد بر آن است که در ظهور موعود قوانین جدیدی وضع نمی شود بلکه مردم به اصل شریعه الله باز خواهند گردید. مثلاً گروه احمدیه یا قادیانیه که مؤسس آن در اواخر قرن نوزدهم ادّعای مهدویت و مسیحیت نموده می گوید که مردم در قرون گذشته از اصل قرآن منحرف شده اند و اکنون باید مجدداً به آن سو هدایت شوند. البته به هیچ وجه قائل به آن نیستند که مهدی کتاب یا شریعتی جدید باید وضع نماید. قابل توجّه است که در اسلام کلمه| «بدعه» یعنی نوآوری از بزرگترین گناه ها و بدعت گذار جزو مرتدّین به حساب می آید که جرم آن قتل است. این نظر مبنی بر این اعتقاد است که اسلام کاملترین ادیان است و هر نوع اضافه یا کم کردن از آن از تحریف غیر مجاز به شمار می آید. مثلاً جنبشی تندرو به اسم «سلفیون» موجود است که به نظر آنها عصر رسول الله عصر ذهبی امت اسلام بود و تمام امور امت بل تمام دنیا باید به روشی که ۱۴۰۰ پیش توسط رسول الله معمول بوده اداره گردد. این اشخاص سعی دارند طرز لباس پوشیدن و ریش گذاشتن و حتی زبان سخن را با رسوم آن زمان تطابق دهند. امثال این گروه ها در سایر ادیان به خصوص در یهودیت نیز مشاهده می شوند.

 این چند نمونه نشان دهنده| این مطلب است که در اغلب جنبشهای مذهبی اگر چه هدف آنها نوآوری باشد ولی چون به دلایل مختلف نمی توانند با سنّتهای خود ببرند نهایتاً نگاهشان دائم به گذشته است, و بدین دلیل نوآوریِ اسّاسی با داشتن چنین تفکراتی امری است نا شدنی.

بر خلاف آنچه که ذکر شد در دیانت بابی تجدّد به معنی اخصّ کلمه دیده می شود. همآن طوری که از منابع تاریخی و روایتهای شفاهی بر می آید حضرت باب از ابتدا و حتی قبل از بعثتشان دارای شخصیتی راسخ و عزمی خلل ناپذیر بوده اند. نسبت به بعضی از آداب و رسوم قدیمی نه فقط نظر مثبتی نداشته اند بلکه از رعایت حتی ظاهری آنها نیز خودداری می فرمودند و در بعضی موارد هم صریحاً با آنها مخالفت می کردند. به عنوان نمونه می توان به این بیانات شفاهی اشاره نمود که به حضرت عبدالبهاء نسبت داده می شود:  

«حضرت اعلی در ایّام توقّفشان در بوشهر کارهای غریب می کردند وشالوده| بی حسابی مردم را به کلّی خراب کردند. مثلاً تُجار بوشهری رسمی داشتندکه بعد ازختم هر معامله ای دروقت ردّ و بدل وجه قبض تخفیف می خواستند وآن را "دَبّه "می گفتند ومبلغی از فروشنده| کالا می گرفتند.آمدند خدمت حضرت معامله| نیلی کردند ومبلغ گزافی خرید کردند. پس ازخاتمه| معامله که نیلها را به حجره| خودشان انتقال دادند نوبت به پرداخت وجه شد.آمدند دبّه نمایند حضرت قبول نفرمودند وفرمودند: " معامله کرده اید, صیغه خوانده اید, عمل تمام شده و من تخفیف نمی دهم." اصرار کردند, فرمودند: "مطلب همان است که گفتم."گفتند: "رسم مملکت است." فرمودند: "خیلی ازاین رسوم غلط عنقریب تغییر می کند."... عرض کردند: "جنس خریده شده وحمل به حجره| ماشده. اگر عودت داده شود اسباب بی اعتباری مافراهم خواهد شد." فرمودند: "مختارید قبول کنید و دبّه ننمائید." باز عرض کردند: "رسم مملکت است." فرمودند: "این رسم را موقوف می کنم."…خیلی ازآداب سخیفه| آنها را درایّام تجارت بوشهر ترک دادند...طولی نکشید یکی ازخالوهای مبارک آمدند بوشهرهمان تجار آمدند به خالوی حضرت شکایت کردند که شماایشان را نصیحت کنید که چرا به میل مردم راه نمی روند ورسم معمول را به هم می زنند.خال مبارک به حضرت اعلی فرمودند رعایت احوال مردم ورسوم بلدی را بفرمائید. فرمودند حالا هم هرگاه بخواهند معامله کنند, بعد دبّه نمایند باز قبول نخواهم کرد…»[۲]

مؤمنین ادیان گذشته دارای این اعتقاد هستند که خدا دنیا را آفرید و سپس پیامبران خود را جهت تعلیم و تربیت بشریت فرستاد. به نظر آنها سلسله| مرسلین با تأسیس آئینی که وضع کرده و رسالت خلق خود را به انتها رسانده, یعنی در یهودیت موسی و در مسیحیت عیسی و در اسلام محمد را آخرین فرستاده| خدا می دانند. اعتقاد بر این است که با آمدن آخرین فرستاده دنیا به مرحله| بلوغ و کمال رسیده و دیگر تعالیم جدیدی لازم نخواهد بود. موعودی که قبل از روز قیامت می آید فقط وظیفه| او از طرف خداوند زنده کردن شریعت قبلی و پیروز کردن پیروان دین حقّ است. و به هیچ وجه دارای احکام و کتاب جدیدی نخواهد بود و شریعت موجود را تغییر نخواهد داد. زیرا بعد از ظهور او میزان مشخّص می شودو دنیا به انتها خواهد رسید. اگر چه در بعضی روایات و پیشگوئیها در ادیان نامبرده اشاراتی شده به این مطلب شده است, که موعود با کتاب آسمانی جدیدی خواهد آمد, ولی در عین حال روایات چند برابر موجود هست که گویای عکس این مطلب هستند. در طول تاریخ تفکرات شیعه گری اشخاصی بوده اند که اعتقاد به ظهور جدیدی در آینده داشته اند, به خصوص در بین اهل تصوّف و برخی از طرفداران مکتب اشراق و نهایتاً در بین عدّه ای از پیروان مکتب شیخی چنین تفکری دیده می شود. ولی در دیانت بابی است که این اعتقاد برای نخستین بار به صراحت کامل مطرح می گردد. فی الواقع دیانت بابی اولین آئینی است که تجدد مداوم جزو تعالیم بلکه در ذات اصول آن نهفته است.

 

ا- آثار اوّلیّه

در مراحل اوّلیه| ظهور حضرت باب هنوز به صراحت مطلبی مربوط به تجدد ن بیان نمی فرمایند. زیرا در آثار اوّلیه هنوز مطالب کاملاً اسلامی و اعتقاد تامّ نه فقط به ائمّه بلکه حتی به ابواب اربعه, نقبا و نجبا را اعلام می فرمودند.[۳] البته در آثار حضرت باب نیز تفکّراتی دیده می شود که فی الواقع خود نوآوری هائی در عالم شیعه گری بوده اند. مثلاً حضرت باب مطلب رکن رابع که جزو تعالیم جدید مکتب شیخیه بود و آداب مخصوص زیارت ائمه| آن مکتب را مورد تأیید و تأکید قرار می دادند.[۴] 

در بعضی موارد حضرت باب در همآن مرحله| نخست اظهار امرشان, اگر چه ظاهراً احکام فرقان را رعایت می فرمودند و نسخ آن را غیر مجاز می دانستند, ولی در عین حال بعضی از بیاناتشان گویای آن بوده که تمام امور دنیا عنقریب تغییر خواهند یافت. مثلاً در سبک آثارشان مواردی یافت می شود که با طرز نوشتجات سایرین و با قواعد رایج زبانهای فارسی و عربی مغایرت داشت. مخالفین این مطلب را مورد انتقاد قرار داده اند ولی حضرت باب قواعدی را, که در گذشته بر زبان حاکم بوده اند «القواعد الشیطانیه»[۵] می نامند و تصریح می فرمایند که آن قواعد و بندها توسط ایشان از زبان برداشته شده اند.[۶] 

و در جای دیگر: همین قسم که عوالم ترقّی نموده کلمات و اعراب هم ترقّی نموده. چه قریب است که یومی طالع شود که آیات الله به غیر قواعد و إعراب مصطلحات بین مردم قرائت شود.[۷] البته این بیان را می توان نوعی رمز و پیشگوئی برای شریعت الهی دانست که به زودی قواعد سخت و پیچیده| آن برداشته خواهد شد.[۸]

اهل فنّ آن زمان از اشارات و تلمیحات زیادی که در آثار حضرت باب مشاهده می نمودند به این نتیجه رسیده بودند که آن حضرت ادعای مقام مظهریت دارند و خود را صاحب وحی و آوردنه| احکام الهی جدیدی می دانند.[۹] به خصوص لفظهای «بدع» و « بدیع» که در همه| سوره های قیوم الأسماء و کتاب الروح مکرراً ملاحظه می شوند در این ارتباط بسیار قابل توجّه می باشند. زیرا در آنها اشاره به نوآوری و ظهور کاملاً جدیدی به نحو تلمیح دیده می شوند.

 

ب – کتاب بیان فارسی و آثار نازله بعد از آن

در نیمه| دوم دوران امر حضرت باب با نزول کتاب بیان فارسی نوآوری به مرحله| تصریح می رسد. قوانین و اصول دیانت اسلام نسخ می گردند و احکام و تعالیم بیانی جای… آنها می گردند. و با این دستورات است که استقلال کامل آئین بابی ثابت می گردد. علامت نخست این مطلب آیه| اوّل بیان فارسی می باشد. زیرا در آثار قبل از آن غالباً رسم اسلامی رعایت می شد و افتتاح آنها با آیه| «بسم الله الرحمن الرحیم» بود. ولی در بیان فارسی به جای آن از آیه| «بسم الله الأمنع الأقدس» استفاده شده است.[۱۰]

همآنطوری که قبلاً ذکر شد اسّ اساس تعالیم بیان تجدّد مداوم است. طبق آثار حضرت باب (و برخی از متفکرین اسلامی) در فیض الهی تعطیل و تعویقی مشاهده نمی شود و اگر چه بر چشم ظاهری پوشیده باشد ولی عالم خلق دائماً و در هر آن از مصدرش ظاهر و به آن راجع.[۱۱] این حقیقت نیز در این عالم خاکی انعکاس پیدا می کند. زیرا خداوند دائم مظاهر خود را برای هدایت خلق می فرستد. وقتی در یکی از مخلوقات خدا اثر بلوغ دیده شود مظهر بعدی ظاهر می گردد. در زمان ظهور هر مظهری همه مخلوقات امتحان می شوند. بدین دلیل در بیان فارسی بسیار تأکید بر روی توجّه داشتن به انتظار ظهور بعدی شده است. و همچنین مؤمنین را از عادت کردن و دل بستن به رسوم و اعتقادات و مغرور شدن به مقام خود بر حذر می دارند.

و همآن شجره| نفی خود را از حروف علیین می داند و بر نفس خود مِن حیث لا یعلم لعْن می کند, تا آنکه طالع شود آفتاب حقیقت که آنوقت بروز می کند عدم ایمان او. چنانچه هر کس در این قیامت بود این مطلب را به عین یقین ملاحظه نمود. چنانچه کل می گویند امروز که ما مؤمن باللّه و آیات قرآن هستیم و حال آنکه شجره| حقیقت که منزل قرآن بوده در این جبل ساکن است با یک نفس وحده…نفوسی که خطور بر ایشان نمی کرد دون رضاء الله فتوی به آنچه قلم حیا می کند از ذکر آن…می دهند. (بیان فارسی, باب دوم از واحد دوم).

