سوگند ایمانى
«ستایش»، دختر ششساله چند روز پیش در ورامین مورد تجاوز قرار گرفت، با چاقو به قتل رسید و پیکرش با اسید سوزانده شد. ستایش افغانستانی بود، کسی که به او تجاوز کرد و به قتلش رساند، پسری ۱۷ ساله و ایرانی. ماجرای قتل ستایش واکنشهای زیادی را در جامعه ایران و افغانستان برانگیخت، بهویژه در میان مهاجران افغانستانی در ایران.
این اتفاق کمی دیر در رسانههای ایران منتشر شد، روزهای اول پسازاین رویداد سکوت بود و سکوت. همین سکوت بود که انتقاد برخی از شخصیتها و فعالان افغانستان را باعث شد.
«احمد بهزاد»، نمایندهی هرات در مجلس افغانستان دراینباره نوشت: «جنایت جنایت است؛ فرقی نمیکند که مرتکب آن دارای چه ملیتی باشد؛ اما آنچه در این میان آزاردهنده است رویهی متفاوت و آپارتاید گونهی رسانههای جامعهی میزبان است. اگر قضیه به گونهی معکوس رخ میداد؛ یعنی جانی هویت قربانی را میداشت، آیا پیامدهای چنین جنایتی همین سکوت و بیپروایی بود؟»
سید جمالالدین سجادی، روزنامهنگار افغان دراینباره در یادداشتی نوشت: «تصور کنید که اتفاق برعکس بود، یعنی مینوشتند که «یک مرد افغان پس از تجاوز به دختر ششساله ایرانی، او را کشت و در وان اسید انداخت!». اگر این اتفاق میافتاد، حتماً تا الآن تمام رسانههای دیداری و شنیداری و مکتوب و دیجیتال، این خبر را با شدت و تأکید منتشر میکردند.اما حالا مقتول یک دختر ششساله مهاجر افغانستانی است و همه سکوت کردهاند. آنها که سکوت کردهاند و به خاطر وجه المصالحات، واقعیت را «سانسور» میکنند، آنها که همیشه دم از فعالیت برای مهاجرین میزنند و امروز زبانشان لال شده و در پستوهای خود خزیدهاند، آنها که میترسند برای دفاع از مظلوم کارتشان قیچی شوند، آنها این ننگ را میپذیرند که سکوت کنند و با چهرهای حقبهجانب بگویند: نباید احساساتی عمل کنیم و کار را خرابتر از اینکه هست بکنیم!»
اعتراض فعالان ایرانی
این فقط فعالان افغانستان نبودند که به سکوت رسانههای داخل ایران انتقاد کردند، حتی برخی از فعالان و روزنامهنگاران ایرانی نیز در صفحههای فیسبوک خود به این سکوت اعتراض کردند، نفیسه آزاد فعال جنبش زنان نوشت: «ستایش افغانستانی بود، متجاوز و قاتل، پسری ۱۷ ساله و ایرانی.
فقط یکلحظه تصور کنید که اگر جای ملیت قاتل و مقتول عوض میشد، امروز در رسانههای ما چه خبر بود؟ تابهحال سر جامعه مهاجر افغانستانی چه آمده بود؟»
ژیلا بنییعقوب، روزنامهنگار هم نوشت:« این سؤال من را رها نمیکند که راستی اگر ماجرا معکوس بود یعنی دختر ایرانی بود و قاتل اهل افغانستان، الآن برخی از رسانههای ایرانی چه میکردند؟ و حالا چرا سکوت کردند؟ همان رسانههایی را میگویم که هر بار جرمی کوچک یا بزرگ توسط یک افغانستانی انجام میشد، آن را تیتر بزرگ میکردند و نسبت به این مردم نفرت میپراکندند. در انتشار اخبار و دفاع از حقوق قربانیان به نژاد و ملیت توجه نداشته باشیم. چه فرقی میکند قربانی ایرانی باشد یا افغان؟
البته او در ادامه تأکید کرده بود که عملکرد رسانههای اغلب دولتی ایران را بهپای همه مردم ایران ننویسیم. مطمئن هستم بسیاری از ایرانیان از این اتفاق عمیقاً غمگین شده و با خانواده ستایش احساس همدردی میکنند.»
