آرش صادقی با انتشار نامه ای نسبت به لجن پراکنی های صدا و سیما ی میلی رژیم خوانخوار ایران در قبال خود و همسر گرامیش واکنش نشان داد .
متن نامه و توضیحات آرش در پی میآید:
از آنجا که در تاریخ ۹۵/۱۰/۱۲، تلویزیون به اصطلاح ملی جمهوری اسلامی در شبکههای دوم برنامههای بیست و سی و شبکه اول اخبار ساعت ۹ شب با ساخت برنامههای تبلیغاتی به دستور کارشناسانِ امنیتی پرونده اینجانب و همسرم، به تولید اخبار دروغ و متناقض پرداخته بودند که همین اخبار نیز توسط بعضی از افراد در جلسات رسمی و در بعضی سایتهای خبری چون فارسنیوز و رجانیوز تکرار شده بود، خود را ملزم میدانم که به این «عوامفریبی»، «ظاهر سازی» و «پرونده سازی» پاسخ دهم؛ چرا که تلویزیون و رادیو را نه برای قدرتمندان و سیاستمداران، که برای مردم میدانم. که این حق نیز همانند همه حقوق دیگر از ما گرفته شده است.
۱- اینجانب آرش صادقی در بازداشت آخرم که در شهریور ۹۳ اتفاق افتاد، نزدیک به هفت ماه در بازداشت اطلاعات سپاه بودم که بخشهایی از این زمان را در خانههای امن سپاه نگهداری میشدم؛ خانههای امنی که در سرتاسر تهران پراکندهاند و کاربردهای متفاوتی همچون زندان، کافی شاپ، استودیو صداوسیما و غیره از آن انتظار میرود. در همین مکان بارها صدای گریه زنان را شنیدهام که به اقسام مختلف خودم نیز تحت شکنجه بودهام. آنچه تحت عنوان بازسازی صحنه به اصطلاح حضور در کافی شاپ دیدهاید، همان خانه امن قیطریه سپاه میباشد در نامه بعدی شرح کاملی از شکنجهها، آزار و اذیت خودم و همسرم در بند دو الف و این خانه امن خواهم نوشت.
۲- از آنجایی که همسرم گلرخ ایرایی همزمان با من در خانه شخصیمان بازداشت شد و بازجوهای سپاه با اطلاع از حساسیت و علاقه فی مابین ما دو نفر از هیچگونه ازار و اذیتی فروگذار نبودند به نحوی که برای گرفتن اعتراف تا پای اعدام همسرم به خاطر داستان چاپ نشده و منتشر نشدهای که در خانهمان پیدا کرده بودند پیش رفتند. هر انسان عادلی از حال و روز ما در آن روزها میتواند تصوری داشته باشد که چگونه مورد هجمه بدترین شکنجههای روحی و فیزیکی قرار گرفته بودیم.
۳- بحث همکاری و دفاع از سازمان مجاهدین و پژاک: چگونه میتوان تصور کرد دستگاه امنیتی و صداوسیما برای تخریب دو نفر پا را فراتر از دادنامهی آنها بگذارد و اتهاماتی را وارد کنند که هرگز در پرونده وجود نداشته است؟! بحث درباره همکاری و دفاع از سازمان مجاهدین یا پژاک را آنقدر کودکانه و ساده لوحانه میدانم که حتی شرمم میآید به آنها پاسخ دهم. وقتی مستندات دستگاه عریض و طویل قوه قضاییه و اطلاعات سپاه صفحه فیسبوک و کاور آن میباشد، چگونه میتوان سر پایین نینداخت و شرمگین نبود؟ آیا لازم است بگویم دفاع از حق زندگی انسانها، لزوما دفاع از عقاید آنها نیست؟
آیا لازم است بگویم چگونه میتوان چشم بر اعدام بست و همزمان خود را بشر نامید؟ بنده و خانم گلرخ ایرایی به عنوان دو فعال حقوق بشر ورای عقاید و آرمانهای افراد، وظیفه خود میدانیم به نسبت ظلمی که به هموطنانمان و ورای آن هر انسانی روا داشته میشود واکنش نشان دهیم. حال چه فرزاد کمانگر و شهرام احمدی یا زینب جلالیان باشد، چه غلامرضا خسروی و امثال آنان.
