مجتبى واحدى:
کمتر از دوهفته قبل در برنامه تلویزیونی صدای امریکا به خصلت “انتقام جویی رهبر جمهوری اسلامی ” اشاره کردم . توضیح دادم برخی اقدامات بی سابقه از جمله استخدام هفت هزار مزدور برای افزایش “حس وحشت دائمی ” در میان آحاد ملت ، از پیامدهای عصبانیت رهبر و انتقام گیری او از مردم است . بر همان اساس ، دو حرکت وحشیانه در هفته گذشته و شلاق زدن پنجاه و دو دانشجو و کارگر در دو گوشه ایران را نه یک اتفاق بلکه نمود دیگری از همان خصلت انتقام گیری می دانم. اجازه دهید کمی بیشتر به این موضوع بپردازم و آنگاه در خصوص شلاق زدن بر پیکر پنجاه و دو ایرانی و هم زمانی آن با اقدامی عجیب توسط یکی از کاربران ایرانی فیس بوک سخن بگویم.
از چند ماه قبل ،رهبر جمهوری اسلامی همه امکانات خویش را به کار گرفت تا از میان نامزدهای غربال شده شورای نگهبان ،گروهی به مناصب شبه انتخابی برسد که قبلا چاکری خود را در حد بیشتری به اثبات رسانده است. اما بخشی از کار در دست حسن روحانی بود که اینک مرگ و زندگی سیاسی خویش را در ایستادگی ویار گیری می بیند . روز هفتم اسفند سال نود و چهار ،آخرین مرحله از کارزاری برگزار شد که از چند ماه قبل با رد صلاحیت بی سابقه نامزدهای عضویت در دونهاد کم اثر اما پرسر وصداآغاز شده بود. در آن روز تلاش های مثلث “روحانی -خاتمی -رفسنجانی ” نتیجه ای کم اثر برای اداره کشور داشت اما نفرت عمومی از رهبر و یاران نزدیک او را آشکار ساخت .
رهبر جمهوری اسلامی پس از کودتای انتخاباتی سال هشتاد و هشت ،خود را در حدی از رسوایی داخلی و بین المللی می بیند که دیگر از هیچ اقدام ننگ آور و پر هزینه ای احساس شرمندگی نمی کند. او در حال حاضر تنها به تثبیت جایگاه خویش و حذف یا تضعیف منتقدان و مخالفان می اندیشد. نزدیکان او انگیزه مضاعفی هم دارند : کاهش توان مخالفان برای جلوگیری از عرض اندام آنان در پروسه انتخاب رهبر بعدی جمهوری اسلامی. رهبر برای رسیدن به هدف خویش ، به صورت هم زمان حذف رسمی مخالفان و منتقدان از نهادهای رسمی و ارعاب مخالفان را در دستور کار خویش قرار داده است. در عین حال او نگاهی به شهروندانی هم که به دنبال تغییر هستند دارد. از نگاه خامنه ای ، نخبگان خواهان تغییر ،دو دسته هستند : گروهی که ام الفساد ایران را شناخته اند و حذف ولایت فقیه را تنها راه رهایی ایران می دانند .این طیف از مخالفان روز به روز شاهد افزایش فشارهای غیر قانونی و ضد انسانی علیه خویش هستند . گروه دوم اما به تغییر در ترکیب مدیران اجرایی ،قضایی و تقنینی و درواقع گرفتن سهمی هرچند ناچیز از کیک قدرت قانع هستند. این گروه اگرچه انتخاب اول خامنه ای نیستند اما حضور ایشان در نهادهای قدرت ،خللی بر قدرت بلامنازع رهبر وارد نمی کند . رفتار خامنه های با این گروه در سال های اخیر،بسیار عبرت آموز بوده است. او ضمن تحقیر و تخفیف بیش از حد ، وجود آنان را برای روز مبادا ضروری می داند . در این میان ، گروه کثیری از مردم هستند که تنها به کاهش فشارها بر خود می اندیشند. بسیاری از آنان ،منتقدان حکومت از جمله اصلاح طلبان را به “اصولگرایان فاسد و بی آبرو “ترجیح می دهند در عین حال اولویت اول این گروه از مردم ، حل مشکلات و یافتن مفری از گرفتاری های روزمره است. متاسفانه اصلاح طلبان ، اعتدالگرایان و افراد موسوم به ” اصولگرایان میانه رو ” در تبانی آشکار با ولی فقیه ،اذهان را از عامل اصلی نابسامانی ها یعنی قدرت مطلقه و غیر پاسخگو منحرف و مردم را با سراب تغییر می فریبند. ترکیب این فریب کاری و حسن ظن گروههایی از مردم به طیف خوشنام تر حکومتی ها ،تا کنون برای هر دو سر این بازی یعنی خامنه ای و “منتظرالحکومه ها ” مفید بوده است. اما در عین حال، رهبر زیاده خواه به این حد از قناعت مردم و حقارت” اصلاح طلبان حکومتی” نیز راضی نشده است . او از سال هفتاد و شش تاکنون چند بار از سر ناچاری به بازگشت اصلاح طلبان حکومتی به قدرت یا اختصاص سهم ناچیزی از مدیریت کشور به آنان تن داده اما در همین مدت ،اولا ژنرال های اصلاح طلب و اصلاح خواهان واقعی را به طور کامل حذف کرده است ثانیا هر بار که انگیزه های سیاسی مردم یا امیدآنان به تغییر در زندگی، موجب راهیابی گروهی از همین “اصلاح طلبان نیم بند “را به نهادهای حکومتی شده ،خامنه ای به شدت از رای دهندگان انتقام گرفته است .