شبکه های اجتماعی و زخم مزمن افعان ها
شبکههای اجتماعی ازجمله فیسبوک ایرانیان خیلی سریع از عکس و اخبار ستایش پر شد، بسیاری ایرانیان انزجار خود را از این حادثه نشان دادند و همدردی عمیق خود را بیان کردند و نسبت به سکوت رسانهها و مقامات ایران انتقاد جدی کردند. شاید همین موج شبکههای اجتماعی بود که رسانههای رسمی و دولتی ایران را تکان داد و سکوت خود را شکستند.
موجی که از سوی افغانهای مهاجر در ایران و همینطور جامعه افغانستان نسبت به حادثه مرگ دردناک ستایش به راه افتاد، ریشههای عمیقتری از این حادثه داشت، انگار زخم کهنه و مزمن مهاجران افغانستانی در ایران یکهو سر بازکرده بود، زخمی که ناشی از سالها تبعیض و تحقیری بود که در ایران دیده بودند. شبکههای اجتماعی از فریاد اعتراض صدها و هزارها افغان پر شد، اعتراض به شرایط نامناسب زندگی، کار، تحصیل و نادیده گرفته شدن کرامت انسانیشان در سالهای زندگی در ایران. نظرات افغانها به نحوی عجیب سرشار از عصبانیت و خشم و نفرت نسبت به ایران و ایرانیها بود. فوران اینهمه خشم و نفرت این سؤال را مطرح میکند که ما در این سالها چه رفتاری نسبت به آنها داشتهایم که اینچنین آنها را برآشفته کرده است. دولت جمهوری اسلامی چگونه برخوردی با سیل مهاجران افغانستان در این چند دهه داشته که امروز آنها چنین خشمگین هستند؟ مرگ ستایش انگار فرصتی بود برای تخلیه روانی این مهاجران در برابر تبعیض و تحقیری که در ایران دیده بودند. چرا آنها اینچنین عصبانی هستند؟
یک ایرانی در فیسبوکش نوشت: «حسی از نفرت از افغانهای گرامی نشر و قابلمشاهده ست که قبل از هر قضاوتی نیاز به آسیبشناسی و علتیابی داره؟! …چرا انقدر وحشتناک ناراحتن؟ چرا جنون وار توهین میکنن؟ چرا کلیدواژه تمام متنها و اشعاری که به اشتراک میذارن ایران و انسان ایرانی و با ضمیر جمع و کلی بیان میشه؟ چرا بااینکه در ضمیرخوداگاه جمعی خود واقف هستند عمل و جنایت یک فرد هیچ ربطی و دخلی با اخلاقیات کلی یک ملت نداره باز به این نکته پافشاری میکنن که ستایش نازنین قربانی ایرانی شده تا عمل جنونآمیز یک انسان؟ من این برخورد بسیار سختگیرانه جمعی و تهاجمی رو، بازخورد جمع شده از نوع برخورد ما در سالیان دراز با بدرفتاری و نوع نگاه نژادپرستانه و تحقیرآمیز به این جمعیت اقلیت و بهنوعی پناهنده میبینم. رفتار غیرانسانی و بیاخلاق ما باعث شده روح و احساسات این ملت نسبت به ما نفرتی غیرقابلتصور پیدا کنه. آزردگی زیرپوستی و نهفته در لایههای روحی و احساسی افغانهای گرامی ربطی به این موضوع فقط جنایت نداره. تمامیت ما در شکل گرفتنان احساسات و نگاه شون به ایران و ایرانی مجرم و مقصریم.»