طبق بیانات حضرت باب مخالفت با مظاهر الهی از روی محتجب بودن است و اکثر مخالفان به خیال خود به نفس رضای الهی عمل می کنند. بنا بر این می فرمایند که مبادا اهل بیان نیز دچار اشتباه امّت گذشتگان شوند و خود را اهل حقّ و منتخبان خدا پندارند و از مظهر بعدی غافل مانده بر علیه او قیام کنند. اگر چه بیاناتی به این مضمون که در سر تا سر آثار حضرت باب یافت می شوند در درجه| اول جهت آماده ساختن پیروانشان برای ظهور بعدی بوده است. ولی اثر مهمّی نیز در طرز تفکّر مؤمنین بابی داشته که هرگز به مقام خود راضی نشوند و دائم در جستجوی ظهور جدید و احکام نو باشند. این تفکّر نوعی هیجان به وجود می آورد که رکود و انجماد و عادت کردن به رسومی را دشوار می نماید.[۱۲] می فرمایند: همیشه مراقب اوّل ظهور باش که اگر به قدر تُسْع تُسْع عُشْر عُْشر تاسعه صبر کنی, "جدید" نزد آن حقّ مذکور می گردی. چنانچه امروز خود می گوئی بر عبادی که از غیر مسلمین وارد بر اسلام می شوند.[۱۳]

حضرت باب "عهد الست" را که در قرآن (آیه| ۱۷۲ از سوره| ۷) به آن اشاره شده رمزی از ظهور جدید تعبیر می نمایند. هر ظهوری را به مثابه| یک آفرینش جدیدی باید تصوّر نمود که در آن همه خلایق اعمّ از مؤمنین و غیر مؤمنین مجدداً امتحان می گردند. اظهار امر هر مظهر الهی همردیف با ندای الهی "ألستُ بربّکم؟" می باشد و پاسخ مخلوقات را با ایمان آوردن ("بلی") یا انکار نمودن آن می دانند. بر خلاف ادیان گذشته در دیانت بابی اعتقاد به آن نیست که خداوند سلسله| مظاهر را ختم می فرماید. بر عکس در سر تا سر آثار حضرت باب اشاراتی نه فقط به ظهور بعدی بلکه به مظاهر لا یتناهی شده است. مثلاً در باب دوازدهم از واحد چهارم می فرمایند: و همچنین کلّ ظهورات و این ظهور و ظهور مَن یُظْهِرُهُ اللّه از برای ظهور بعد مَن یظهره اللّه خلق شده. و کلّ این ظهورات از برای بعدِ بعدِ مَن یظهره اللّه خلق شده و همچنین الی ما لا نهایه. شمس حقیقت طالع و غارب می گردد, و از برای او بدئی و نهایتی نبوده و نیست.

در باره| اظهار امرخودشان حضرت باب در باب اول از واحد اول بیان فارسی می فرمایند: مخفی نباشد بر ناظرِ این کلمات که خداوندْ خلق قرآن را عود فرمود در روز قیامت به ظهور نفس خود در او. و بعد خلق فرمود خلق کلّ شئ را بِدعاً کأنّ کلَّ شئٍ حنیئذٍ قَد خُلِقَ. [مضمون بخش عربی: همه را از نو آفرید به نحوی که تصوّر می رفت قبلاً اصلاً موجود نبوده اند.]

البته طبق بیانات دیگر حضرت باب این امر اختصاص به ظهور خودشان ندارد. هر ظهور رمزی است از خلق جدید و نو آوری کامل. در باب پانزدهم از واحد سوم می فرمایند: چه بسا نفسی در ظهوری مؤمن و در ظهور دیگر در نار. و چه بسا نفسی که در ظهور قبل در نار و در ظهور بعد در جنّت اگر کسی در هزار هزار ظهور مؤمن نباشد و در آن ظهور بعد از هزار هزار مؤمن شود کلّ این عوالم او مبدّل به ایمان می گردد, و اگر نعوذ باللّه برعکس برعکس.

همآن طوری که ایمان اشخاص فقط تا یوم ظهور بعد معتبر است و مِن بعد باید از نو تجدید گردد, احکام و اصول دین نیز تغییر می یابند و اعتبارشان را از دست می دهند. آیه| معروف بیان فارسی دلیل این مطلب است (باب ششم از واحد دوّم): إنّ البیانَ میزانٌ مِن عند الله إلی یومِ مَن یُظهره الله. [بیان میزان الهی است تا روز ظهور موعود] یعنی بعد از ظهور مظهر بعدی دیگر بیان فارسی میزان نیست. در تأیید این مطلب نیز می فرمایند (باب شانزدهم از واحد دوم بیان فارسی): و آنچه امروز لذّت متصوّر است در این جنّت است و از جنّت قبل کلّ لذّت قطع شد. در باره| این که اصول و احکام در هر ظهور تغییر می کنند می فرمایند (باب پانزدهم از واحد پنجم بیان فارسی): اصل می رود, چگونه که فرع باقی ماند؟ أنْ یا عبادَ اللّه فإتّقون.

درباره| تغییر احکام در بخش دوم بیشتر شرح داده خواهد شد و اما اینک مختصراً به بعضی از نوآوری ها در اصول و اعتقادات شزیعت بابی اشاره می گردد.

بخش مفصّلی از بیان فارسی اختصاص به تفسیر و تأویل الفاظ و اعتقادات گذشته| اسلامی دارد از قبیل الفاظی در ارتباط با قیامت و آخرت (به خصوص ابواب واحد دوّم) مثل جنت, جهنّم , صراط , میزان و… تعابیری که حضرت باب در این زمینه می فرمایند تعابیر جدیدی است زیرا نه فقط قیامت جسمانی را ردّ می فرمایند بلکه آن را به عنوان رمزی از رموز ظهور بعد می دانند. اگر چه در تاریخ اسلام هم اشخاص معدودی بوده اند که معاد جسمانی را انکار کرده اند و به نحوی دیگر تعبیر نموده اند[۱۴] ولی ظاهراً تعبیر آنها نیز با مقصود تفسیر حضرت باب فرق اساسی دارد. بدین دلیل آن حضرت در باب یازدهم از واحد دوم می فرمایند:  و بعث هیچ نفسی از نفس میّت نمی شود که از قبر ترابی بیرون آید, بلکه بعث کلّ از نفس احیاء آن زمان می گردد. و در باب هفتم از واحد دوم می فرمایند: مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره| حقیقت است. و مشاهده نمی شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد, بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عند اللّه حقیقت ندارد.[۱۵]

مورد دیگری که در ارتباط با تجدد و عدم موفقیت در به وجود آوردن  نوآوری دارای اهمیت است وابستگی به روایات و سنن گذشته و استدلال به معجزات و خرافات و غیره است. در این باره حضرت باب استدلال به غیر آیات الهی و نقل روایات و معجزات را منع می فرمایند زیرا اعتقاد به این امور در گذشته سبب احتجاب خلق شده اند. لذا در باب هشتم از واحد ششم می خوانیم: مَن إستدلّ بغیر کتاب اللّه و آیات البیان, و عجز الکلّ عن الإتیان بمثلها, فلا دلیلَ له. و مَن یروی مُعجزهً بغیرها فلا حجّهَ له[اگر کسی در استدلال به غیر آیات الهی که همه از اتیان به مثل آنها عاجز هستند, سعی کند حقیقت این امر را ثابت کند برهانی برای او نیست. و اگر کسی معجزه ای غیر از آیات الهی روایت کند حجت حساب نمی گردد.]…و اگر کسی به غیر آیات الله احتجاج کند بر حقیّت نقطه| بیان محتجب مانده از اعظم دلیل و ارفع سبیل… و آنچه در قرآن نازل شده دون احتجاج به آن [آیات الهی] نبوده. که اگر کلّ برآن واقف شده بودند امروز امر ایشان سهلتر بود از اقرار به حقّ از شئوناتی که خود روایت می کنند و حجّتی در کتاب اللّه از برای آنها نیست. جالب توجه است که حضرت باب به قدری در این موضوع تأکید می کنند که می فرمایند این باب باید در هر ماه بیانی تلاوت و در مطلب آن تفکر نمود.[۱۶]

آخرین امری که اینجا به آن اشاره می گردد بحث بداء است. این بحث بسیار مطول و ملال آور علمای شیعه را می توان مختصر به این نحو خلاصه نمود که متکلمین شیعه اختیار خدا را مورد بحث قرار دادند و گروهی معتقد بودند که خداوند وقتی امری را مقدّر فرماید و یا پیشگوئی کند دیگر قادر بر تغییر آن نیست. و برخی معتقد بودند که خداوند در هر آن قادر بر هر نوع تصمیم گیری و احیاناً تغییر تصمیم قبلی و بنا بر این دارای اختیاری تامّ است. و گروه دیگری معتقد بودند که بداء فقط در بعضی موارد جائز است و یا فقط در گذشته به کار رفته است, مثلاً در تعیین امام هفتم اسماعیل بن جعفر که چون وی از پدرش زودتر وفات نمود بداء حاصل شد و به جای او موسی بن جعفر نصب گردید. ولی اکثر علما معتقد بودند که بداء دیگر حاصل نمی شود. در این صورت حضرت اعلی در باب سوم از واحد چهارم به نقل و تلخیص و ترجمه| حدیثی می فرمایند: خداوند عبادت کرده نمی شود به هیچ چیز مثل بداء. زیرا که بداء اعتراف به قدرت او است بر مایشاء. اگر نفسی عبادت کند او را به آنچه در امکان فوق او متصوّر نیست همین قدر که اعتراف به بداء نمود این عبادت اعظمتر از آنچه کرده می گردد. نکته| مورد نظر حضرت باب در این مطلب آن است که امر خداوند گاهی می تواند بر خلاف تصوّرات و توقّعات دیرین انسانها واقع شود و این نباید دلیل انکار آن امر گردد. بلکه باید حاضر به پذیرفتن امر الهی بود در هر شرایطی که باشد. و به عبارت دیگر می توان از این مطلب چنین فهمید که بسا امر جدیدی بعید و مغایر حقیقت و رسم و رسوم متداول به نظر آید ولی این مسئله به هیچ وجه دلیل بطلان آن امر نیست.[۱۷]

 

آنچه از مطالب و آثار نقل شده بر می آید این است که تجدّد در آئین بابی به معنی پیشرفت دائم و ترک نه فقط آداب و رسوم بشری بلکه حتی احکام الهی مربوط به ظهور قبل نیز می باشد. به عبارت دیگر این نوع تجدد را می توان نو آوری کامل نامید. و فرق اساسی با اکثر فرقه ها و گروههای مذهبی اعمّ از اسلامی و مسیحی و غیره در این مطلب است که جنبشهای نامبرده هدف نهائی خود را "بازگشت به اصل دین" می دانند. یعنی فی الواقع قصد نوآوری نیست بلکه بر عکس بازگشت به وضع سابق و دور شدن از هرگونه نوآوری است. در صورتی که مفهوم تجدد در آثار حضرت باب را به این نحو می توان خلاصه نمود که نوآوری توسط مظاهر یا فرستادگان الهی انجام می شود. در هر ظهوری احکام و اصول جدیدی وضع می شود و رسوم و سنن قبلی منسوخ اعلام می گردد. از این رو مؤمنین را از عادت رکود و انجماد فکری بر حذز داشته اند. درپایان این مطلب به بیاناتی از حضرت باب اشاره می شود تا معلوم گردد که طبق دستورات ایشان تا چه حدّ باید مراقب امر جدید و منقطع از رسم و رسوم قدیم بود. به معنای دیگرحاضر به پذیرفتن نو آوری و تجدد حتی در شریعت الهی, بود. در باب دوم از واحد هشتم می خوانیم: کلّ باید در درجه| یقین و بصیرت به حدّی باشند که اگر صد هزار نفس از برای طواف بیت جمع شده باشند و از بلاد خود بیرون آمده از برای یومی که در آن یوم اذنِ طواف داده شده, و همان روز شجره| حقیقت ظاهر شود و بفرماید: " لا تطُوفوا[طواف نکنید]!" اگر کلّ فی الحین عمل کنند درک طواف نموده, و الّا باطل می گردد کلّ اعمال آنها.