اکنون به موضوع اصلی می پردازم که بهانه نگارش این یادداشت شد. طی هفته گذشته شاهداقدام کینه توزانه دیگری بودیم که به باور من هدفی جز افزایش فشار بر مردم و تنبیه خاطیان اصلی هفتم اسفند -از نگاه رهبر -ندارد هفده کارگر معترض به اخراج ،در ملا عام شلاق خوردند . در گوشه ای دیگر از سرزمین ولایت فقیه زده ، دادستان دادگریز قزوین دستور داد بر نشیمنگاه سی و پنج دانشجوی جوان شلاق بزنند تا به گفته او ،اسباب عبرت دیگران شود. پیش از این هم اقدامات سخت گیرانه برای مقابله با شادی مردم صورت گرفته بود که از جمله می توان به لغو مستمر کنسرت های موسیقی در نقاط مختلف کشور اشاره کرد. سپردن مدیریت صدا و سیما به مدیری تندرو تر از سرافراز ، دستور صریح رهبر برای محدودسازی هر چه بیشتر فضاهای مجازی و حمایت علنی خامنه ای از اقدامات سخت گیرانه نیروی انتظامی ،از دیگر اقداماتی بود که تنها در سه ماه گذشته و دقیقا پس از اعلام نتایج انتخابات هفتم اسفند صورت گرفت. اما بی تردید نواختن شلاق بر پیکر کارگر معترض و دانشجوی جویای شادی ،رسوا ترین اقدامی بود که باند مافیایی رهبر انجام داد. همانگونه که نوشتم رهبر جمهوری اسلامی ،رسوا تر از آنست که انواع ننگ آفرینی های اخیر ،چیزی بر او بیفزاید یا از او بکاهد. اما یقین دارم او در عین جدیت در انتقام گیری از مردم ،مایل نیست عصبانیت مردم را برانگیزد. بی تردید عقده گشایی دست نشاندگان صادق لاریجانی در تکاب و قزوین و اجرای حکم شلاق در خصوص پنجاه و دو کارگر و دانشجو، می توانست تا مدت ها در صدر اخبار باشد و عصبانیت کنترل نشده بسیاری از ایرانیان را برانگیزد. اما اقدام یک کاربر فیس بوک در انتشار تصویری “نفرت انگیز “به جای آن خبر تاسف انگیز بر صدر اخبار نشست و رسانه های جمهوری اسلامی ،فریاد وااسلاما را از سر گرفتند .آنها پس از شلاق زدن های اخیر گمان می کردند به هدف اصلی خود یعنی ارعاب دانشجویان و کارگران رسیده اند و ادامه انعکاس خبر را نمی پسندیدند زیرا موجب تحریک افکار عمومی و افزایش عصبانیت ها علیه دستگاه عدالت ستیز قضایی و حامی اصلی آن می شد. انعکاس تصاویر مربوط به محل استقرار نشیمن گاه آن کاربر فیس بوک در رسانه های جمعی ،بهترین فرصت برای رسانه های فریب کار جمهوری اسلامی و حامیان آنها بود.