محسن رنانی، استاد دانشگاه و نویسنده سرشناس در ایران چندی پیش به بهانه رونمایی یک کتاب درباره افغانستان (افسوس برای نرگسهای افغانستان، ژیلا بنییعقوب) در پیامی به تبعیضهای اعمالشده علیه افغانها پرداخت و گفت: «.. نمیتوانی اشک نریزی؛ نهفقط برای هموطنان افغان که در این سه دهه نگذاشتیم در ایران درس بخوانند و دانشگاه بروند؛ بلکه برای هموطنان شیرازی و مازندرانی که با مردان افغان ازدواجکردهاند و پس از سقوط طالبان به امید رهایی از تبعیض و در جستوجوی روزگاری بهتر وزندگیای انسانیتر به افغانستان رفتهاند و اکنون به علت اینکه حکومت ما فرزندانشان را ایرانی نمیداند، اجازه نمیدهد این مادران به همراه کودکان خود به وطن خویش بیایند و خانواده خویش را ببینند. آی فلسطین کجایی که بر غربت ما بگریی؟ و عجیب اینکه این تناقض در کشوری است که بسیاری از مقامات و علمایش به سیادت عربی خویش مینازند و بهواسطه این سیادت، قدر میبینند و بر صدر مینشینند؛ درحالیکه این سیادت از «دختر» پیامبر (ص) به آنها منتقلشده است. آنگاه در چنین کشوری تو اگر دختر باشی و با مردی غیر ایرانی ازدواج کنی، فرزندت هموطن تو نخواهد بود.»
بسی گل شریفی، دختر افغان هم در صفحه فیسبوکی خود مروری بر تحقیرهایی که هموطنانش در این سالها دیده بودند، کرد: «سالها قبل وقتی بچه بودم ماجرای خفاش شب را میشنیدم. یادم هست اقواممان در خیرآباد میگفتند ما چند روز هست حتی نانوایی نمیتوانیم برویم و بعضی از همسایهها برایمان نان میخرند یا خریدهای دیگر. بگذریم از اینکه در شهرهای دیگر چقدر چاقو و کتک زدند.. چند سال پیش فقط به خاطر اینکه پلیس در جریان کشف چند جسد گفته بود به مهاجرین افغانی مظنون هستند خانهها رو آتش زدند.. از این موارد بسیار دیدیم. کافی بود در یک پرونده حتی مظنون افغانستانی باشد از فردا مردم دلهره داشتند که چه میشود. انگار خیلیها منتظر بودند بهانهای پیدا کنند که بزنند و توهین کنند گرچه بدون بهانه هم کمابیش میزدند و توهین و تحقیر بود. یادم هم نمیآید که مردم و یا روشنفکران ایران جایی بگویند که جرم مسئلهای فردی ست نه جمعی.»
حق میهمان نوازی را زیر پا گذاشتیم
منیژه حکمت، سینماگر معروف ایران نیز پس از مرگ ستایش ششساله در یادداشتی از ظلمی که در جمهوری اسلامی ایران بر پناهندههای ای افغان روا شده است، نوشت: «شهروندان کشور افغانستان سالهاست که میهمان ما ایرانیها هستند اما در همین سالها، گاهی شاهد بودهایم که حق میهماننوازی را زیر پا گذاشتهایم و به شکلی به حیات آنها تجاوز اجتماعی کردهایم. آنها در جامعه ما پذیرفتهنشدهاند، اجباراً به حاشیه شهرهای شلوغ پناه بردهاند و بااینکه زبانمان یکی است، هنوز با آنها پیمان دوستی نبستهایم. اگرچه توقع داریم ورود هر ایرانی
زخم تبعیض و تحقیر افغانستانیها آنچنان عمیق بود که وقتی قرار شد در نشان دادن اعتراض به کشته شدن ستایش و همدردی با خانوادهاش مراسمی در کابل و تهران ترتیب داده شود، گفتند که از این طریق میخواهند به سیاستهای تبعیضآمیز ایران نسبت به مهاجران نیز اعتراض کنند. به عنوان مثال کمپین من ستایش هستم که توسط فعالان افغانستانی در فیس بوک راه اندازی شد و در مدت زیادی لایک زیادی گرفت، نوشت:« فردا ساعت هفت شب قرار است ایرانیان عدالت طلب در مقابل سفارت افغانستان در تهران به یاد ستایش شمع افروزی کنند.پیشنهاد می شود مهاجران عزیز افغانستان فردا شب به جمع ایرانیان عدالت طلب ملحق شده و برای ستایش دادخواهی کنند و علیه ظلم ایستادگی کنند.این پیشنهاد می تواند یک فرصت طلایی باشد تا هموطنان ما در کنار ایرانیان به طور جدی خواهان تغییر بنیادین در قوانین ایران نسبت به مهاجران شوند تا مهاجران افغانستان بتوانند به حقوق واقعی خود به عنوان یک “انسان” در ایران دست پیدا کنند.»
