۱۵۰ کودک سر راهی تنهاترین در شهر
فریبا داودی مهاجر
اگر چه تهنیت خانم بعدها به بهزیستی مراجعه کرد و مدارک تولد ماه منیر را نشان داد ولی تا سه سال هیچکس نمی دانست دختر بچه چند روزه ای که زیر بازارچه آب منگولیا رها شده بود اسمش چیه و چرا تنها نشونه همراهش,یک تکه پارچه سبزه که دور قنداقش بسته شده بود صبح زود رفتگر محل دختر بچه معصوم را پایین تر از بستنی فروشی اکبر مشتی پیدا کرده و سپرده بود دست پاسبون محل .
ماه منیر حالا مادر ۴ بچه است ولی تهنیت خانم می گوید : آن موقع ها آب منگول آدم هایی می نشستند که دستشان به دهانشان می رسید و من که ۲ تا پسر پشت هم زاییده بودم و شوهرم شکمش آب آورده بود و دکترها جوابش کرده بودند به فکرم رسید جگر گوشه تازه از راه رسیده ام را سر راه بگذارم . ما حتی نان برای خوردن نداشتیم . شوهرم کارگر بود و چند روز بعد از تولد ماه منیر هم عمرش را داد به شما . ما پول دفنش را هم نداشتیم و دولت امام زاده حسن خاکش کرد .
من شدم رخت شور خانه های مردم ولی هیچوقت یادم نمی ره که چقدر خدا خدا می کردم دخترکم را یکی از اهالی محل پیداش کنه بلکه مثل من و برادراش بدبخت نشه . تا رفتگر پیداش کنه دوبار شیرش دادم و اشک ریختم ولی چاره نداشتم و بدبختی امانم را بریده بود . بعدها که شانسم گفت و تو یک بیمارستان استخدام شدم رفتم سراغ بچم . نشونی دادم و معلوم کردم ماه منیر دختر من است ولی اگر همون وضع ادامه داشت نمی تونستم اون دو تای دیگه رو هم سرانجوم بدم .
۱۵۰ کودک سر راهی در دو ماه
خبر تکان دهنده است . اصغر باقری روز چهارشنبه هفته گذشته در کارگروه اجتماعی – فرهنگی استان تهران برگزار اعلام کرد؛ در ۲ ماه اخیر بیش از ۱۵۰ کودک سرراهی در سطح شهر تهران شناسایی و به شیرخوارگاه آمنه منتقل شدند. وی به خبرگزاری دانشجو گفت : با توجه به اینکه این بچه ها اغلب از خانواده های آسیب دیده هستند دچار بیماری هایی هستند که متاسفانه در مراکز بهداشتی و درمانی هزینه های آنان را تقبل نمی کنند.
۱۵۰ کودک سر راهی در دو ماه که اغلب آنها بیمارند آن هم فقط در استان تهران تعداد کمی نیست . کودکانی که به گفته اصغر باقری مشکل تشخیص هویت و صدور شناسنامه دارند و از هیچکدام اطلاعاتی که بتوان آن ها را شناسایی کرد وجود ندارد .
خبر را که می خوانم نه ماه دلهره مادرانه مادرانشان سرازیر می شود توی دلم . نه ماه شک و تردید و ترس که با هیچ امیدی حتی در آخرین لحظه همراه نیست . فقیر باشی یا معتاد ، پدرش معلوم باشد یا نباشد بچه توی شکمت لگد می زند و شیره تنت را می مکد . با کودکت می خوابی و بیدار . نفس می کشی و زندگی و ناگهان که کنده می شود از جانت قنداقش می کنی و در ناکجا آباد شلوغ شهر توی تاریکی رها.
سینه ات تیر که می کشد می فهمی گرسنه است . هنوز زخم های تنت تازه است که یک زخم عمیق بر جانت می زنی تا همه عمر از خودت بپرسی بچکم کجاست .
هیچکس فرزند هیچکس
اگر مادری افغانی باشی دلشوره ات بیشتر است چرا که از در و همسایه شنیده ای آقایی که معاون اسناد هویتی اداره ثبت احوال تهران است گفته که اگر پس از آزمایش هایی که ۳ تا ۴ ماه طول می کشد معلوم شود بچه ایرانی نیست شناسنامه هم نخواهد داشت . نه نامی و نه حتی تاریخ تولدی . نه مدرسه ای و نه درمانی و آن موقع باز هم زخم هایت تیر می کشد که سرنوشت کودکت با – هیچ – بهم چسبیده است .
داود اوصالی اظهار کرد: در صورتی که محرز شود کودک دارای تابعیت ایرانی است، شناسنامه ای برای او صادر می شود اما نام پدر و مادر آنها و نیز تاریخ تولدشان بصورت فرضی در شناسنامه درج می شود و در بخش توضیحات شناسنامه نیز این عبارت نوشته می شود که شناسنامه بر اساس حکم دادگاه صادر شده است. وی در مشروع یا نامشروع بودن این کودکان و نوزادان، اظهار کرد: این یک مساله اخلاقی است و ما بعنوان یکی از مجموعه های تابعه دستگاه قضائی به آن ورود نمی کنیم.اوصالی اظهار کرد: ما با کمترین مدارک ممکن و با استناد به تشخیص هویتی که خودمان انجام می دهیم، برای این کودکان شناسنامه صادر می کنیم.
از آن سو سید شهاب الدین چاوشی اظهار کرد: دولت موظف است به این موضوع رسیدگی کند اما اینکه دقیقا وظایف هر دستگاه در قبال این کودکان چیست باید بررسی و نتایج آن در کارگروه اعلام شود.وی افزود: لازم است مشخص کنیم که متولی این کودکان از نظر حقوقی کدام سازمان است؛ بهزیستی، بهداشت و درمان یا سایر ارگان ها؟ زیرا این موضوع از آسیب های جدی است و باید همه با جدیت در این زمینه ورود کنند.
