کودکانی بی هویت تا اخر عمر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فریبا داودی مهاجر

نهاد حمایتی از کودکان بی شناسنامه وجودندارد 

نداشتن شناسنامه، یکی از مشکلات اصلی قوم بلوچ است. بسیاری از ازدواج‌ها در این منطقه ثبت نمی‌شود و کودکان این ازدواج‌ها هم از نگاه دولت، غیررسمی به شمار می‌آیند و شناسنامه نمی‌گیرند.

این از گفته های «زهره صیادی» است که سال‌ها در مورد کودکان بلوچ بی‌شناسنامه در قلعه حسن ‌خان و حاشیه‌های تهران کار کرده‌ و چندی پیش با خبرگزاری ایلنا درباره کودکان بی شناسنامه به گفت و گو نشسته بود .

خواندن این خبر من را به یاد دختربلوچی که « صدگنج » نام داشت انداخت . دختر بچه ۱۲ ساله بی شناسنامه ای که با مرد متمول همسایه، مجبور به ازدواج شد . صدگنج در همان خانه ایی که زن و بچه های مرد زندگی می کردند ساکن شد و هر روزنزدیک غروب که وقت آمدن شوهرش می شد به گوشه حیاط پناه می برد و گریه می کرد . دخترک از خانه فرار کرد و چند روز بعد که برادوهایش او را پیدا کردند به قتل رسید .

اگر چه این اتفاق سال ها پیش وقتی که برای سخنرانی به زابل رفته بودم اتفاق افتاده بود ولی من هرگز داستان صد گنج را فراموش نمی کنم چرا که این دختر حتی شناسنامه و هویت ثبت شده ای نداشت که کسی به خونخواهی او اقدام کند که اگر هم داشت قاتلان با تکیه بر قانون از چنگال عدالت فرار می کردند .

«زهره صیادی» به ایلنا گفته که حداقل هزار و ۵۰۰ کودک بلوچ فاقد شناسنامه شناسایی شده، در حالی که در چند سفر که به زاهدان و شهرهای اطراف داشتم مسوولان فرمانداری و استانداری رقم بسیار بالاتری از کودکان بی شناسنامه را ارائه می دادند که می توانست منشا محرومیت این کودکان از آموزش و خدمات درمانی و آسیب های اجتماعی مختلف همچون کودک همسری ، فروش و بهره کشی از کودکان و حتی اجبار آن ها به قاچاق مواد مخدر و دزدی و گدایی شود و بر تعداد کودکان کار بیافزاید .

کودکانی که به دلیل فقر پدر و مادر و دلایل دیگر در خانه متولد شده و حتی کارت تولد نداشتند که روزگاری بتوانند با تکیه برآن ثابت کنند فرزند چه کسی هستند و روزی برای گرفتن شناسنامه اقدام کنند .

کودکانی که متولد نشده اند

زن پنجاه ساله ایی که برای فروش شال های دست دوزی شده اش در نمایشگاه به فرمانداری آمده بود پوشیه ای به صورت داشت که خانمی در آن جا می گفت این زنها « ستریه » هستند یعنی حتی نمی توانند به جز شوهر حجاب جلوی محارم خود باز کنند . زنی که شاید بیست سال بزرگتر از سنش به نظر می رسید و با دختر بچه ۱۴-۱۵ ساله ای همراه بود که می گفت هوویش است . شال دست دوزی شده او در همین دیارنیز همراه من است . زنی که نه خودش و نه هوویش شناسنامه نداشتند . بی سواد بودند و تولد و مرگ آن ها هیچ کجا ثبت نمی شد ، تو گویی هیچگاه متولد نشده بودند .

کمپین فعالان بلوچ نیزدر وب‌سایت خود با اشاره به بی‌شناسنامه بودن بسیاری از بلوچ‌ها در ایران نوشته است: «هزاران نفر از شهروندان بلوچ ایرانی فاقد شناسنامه هستند. گر چه آمار رسمی در این زمینه از سوی مسئولان بیان نشده است اما با توجه به سخنان پراکنده مدیر کل آموزش و پرورش و نمایندگان مجلس، این افراد در استان سیستان و بلوچستان ممکن است بیش از ۱۶ هزار نفر  باشند.