 

احکام جدید در شریعت بیان

حضرت باب درباره| تجدید تعالیم و قوانین الهی در هر ظهور می فرمایند (باب پانزدهم از واحد پنجم بیان فارسی): اصل می رود, چگونه که فرع باقی ماند؟ أنْ یا عبادَ اللّه فإتّقون. احکام حضرت باب در بعضی از زمینه ها شاید شدید و غیر قابل اجراء به نظر بیایند. در اینجا برای درک بهتر مطلب به توضیحی از حضرت ولیّ امر الله در این باب اشاره می گردد که درک مطلب را میسّر می سازد:

«فی الحقیقه این کتاب را در رتبه| اولی باید گنجینه‌ای دانست شامل اوصاف و نعوت حضرت موعود, نه مجموعه‌ای از سنن و احکامی که جهت هدایت مستمرّ نسلهای آتیه تدوین شده باشد ». و در جای دیگر می فرمایند: فهم و درک کامل احکام و حدود شاقّه| نازله از قلم حضرت اعلی فقط از این طریق میسّر است که ماهیّت و مقصد و خواصّ ممتازه| شریعت مبارکش به نحوی که نفس آن حضرت در آثار خویش بیان فرموده‌اند منظور گردد . طبق این بیانات واضحه دور بیان اصولاً یک نهضت دینی و انقلاب اجتماعی بود که مدّتش بالضّروره کوتاه ولی مملوّ از وقایعی مصیبت آمیز و مشحون از اصلاحاتی وسیع النّطاق و بنیان کن بود . موازین شدیده و اعمال قاطعه‌ای را که حضرت نقطه| اولی و اصحاب مجری می داشتند کل برای این بود که بنیاد تقالید حزب شیعه را برانداخته راه را برای ظهور حضرت بهاءاللّه هموار سازد . حضرت اعلی به منظور اثبات استقلال دور جدید و نیز برای آماده ساختن زمینه جهت ظهور قریب الوقوع جمال قدم احکامی بسیار دشوار و شدید نازل فرمودند . اگر چه اغلب این احکام هرگز به مرحله| اجرا در نیامد ولی نفس نزول این احکام دلالت بر استقلال آئین حضرت اعلی داشت و همین کافی بود تا هیجانی عظیم ایجاد نماید و علمای دین را به چنان مخالفتی برانگیزد که بالمآل شهادت حضرتش را سبب گردد.[۱۸]

 پس بنابر این مقصود اصلی در سه مطلب نهفته بوده است که عبارتند از بیان استقلال ظهور خود, آماده ساختن مؤمنین برای ظهور موعود و محدود کردن قدرت روحانیون.[۱۹] البته جهت آماده ساختن جامعه برای تغییر و تحولی گسترده لازم بود نخست قدرت علمای شیعه محدود شود. در دوران قاجار قدرت علمای اصولی به اوج خود رسیده و به یک پایه| اصلی ثروت و قدرت جامعه تبدیل شده بود. آنها از طریق مساجد و نماز جمعه و روضه خوانی و… ارتباطات وسیعی با کلیه| اقشار جامعه داشتند. اغلب آنها تا حدودی با سواد و مطّلع به وضع جامعه در حالی که اکثریت جمعیت از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند و این حکم درباره| برخی از درباریان هم صادق بود. سؤالات فتحعلی شاه قاجار از شیخ احمد احسائی درباره| امور نکاح در آخرت و کیفیت جماع در آن دنیا مبیّن خرافات و طرز تفکّر او است.[۲۰] علما هر فرصتی را جهت فشار به دربار و حکومتهای محلی غنیمت شمرده سعی می نمودند از قدرت آنها بکاهند تا به قدرت خود مشروعیت بیشتری بخشند. از نظر تاریخ معلوم است که در جنگ دوّم ایران و روس نه عبّاس میرزا و دولت ایران و نه دولت روس تمایل به جنگ جدیدی داشتد. ولی با فشار روحانیون و فتوای مشهور سیّد محمّد اصفهانی معروف به "مجاهد" دولت ایران مجدّداً وارد جنگ با روسیه شد و نتیجه| آن شکست وحشتناک ایران و عقد قرارداد ترکمن چای و از دست رفتن مناطق قفقاز و پرداخت غرامت سنگینی از طرف ایران شد.

طبعاً روحانیون در هرگونه تغییر و تحوّلی که در ساختار جامعه پدیدار  می کردید خطری برای مقام خود می دیدند و با آن با قدرت هرچه بیشتر مخالفت می کردند. مثلاً ایجاد مدارس جهت توسعه| علوم جامعه و اصلاح حکومت و اقتصاد را برای خود خطری عظیم می پنداشتند. زیرا تا زمانی که اکثریت مردم بی سواد بودند می توانستند آنها را به عنوان "مقلّد" به میل خود تحریک کرده جهت اهداف خویش مورد استفاده قرار دهند. دلیل عدم موفّقیت متجدّدین و اصلاح طلبان ایران در این راز نهفته بود که یا نتوانستند و یا نمی خواستند از قید و بند علما آزاد شوند.[۲۱] اکثر این اشخاص نهایتاً چه از اجبار و چه از اختیار همیشه خود را پایبند اعتقادات "شیعه صفوی" می دانستند و تا امروز نتوانستند از آن چارچوب بیرون آیند تا مجدّانه گامی در راه تجدّد بردارند.. البته رمز تجدد جامعه| ایران در ظهور حضرت باب نهفته بود. حضرت بهاءالله در کلمات فردوسیه می فرمایند: اگر این حجبات حائل نمی شد ایران در دو سنه أو أزید به بیان مسخّر می گشت و مقام دولت و ملّت هر دو مرتفع می شد…و بعد از اصلاح ایران نفحات کلمه در سایر ممالک متضوّع می گشت.[۲۲]

البته چنانچه اشاره شد قدرت دولت در آن زمان بسی ضعیف بود و نه فقط با علما بلکه با قبیله های گوناگون و انقلابهای محلی و … طرف بود. حکومت مرکزی دارای قدرتی برای اداره مملکت نبود. اما با اجرای بعضی از احکام بابی مقام دولت مرتفع می گشت و امر به اطاعت از حکومت و عدم دخالت در مسائل سیاسی منجر به کاهش نفوذ روحانیون و نهایتاً اعتبار حکومت مرکزی می گردید. مسئله| دیگر که آیا ملّت از پذیرفتن بعضی از احکام بابی سود می برد در طی عرایض بعدی روشن خواهد شد.

مسلماً یکی از این حجبات که حضرت بهاءالله ذکر فرمودند اعمال ناشایسته| برخی از بابیان بود. ولی حجاب دیگر علمای عصر بوده اند که با مخالفت شدید آنها با ظهور حضرت باب مانع رشد آن شدند.[۲۳] در تأیید این مطلب می توان به بیانات زیر از حضرت باب اشاره نمود. در باب یازدهم از واحد هفتم بیان فارسی می خوانیم: در نزد هر ظهوری اهل آن ظهور به علمای آن ظهور محتجب می شوند.

و درباره| علما نیز می فرمایند (باب اول از واحد دوم): و اگر به احتجابِ خود راضی می بودند و ظلم بر نفسی نمی کردند و حکم به غیر آنچه در قرآن نازل شده بود نمی کردند, خود را به نار انداخته بودند. و حال خود را و اشخاصی که ایشان را علمای اسلام دانسته, بلکه هر کس از ظهور اللّه محتجب گشته و می شود, عذاب آنها از برای ایشان است. و در باب سوم از واحد دوم می فرمایند: ویل از برای ایشان اگر در وقت ظهور محتجب شوند از کسی که ایشان را حجّت کرده به مثل آن که علمای امروز به قول یکی از ائمه علیهم السلام که فرموده: "أنظروا إلی مَن رَوی حدیثَنا" خود را از قِبَل امام حَکَم می دانند, و اسمائی که لایق نیست ایشان را به خود نسبت می دهند. و اگر صادق می بودند در قولْ از کسی که به قولِ او اثبات ولایت و نبوّت می شود محتجب نمی ماندند. بلکه چون ملاحظه کردند ظهور حقّ منافی با مقام ایشان هست به نسبتی که خود را منتسب نموده و حکم نموده اند فتوی هم علی اللّه داده.

در این بیانات حضرت باب سه نکته را در انتقاد از علما ذکر می فرمایند. اولاً آن که نه فقط خود با مظهر الهی مخالفت کرده بلکه به مسئولیت و ادعای خویش یعنی "هدایت عوام" عمل نکرده دیگران را هم گمراه کرده اند. ثانیاً اشاره به عدم مشروعیت مقام و القابی می فرمایند که علما به خود نسبت می دهند. و بالاخره می فرمایند که علما برای منافع خویش یعنی حفظ قدرت و القاب نامبرده حتی حاضر به محاربه با خود خدا هم می شوند. یعنی علما را سبب گمراهی و عدم ترقّی جامعه می دانند. پس در مرحله| اول برای نوآوری می بایست قدرت اجتماعی و سیاسی روحانیون که سدّی در راه تجدد بودند محدود می گشت.

اصولاً حضرت باب با طرز تفکری روبرو بوده اند, که بعضی ها آن را "تشیّع صفوی" نامیده اند, زیرا آن تفکرات در زمان علمائی از قبیل محمد باقر مجلسی که در دوران صفویه می زیسته به اوج رسیده اند. در آن زمان دین مبین اسلام را به ترکیبی از خرافات و آداب و رسوم عجیب و غریب و غیر قابل اجرا یا به عبارت دیگر به تنی عاری از روح و ساختاری منجمد و راکد تبدیل کرده اند. طبق این تفکّر در شریعت اسلام برای همه جنبه های زندگی عمومی و خصوصیِ اشخاصْ احکامی دقیق موجود است و دیگر به اخلاق و نیات و خرد چندان اهمیت داده نمی شود. به عبارت روح الله خمینی, پیغمبر اسلام «برای رفتن مستراح و خلوت کردن با زن و شیردادن یک طفل, چندین حکم خدائی و فرمان آسمانی آورده. و برای هیچ چیز کوچک و بزرگ نیست مگر این که تکلیف معیّن کرده…»[۲۴]

حال نگاهی مختصر به بعضی از قوانین و تعالیم حضرت باب می نمائیم تا علّت مخالفت شدید علما با آن روشن گردد.

