فریبا داودی مهاجر:
یکی از ویژگی های حکومت های دیکتاتور کنترل سبک زندگی است کنترلی که سایه به سایه شما را تعقیب می کند و تا اتاق خوابتان نفوذ می کند. اصولا دیکتاتورها دوست دارند که مردم از سایه اشان هم بترسند و زندگی مردم همانطور بچرخد که دیکتاتور می خواهد و اگرهم نخواست نچرخد .
کنترل سبک زندگی مردم آسان نیست و هزینه ای که جامعه هم پرداخت می کند کم نیست . ستون های چنین حکومت هایی بر کنترل سبک زندگی بتون ریزی شده و مستمر و هماهنگ و مهندسی شده پیش می رود . تبعات چنین کنترلی صرفنظر از دست آوردهای سیاسی بر سلامت روانی افراد و اجتماع تاثیرات مهلکی می گذارد که اگر حکومت دیکتاتوری در کشوری برچیده شود تا سال ها مردم، جامعه و نهادهای اجتماعی از پیامد های آن رنج می برند .
برای این گزارش با چهار نفر گفت و گو کردم که جواب های هر کدام از آن ها از دیگری جالب تر بود.
رویا روزنامه نگارکه ۴ سال پیش از ایران خارج شده در جواب سوال من که تاثیرات کنترل سبک زندگی در فضای داخل ایران چگونه بر تو اثر گذاشته است . رویا می گوید : اوایل خروجم خیلی شدیدتر بود ولی هنوز هم آثارش را با عکسالعمل های مختلفم حس می کنم مثلا اگر به یک سخنرانی و یا مهمانی بروم از فلاش دوربین می ترسم ویک لحظه و ناخودآگاه فکر می کنم یک ماموری از من عکس گرفته است . هنوز به تلفنم اعتماد ندارم و هر وقت پای تلفن از یک موضوع سیاسی حرف می زنم قلبم تند تند می زند و ناخودآگاه آرام حرف می زنم.
محمد علی که در ایران کارمندشهرداری بوده چنین می گوید : من هنوز دروغ می گویم و در حال تلاش برای ترک این عادت بدهستم . من مذهبی نبودم ولی شرکت در نماز ظهر و تظاهر به مذهبی بودن یک منافعی داشت و اگر آنها شکل زندگی من را که اگر چه معمولی بود می فهمیدند من را اخراج می کردند. من یکسره در محیط کارم مجبور به دروغ گویی و تظاهر و دورویی بودم و انگار این رفتار جزئی از شخصیت من شده است. وقتی در ایران بودم گاهی از خودم متنفر می شدم بخصوص یک بار که برای بازدید از مناطق جنگی رفته بودیم و من تظاهر به رفتارهایی می کردم تا چند روز حالم از خودم به هم می خورد ولی چاره نداشتم چون آن ها اینطور می پسندیدند.
سارا که امروز دندان پزشک است می گوید: من سال ۶۱ دیپلم گرفتم و عاشق رشته پزشکی بودم . در آن سال ها بعد از انقلاب فرهنگی گزینش خیلی قوی بود وبخصوص در سالی که من کنکور دادم با تظاهر به مذهبی بودن می توانستیم رشته بهتری قبول شویم . من حزب الهی نبودم که هیچ ، با یکی از گروه های سیاسی در حد کمیته دانش آموزی فعالیت داشتم . همین موضوع باعث شد ارتباطم را با آن ها قطع کردم و چادری شدم و مرتب با انجمن اسلامی مدرسه همکاری می کردم . یک بار هم با آن ها دیدن آقای خمینی و اردوی جمکران و جاهای اینطوری رفتم ولی باز فوق دیپلم میکروبیولوژی قبول شدم. من همه جور همکاری توی دانشگاه کردم و دوباره امتحان دادم و بالاخره دندان پزشکی قبول شدم و یک جوری از سهمیه استفاده کردم و تا به حال هم فقط برای تو گفتم که دوست دبیرستانم هستی و خلاصه در جریانی و حتی شوهرم نمی داند.
سارا در ادامه می گوید : احساس خجالت و شرمندگی همیشه با من است . انگار دزدی کرده ام . انگار شغلم جیب بری است . هیچ احساس خوبی ندارم که بگویم شغلم چیست. وقتی به پسر هایم می خواهم نصیحتی کنم خجالت می کشم . تا سال ها کابوس می دیدم و یک دلهره همیشگی بعد این همه سال با من است. تنها چیزی که از شوهرم پنهان کرده ام همین موضوع است . گاهی فکر می کنم اگر به او بگویم من خبرچین کلاس بودم حتی یک روز با من زندگی نمی کند.
امیرحسین مدرسه اسلامی رفته است و پدر و مادری مذهبی دارد. او می گوید وقتی از بچگی بایددروغ بگویی و تظاهر کنی از مدرسه تا خانه و محل کار و بعد هم به بچه و همسرت چیزی از تو باقی نمی ماند. من یواشکی موسیقی گوش می دادم . یواشکی دوست دختر داشتم . آن هم نه یکی چند تا . ریش و تسبیح و ادعای دین داری تا بتوانم سهمیه بیشتری از وزارت بازرگانی برای کالایی که نیاز داشتم دریافت کنم . من در آپارتمان شخصی ام که حیاط خلوتم بود مشروب می خوردم ولی هئیت مذهبی هم در خانه داشتم و زن چادری مومن گرفتم . کربلا می روم و در مسافرت های شخصی ام هر کاری بخواهم می کنم . البته ترسان ترسان و با احتیاط .