معاون سیاسی اجتماعی استانداری تهران نیز بر لزوم مشخص شدن شرح وظایف هر یک از دستگاه های مرتبط با موضوع کودکان سرراهی از نظر حقوقی تاکید کرد.
مرجان که خدمه یکی از مراکز بهزیستی است می گوید : من خودم در بهزیستی بزرگ شدم و بزرگ شدن در بهزیستی برای من مثل بزرگ شدن در زندان بود . بچه های بهزیستی هر روز از خود می پرسند چه کسی هستند و چرا اینجا بزرگ می شوند . مادرم زندانی بود و من معتاد متولد شدم . اگر چه با یکی از بچه های بهزیستی ازدواج کردم و دو فرزند دارم ولی همیشه سوال را در عمق چشمان این بچه ها می بینیم . احساس مشترک ما این بود که هیچ پشتیبانی نداریم و سرنوشت ما برای هیچکس مهم نیست . مرجان اخیرا با وجود ابتلا به سرطان در یکی از مراکز نگهداری کودکان معلول مشغول به کار شده است .
عروسکی میان شمشادها
چندی پیش روزنامه جام جم نوشت نوزاد ۲۰ روزه ای که در بوستان قیطریه تهران رها شده بود، با کمک دو پسر جوان به بیمارستان انتقال و از مرگ نجات یافت . در آن شب دو پسر جوان که برای تفریح به این بوستان رفته بودند، هنگام خروج از آنجا متوجه عروسکی در میان شمشادها شده و با کنجکاوی به سمت آن رفتند، اما در کمال ناباوری با نوزاد پسری روبهرو شدند.
نوزاد لباس کهنهای به تن داشت و به خوابی عمیق فرو رفته بود. آنها با مشاهده این نوزاد ترسیده و خواستند محل را ترک کنند اما دلشان به حال او سوخت. یکی از آنها نوزاد را در آغوش گرفت و متوجه شد او حرکتی ندارد و به نظر میرسد بیهوش است. قنداق نوزاد را گشت تا شاید نام و نشانی از او و خانوادهاش پیدا کند، اما بینتیجه بود. آنها اطراف را جستجو کردند تا شاید ردی از والدین کودک پیدا کنند، اما تلاشهایشان به سرانجامی نرسید. تصمیم گرفتند نوزاد را به خانهشان ببرند و روز بعد دنبال خانوادهاش بگردند که دریافتند ضربان قلب نوزاد کند میزند.
این دو جوان بلافاصله در تماس با سامانه اورژانس، موضوع را گزارش دادند. دقایقی بعد آمبولانس آژیرکشان وارد محوطه شمالی بوستان قیطریه شد. یکی از امدادگران به سمت دو جوانی که نوزاد را پیدا کرده بودند، رفت و او را تحویل گرفت. او پس از معاینه نوزاد متوجه شد وضع جسمانی او خوب نیست و جانش در خطر است. به همین دلیل نوزاد را به بیمارستان شهدای تجریش تهران منتقل کردند. پزشکان بیمارستان با تحویل گرفتن نوزاد ۲۰ روزه تلاش برای نجات او را آغاز کردند
با ثبت اظهارات این دو جوان، پروندهای تشکیل و تحقیقات برای یافتن هویت این نوزاد و شناسایی والدین وی آغاز شد. این نوزاد که از مرگ نجات یافته، در بخش مراقبتهای ویژه کودکان بیمارستان شهدای تجریش تهران بستری و تحت درمان است. شاید اگر این دو جوان تهرانی آن شب در بوستان قیطریه این نوزاد را نجات نمیدادند، او تا سحرگاه دوام نمیآورد و جانش را از دست میداد.
آمار اعلام شده از سوی مقامات جمهوری اسلامی نشان دهنده یک بحران است . ۱۵۰ کودک در دو ماه مانند صدای آژیر خطر ممتد و یک نواخت سوت می کشد در شهر و گوش و ذهن تک تک شهروندان . مادران ۱۵۰ کودک حاضر شده اند از نوزادانشان جدا شوند و این به این معنا است که نبض مسوولان شهر از کار افتاده است و در مقابل چنین پدیده ای از کار افتاده است و جامعه ما در سکوتی طاعون وار فرو رفته است .
این تعداد کودک نشان دهنده گیجی و سردرگمی مسوولانی است که به مسوولیت خود اهمیتی نمی دهند و در مقابل هشدارها پشت خود را به ما می کنند و با نیشخندی تظاهر به شنیدن می کنند .
سال گذشته خبری به نقل از روزنامه آرمان در شبکه های اجتماعی پیچید . نوزادی در میان زباله های کنار جاده نطنز پیدا شده بود و چند روز بعد یک نوزاد دختر پنج ماهه در یکی از خیابان های نجف آباد اصفهان رها شده بود که هویتی نامعلوم داشت . اخباری که اگر دنبال کنیم به اندازه کتابی این نوشته به درازا می کشد . آنچه در این میان قابل توجه است ریشه یابی دقیق این پدیده رو به رشد اجتماعی در ایران است .
چاره ندیدن نیست . چاره دیدن و پیدا کردن دلایل و یافتن راهی است که مادران تا ابد در غم دوری از کودکان خود نسوزند و کودکانی با انگ سرراهی بزرگ نشوند
از چه طریق باید برای پذیرفتن سرپرستی این کودکان اقدام کرد؟