۱- نیابت امام

قدرت علمای شیعه بر اساس تفکّر نیابت عامّه است که در طی چند قرن تاریخ آن مذهب تدریجاً به وجود آمده و قوام پیدا کرده است. به طور خلاصه می توان گفت که چون امام دوازدهم به نظر آنها در غیبت کبری به سر می برد اکثر علما به این نتیجه رسیده اند که جانشینی برای او باید تعیین شود و بنابر این چه بهتر که خود آنها ادعای نیابت نمایند. یعنی قائل به آن باشند که در زمان غیبت امام مسؤلیتهائی برای اداره| امّت بر عهده| علما گذاشته شده است.[۲۵] شیخ احمد احسائی ادّعا داشته که در عالم رؤیا با ائمّه ارتباط بر قرار می کند و جواب هر مسئله ای را از آن منبع در می یابند. با این ادّعا فی الواقع شیخ صدمه| شدیدی به پایه| قدرت علمای اصولی می زد, زیرا نهایت کلامش آن بود که جمیع مؤمنین باید با خود امام و یا نایب آن تماس بر قرار کنند, که با عبارات از قبیل "رکن رابع" و "حرف رابع" از آن یاد می شد.[۲۶] بدین معنی دیگر احتیاجی به وساطت علما احساس نمی شود. با احتمال زیاد علت اصلی مخالفت علما با وی این ادعای او بود و نه بحثهای پیچیده| لا یُسْمِن درباره| عالم "هورقلیا" و لطافت اجسام در معراج و غیره. حضرت باب از همان شب اوّلِ اظهار امرشان ادّعای نیابت امام غائب را داشتند.[۲۷] و با این عبارات به نحو صریحتر و گسترده تر از شیخ احمد اصل مشروعیت علما را زیر سؤال می بردند. زیرا نه فقط در زمان وجود نایب خاصّ دیگر نایبان عام چندان اعتباری ندارند. بلکه بشارت قرب ظهور مهدی را نیز دادند که دیگر کاملاً هرگونه نیابت را غیر ضروری می نمود. البته ناگفته نماند که با سلب مقام نیابت نه فقط مقام و قدرت اجتماعی علما در خطر بود بلکه امکانات مادّی یشان نیز محدود می گردید. زیرا یکی از مسؤلیتهای نیابت را پذیرفتن خُمس و زکات معرفی کرده بودند. بدین ترتیب با نفس ادعای حضرت باب کلّ ساختار قدرت علمای شیعه زیر سؤال برده شد.

۲- مطلب دیگری که حضرت باب در این ارتباط در آثار اوّلیه| خودشان مطرح می فرمایند اختلافات بین علما و عدم اتّحاد بین امّت اسلام است. آنچه امروزه نزد علما موجود است نمی تواند اتحاد مسلمین را به وجود آورد تا چه رسد به وحدت همه نوع بشر. این مسئله را طبق گفته| ایشان فقط با یک میزان کلی می توان حل نمود و آن میزان ظهور خود حضرت باب است.[۲۸] 

۳- مطلبی که بحث مفصلی را می طلبد ولی اینجا فقط به اشاره می توان مطرح کرد, جهاد است. در نخستین آثار حضرت باب مثل قیوم الأسماء و کتاب الروح و در توقیعات دیگر حضرت باب می فرمایند که اجازه| جهاد ("إذن") به مؤمنین داده شده است.[۲۹] باید در نظر گرفت که طبق عقاید شیعه فقط امام حقّ اعلام جهاد دارد و خیلی به ندرت در تاریخ تشیع دیده می شود که کسی از علما این ادعا را کرده باشد. مثلاً کریم خان کرمانی در رساله| رد باب خسران مئآب می نویسد: "در زمان غیبت کبری به اجماع علما, جهادی نیست. و هیچ عالمی را جایز نیست که شمشیر بکشد و جهادی کند و قشونی جمع کند. مگر در رکاب ظفر انتساب پادشاه اسلام پناه دفاع از حوزه| اسلام کنند و نصرت مذهب نمایند و دفع شرّ ملل خارجه از ثغور مسلمین نمایند. و این جهاد نیست بلکه دفاع است. این هم یک دلیل کفر او است."[۳۰] حضرت باب بارها می فرمایند که "یوم الإذن" فرا رسیده است و امر به جهاد می فرمایند و در این باره آیاتی از قرآن نقل می فرمایند که مربوط به جهاد می باشند. البته حضرت باب قصد جنگ نداشتند, چنانچه از قضیه عدم حضور در کربلا و توقیعات نازله بعد از آن معلوم می گردد.[۳۱] ولی با نفس اعلام این حکم لطمه دیگری به قدرت علما زدند و به نحو ایماء اشاره به فرا رسیدن یوم ظهور نوید دادند.

۴- در اکثر آثار حضرت باب اشاره به این مطلب می شود که علما را به مباهله دعوت می فرمایند تا حقانیت ظهور ایشان ثابت گردد. منظور حضرت باب از مباهله نزول آیات الهی است. نوشتجات علما را که خیلی به آنها افتخار می کنند, مورد انتقاد قرار می دهند و می فرمایند که با همه| کسب علم و تفقّه آثارشان نزد آثار آن حضرت اعتباری ندارند. و حال آن که کلّ می بینند و می دانند که کلّ علما بعد از ملاحظه| کتب و تفکّرها به چه مشقّت ها یک خطبه انشاء می کنند . و آخرالأمر بعد از آن که در مقابل این خطبات عظیمه می گذاری به مثل صبیان "په په" می گوید. خداوند حکم کند ما بین کلّ به حقّ.[۳۲] نحوه مباهله از طرف حضرت باب نیز چالشی بزرگ برای علما بود زیرا بخش دیگری از مشروعیتشان که بر اساس اعلمیتشان بود بدین ترتیب زیر سؤال برده می شد.

 

مطالبی که تا به حال ذکر شده به طور کلی چالشهائی بودند نسبت به مشروعیت قدرت علما. ولی از این گذشته حضرت باب با نزول برخی از احکامشان در همآن آثار اوّلیه خود به مشروعیت مقام و قدرت علما حمله نموده و فی الواقع اهمّ وسائل قدرتشان را از دستشان گرفته اند. من جمله حکم اجتهاد را که طبق دستورات قیوم الأسماء باید با آثار آن حضرت تطابق کامل داشته باشد و اگر نه از اعتبار فارق است: و إنّ اللهَ قد حرّم علیکم مِن غیر العلمِ الخالص مِن هذا الکتاب حُکماً علی غیر الحقّ و إجتهاداً.[۳۳] [خداوند بر شما منع کرده که بدون علم خالصِ این کتاب حکمی را بر علیه حقّ صادر کنید و یا اجتهاد نمائید.]

۵- محور و پایه| نفوذ علما در جامعه نماز جمعه است که در آن اغلب مؤمنین تجمّع نموده تحت رهبری "امام جمعه" به عبادت مشغول می شوند و بعد از آن به بیانات آن امام گوش فرا می دهند. اگر چه در اوائل تاریخ تشیع پیشنمازی کردن و خواندن خطبه| منوط به اجازه| صریح امام دوازدهم بود که می بایست یا خود آن خطبه را می خواند یا کسی را برای انجام این وظیفه تعیین می نمود. ولی چون این کار در حالت غیبت امام عملی نبوده است فعلاً امام جمعه ها "موقّتاً" تعیین می شوند. حضرت باب در کتاب الروح که از آثار دوره| اولیه می باشد حقّ پیشنمازی در هنگام نماز جمعه را منوط به اجازه| خودشان می دانند. در ای باره می فرمایند: و إنّ الذین یقرئون صلوه الجمعه بغیر حکمٍ مِن لدیّ و لا وصفٍ مِن ذکری أولئک هم الغافلون.[۳۴] البته در شریعت بیان که بعداً وضع شد دیگر اصلاً حکم نماز جماعت به جز در هنگام ادای صلات میّت برداشته شده است.[۳۵] و همچنین سایر رسومی که با آن نماز ارتباط دارد. مثلاً صعود بر روی منابر: نهی شده از صعود بر منابر, و امر شده استواء بر اعراش یا سریر یا کرسی تا آن که از شأن وقر بیرون نرفته. و اگر محلّ اجتماع است بر تختی کرسی گذارده که کلّ توانند استماع نمود کلمات حقّ را.[۳۶]

۶- امر بسیار مهمّ دیگری منع از اعتراف به گناهان است که از لحاظ روان شناسی وسیله| بسیار موفقی برای تأمین قدرت روحانیون بوده است. چنانچه در مسیحیت این امر تا به امروز هم چنان رایج است. در این باره حضرت باب می فرمایند (باب چهاردهم از واحد هفتم): اذن داده نشده استغفار نفسی نزد نفسی در لیل. و در یوم قیامت عند مَن یظهره اللّه أو ما أذن جایز است. و الّا استغفار باید کرد خدا را در هر حال ما بین خود و او. یعنی در ایام ظهور مظهر الهی می توان پیش او طلب مغفرت نمود و اگر نه این امر اختصاص به خداوند متعال دارد.

۷- مطلب دیگری که ادعای برتری روحانیون بر سایر افراد جامعه از آن منشأ می گرفته علم و تحصیلات انها بوده. به خصوص شناخت زبان عربی که در اسلام لسان وحی الهی است و اکثر اهل ایران از فهمش عاجز بوده اند. علما بحث های مفصّل و ملال آوری در باره| مسائل صرف و نحو و قواعد عربی نموده اند. حضرت باب این نوع بحثها را نهی فرموده و در باب دهم از واحد چهارم بیان فارسی می فرمایند: و نهی شده از انشاء ما لا یُسمن و لا یغنی, مثل اصول و منطق و قواعد فقهیه و حکمیّه و علم لغات غیر مستعمله و ما یشبه هذا و ماقد فصّل فی الصّرف و النّحو. فإنّ قدر ما یکتفی للمتأدبین ما یعرف الفاعل و المفعول و ما دونهما مِن شئونهما, إذ دون ذلک لن یغفر اللّه العبدَ إذا إشتغل به. [مضمون بخش عربی: برای اُدبای اهل بیان علم به فعل و مفعول و قواعد مربوط به آن کفایت می کند. ولی خداوند کسی را که بیش از آن خودش را به این امور مشغول سازد نخواهد بخشید.] بنا بر این حضرت باب نه فقط بحثهای لغوی بلکه تمام بحثهای اعتقادی و فلسفی را اگر بی ثمر باشند نیز منع می فرمایند. البته باید نمونه هائی از این بحثها را در نظر گرفت تا بتوان فهمید که مقصود حضرت باب از "لا یسمن و لا یغنی" چه بوده است. مثلاً بحثها در باره| کیفیت جنّت و حوریها و چگونگی جماع کردن با آنها و اینکه آیا اجنّه و ملائکه مؤنّث یا مذکّر هستند و یا درباره| فضائل ائمه| اطهار و علم خدا به جزئیات و یا کلّیات و همچنین موارد بسیار نامربوط فقهی. اگر چه بعضی از این اعتقادات برای مؤمنین می توانسته دارای اهمیت باشند ولی ثمری برای جامعه| بشر نمی توانسته داشته باشند. حضرت باب از همان ایّام اوّل با این گونه تفکّرات مخالفت می کردند و این تفکّر علمای آن زمان را مورد انتقاد قرار می دادند و با سنّت رایج آن زمان بریده استقلال ادعای خودشان را ثابت فرمودند. در قیّوم الأسماء خطاب به علما می فرمایند: یا معشرَ العلماء! إنّ الله قد حرّم علیکم بعد هذا الکتاب التّدریس فی غیرِهِ و علِّموا النّاسَ أحکامَ الکتاب و أعرِضوا عن الباطل الکتب المجتثّه فیکم…[۳۷] [مضمون: ای علما! خداوند بعد از نزول این کتاب شما را از تدریس کتب دیگر منع کرده. احکام این کتاب را به مردم یاد بدهید و از کتبی که بین شما است اجتناب جوئید.] و در بیان فارسی(باب دهم از واحد چهارم) حضرت باب برای تبیین استقلال ظهورشان تمام بحث های نام برده را منع می فرمایند چنانچه می فرمایند: لا یجوز التّدریس فی کتبٍ غیرَ البیان إلّا إذا أنشئ فیه ممّا یتعلّق بعلم الکلام. و إنّ ما أخترع مِن المنطق و الأصول و غیرهما لم یؤذَنْ لأحدٍ مِن المؤمنین. [مضمون: در علم کلام تدریس کتابی جز آثار بیان مجاز نیست, مگر کتبی که در ظلّ بیان نوشته شده اند. و آنچه که در علم منطق و اصول و غیره در آورده اند برای اهل بیان جایز نیست.] و برای اثبات بیشتر این مطلب حضرت باب حتّی می فرمایند که کتبی را که در ظلّ بیان نوشته نشده اند باید محو نمود.[۳۸] و به این حقیقت اشاره می فرمایند که در هر ظهور کتاب و شریعت ظهور سابق نسخ می گردد, دیگر تا چه رسد به کتبی که مردم آنها را نوشته اند. می فرمایند: فی حکمِ محوِ کلِّ الکتب کلّها إلّا ما أنشئتْ أو تُنشی فی ذلک الأمردر جائی که کتب منسوبه الی اللّه در نزد هر ظهوری حکم بر ارتفاع آن شود, چگونه است حکم کتب خلق که در نزد آن کتب شَبَحی است در مرآت بالنسبه به شمس.[۳۹]

