فریبا داودی مهاجر
شوخی نیست با مرگ بازی کردن ولی راه دیگری هم نیست . اگر بروی ممکن است با گلوله کشته شوی و اگر نروی از گشنگی تلف می شوی .
کاک احمد ۶۰ ساله است و در نزدیک پیرانشهر زندگی می کند . شش سر عائله دارد و هیچ کاری به جز کولبری پیدا نکرده است . کاک احمد می گوید : بار آخر برای هشتاد کیلو بار چایی و روغن هشتاد هزار تومان گرفتم . کاش دختر جان اینجا بودی نشانت می دادم که کفش هایم سوراخ بود آنهم در سوز و سرمایی که استخوان می ترکاند. حیوان هم این بار را نمی کشد. اصلا تا حالا کردستان آمده ای ؟
هر بار هم که می روم امیدی به برگشت ندارم ولی نروم چه کنم . دیسک کمر گرفته ام . همش از سر ناچاری و فقر است . بار سنگین و برف یک طرف ، نیروی انتظامی هم که ببیند رگبار می بندد ، فرقی هم نمی کند مقابلش انسان باشد یا قاطر . بی معطلی به رگبار می بینند . زیر بار سنگین است پای فرار کردن هم نداریم . دوره قبل چند تا از کولبرها روی مین رفتند و تکه تکه شدند . مسیر ها هم سخت است . من هر بار پاهایم تاول می زند . تازه شما خبر ندارید گاهی ممکن است گراز هم حمله کند .
من از گلوله و میدان مین نمی گویم
دوستم که اهل مریوان است کمک کرد تا با کولبرها حرف بزنم . از جوان ۱۵ ساله و تازه داماد گرفته تا پیر مرد ۷۰ ساله .
شیرزاد تازه داماد است و مسیر سردشت کار می کند . شیرزاد فوق دیپلم دارد و از ماشین رختشویی گرفته تا گاز و یخچال بر پشتش می گذارد و برای لقمه نانی هر خطری را بر جان می خرد .
شیرزاد می گوید : من از گلوله و میدان مین نمی گویم . من وقتی بار می کشم نه گلوله می بینم ، نه سرما و نه مرگ . من تف می کنم بر این دنیایی که نام انسان روی من گذاشته اند . شما ناراحتید که چرا من را با گلوله می زنند ، نه من ناراحتم که چرا یک انسان باید این چنین برای یک لقمه نان تحقیر شود . منت بکشد تا صد ها کیلو بار ببرد . من را حیوان هم صدا نکنید چون والله اگر حق حیوان اینی باشد که ما انجام می دهیم .
من درس خواندم و امروز با اینکه تازه دامادم و زنم شکمش پر است آرزوی مرگ می کنم . حریف مادرم نشدم که عروسی به چه درد من و اون دختر بدبختی می خورد که مثلا با هزار آرزو راهی خانه بخت شده است . حالا هم نیامده حامله شده و معلوم نیست بابایش امروز زیر بار تلف شود یا فردا . من آدم هایی می شناسم که لیسانس دارند و از درد بیکاری کولبری می کنند . خیلی هاشان دچار سرمای زندگی می شوند . هیچ کوهنوردی نمی تواند صد ، صد و بیست کیلو بار را به کول بکشد .
آنوقت این خبر دزدی ها آتش به جان من می زند . فکر نکنید شما خارجید و ما اینجا از هیچی خبر نداریم . از همه چی خبر داریم . از همین بابک زنجانی بگیر و برو . آتش جهنم برایشان کم است.
خانم حق ما نیست . ما ایرانی هستیم . حق ما نیست که این هم ستم تحمل کنیم . قبل دامادی یکی از رفقایم را مار زد . شما از هیچی خبر ندارید . اصلا نمی دانید همین دلال ها چه ظلمی به ما می کنند . من پدرم با همین کولبری زمین گیر شد . برادر کوچکم هم مدرسه می رود هم در مسیر مرز مثل حیوان جان می کند . به جان بی بی ام اگر فعلگی بود می کردم تا این بچه توی راه بی پدر بزرگ نشود .
توی این گزارشتان بنویسد ما فقیر هستیم . نان شب نداریم واگرنه مثل حیوان کار نمی کردیم . تازه این دوست شما که تلفن می گیرد ما با شما حرف بزنیم می داند که اگر ما نباشیم همین دستفروش های سردشت بیکارند . همین ماه پیش چند نفر رفتنند زیر بهمن و یخ زدند .