او می گوید : خودت را بگذار جای من ببین چه حالی نسبت به خودم داری ؟ من بیمار شدم . بیمار گونه دروغ می گویم . بیمار گونه با چندین زن رابطه دارم و بیمار گونه مشروب می خورم و چند چهره دارم . عصبانی هستم و می خواهم از آسمان و زمان انتقام بگیرم.
کنترل سبک زندگی و احساس ناامنی
کنترل سبک زندگی و یا تحمیل آن در گروه های اجتماعی ، مردم ، اقلیت های مذهبی و قومی و جنسیتی و سطح عمومی احساس ناامنی ایجاد می کند. چنانچه این تحمیل ادامه داشته باشد احساس عمومی این است که زندگی مخاطره آمیزی دارندکه از فردای خود خبر ندارند. سطح احساس نا امنی با مکانیسم های رسمی و غیر رسمی که این کنترل و نظارت اجتماعی انجام می شود ارتباط معنا داری دارد . با مدت و حتی متغیر هایی چون دین و تحصیل و جنسیت و سن و طبقه هم ارتباط دارد و می تواند کیفیت زندگی انسان ها تحت تاثیر خودش قرار دهد .
دیکتاتورها می دانند امنیت جوهر زندگی انسان هاست و چنانچه آنها بتوانند این شاهرگ اصلی مردم را در دست بگیرند در واقع می توانند روی شکل گیری و تغییر هویت و رفتار های عمومی تاثیر گذاشته و عرصه عمومی را به شکلی که می خواهند هدایت کنند.
دیکتاتورها می دانند گروه های اجتماعی مختلف نیازمند برنامه ریزی متفاوتی با توجه به الگوها، عادات، اعتقادات و باورهایشان هستند و به همین دلیل در وزارت اطلاعات کدهای کارشناسی مختلفی در این زمینه فعالیت می کنند.
کنترل سبک زندگی هر چه در حریم خصوصی افراد نفوذ کند و بتواند حتی روی سبک لباس پوشیدن ، حرف زدن ، تفریحات و خلقیات تاثیر بگذارد موفق تر است و به همین دلیل است که برای نظام آموزشی تا رسانه ها و ادارات دولتی برنامه ریزی های مختلف با هزینه های هنگفت انجام می دهند تا به قول خودشان افسار جامعه را در دست بگیرند و آن را هر کجا که می خواهند ببرند. آدم هایی بسازند که خود سانسور و خودکنترل باشند و پایشان را از گلیم شان دراز تر نکنند.
دیکتاتورها از تنوع فرهنگی در هراس هستند و می خواهند همه مردم را در قالبی بریزند که خود ساخته اند. در چنین شرایطی اعتماد مردم به یکدیگر و حتی خودشان کم شده وسطح مشارکت ، فعالیت و کنشگری اجتماعی کاهش پیدا می کند.
دیکتاتورهاسبک زندگی من و شما و هر کدام از ما را با مدل های مختلف کنترل می کنند تا تعهدات و ارتباطات و مسولیت ما در مقابل یکدیگر کاهش پیدا کند ولی آنچه در میان ما مشترک است این است که هیچکدام احساس امنیت نمی کنیم در حالیکه پل های ارتباطی که انسجام ما را حفظ می کند قبلا خراب شده و ما هر کدام در جزیره های پراکنده ای زندگی می کنیم که بهتر قابل کنترل و به اصطلاح آقایان باشد و اشراف اطلاعاتی کامل برقرار باشد .
نسخه قانونی دیکتاتورها
منصوره که فوق لیسانس پرستاری است ولی در تهران یک مرکز زیبایی پوست و مو پر درآمد داشته می گوید : مستاصل شدم از بس به مامور اماکن و شهرداری و بهداشت رشوه دادم. چند روز پیش هم شنیدم دهها مرکز زیبایی و پوست و آرایشگاه بسته و به مقام قضایی معرفی شدند . ما احساس امنیت نمی کردیم و هر روز با قوانین جدید روبرو می شدیم . یک بار هم من را بازداشت کردند که در محل کارتان مشروب خرید و فروش شده که حداقل من از آن بی خبر بودم . من ۱۳ کارمند داشتم و دست آخر آتیش به همه چیز زدم و با همسر و پسرم به آمریکا آمدیم و در ۵۳ سالگی شروع به خواندن فزیوتراپی کردم که بتوانم با یک درآمد کم آینده پسرم را تضمین کنم . وقتی مردم یک عروسی و تولد را با اضطراب برگزار می کنند و هر از چندی یک ماجرای تازه دارند از ترس و دلهره خسته و منزوی می شوند.
معمولا نسخه دیکتاتورها برای تحمیل سبک زندگی از پشتوانه قانونی هم بهره مند است و برای همین احساس امنیت زنان و مردان و ادیان و قومیت ها با یکدیگر فرق دارد و از یک سطح بر خوردار نیست.
اردیبشهت ماه سال جاری خبری منتشر شد که کمتر رسانه ای به آن توجه کرد . خبر این بود “ با موافقت نمایندگان مجلس دولت موظف به تهیه لایحه جامع سبک زندگی شد “ هدف از این لایحه تعمیق و توجه به سبک زندگی اسلامی شد در حالیکه بر هیچ کسی پنهان نیست که هدف کنترل تنوع فرهنگی و چند صدایی و زندگی به سبکی است که جمهوری اسلامی می پسندد که ما آنگونه زندگی کنیم و چشم و گوش بسته غارت اقتصادی و فرهنگی و اخلاقی کشور را تماشا کنیم.
هدفی که هرگز محقق نخواهد شد.