۸- علما قابلیّت فهم و درک و شرح و تفسیر قرآن را مختصّ به خود می دانستند. به خصوص در تشیع که امت را به طور کلی به دو بخش تقسیم کرده اند یعنی به "مقلدون" و "مجتهدون".[۴۰] مثلاً کریم خان کرمانی در رساله| ردّ باب خسران مئآب می نویسد: "هر کس طالب مسائل دین خود است پیش ما است بیاید از ما بگیرد. چرا که این مسائل پیش ما یافت می شود. نه پیش بقّال و نانبا[کذا فی الاصل]…"[۴۱] در بیان فارسی (باب دوم از واحد دوم) حضرت باب حقّ تفسیر را محدود به مظهر الهی می فرمایند: و جایز نیست تفسیر بیان الا به آنچه تفسیر شده از نزد شجره| او. یعنی شخصی یا گروهی حقّ برتری در تفسیرِ کلام الهی را ندارد. 

۹- موضوع دیگری که بسیار جالب توجه است برخورد علما با پیروان ادیان و مذاهب دیگر و حتّی با دشمنان خود در بین شیعیان است. علما می توانستند با صدور فتوای قتل به دست پیروانشان دشمنان خود را از زندگی ساقط نمایند. در این باره حکم حضرت باب چنین است: و خداوند اذن نفرموده که کسی در بیان فتوای قتل کسی را دهد در هیچ حال و در هیچ شأن و در هیچ مورد. اگرچه در بین خود مخالف در شئونات علمیّه ظاهر گردد که بر احدی نبوده و نیست بلکه بر خدا است فصل و حکم. شماها را ای خلق منکوس چه حدّ است که فتوی بر قتل نفسی دهید؟[۴۲]

باید دانست که "تکفیر" وسیله| بسیار قدرتمندی در دست علما بوده و آن را گاه بر علیه دیگران و گاه بر علیه همدیگر به کار می بردند. زیرا در اسلام وقتی کسی از دینش برگردد مهدور الدّم می شود و علما با تکفیر فی الواقع نه فقط آبروی مخالفین خود را می توانستند ضایع کنند بلکه به مرگ نیز تهدیدشان می کردند. حضرت باب در این مورد می فرمایند: ردّ یکدیگر نکنند زیرا که هر کس داخل در بیان شد مؤمن است. در هر مقام که واقف هست خوب است. و اگر نفسی در بیان ردّ نفسی از اهل بیان کند بر او واجب می گردد نود و پنج مثقال از ذهب مراد خداوند از این حدّ این است که کسی جرئت نکند در بیان که ردّ نفسی کند به ذکر دون ایمان.[۴۳]  

۱۰- در ارتباط با احکام شیعه نسبت به پیروان مذاهب دیگر بحث نجاست مطرح می شود. در بین هندو ها و زرتشتیان و یهودیان و شیعیان اعتقاد بر آن است که غیر مؤمنین "نجس" یعنی ناپاک هستند. و این ناپاکی البته به معنی عدم رعایت نظافت نیست. بل ناپاکی ذاتی است. شخصی می تواند دارای نظافت بدنی کامل باشد ولی باز نجس حساب شود در صورتی که شخصی دیگر ممکن است از سر تا پا گل آلود باشد اما او را نجس ندانند. هر مؤمنی که با شخصی یا شیئی نجس برخورد کند باید آداب و رسوم مخصوصی را طی نماید تا دوباره "پاک" گردد. حضرت باب نه فقط اجازه| رفت و آمد با غیر اهل بیان را در مورد تجارت مجاز می دانند.[۴۴] بلکه حکم نجاست را که هیچ اساسی در قرآن کریم ندارد[۴۵] کلاًّ به نحو غیر مستقیم باطل می فرمایند. در باب چهاردهم از واحد پانزدهم می رمایند: …المُطهِّرات أنواع و هی النّار و الهواء, ثمّ الماء والتّراب, ثمّ کتاب اللّه, ثمّ النّقطه و آثارها, ثمّ ما قد ذُکِرَ اللّهُ علیه ستّه و ستّین مرهً و, ما یجفّفه الشّمس و ما یتبدّل کینونیّته, ثمّ کلّ مَن یدخُل فی ذلک الّدین فإذا یُطهَّر و کلّ ما نُسب إلیه, ثمّ ما نزل مِن أیدی غیر أهل ذلک الدین إلی أیدی أهل الدّین فإنّ قطعَ النّسبه عنهم و إثباتَ النسبه إلیهم یطهّره. این بیانات مسلماً به مثابه| نسخ حکم نجاست هستند چنانچه کمتر چیزی را می توان تصور نمود که این احکام مطهِّرات شاملش نباشد. و از این گذشته همان که حضرت باب می فرمایند که مؤمن مُطهِّر است فی الواقع احکام نجاست را عملاً باطل اعلام می فرمایند. زیرا نجاست فقط در موقع ای مطرح می گردد که مؤمنی دستش به شخصی یا شیئی نجس بخورد. ولی اینجا عکس این حکم آمده زیرا با نفس این که مؤمنی نجسی را لمس کند آن نجس پاک می گردد, نه پاک نجس.[۴۶] یعنی دیگر احتیاج به اعمال و رسوم خاصی جهت از بین بردن نجاست نیست. همچنین جالب توجه است که حضرت باب نجاست را بر خلاف معنی متداول اسلامیش با نظافت مرتبط می سازند. زیرا که مثلاً آب را مطهِّر می نامند, به خصوص آب جاری را.[۴۷] در نسخ جزئیات دیگر احکام نجاست نیز بیاناتی موجود است و در این ارتباط است که می فرمایند: اصل می رود, چگونه که فرع باقی ماند؟ أنْ یا عبادَ اللّه فإتّقون.[۴۸]

۱۱- در برخی از احکام بیان برای جلوگیری احتمالی از سوء استفاده هائی که امکان دارد از اعتقادات مردم برای کسب ثروت بشود, فروش تکه های چوب و سنگ و خاک و غیره از مقامات مقدّسه را به نام "تبرّک" نهی می فرمایند. حضرت باب در این باره می فرمایند: و آنچه امروز بِقاع هست فوق ارض از برای کسی اذن نیست تصرّف کند الّا آن که در همین بِقاع مرتفعه صرف کند, زیرا که مال خود این بقاع هست.[۴۹] مسئله| دیگر فروش زمین در اطراف اماکن مقدّسه است که آن را نیز نهی فرمودند.[۵۰]

 

البته هدف اصلی این احکام را نباید فقط در سلب قدرت علمای آن زمان دانست. زیرا حضرت باب جنگ و جدال را منع فرمودند و موردی در بیان فارسی زیارت نشد که تشویق بر انقلاب و غصب قدرت نماید. بنا بر این مقصود اصلی احکام حضرت باب مخالفت با علما نبوده است بلکه بیشتر مقصود آن بوده است که در بین امّت بیان اشتباهات دوران گذشته تکرار نشوند. و جالب توجه است که حضرت بهاءالله اگر چه احکام محو کتب و غیره را رفع فرمودند بعضی از احکام ذکر شده نیز تأیید گردیدند, منجمله تحریم نماز دست جمعی و صعود بر منابر و نسخ حکم نجاست.

 

بخشی از سایر احکام بیان

اکنون اشاره ای مختصر به بعضی از احکام دیگر شریعت بیان می گردد تا کاملاً مشخّص گردد که حضرت باب مؤسّس آئین مستقلی بوده اند و در همه| زمینه ها قوانین و تعالیم جدیدی را وضع فرموده اند. منجمله احکامی که مربوط به عبادات و یا احکامی که مربوط به امور اجتماعی است می توان به موارد زیر اشاره نمود:

– در اوائل ظهور حضرت باب اگر چه به حسب ظاهر هنوز احکام اسلام رعایت می شد ولی در عین حال به دستور حضرت باب اذان تغییر یافته بود.[۵۱] در بیان فارسی امر به صلات است و اگر چه متن و دستور العمل این صلات تا به حال زیارت نشده است[۵۲] ولی از اشارتی که در بیان فارسی موجود است می توان کاملاً پی برد که مقصود صلاتی دیگر از صلات اسلامی بوده است. چنانچه قبله را نیز تغییر داده اند. (باب نوزدهم از واحد هفتم).

– جزئیات احکام روزه (صَوْم) در دوره| بیان تبدیل یافته است (باب هجدهم از واحد هشتم).

– احکام ارث کاملا عوض شده اند (باب دوم از واحد هشتم).

– اکثر احکام نکاح (باب هفتم از واحد ششم) و طلاق (باب پانزدهم از واحد هشتم) مخصوص به دوره| بیان می باشند. و مخصوصاً تأکید بر آن شده است که ازدواج منوط به رضایت طرفین است.[۵۳]

– آداب حجّ و ارتفاع اماکن مقدّسه که منتسب به حضرت باب و بعضی از اصحاب دوره| بیان می باشند. از باب دوازدهم از واحد چهارم تا باب دوم از واحد پنجم و ابواب دیگر به این امر اختصاص دارند.

– تأسیس تقویم جدید به نام تقویم بدیع (باب سوم از واحد پنجم).

– احکام مربوط به میّت و کفن و دفن و صلات میت (باب یازدهم و دوازدهم از واحد پنجم, باب یازدهم از واحد هشتم, باب نهم از واحد نهم)

– تعیین واحد های جدید پولی (باب نوزدهم از واحد پنجم) و مجاز دانستن بهره که در اسلام حرام بوده است. (باب هجدهم از واحد پنجم)

– رسم اسلامی که در هنگام روبرو شدن با همدیگر "سلام علیکم" و در جواب "علیکم السلام" می گویند در بیان فارسی به این نحو تبدیل شده است: آقایان "الله اکبر" و در جواب "الله اعظم" می گویند و خانمها "الله اجمل" و در جواب "الله ابهی" (باب پنجم از واحد ششم).