هیچ کسی ککش نمی گزد
عبدالکریم حسینزاده، نماینده مردم نقده و اشنویه در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون عمران در گفتوگو با «شهروند»، درباره ساماندهی این کولبران توضیحاتی داد: «واقعیت این است که کولبران هیچکدام صاحب بار نیستند و از همه این رفت و آمدها و بارکشیهای سنگین پول ناچیزی میگیرند. هر چه سود است را خود قاچاقچیان اصلی که وسایل و اجناس را در بازار میفروشند، تصاحب میکنند. از نظر من تمام کولبران در یک شرایط قرار دارند.» همین سال گذشته نزدیک ۱۰۰ کولبر کشته شد و همین تعداد زخمی شدند و خانواده های این ها بد بختر .
به گفته او مشکل کولبری تنها مربوط به کردستان نمیشود بلکه جز این استان، آذربایجانغربی و کرمانشاه هم تعداد زیادی از کولبران را دارند که هر ساله قربانی میشوند: «تنها استان آذربایجان غربی، هزار کیلومتر مرز مشترک با چهار کشور همسایه از جمله عراق، ارمنستان و ترکیه دارد اما چقدر از این مرزها برای درآمدزایی استفاده شده و چقدر از جامعه مرزنشین در این درآمدزایی سهیم بودهاند ؟
به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: « روز های سختی گذشت. سخت برای خانوادههای ۴ کولبری که در ارتفاعات سردشت، بهمنگیر شدند و جانشان را از دست دادند. همانها که کمرهایشان خم شد بس که یخچال و تلویزیون و ماشین ظرفشویی و لباسشویی را بر پشتشان بستند و از تپهها و راههای سخت بالا رفتند و پایین آمدند و آخر سر هم تنهای خسته یخزدهشان با همان کوفتگی زیر خاک سرد آرمید.همین چند روز پیش روستاهای سردشت و مهاباد عزادار بودند؛ عزا برای آنها عمومی بود. هنوز هم هست. هنوز هم یک چشمشان اشک است و آن یکی خون. از ١٠ روز پیش خیلیها از کولبران حمایت کردند، پشتشان ایستادند و از دردها و نداریها و تنگدستیشان گفتند ولی چه فایده ؟ هیچ کسی ککش نمی گزد .
صد تا زیر درجه عدالت
دلژین شوهرش تو همین مسیر سنکلاخ کشته شده است و حالا تک پسرش راهی همین راه است . اولین باری که برای کولبری می رود و ترس به جان دلژین افتاده است .
دوستم تلفنش را به دلژین می دهد و من که مادرم ته صدای او را مثل ته صدای خودم می شناسم . مادر می گوید : اگر برنگردد چه کنم . سنی ندارد یا یک اشتباه کوچک مرا زمین گیر می کند
– مادر به دلت بد نیار . می رود و به سر سلامتی باز می گردد.
– توی سرم هزار فکر می چرخد هنوز کفن بابایش خشک نشده است شت
برف شدت گرفته است و پسرک کوله بارش را بسته است. قلب دلژین تیر می کشد و ناله می کند . خواهر جان چرا ؟ قلبم دارد می ترکد . بچه های روستا قرار است گروهی حرکت کنند و پشت سر کسی که بیشتر به راه آشنایی دارد تا پا روی مین نگذارند . دو ستم می گفت بارها را کول کرده اند . از دور کسی با بیسیم به آنها ندا میدهد که مرزبان ها کمین کرده اند. جلوتر بروند گیر آنها می افتند. پسر ا کمر خم می کند, با دو زانو به زمین می خورد, به مادرش فکر می کند که لحظه رفتن با لبخند؛ اما نگران نگاهش می کرد. خسته است و بار ۱۵۰ کیلویی را زمین می گذارد .
پسر جوان هم فکر می کند که چطور بر یک انسان اینهمه بار هوار می کنند . عموی بزرگ پسرک در همین حوالی در جنگ میان عراق و ایران شهید شده بود تا روزکاری برای کشورش عزت و سرفرازی بیافریند و حالا برادرش به دست نیروی انتظام کشته شده و پسر برادرش هم در همان راه می رود . به یک دلیل ساده کار نیست و هیچ مسوولی هم به فکر کولبران نیست .