اسفند سال گذشته، مدیرکل کمیته امداد استان سیستان‌ و بلوچستان گفته بود زنانی که همسران تبعه خارج داشته‌اند، کمک‌هایی از این کمیته دریافت می‌کنند اما این کمک‌ها به فرزندان حاصل از این ازدواج‌ها تعلق نمی‌گیرد چرا که شناسنامه ای مبنی بر تولد این کودکان صادر نشده است.در استانی که هزار و ۸۸۰ خانوار و ۲۶۵ هزار و ۲۱۶ نفر به صورت مستمر تحت پوشش کمیته امداد هستند که از این میان جمعیت زنان سرپرست خانوار رقم ۵۲ هزار نفری را به خود اختصاص داده است . جمعیتی که تعداد کثیری افراد بی شناسنامه در میانشان دیده می شود .

به گفته مدیرکل کمیته امداد استان سیستان و بلوچستان، به تعدادی از زنانی که با “اتباع بیگانه” ازدواج کرده‌اند، کمک‌هایی ارائه می‌شود، ولی به دلیل آن‌که پدران کودکان این زنان فوت کرده‌اند یا از ایران رفته‌اند و شناسنامه در ایران بر اساس خون پدر است، بچه‌های این زنان که اغلب از زنان بلوچ هستند، فاقد شناسنامه و مدرک شناسایی هستند؛ فرزندان این خانواده‌ها تحت پوشش قرار نمی‌گیرند و تنها به مادر که شناسنامه دارد، کمک‌هایی می‌شود.

«جان بی بی » جان ندارد

وارد قاسم آباد که شدم انگار شهر خشک شده بود . انگار محله را با غبار قیراندود کرده بودند . از آن همه کودک پا برهنه خجالت می کشیدی که کفش داری. هیچ نقطه روشنی در قاسم آباد که نمی دانم امروز چه نامی دارد دیده نمی شد . لباس های پاره و وصله پینه شده بچه ها ، کوچه های یک دست خاکی بی انتها من را به صندلی ماشین چسبانده بود . قرار بود با خانمی صحبت کنم که آن روزها انجمن کوچکی در این شهر برای توپ دوزی داشت  .

دفترش یک اتاق بود با دیوارهای گچ مالی و یک قفسه کتاب که به بچه ها امانت می داد و یا آن ها را جمع می کرد و برایشان قصه می خواند . از پنجره اتاقش به پسر بچه هایی نگاه می کردم که لاستیک های پاره را توی کوچه هل می دادند و دختر بچه ها نگاهشان می کردند. جوب وسط کوچه پر از لجن بود و مردی آن سو تر آشغال ها را می جورید .

اسم خانمی که آن انجمن یک اتاقه را اداره می کرد فراموش کردم ولی سنش به سی نمی رسید و از بی شناسنامه بودن کودکان قاسم آباد می نالید . او می گفت اگر سری به خیابان سعدی و مجیدیه و کشاورز بزنید هم همین وضع است . چرخ زندگی این بچه ها نمی چرخد . سو تغذیه دارند و اغلب بیماری های گوارشی و پوستی و من هر کاری می کنم به جایی نمی رسم . سرعت رشد آن ها و فعالیت داوطلبانه  ما که گاهی یک پول هایی از خیرین جمع می کنیم و پولی که استانداری برای این قبیل کارها در دست دارد قابل مقایسه نیست.

وی معتقد بود بدون اعتبارات دولتی و توجه مسوولان، وضع حاشیه نشینی و فقر فرهنگی حل نمی شود وتکلیف این بچه های بدون شناسنامه هم معلوم نمی شود . وقتی بچه ای شناسنامه ندارد یعنی آینده هم ندارد و روز به روز به آسیب های اجتماعی و فلاکت این مردم اضافه می شود

با «جان بی بی »حرف می زنم که از روستایی به نام « آس حاجی » به قاسم آباد آمده است. جان بی بی می گوید : روستای ما جایی است ازبخش میان کنگ در اطراف زابل . پدرم من را چند سال پیش به هشتصد هزار تومان به مردی از افغانستان شوهر داد و من حالا چهار بچه دارم که هیچکدام شناسنامه ندارند . پدرشان کارت اقامت هم ندارد و من نمی دونم آخر و عاقبت این ها چه می شود . بچه را بیمارستان می برم شناسنامه می خواهند حتی خودم یک یک برگه ندارم که قانونی زن این مرد هستم . شوهرم روزها برای فعلگی می رود زاهدان و بچه ها توی کوچه و خیابان بازی می کنند . من خودم پنج کلاس درس خوندم ولی فکر نکنم بچه هام یک کلاس هم سواد یاد بگیرند. حتی بزرگ هم که بشن کی به آدم بی شناسنامه کار می ده .