– تجدید اسباب بیت در هر نوزده سال یک بار اگر مقدور باشد (بیان عربی, باب چهاردهم از واحد نهم). و تجدید کتب در هر ۶۶ [الله] سال یا در هر ۲۰۲ [ربّ = علی محمد] سال (باب اول از واحد هفتم). رمز این امر می توان در آمادگی برای تغییر و تحوّل دائم و لزوم حاضر بودن برای ترک اسباب دنیوی.

– امر به تشکیل پُست جهت رساندن سریع اطلاعات و مکاتبات به کلیه| ساکنین کشور. طبق دستور حضرت باب پست باید در دسترس عامّ قرار گیرد تا همه از منافع آن بهره مند گردند. این امر دارای اهمیت بسیاری است زیرا کمک در جهت توسعه| معلومات اجتماع می نماید. در باب شنازدهم از واحد چهارم بیان فارسی می فرمایند: و لایق است بر سلطانی که در ملک او حَرَم اللّه هست , بل بر هر صاحب ملکی لایق است, که در حدود بلاد خود در کلّ قطع آن از اوّل تا آخرِ آن عمال گذاشته, که اخبار خطوط آن ارض را از طرفی به طرفی رسانده. چنانچه در ارض فرنگ این نظم با کمال علوّ منظّم است و اخبار چندین ماه را به لیالی و ایّام معدوده مطّلع می گردند. ولی این امر را عامّ فرماید که کلّ بتوانند این نوع کسب خبر کنندتا عام نگردد سرایت به خدّام آن درگاه نمی کند مگر وقتی که کلّ سبیل وصول از برای آن داشته باشند. و الّا امروز هم چاپار هست در نزد صاحبان حکم ولی چه ثمر که مستضعفین را سبیلی بر اون نیست.

– امر به تأسیس چاپخانه و استفاده از آن جهت اطلاع رسانی و انتشار آیات الهی. اگر چه در زمان عباس میرزا توسّط قائم مقام فرهانی اوّلین چاپخانه در ایران تأسیس شده بود و در پی آن مطبعه های دیگری منجمله مطبعه| منوچهر خان معتمد الدوله به وجود آمده بود. ولی هنوز آنطوری که باید و شاید از آنها استفاده نمی شد. جالب توجه است که اولین کتابی که در ایران چاپ شد "رساله| اجتهادیه" بود. حضرت باب در باب اول از واحد هفتم بیان فارسی می فرمایند: چه خوب صنعتی است چاپ از برای ارتفاع کلمات او و تکثّر آثار او. و در باب هفتم از واحد هشتم: فی الچاپ و الأمر به. ملخّص این باب آن که اذن داده شده چاپ در بیان و آنچه در ظلّ او انشاء شود بر طبق او.

– درباره| راه و روش در تبلیغ امر الله حضرت باب با این بیانات اشاره می فرمایند: ولی سبیل هدایت از روی حبّ و رأفت بوده, نه شدّت و سطوت (باب شانزدهم از واحد دوّم).

– تحریم تنباکو و مواد مخدّر (باب هفتم و هشتم از واحد نهم).

– در منع از آذار حیوانات می فرمایند (باب شانزدهم از واحد ششم): و اگر در منزلی بر حیوانی مشقّت شود طلب نقمت می کند از خداوند بر مالک خود. در هر حال باید ملاحظه نمود حدّ هر حیوانی را که بعد از ورود مالک او در بیان, غیر از اخفّ از تحمّل بر او وارد نسازد. که نفعی که از آن بر می دارد از برای او ثمری نمی بخشد.

– احکامی نسبت به تعلیم و تربیت اطفال وضع شده اند که دارای اهمّیت بسیار می باشند. مثلاً دستور می دهند که معلّم بچه ها را کتک نزند. در باب یازدهم از واحد ششم می خوانیم: لا یجوز ضربُ المعلّمِ الطّفلَ أزیدَ مِن خمسه خفیفه, و قبل أنْ یبلغَ خمس سنین فلا یجوز الضّرب مطلقاً. و بعد فلا یجوز أزید مِن خمسه, لا علی اللحم بل یضرب علی اللباس. و إن یزیدنّ علی الخمسه أو یضرب علی اللحم یُحرم علیه التقرّب إلی زوجته تسعه عشر یوماً حتّی و إنْ نسی. و إنْ لم یکن له مِن قرین فلیُنفِقْ لِمن ضربه تسعه عشر مثقالاً مِن ذهب. [مضمون: بچه های زیر پنج ساله را ابداً نباید کتک زد. و بچه های دیگر را فقط با پنج ضرب بسیار خفیف و آن هم فقط روی لباس. و اگر کسی بچه ای را بیش از پنج بار یا روی غیر لباس کتک بزند همسرش نوزده روز بر او حرام می گردد یا اگر مزدوج نباشد نوزده مثقال طلا باید ادا کند. حتی اگر این عمل از روی عدم اگاهی یا فراموشی انجام شده باشد.] و در ادامه همان باب نیز می فرمایند که اطفال باید در ایام عید اجازه بازی کردن را داشته باشند: و قد أذن اللّه للصّبیان التّلاعب فی أیّام العید بما فی أیدیهم. و در باره| مهر و محبتی که باید نسبت به اطفال نشان داد می فرمایند که اعظم عبادت خدا محبت به همسر و به خصوص اطفال می باشد که خدا آن را عبادت خویش خوانده (باب نوزدهم از واحد چهارم): و آنچه مایه| تقرّب ایشان است رضای اقران خود و حبّ و ذرّیات ایشان. که اگر نفسی آنچه تواند بر ذرّیه| خود قبل از تکلیف, اظهار لطف و رحمت نماید اعظم است از برای او از هر طاعتی که به او تقرّب جوید به سوی خداوند خود. و خداوند امر فرموده والدین را که در حق ذرّیه| خود با منتهای حبّی که ممکن است در حقّ ایشان ظاهر سازند و اون را حبّ خود خوانده. در بابی از لوح هیکل الدین (باب دهم از واحد ششم) دستور می دهند که بچه ها را هرگز نباید به حال خود یا تنها گذاشت و دائماً باید تشویقشان نمود. و همچنین امر می فرمایند که بچه ها را روی صندلی بنشانند[۵۴] و در تعلیم و تربیتشان به علوم و خطوط کوشا باشند و حدّ اقلّ تا سنّ یازده سالگی, که سنّ بلوغ در دوره| بیان تعیین شده است, با خوش روئی و رأفت تامّ عمل نمایند: و أنتم الصّبایا علی الکرسی تُجْلسون. و بما یشوّقونهم بهم یسلُکون. و أنتم قبل أنْ یکملَ البهّاج[۱۱] بهم لَتُحسِنون, ثمّ العلمَ و الخطّ الشکسته لهم لَتُعلّمون. و انتم صبایاکم وحدهً أبداً أبداً لا تجعلون. جالب توجّه است که حضرت باب در تعلیم و تربیت فرقی بین پسران و دختران نمی گذارند, در صورتی که علمائی مثل شیخ فضل الله نوری که چندین دهه بعد از حضرت باب می زیسته, با تأسیس مدرسه| بنات مخالفت شدید می کردند.[۵۵]

– اگر چه بیان صریح درباره| تساوی حقوق زن و مرد چنانچه در آثار بهائی یافت می شود در دوره| بیان زیارت نشده است. ولی آیات و دستوراتی موجود است که نسبت به آن زمان دلالت بر بزرگداشت مقام زنان بوده است. در یکی از اثار اولیه شان حضرت باب می فرمایند: و سلوک کن با نساء خود به احسن سبیل محبت. که نساء مؤمنه اوراق شجره| کافورند در جنّت. و میازار ایشان را به طرْف عینی که به قدر همین طرف محجوب از حکم الله خواهی بود.[۵۶] آیات بیان فارسی قبلاً نقل شد که در آن می فرمایند محبّت به همسر و اطفال بزرگترین عبادت خدا است. و البته در احکام دیگر نیز می توان دید که حضرت باب احترام به زنان را امری مهمّ می دانستند. مثلاً می فرمایند که مسافرت باید اگر مقدور باشد به همراه همسر انجام گیرد.[۵۷] سخن و نگاه و همنشینی را بین زن و مرد بابی ("دوائر و هیاکل این طایفه") مجاز می دانند چنانچه در بیان فارسی (باب دهم از واحد هشتم) می خوانیم: اذن داده شده هر نفسی که در طایفه تربیت کرده شود بر نظر و تکلّم, سواء آن که بر هیکلِ هیکل باشد یا دایره. و در وقت احتیاج اذن داده شده تکلّم مرء با مرئه به قدری که کفایت کند در ظهور ثمر. و اگر از بیست و هشت کلمه تجاوز نشود اقرب به تقوی است. و اگر مفید نیافتد زیاده اذن داده شده. و در لوح هیکل الدین می فرمایند (باب نهم از واحد هشتم): من ربّی فی طائفه مِن ذَکَرٍ او اُنثی حلّ لهم النّظر و الکلام و الجلوس.در مجاز بودن "نظر" می توان اشاره ای به عدم حکم حجاب تصوّر نمود. در لوح هیکل الدین(باب هفتم از واحد هشتم) می فرمایند که نسوان در وقت ادای نماز نباید مجبور باشند موهای خود را بپوشانند: و أنتم النساءَ عن ظهور شعراتهنّ لا تَنهون. در بعضی از موارد شرع نیز تسهیلات و امتیازاتی برای خانمها قائل هستند, چنانچه حجّ ایشان فرض نیست بلکه امری است اختیاری.[۵۸]

 

خلاصه

بابیت را باید دیانتی مستقلّ که واضع شریعتی جدید بوده است دانست, نه گروهی اصلاح طلب یا منشعب از اسلام. کتاب بیان فارسی حاوی احکامی است که برای آن دوران بسیار پیشرو و مترقّی و برای جامعه ضروری و مفید بوده است. به طور کلّی حضرت باب دو هدف عمده را مدّ نظر داشتند.

نسخ قوانینی که دیگر در مصاف با ضروریات جامعه از کار آمد لازم برخوردار نبوده اند. و از طرف دیگر وسیله ای در خدمت جمعی از روحانیون آزمند شده بودند. با نسخ آن احکام این وسیله از دست روحانیون خارج و بدین ترتیب نفوذ آنها در جامعه محدود گردید. و با وضع احکام جدیدی, که برخی از آنها تا به آن روز نه تنها مورد توجه نبوده بلکه جزو محرّمات بوده است, علل شکوفائی افکار جدید فراهم و راه به سوی تجدّد باز گردید, مانند احترام به حقوق زنان, تعلیم و تربیت کودکان و حتّی آزار نرساندن به حیوانات و سایر احکام که می توانست جامعه| ایران را دگرگون سازد.

۲- امّا هدف اصلی حضرت باب را باید در هموار کردن راه برای ظهور بعدی دانست که طبق آیات بیان فارسی در هر لحظه ای امکان داشت ظاهر گردد. از این رو بسیاری از احکام حضرت باب حالت رمز و استعاره (symbolic) دارند و یا جهت نسخ آداب و رسوم گذشته نازل شده اند. با ظهور حضرت بهاءالله برخی از قوانین حضرت باب مورد تأیید و برخی نسخ گردیدند. قوانین جدیدی هم وضع گردیدند مثل معاشرت با همه| مردم بدون در نظر گرفتن اعتقادات آنها, نهی مطلق از نجس دانستن دگراندیشان و حتی تشویق به تماس با آنها و احترام به کرامت انسانی. و بدین ترتیب امکانات رشد و شکوفائی و تجدد را هم در همه زمینه ها فراهم گردید. بنا بر این دو امر بابی و بهائی به هم آمیخته و جدائی نا پذیرند. 