کمپین بین المللی حقوق بشر در سال ۱۳۹۱ در گزارشی اعلام کرده بود که در فاصله یکسال ۷۴مورد مرگ و ۷۶ مورد مجروح در میان کولبرها مشاهده شده است، از این تعداد ۷۰نفر با شلیک نیروهای انتظامی کشته شده اند و ۴ نفر بر اثر سرما یا انفجار مین و یا سنگینی کوله باری که حمل می کردند، جان خود را از دست داده اند؛ این آخرین آمار رسمی از کشته شدن کولبرها است؛ اما در سال جاری خبر کشته شدن پنج کولبر در منطقه پیرانشهر و سردشت درست در زمانی که تهران درگیر حادثه “پلاسکو” بود، قلب “مردم” را لرزاند.
کولبرهای مجوزدار
مسیر عبور موتورسوارها پر از گل و برف است, چند نفری قصد دارند به موتورسواری که به همراه بارهای روی موتور واژگون شده است کمک کنند؛ اما پای راست موتورسوار به دلیل سنگینی بار شکسته و ت
جاده مثل یک خط سیاه میان برف است , کولبرهایی هستند که شانس دریافت مجوز و عبور قانونی آن هم هفته ای یک بار را دارند که این خود یکی از علل اصلی روی آوردن آن ها به کولبری غیر قانونی است.آنها پس از طی مسافتی تا داخل خاک ایران(هنگ مرزی) بارها را به موتورسوارها تحویل می دهند. سبک جدیدی از کولبری؛ یعنی کولبرهای مجوزدار دو دسته هستند هم کسانی که بار را روی کول خود تا هنگ مرزی حمل می کنند و هم موتورسوارهایی که بار را از کولبرها تحویل می گیرند و از این جاده باریک و خاکی که به تازگی احداث شده است عبور کرده و بار را به سفارش دهنده تحویل می دهند .
این کولبرها دفترو مرور می گیرند . در حال حاضر ۴ هزار و ۵۰۰ نفر در پیرانشهر دفترچه تردد دارند و بقیه متقاضیان نارضایتی های بسیاری دارند. تنها کارخانه فعال این منطقه هم در سال ۱۳۴۷ در ۵ کیلومتری جاده پیرانشهر-نقده احداث شده است, و نقش تعیین کننده ای در زندگی کشاورزان این منطقه دارد ولی بیکاری بیداد می کند .
کولبرهای مجوز دار بیمه نیستند و هیچ خدمات حمایتی ندارند .
ژیار گل می گوید : مجوز دارم ولی بیمه نیستم . هیچ حمایتی از هم نمی شود . از بیکاری هر چه جوان است به این کار رو آورده و هزینه ها نمی گذرد . من هم به جز کولبری با مجوز به بی مجوز هم کار می کنم .
مستندی از قربانیان خاموش
آوات که ده سال است که به قول خودش قاچاقی زنده است . پدرش در سر پل ذهاب به دست نیروهای عراقی کشته شده یکی از افردای است که در ساختن فیلم کیوان کریمی از کولبران به او کمک کرده است و شاید کیوان کریمی که از کولبران مستندی ساخت به انتقام همین فیلم امروز در زندان اوین است . مستندی از قربانیان خاموش.
آوات نیز چنین می گوید : پدرم برای اینکه ظلم کم شود و از خاک میهنش دفاع کند به جنگ رفت . پدرم در یک سانحه اتومبیل در مناطق جنگی کشته شد ولی ما مثل بقیه خانواده های شهدا نشدیم .
آوات معترض است و فکر می کند همه مردم و مسوولان آن ها را فراموش کرده اند . او می گوید زمان شاه مردم تحمل چند زاغه را نیاورند ولی انگار ما در ایران زندگی نمی کنیم و از ایران جدا هستیم . خدا می داند چه تعدادی کولبر کشته و زخمی شده اند و خانواده های آن ها به خاک سیاه نشسته اند . چند روز پیش تصویر مردی ۷۰ ساله را در فضای مجازی میدیدم که لاستیکی به ارتفاع ۲ متر روی پشتش گذاشته بود و با رنج بسیار، در برف حرکت میکرد، برای ۵۰ هزار تومان. کجای این عدالت است و چرا مردم ایران ما را فراموش کرده اند . انگاری طلسم شده اند .
آوات در ادامه می گوید : من که امیدی به بهبود روزگار نمی بینم .