همدردیهایی که مهاجران را راضی نکرد
ایرانیان زیادی در این مدت نسبت به این حادثه واکنش نشان داده و با خانواده دختر ششساله و جامعه افغانستان اظهار همبستگی کردندو حتی برای روشن کردن شمع به یاد ستایش در برابر سفارت افغانستان در شبکههای اجتماعی فراخوان دادند و گرچه در این مراسم همچون افغانها مورد توهین و حتی ضرب و شتم پلیسهای جمهوری اسلامی قرار گرفتند اما این همدردیها برای فعالان افغانستان چندان راضیکننده نبوده و خواهان واکنشهای جدیتر از سوی ایرانیها بودهاند.
داود ناجی، روزنامهنگار مشهور افغانستان که پیشازاین نیز خبرنگار بیبیسی فارسی بود، در نامهای تحت عنوان: «نامهای به همسایه: اسیدی که مرا سوخت روح ترا نیشتر خواهد زد؟» که در روزنامه اطلاعات روز منتشر شد، نوشت:«آیا سلاخی یک کودک «مهاجر»، جامعهی ایران را تکان خواهد داد؟ جدا از اینکه چه کسی قربانی و چه کسی عامل جنایت است، آیا جامعهی ایران بهخصوص جامعهی مدنی و قشر آگاه و تأثیرگذار این کشور به جستوجو خواهند شد که به کجا رسیدهاند و معنای چنین اتفاقی برای جامعهی ایران چیست و پیامدش چه میتواند باشد و با توجه به سن عامل این جنایت ممکن است با چه نسلی روبهرو شوند؟ آیا چگونگی برخورد با قتل فجیع ستایش- بهعنوان یک مهاجر و یک افغان- میتواند ظرفیت مدنی جامعهی ایران و انسان ایرانی را تعیین کند؟ بهخصوص با توجه به این نکته که مهاجرت دیگر یک پدیدهی صرفاً افغانی نیست و سالهاست که متأسفانه ایرانیهای زیادی نیز به این کاروان پیوستهاند و در کشورهای متعددی مهاجر و خواستار تأمین حقوق بشری خودند.
داود ناجی سؤالهایی را در نامه خود مطرح کرد: آیا این بار قتل فجیع ستایش، ملت و دولت ایران را در برخورد با پدیدهای بهنام مهاجرت در دنیای کنونی که خود نیز درگیر آن هستند، تغییر خواهد داد؟ اگر این توقع زیاد باشد آیا میتوان به حمایت جامعهی مدنی، روزنامهنگاران و فعالان حقوق بشر و حقوق کودک، از خانوادهی ستایش امیدوار بود؟»
بسیاری از افغانستانی ازجمله داود ناجی گرچه بر این عقیدهاند که ایرانیهایی هم بودهاند که در این سالها از حقوق مهاجران افغان دفاع و حتی بهصورت داوطلبانه مدارس خودگردان برای تحصیل فرزندان مهاجران تأسیس کردهاند، بر این موضوع توافق دارند که برخورد رسمی دولت جمهوری اسلامی، در چند دهه گذشته برخورد تبعیضآمیز و ناقض حقوق بشری بوده است.