بی هویتی تا آخر عمر

براساس آمار رسمی که عجمی، مدیرکل اتباع و مهاجران خارجی استانداری خراسان رضوی در سال ۱۳۹۴ تأیید کرد، پنج هزار دختر مشهدی با مردان افغانی ازدواج کرده‌اند که حاصل این ازدواج‌ها بیش از سه هزار کودک ‌هویت‌دار است. اما همان‌طور که گفته شد، آمارهای غیر رسمی خبر از ۲۰هزار ازدواج غیرقانونی دختران مشهدی با اتباع خارجی می‌دهد که ۲۲هزار کودک بی‌هویت از این ازدواج‌ها حاصل شده است و با آنکه بارها مسئولان درباره این موضوع که کودکان دارای مادر ایرانی و پدر افغانی می‌توانند در ۱۸سالگی شناسنامه بگیرند، صحبت کرده‌اند اما، این موضوع فقط در حد همان اظهارات باقی مانده است. درحالی‌که این کودکان در همه چیز با ما در شهر سهیم هستند اما، هرگز نمی‌توانند ابتدایی‌ترین سهم خود را که داشتن هویت و شناسنامه است، داشته باشند.

عجمی، درباره تکلیف فرزندانی که حاصل ازدواج‌های ثبت نشده هستند، می‌گوید: والدین آنها می‌توانند با ارائه مستندات، ازدواج خود را به ثبت برسانند و از دولت مجوز قانونی برای ازدواج خود بگیرند تا وضعیت فرزندانشان معلوم شود.اما براساس گفته مادرانی که پشت درهای بسته این اداره و آن سازمان سرگردان هستند، این گفته «عجمی» فقط یک حرف ساده است؛ چراکه مردان افغان باید از کشور خود پاسپورت و شناسنامه داشته باشند، درصورتی‌که در کشور افغانستان چند سالی است که گرفتن شناسنامه باب شده و حتی گرفتن کارت اقامت از نظر آ‌نها به‌دلیل مشکلات مالی، کاری غیرممکن است.

م‍ژگان عطار، مشاور حقوقی انجمن حمایت از زنان و کودکان پناهنده و آواره (حامی) هم در این‌باره می‌گوید: موارد نادری وجود دارد که ازدواج‌های زنان ایرانی با مردان افغانی به ثبت رسیده است. اگرچه این موضوع شاید در کوتاه‌مدت تأثیری نداشته باشد اما، در درازمدت موجب مشکلاتی از جمله برای کودکان آنها می‌شود به‌طوری‌که، فرزندان آنها هیچ حقی ندارند و به‌ دلیل سندی که پدر و مادر در ثبت آن کوتاهی کرده‌اند، امکان دارد تا آخر عمر بی‌هویت باقی بمانند و شناسنامه نداشته باشند.

موضوعی که عطار، مشاور حقوقی انجمن حامی نیز به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: متأسفانه تا زمانی‌که ازدواج آنها ثبت نشود، کودکان آنها بدون هویت باقی می‌مانند. البته کودکان این ازدواج‌ها می‌توانند از کارت آمایش(اقامت) که به‌صورت سالانه تمدید می‌شود استفاده کرده و شناسنامه تابعیت بگیرند.عطار درباره تحصیل کودکان بی هویت می‌گوید: اگر مدیری دوست داشته باشد یا دلش به حال کودک بسوزد، او را ثبت‌نام می‌کند. خیلی از مدارس هم با وجود اینکه ثبت‌نام با پاسپورت غیرقانونی است، این کار را انجام می‌دهند. عجمی هم در اظهارنظرش در این باره می‌گوید: اگر خانواده‌ کودک گذرنامه یا کارت اداره اتباع داشته باشند، می‌تواند تا هر مقطعی ادامه تحصیل دهد، اما تا ۱۸سالگی نمی‌تواند شناسنامه داشته باشد.