۴- خندهدارترین و مهلکترین اشتباه برنامهسازان آنجا روشن میشود که بنده را در حال ملاقات با بهروز جاوید تهرانی نشان میدهند. در سال ۹۳ در حالی که این شخص در فروردین ۹۱ بعد از تحمل ۱۱ سال زندان، از ایران مهاجرت کرده است. پس چگونه میتوان او را دید در حالی که در ایران نبوده است؟ در زمان آزادیشان بنده در بازداشت اطلاعات بودم و عملا نمیتوانستم ملاقاتی با ایشان داشته باشم.
۵- نهایتا داستان مصاحبه پدرم با مسیح علینژاد موضوع دیگریست که بارها به آن، هم خودم هم پدرم واکنش نشان دادهایم. نمونه آن مصاحبه اخیر پدر با مجموعه فعالان حقوق بشر هرانا میباشد. فکر میکنم اگر مصاحبهها و تکذیبیههای ما مبنی بر اینکه پدرم آن مصاحبه را انجام داده، کفایت نکرده است با سادهترین تکنولوژیهای روز دنیا که توسط کودکان نیز مورد استفاده است، چه برسد به سیستم امنیتی به اصطلاح مقتدر کشور ما! میتوان با تجزیه و آنالیز صداها، به راحتی این کشف بزرگ را به رخ همگان کشید!!
البته کیست که نداند بعضی پدرها و پسرها صدا و چهرهشان به همدیگر شبیه است و این کوچکترین دانایی در علم پزشکی است.
برخوردهای سیاه و فاجعه بار ماموران سپاه در بازداشت و بازجویی بر کسی پوشیده نیست. اما آنچه مایهی تاسف است، مظلوم نمایی آنان است که در برنامهها اخبار و جلسات متعدد زندانیان سیاسی و عقیدتی را با سناریوهای تکراری و پرونده سازیهایی معلوم الحال و همچنین به طرز فاجعه باری پیوند دادن بی ربطترین چیزها با قانون اساسی و قضایی سعی دارند از خود چهرهای وفادار و از دیگران دشمن قسم خورده و گمراه بسازند. در این میان مردم نیز که سرگردان بین رسانههای داخلی و استفاده از فضای مجازی و ماهواره هستند نمیدانند دم خروس را باور کنند یا قسم حضرت عباس آنان را.
در این آشفته بازاری که به وجود میآورند تنها این خود زندانیان هستند که بی خبر از جهان اطراف و در حبس متضرر میشوند چرا که هیچ دسترسی به فضای آزاد ندارند و تنها پکیجهای خبری و بولتنها و روزنامههای حکومتی برایشان تجویز میشود تا بخوانند و بدانند. صد البته این فضای تک بعدی توسط هزاران فرد حامی حقوق بشر و فعالین این عرصه شکسته شده و نوید روزهای بهتری را نیز میدهد.
به هرحال آنچه نوشته شد تنها بخشی از دوران سختی است که بر ما رفته و قصد نیز نه ذکر مصیبت بود و نه قهرمان سازی بلکه شفافسازی آنچه گذشته است بر ما.
حال در این روزها که بیم بازداشت مجدد همسرم میرود که این خود بدعهدی آشکاری از جانب گردانندگان سیستم قضایی میباشد، میخواهم اعلام کنم و عهد ببندم که اینبار نیز تا پای جان مصمم به ادامهی اعتصاب غذا و از سرگیری مبارزه خود هستم. مطالبهام آزادی خانم گلرخ ایرایی است نه به خاطر نسبت بین ما، که به خاطر این ظلمی است که بر او رفته و میرود. ایمان دارم هر قاضی عادلی نگاهی گذرا به این پرونده بیاندازد، به ساختگی بودن اتهامات آن پی خواهد برد.
با عنایت به سابقهی فیزیکی و مشکلات متعدد کلیوی و ریوی آریتمی و ضایع شدن ماهیچههای قلب و استفراغ خون مکرر و مشکلات ثبت شدهی دیگر در پزشکی قانونی در هفتاد و دو روز اعتصاب گذشته و روزهای پس از اعتصاب، بنده اینبار نیز با علم به خطرات و هر دم احتمال مرگ پیش میروم و اعتصاب غذای خود را بلافاصله با ورود گلرخ ایرایی به زندان شروع میکنم.
فروزانی مشعل آزادی و خرد و دفاع از کرامت و حرمت انسانی بهایی دارد به امید آن روزی که دیگر شاهد تعرض به ساحت انسانیت نباشیم.
آرش صادقی
بند هشت زندان اوین