این فقط افغانها نیستند که معتقدند حقوق مهاجرانشان توسط دولت ایران نقض شده است، بسیاری از ایرانیها نیز بر این عقیدهاند. شیرین عبادی در مصاحبه با رادیزمانه گفته است: «عده کثیری از افغانستانیها در ایران زندگی کردهاند، بدون اینکه جمهوری اسلامی حقوق آنها را به رسمیت بشناسد و این افراد وقتیکه ازدواج کردند، ازدواجشان قانونی نبود و نتوانستند برای بچههایشان شناسنامه بگیرند. درنتیجه بچهها نتوانستند مدرسه بروند و …. بهاینترتیب به دلیل بیتوجهی حکومت ایران یک نسل با مشکلات عدیده روبهرو شدند.»
صدای متفاوت
همه افغانهای مقیم ایران انتقادهای تندوتیز به جامعه میزبان خود نداشتند، برخی نیز بودند که هموطنان خود را احساساتی توصیف کردند و از آنها خواستند خویشتندار و منطقی باشند. یکی از این افراد محمدکاظم کاظمی نویسنده و شاعر افغانستانی مقیم تهران است که در یادداشتی که توسط خبرگزاری فارس منتشر شد، خطاب به هموطنانش نوشت: «در چنین مواقعی آنچه مهم است، «تحریک عواطف» جامعه میزبان و مهاجر نیست، بلکه «تسخیر عواطف» است. تحریک عواطف کمک نمیکند. چون عاطفهای که تحریک شود، واکنش قابل پیشبینی ندارد. این تسخیر عواطف با شرکت جدی، باشکوه، آرام و مثبت در مراسم و مطرح کردن ابعاد مظلومیت ماجرا رخ میدهد، بدون اینکه قضیه افغانستانی و ایرانی را پررنگ کنی. بعضی دوستان عقیده دارند که اگر این جنایت از سوی یک جوان مهاجر نسبت به یک دختر ایرانی رخداده بود، رسانههای ایران و جامعه ایرانی همان رفتاری را میکرد که در جریان خفاش شبهای تهران کرد. شاید تا حدودی چنین میبود ولی نه بهشدت قدیم. این را در نظر بگیریم که اکنون شرایط فرق کرده است. ما مهاجران در رسانهها و جامعه ایرانی دوستانی بسیار داریم که در آن زمان نداشتیم.»
خون بهای ستایش
چند روزی از مرگ ستایش گذشته است، در این مدت از میان مقامات سیاسی ایران، بیشتر از سه یا چهار نفر به این موضوع واکنش نشان ندادهاند. یکی از آنها حسن خمینی نوه بینانگذار جمهوری اسلامی است که در پیامی این اتفاق را تسلیت گفت و نوشت: خبر بسیار تلخ بود. و عجیب اینکه در عصر انفجار اطلاعات دیر مطلع میشویم.” ستایش “دختربچه افغانی آزار میبیند و کشته میشود. ازاینجهت هیچ فرقی بین افغانی و ایرانی نیست ولی شاید این اتفاق اندکی تلختر و شکنندهتر است. کسانیکه در غربت زیسته باشند و یا از “غربت کشیدگان” مصائب آن را شنیده باشند، درمییابند که اندوه و مصیبت در غربت سختتر و دردناکتر است.
شهین دخت مولاوردی معاون رییس جمهوری در امور زنان، حسین نقوی نماینده مجلس شورای اسلامی، و حسین هاشمی، استاندار تهران از دیگر مقاماتی بودند که واکنش نشان دادند.
آیا این اتفاق آنچنانکه برخی از فعالان افغانستان انتظار داشتند جامعه ایران را تکان داده است؟ آیا این اتفاق موجب توجه بیشتر به مصائب مهاجران افغان در ایران خواهد شد و آنچنانکه شیرین عبادی برنده جایزه نوبل در مصاحبهای با رادیو زمانه درخواست کرد خونبهای ستایش بهبود وضعیت افغانستانیها در ایران خواهد بود.