ازدواج موقت و کودکان بی شناسنامه

شیرآباد آخر خیابان آزادی است . فقر و اعتیاد و دله دزدی تا قاچاق وناامنی های دیگر آنجا رواج دارد . آقای براهویی که من را تا شیرآباد همراهی کردمی گفت کودک بی شناسنامه در این جا بیشتر از با شناسنامه است .

به اطراف که نگاه می کنم همه جا انبوهی از زباله روی هم دیده می شد . خیلی خانه ها چاه فاضلاب نداشتند و شیر آبه بدبویی توی کوچه ها روان بود.

حتی در این جا هم هم به بی شناسنامه ها سخت خانه اجاره می دهند درحالیکه بسیاری از جمعیت این محله شناسنامه ندارند .

خاور را آن جا دیدم با مردی میان سال ازدواج موقت کرده بود و یک فرزند داشت . خاور می گفت : دو اتاقی داشتیم و شام و ناهاری . شوهرم زن دیگری داشت برای همین من راصیغه کرد . دو سالی گذشت بازداشتش کردندو بعد از یک سال گفتند مواد مخدر جا به جاکرده و اعدام شد .بچه شناسنامه نداشت و من در به در شدم . همه کار کردم . همه جا رفتم . به بچه شناسنامه نمی دهند . خانم جان بچه مریضی دارد . فردا مدرسه باید برود . کمیته امداد به خودم یک حقوق ناچیزی می دهد ولی کفایت همین یک اتاق حلبی را هم نمی کند.

خانه زن اول شوهرم را پیدا کردم . اول که حرفم را باور نمی کردند . هنوز هم باور نمی کنند اما دو بار پسر بزرگش یک پول و برنج و روغنی برایم فرستاده است . این جا کار برای مردها نیست چه برای زن ها . یک جایی باز شده که جمع می شویم و سوزن دوزی می کنیم و کمی از این کار درآمد دارم .

خاور می گوید در این شیر آباد بهداشت نیست . اینجا پر از معتاد و دزد و ولگرد است . از اینکه عاقبت من و این بچه چه می شود می ترسم .

یک مرد افغانی که زنی در هرات دارد خواستگار من است ولی او هم کارت اقامت ندارد .

خاور درست می گوید همه ماجرای کودکان بی شناسنامه ازدواج دختران ایرانی با مردان افغانی و عراقی نیست . کودکانی هستند که پدرانشان به هر دلیل آن ها را ترک کرده اند در حالیکه مادرنشان چه بسا هنوز کودک هستند . قوانین مربوط به ازدواج دوم بی در و پیکر است و قوانین مربوط به سقط جنین فراگیر نیست. در این میان کودکانی می مانند که هویت و شناسنامه ندارند آن هم در شرایطی که فقر فرهنگی بیداد می کند و بسیاری از این زن ها از آخرین اقدامات و تحولات آن نا آگاه هستند .

برنامه های روانشناسی در کانال های مختلف داخل و خارج ایران پر طرفدار است ولی هیچ برنامه آموزشی که به زبان ساده بتواند قوانین را به زبان ساده برای مردم توضیح دهد وجود ندارد .

لزوم صدور شناسنامه کودک به نام مادر حل کننده بسیاری از مشکلات است که طرحش به داخل مجلس کشیده شد و یک بار محسن اسماعیلی که زمانی مدیر کل اسناد هویت سازمان ثبت احوال مجلس بود از امکان صدور شناسنامه نوزاد با نام خانوادگی مادر خبر داد که نه رسانه های داخل و نه خارج به توضیح و طرح و بحث آن خبر ندادند و معلوم نشد که آخر افرادی چون خاور که در شیر آباد و مناطقی چون شیر آباد زندگی می کنند از این قوانین آگاه شدند و یا امکان استفاده از آن را پیدا کردند و کودکانی که تاکنون بی شناسنامه هستند چه آسیب هایی را تحمل کرده و چه آسیب هایی را به جامعه تحمیل می کنند .

اصلاح زیر ساخت ها و لزوم تدوین  قوانین حمایتی الزامی است و تاسیس نهادهای حمایتی از کودکان بی شناسنامه کجاست ؟ وضعیت حمایت از مادران خود سرپرست به کجا رسیده است ؟

کشور ما کشوری غنی و ثروتمند است که مسوولانش به جای خرج کردن این پول ها برای مردم آن را آتش می زنند .

Comments are closed.