[۱]  هیکل الدین باب پانزدهم از واحد هشتم: کُتِبَ علی الآباء و الأمّهات إزدواجَ ذرّیاتهنّ إنْ یقدرنّ بعد إحدی عشر سنه. و إنْ لمْ یقدروا علی مَن یقدر مِن أولی قرابته فی الکتاب. 

[۲]  خاطرات منتشر نشده| جناب بدیع بشروئی, نقل شده در اثر ابو القاسم افنان: عهد اعلی (اوکسفورد, ۲۰۰۰), ص ۴۱

[۳] مثلا ن.ک. به صحیفه| عدلیه, ص ۳۱.

[۴]  باب هفتم از صحیفه| بین الحرمین به آداب زیارت اختصاص دارد. در کتاب الروح سوره| ۲۴۷ و در زیاره الجامعه الکبیره از آثار اولیه| حضرت باب (مجموعه| محفل ملی شماره| ۵۰, ص ۳) نیز بیاناتی در تأیید این مطلب یافت می شود.

[۵]  قیوم الأسماء, سوره الطّیر (۸۶)

[۶]  رساله فی علم النحو (مجموعه محفل ملی شماره ۶۷), ص ۱۲۱

[۷] صحیفه| عدلیّه, ص ۱۲

[۸] در مراحل بعدی حضرت اعلی به این امر ادامه داده اند و در بسیاری از آثارشان کلمات جدیدی را خلق فرموده اند. ن.ک. به مقدّمه کتاب الدلائل السبعه و کتاب پنج شأن و کتاب الأسماء و توقیعات حروف حیّ. بسی واضح است که بر اثر انقلاب روحانی منبعث از ظهور حضرت باب ایجاد شده تغییرات کلّی همه| جوانب حیات بشری را فرا گرفته است, من جمله ادبیات و سبک نگارش را. درباره| خصوصیت های سبک حضرت باب ن.ک. به مقاله| دکتر وحید بهمردی, مقدمه ای در باره| سبک و سیاق آثار مبارکه| حضرت نقطه| اولی (خوشه ها ج۶, لاندگ ۱۹۹۵). در بعضی ار آثار منسوب به جناب قدّوس این امر به درجه| اقصی رسیده زیرا کلماتی را به کار می برند که کاملاً مخالف قواعد زبان عربی می باشند مثل " یقشعرّت " و یکفهرّت" و "یتلئلئت"(نسخه| خطّی). در آثار جناب طاهره نیز مواردی از این قبیل یافت می شود. ن.ک. به مقاله| دکتر محمد افنان, آثار منثور طاهره (خوشه ها ج ۳, لاندگ ۱۹۹۲) ص ۹۱ و ۹۲.

[۹] کریم خان کرمانی رهبر گروهی از شیخیان پس از وفات سید کاظم و دشمن سرسخت بابیان در سال ۱۲۶۱ ه.ق. یعنی تقریباً یک سال بعد از اظهار امر حضرت باب رساله| ردّیه ای به نام ازهاق الباطل تدوین نمود  (چاپ شده در کرمان, ۱۳۹۲). او در این رساله با توجه به مطالب قیوم الأسماء به این نتیجه می رسد که حضرت باب شریعت اسلام را نسخ کرده اند و ادّعای مقام رسالت و مظهریت دارند. و به بسیاری از آیات آن اشاره می کند. به محاکمه| ملا علی بسطامی حرف حیّ نیز در اثبات این مطلب می توان اشاره نمود. ن.ک. به مقاله| دکتر موژان مؤمن, محاکمه| ملا علی بسطامی (پژوهشنامه شماره ۳ , دانداس ۱۹۹۷[ترجمه از انگلیسی]).

[۱۰] در باب هشتم از واحد سوم بیان فارسی به بیاناتی درباره| معنی این بسمله| جدید بر می خوریم. در اسلام رسم است که نه تنها کتابی و نوشته ای بلکه هر کاری را با «بسم الله» شروع نمایند. حضرت باب در بیان فارسی این امر را نیز تغییر دادند. در باب دوم از واحد هفتم می فرمایند: ملخّص این باب آنکه هیچ عملی عمل نمی گردد الّا آنکه لِلّه واقع شود. و از این جهت امر شده که هر عاملی حین عمل گوید: إنّی لَأعمَلُنّ هذا لِلّهِ ربِّ السّمواتِ ربِّ الأرضِ ربِّ ما یُری و ما لا یُری ربِّ العالمین.

[۱۱]  اعتقاد به پایان نیافتن فیض الهی پیش بسیاری از فلاسفه اسلام موجود بوده است و حضرت باب آن را تأیید فرموده اند. ن.ک. به تفسیر سوره والعصر (مجموعه| محفل ملی شماره ۶۹), ص ۳۲, ۵۱. و نیز به بندهای ۱۲۴, ۱۳۴, ۳۴۸ از رساله فی اثبات النبوّه الخاصّه و توضیحات مربوط به بند ۲۶۶ منتشر شده در کتابA. Eschraghi: Frühe Shaykhi und Babi-Theologie Leiden ۲۰۰۴))

[۱۲] باید توجّه داشت که حضرت بهاءالله با اظهار امرشان در بغداد این هیجان را فرود نشاندند. زیرا یکی از فرمایشاتشان در آن روز آن بود که تا قبل از هزار سال دیگر هیچ مظهر الهی ظاهر نخواهد شد: »در یوم اوّل که جمال قدم بر عرش اعظم در بستانی که به رضوان نامیده شد مستوی, لسان عظمت به سه آیه| مبارکه نطق فرمود. یکی آن که سیف در این ظهور مرتفع است. و آخَر قبل از الف سنه هر نفسی ادّعا نماید باطل است, و سنه سنه| کامله است, تفسیر و تأویل در این فقره حرام است. و ثالث, حقّ جل جلالهدر آن حین بر کلّ اشیاء به کلّ اسماء تجلّی فرمود (مجموعه محفل ملی شماره| ۴۴, ص۲۲۵).

[۱۳]  بیان فارسی, باب سیزده از واحد ششم

[۱۴] مثلا حکیم ناصر خسرو متفکّر بزرگ اسماعیلی که در قرن پنجم هجری می زیسته این بیت را سروده است: مردکی را به دشت گرگ درید * زو بخوردند کرکس و زاغان * این یکی ریست در بن چاهی *  وآن دگر ر.. بر سر کوهان * این چنین کس به حشر زنده شود؟ * ت.. بر ریش مردم نادان.

[۱۵] بعضی ها قائل به آن هستند که شیخیه از قبل اعتقاد به معاد روحانی داشته ولی ظاهراً این حرف نا درست است. اگر چه شیخ احسائی تعبیر جدیدی از معاد و قیامت نمود که بسیار پیچیده و از حدّ این مختصر بیرون است (ن.ک. به رسائل الحکمه, بیروت ۱۹۹۳, ص ۹۶ به بعد) ولی به معاد روحانی به تمام معنی قائل نبوده. وی اعتقاد به آن داشت که بشر دارای چند جسم "لطیف" و "کثیف" است. و فقط جسم لطیف در روز قیامت زنده می گردد. جالب توجه است که شیخ احسائی ملا صدرا را تکفیر و سخت مورد انتقاد قرار می دهد زیرا وی را منکِر معاد جسمانی می داند (همان مأخذ, ص۲۲۸ و همچنین در کتاب شرح العرشیّه). معاصرین شیخ احمد به نفس این دلیل به او اعتراض نمودند ولی به نظر می رسد که بهانه ای بود برای سرپوش گذاشتنبر سر موضوع اصلی تعالیم شیخ که فی الواقع تفکر نیابت عامّه بوده و قدرت تازه پا گرفته| علمای اصولی را زیر سؤال می برد. سید کاظم رشتی چند رساله در دفاع از اعتقادات معلّم بزرگوارش تدوین نمود. مفصّلترین آنها که به امر معاد و قیامت اختصاص دارد رساله کشف الحقّ می باشد که نسخه| نا کامل آن به خطّ خود ایشان موجود است و اخیراً متن کامل آن رساله نیز به طبع رسیده است (بیروت ۱۴۲۱ ش). در آن رساله سید کاظم بارها به تصریح می گوید که آنچه شیخ احسائی در باب معاد و قیامت گفته مطابق اقوال علمای شیعه است و هر که به دون آن قائل به آن بزرگوار افترا بسته است و یا دچار سوء تفاهم در عبارات شیخ شده. ممکن است که شیخ و سید در بیانات خود تقیه و کتمان به خرج داده باشند, ولی آنچه که معلوم است حضرت اعلی با این همه لطفی که نسبت به شیخ و سید داشتند و در آثار اولیه|شان عبارات آنها را نقل و تأیید می فرمودند ولی اشاره ای به اجسام و اجساد و "هورقلیا" و سایر اعتقادات شیخ در این مورد نفرمودند. و به هر حال بیان فوق دلیل آن است که حضرت باب کسی را در طول تاریخ شیعه نیافتند که مسئله را به نحو مورد نظر خودشان فهمیده و بیان کرده باشد.

[۱۶]  کریم خان کرمانی در رساله| رد باب خسران مئآب (ص۵۰) نیز به این حکم اشاره می کند و آن را مورد انتقاد قرار می دهد.

[۱۷] خود ادّعای حضرت باب بیان این مطلب است. شیعیان قرنها منتظر مهدیئی بودندکه ۱۲۰۰ سال پیش به دنیا آمده و از آن پس در غیبت به سر می برد تا یومی از ایام ظاهر شود. وقتی حضرت باب صراحتاً ادعای قائمیت فرمودند بعضی ها از ایمان برگشتند و برخی ها قائل به بداء شدند زیرا ظهور ایشان با تصوّرات و انتظارات بیش از هزار ساله مغایرت تام داشت. اگر چه اکثر علماء در آن متفق القول هستند که در امر ظهور قائم بدائی حاصل نشود ولی حدیثی در کتاب الاصول من کافی (تهران ۱۳۸۸ ش., ج۱ ,ص ۳۶۸ ) که از کتب اربعه| اهل تشیع به حساب می آید جالب توجّه است: قال أبو جعفر: …فإذا حدّثناکم الحدیث فجاء علی ما حدّثناکم [به] فقولوا: صدق الله, و إذا حدّثناکم الحدیث فجاء علی خلاف ما حدّثناکم به فقولوا: صدق الله تؤجروا مرّتین. [اگر امر مطابق اقوال ما ظاهر شد آن را تصدیق نمائید. و اگر بر خلاف قول ما ظاهر شد و باز آن را تصدیق نمائید خداوند اجرتان را دو برابر خواهد ساخت.] و در پاورقی آن آمده: مرّه للتصدیق و أخری للقول بالبداء.

[۱۸]  این دو بیان از اصل انگلیسی به فارسی ترجمه و در تعلیقات کتاب اقدس (لانگنهاین ۱۹۹۵) نقل گردیده اند. بیان اول اقتباس از God Passes By می باشد.

[۱۹]  دلیل دیگری که با الهام از بیانات فوق می توان تصوّر نمود آن است که حضرت باب نمی خواستند پیروانشان به احکام شریعت بیان دل ببندند بلکه به خاطر قابل اجرا نبودن آن منتظر ظهور بعدی قریب الوقوع باشند. پس اگر حضرت باب احکام جدیدی نمی آوردند استقلال ظهورشان از اسلام ثابت نمی شد. ولی اگر قوانینی عملی نازل می فرمودند احتمال داشت که بابیان نیاز به ظهور بعدی را حسّ نکنند و به همان احکام بیان عمل می نمایند.