مخفی نمی کنم که مانند بسیاری از هموطنانم به امام حسین و اسطوره عاشورا عشق می ورزم. همچنین اقرار می نمایم که بادیدن آن تصاویر حسی از نفرت وجودم را فرا گرفت. در این مورد یادداشتی به تفصیل خواهم نوشت . اما در اینجا سخنی دیگر دارم. کسی که خود را فعال اجتماعی می داند لابد به لوازم و پیامدهای اقدامات خود واقف است. گفته شده که انتشار آن تصاویر با آگاهی کامل و به نیت “تقدس زدایی “صورت گرفته است. ظاهرا برخی فعالان در فضاهای مجازی از نخستین اصل برای تقدس زایی یا تقدس زدایی ، غافلند. شرط هر یک از این دو ،اثر گذاری یک فعل یا فاعل آنست که در موضوع اخیر ،هر دو منتفی است. اجازه بدهید صریح تر بگویم. عکس منتشر شده را فاقد هر گونه جاذبه هنری می دانم و خالق آن نیز تا کنون اثرگذاری خاصی در جامعه ایران نداشته است. پیش از او افرادی با جاذبه های بالاتر و هنر تحسین بر انگیز تلاش های مشابه داشته اند که به نتیجه
دلخواه آنان نرسیده است. برای بسیاری از ما نام زیبای مادر ،یاد آور ایرج میرزا وشعر اوست که در کلاس دوم ابتدایی فراگرفتیم. او همچنین اشعار قوی و اثر گذار دیگری هم دارد. برخی از آن اشعار با هدف خرافه زدایی از دین و برخی احتمالا با انگیزه تقدس زدایی سروده شده است. آیا کسی می تواند ادعا کند که ایرج میرزا در کار خویش موفق بوده است ؟ دلیل این عدم موفقیت علیرغم بهره مندی ایرج میرزا از هنر و نفوذکلام چه بوده است ؟هر کس می تواند پاسخ خود را داشته باشد اما به باور من ،عدم توجه به حساسیت های عقیدتی و اجتماعی بوده است. ایرج میرزا به گمان خویش به دنبال خرافه زدایی و شاید تقدس زدایی بوده اما جامعه هدف او هیچگاه حاضر به شنیدن اشعار او و تامل در آن نبودند زیرا آن اشعار را توهین آمیز و شنیدن آن را گناه می شمردند . در واقع فقط کسانی از اشعار آنچنانی ایرج میرزا لذت می بردند که در تقدس زدایی یا خرافه گریزی با او همدل بودند . همین وضعیت بعدها تکرار شد که نمونه آن را در سه چهار سال اخیر در خصوص یکی از خوانندگان پاپ شاهد بودیم.
همه آنچه گفتم در مورد یک هنرمند اثر گذار مانند ایرج میرزاست و می توان حدس زد اقدامی فاقد جاذبه های هنری یا استدلالی، توسط یک فرد”غیر اثرگذار ” چه تاثیری از خود باقی خواهد گذاشت.
البته بی انصافی نکنم. تصویر برداری از استقرار نشیمنگاه بر روی نمادهایی که در میان میلیونها ایرانی ، محترم شمرده می شود و انتشار عمومی آن، تا کنون دو اثر داشته است که نمی دانم برای خالق این اثر غیر جذاب ،مطلوب است یا نه. نخست افزایش نفرت در میان اقشار مختلف جامعه ایران و دوم به حاشیه رفتن ظلم امربران قضایی رهبر به پنجاه و دو کارگر و دانشجوی مظلوم ایرانی. این پنجاه و دو تن ،رنج شلاق قوه قضاییه را بر پیکر و نشیمنگاه خود حس,می کنند در حالی که به یمن اقدام کاربر فیس بوک ،همه بحث ها بر سر درستی یا نادرستی قرار گرفتن نشیمنگاه او بر روی نمادهای عاشوراست .
اما سخن پایانی با سیاست پیشگانی که این روزها مجددا اشک تمساح می ریزند و فریاو “واحسین – وا عاشورا ” سر می دهند. اگر حسین آن باشد که به ما معرفی کرده اند روح او این روزها در رنج است البته نه برای نشستن یک نفر بر روی پرچم حسینی بلکه برای نواخته شدن شلاق کینه بر پیکر پنجاه و دو کارگر و دانشجوی ایرانی .