دلم تنگت شده بابا
(شعری برای رویدا دختر اصغر رحیمی اعدامی عقیدتی اهل سنت که امروز اولین روز مدسهاش در کلاس اول بود)
دلم تَنَگَت شده بابا… … … … چه شد؟ آغوش گرم تو
میان کودکی هایَم… … .. چه شد؟ دستان نرم تو
نوازشهای پر مِهرَت… … به هیچ دستی نمیبینم
تو رفتی و ز باغ تو… … . گل بوسه نمیچینم
خوشا یاد تو را جانم… .. خوشا لالایی هر شب
شده رویدایِ تو تنها… . تو رفتی سوی یکتا رب
دلم شعر تو میخوانَد… … بهانه کرده دست تو
دلم اکنون پریشان است… .. خوشا آوای گرم تو
شده پاییز و گاه مهر… … نمیبینم نگاهَت را
به هنگامه مشق شب… .. نمیبینم صفایَت را
الف بایِ شروع من… .. به دور از حس گرم توست
کلاس اول دانش… … جدا از خاطرات توست
ندید ریان ما هرگز… . دو چشم مهربانت را
ندید دستان گرم تو… .. نه پایان قشنگت را
به بعد رفتنت بابا… … . شده مادر چقدرتنها
شده همدم… . خدا او را… .. به روزها و همه شبها
به چشمانش گل ماتَم… … چو ابری در بهار گشته
شده پژمرده چونان گل… … ز تنهایی شده خسته
تو را ای کاش میدیدم… … به رویای قشنگ خویش
دلم تنگ است و چشمم خون… … کنون غمگین ترم از پیش.