[۲۰]  جواب شیخ به نام رساله| خاقانیه معروف است و بارها به طبع رسیده. رسائل الحکمه ص ۹۱ به بعد

[۲۱] چنانچه حضرت عبد البهاء در رساله| مدنیه و رساله| سیاسیه واضح و روشن بیان فرمودند.

[۲۲] قسمتی از الواح جمال اقدس ابهی که بعد از کتاب مستطاب اقدس نازل شده (لانگنهاین ۲۰۰۲) ۶:۴۳

[۲۳]  حضرت بهاءالله در لوحی می فرمایند: «و سبب و علّت احتجاب خلق در رتبه| اوّلیّه صاحبان عمائم بوده و هستند, در جمیع اعصار و قرون اولی سبب احتجابْ این حجبات کبری بوده اندو باید دوستان الهی به حکمت و بیان عباد مظلوم را از مخالب این ظالمین نجات دهند.» آیات الهی ج ۲ (لانگنهاین ۱۹۹۶), ص۲۳۶

[۲۴]  کشف اسرار (قم, بدون تاریخ[۱۹۴۱]), ص۱۰۷

[۲۵]تعریف هوّیت این مسؤلیتها و بحثهای گوناگون و اختلاف نظریه ها ,مثلاً بین اخباریون و اصولیون, که در طول تاریخ مطرح بوده در این مختصر نمی گنجد. برای تفصیل بیشتر درباره| تاریخ تفکّر ولایت و نیابت امام ن.ک. به دو تألیف محسن کدیور, نظریه های دولت در فقه شیعه (چاپ چهارم, تهران ۱۳۷۸) و حکومت ولایی (چاپ اول, تهران ۱۳۷۷)

[۲۶]  در آثار شیخیه گویا با الهام از احادیثی اصول پنجگانه مذهب تشیع (توحید, عدل الهی, نبوت, معاد, ولایت) را تبدیل به سه اصل نمودند (توحید, نبوّت, امامت) و بعد رکن دیگری را به معنی ولایت یا نیابت امام اضافه نموده اند. اگر چه در آثار شیخ و سید این امر به تصریح یافت نشده است و بعضی از گروه های شیخیه مدعی ان هستند که تفکّر رکن رابع از نو آوری های کریم خان کرمانی است, ولی از آثار حضرت باب و مؤمنین اولیه واضخ است که اعتقاد به رکن رابع در بین شیخی های دوره| سیّد کاظم موجود بوده. مثلاً ن.ک. به رساله| جناب طاهره به ملا جواد قزوینی و ملا عبد العلی هراتی که در سال ۱۲۶۱ تألیف شده و در تلو آن بارها به "رکن رابع" و بیانات سیّد در این باره اشاره شده است. فاضل مازندرانی, تاریخ ظهور الحقّ ج ۳, ص ۴۸۴-۵۰۱.

[۲۷] تا آن زمان اعتقاد به آن بود که روحانیون کلّاً دارای مقام نیابت هستند و شیخ احمد جزو اوّلین اشخاص با نفوذی است که نیابت را محدود در یک شخص اکمل و اعلم می پنداشت. این نظریه بیش از یک قرن بعد در افکار گروهی اطراف روح الله خمینی تحت عنوان "ولایت فقیه" دوباره مطرح گردید. محتاج تحقیق بیشترس است که این اشخاص تا چه میزان با افکار شیخ آشنائی داشتند, به خصوص چون روح الله خمینی سالیان دراز در نجف به سر می برد که یکی از مراکز شیخیان می باشد.

[۲۸] ن.ک. به صحیفه| عدلیه, ص ۶, ۷, ۹, ۱۳. تفسیر سوره الکوثر (مجموعه| محفل ملی شماره| ۵۳), ص ۱۸۴, ۲۴۴. تفسیر سوره والعصر (مجموعه| محفل ملی شماره| ۶۹ ), ص ۲۶, الرساله الذهبیه (مجموعه| محفل ملی شماره| ۸۶), ص ۸۹, شرح حدیث ابی لبید (مجموعه| ادوارد براون شماره| F21), ص ۲۰.

[۲۹] ن.ک. به اوّلین سوره| قیّوم الأسماء (سوره الملوک). در سور| ۴۰۶ کتاب الروح می فرمایند: قل: لنْ ینفعکم إنْ أردتم أنْ تقولوا بألسنتکم و لا تجاهدون. إنّما المؤمنون الذین آمنوا بالله و آیاته و إذا دعى عبدٌ من حکم الله یجیبوه. و إذا أذن الذّکر یجاهدون فی بین یدیّ الله بالحقّ رجاءً لیوم کلّ إلى الله یُحْشرون. و در سوره| ۲۲۲ می فرمایند: عمّ یتسائلون مِن حکم ربّک فی یوم الإذن. قل: الآن قد جاء الإذنُ مِن ربّک الله الذی لا إله إلاّ هو. أنْ إذن لِلقتال و قلْ "ما شاءالله" و "لا قوه إلاّ بالله." هو الذی ینصر مَن یشاء بملائکهٍ مِن أمره …إذا أذن الذّکر لِلقتال یرغبون إلى الله و یقاتلون بین یدیّ الله بالحقّ…و إنّ الذین یؤمنون بالله و آیاته و إذا أذن المؤذن للجهاد یعرضون من حکم ربک فاولئک یوم القیَمه لا یُنصرون.

[۳۰]  ص ۲۸

[۳۱]  مثلاً ن.ک. به توقیع ملا عبد الخالق یزدی, منتشر شده در تألیف ابو القاسم افنان, عهد اعلی (اوکسفورد ۲۰۰۰), ص ۱۸۴. و در مناجاتی بی عنوان نیز به واقعه| کربلا و دلائل وقوع امر بداء اشاره می فرمایند (مجموعه محفل ملی شماره ۹۱), ص ۹۱. و بالاخره در باب پنجم از واحد چهارم بیان فارسی تصریح می فرمایند: حرام شده در بیان حکم قتل به اشدّ از هر شئ, که هیچ شیئی به مثل آن نهی نشده, که هر کس بر قلب او خطور کند قتل نفسی, از دین الهی بیرون می رود و معذّب می گردد ما دامی که خداوند خواهد. و بر او حرام می شود آنچه بر او حلال بوده در بیان, حتّی نفس او بر اوو از یوم غروب شمس حقیقت از برای احدی از متدیّنین بیان حکم قتل جایز نبوده و نیست. و اگر کسی کند از بیان نبوده و نیست. هیچ إثمی از برای او اعظم از این نخواهد بود.

[۳۲] صحیفه| عدلیّه, ص ۱۳

[۳۳]  قیوم الأسماء, سوره| ۲ (العلماء )

[۳۴] کتاب الروح سوره| ۲۰۶

[۳۵]  بیان فارسی, باب نهم از واحد نهم 

[۳۶] بیان فارسی, باب یازدهم از واحد هفتم

[۳۷] قیوم الأسماء سوره| ۲۷

[۳۸] البته به نظر می رسد که اینجا مقصود بی اعتبار دانستن این کتب است, نه نا بود کردن آنها. زیرا در بیان عربی (باب سیزدهم از واحد نهم) می فرمایند: أنتم أبداً کتاباً لا تخرقون. [ابداً هیچ کتابی را پاره نکنید.]

[۳۹]  بیان فارسی, باب ششم از واحد ششم. گویا در یکی از توقیعات دیگر حتی قرائت کتب شیخ و سید را منع فرمودند. کریم خان کرمانی در رساله رد باب خسران مئآب (ص ۴۳-۴۴) آیاتی چند به این مضمون نقل می کند و آنها را به حضرت باب نسبت می دهد.

[۴۰] مجتهد کسانی هستند که بنا بر تحصیلاتشان می توانند قرآن و مسائل دینی را بفهمند و بقیه را هدایت نمایند. و "مقلدین" افراد عادی جامعه می باشند که اجازه ندارند در مسائل مذهبی اظهار نظر کنند, بلکه مجبورند از مجتهدی "تقلید" نمایند.

[۴۱] ص ۲۷. اکثر تألیفات کریم خان به عربی است زیرا قوّه| انشائی اش در زبان فارسی بسیار ضعیف بود.

[۴۲]  بیان فارسی, باب پنجم از واحد چهارم.

[۴۳] بیان فارسی, باب چهاردهم از واحد پنجم

[۴۴] بیان فارسی, باب هفتم از واحد پنجم

[۴۵] به نجاست در قرآن فقط در یک مورد اشاره مختصری شده است (سوره التوبه (۹) آیه| ۲۸) و مشخص نیست که اینجا مقصود از نجاست چیست. اگر چه بین اهل تسنن این تفکر رایج نیست ولی شیعیان به احتمال قوی با الهام از دیانت هندو این حکم را شرح و تفصیل مفصل داده اند.

[۴۶]  ن.ک. به باب دهم از واحد نهم

[۴۷] باب دوم از واحد ششم

[۴۸]  باب هودهم از واحد ششم

[۴۹] باب سیزدهم از واحد چهارم

[۵۰] باب هودهم از واحد چهارم

[۵۱]  این امر در لوح الخصائل السبعه نازل شده که در کتاب عهد اعلی تألیف ابو القاسم افنان (اکسفورد ۲۰۰۰), ص ۹۹-۱۰۰ به طبع رسیده است.

[۵۲]  در بیان فارسی دستورات جزئی صلات نازل نشده اند. همآنطوری که در قرآن مجید بارها امر به صلات شده اما دستور العمل آن و حتی تعیین پنج موقع نمازگذاری فقط در روایات موجود است. بدین دلیل درباره| جزئیات چگونگی ادای صلات, اگر چه از پنج رکن دین حساب می شود, اختلافات بین مذاهب و فِرَق اسلامی موجود است.

[۵۳] لوح هیکل الدین, باب ششم از واحد ششم

[۵۴] در ارتباط با این امر نیز ن.ک. به باب ذکر شده از بیان فارسی (باب یازدهم از واحد ششم):و أنْ یستقرّنّ کلّ نفس علی کرسی. فإنّ حینَ الذی یستقرّ علی الکرسی أو سریر أو عرش لا یُحسب مِن عمرِهِ.

[۵۵] شیخ فضل الله نوری در این باره چنین نوشت: "و دیگر به رأی العین همه دیدیم و می بینیم که از بدو افتتاح این مجلس جماعت لا قید لا ابالی لا مذهب از کسانی که سابقاً معروف به بابی بودن بوده اند …همه در حرکت آمده و به حرج افتاده اند…و دیگر روزنامه ها و شب نامه ها پیدا شد, اکثر مشتمل بر سبّ و لعن علماء اعلام و طعن در احکام اسلام و این که باید در این شریعت تصرّفات کرد و فروعی را از آن تغییر داد… و آن قوانینی که به مقتضای ۱۳۳۰ سال پیش قرار داد شده است باید همه را با اوضاع و احوال و مقتضیات امروز مطابق ساخت. از قبیل اباحه| مسکرات اشاعه| فاحشه خانه ها و افتتاح مدارس تربیت نسوان و دبستان دوشیزگان و صرف وجوه روضه خوانی و وجوه زیارات مَشاهد مقدّسه در ایجاد کارخانه جات و در تسوی طُرُق و شوارع و در احداث راه های آهن…" لوایح آقا شیخ فضل الله نوری (به کوشش هما رضوانی, تهران ۱۳۶۲), ص۲۸.

[۵۶] صحیفه| عدلیه, ص ۳۸

[۵۷]  لوح هیکل الدین, باب شانزدهم از واحد ششم

[۵۸] بیان فارسی, باب نوزدهم از واحد چهارم

Comments are closed.