دلنوشته ى مادر امیرارشد تاجمیر، شهین مهین‌فر

باید از شیشه از دل آهن/ تکه ای از تبار من باشی / با صدای سکوت دستانت /
زخمه و چنگ تار من باشی
باید از هر ستاره بالاتر
با قفس ها به آسمان بپری
توسن عشق را رها نکنی
نامه ای از سوار من باشی
باید این سنگ را به سر بزنی
که شدی سنگسار آزادی
زیر باران پر از پری بشوی
پرپرستان سار من باشی
باید از لب لب ترک دارت
مردمی تشنه را نشان بدهی
لقمه ی زخم را نمک بزنی
قبله گاه قرار من باشی
قند اندوه شوکرانت را
حل کنی در هوای احوالت
قطره ی آب را نفس بکشی
چون سپیدار و دار من باشی
پشت سلول بی وطن بی تن
شوق اشکی پر از وطن خواهی
تو که عشقی و عاشقی کردی
باز گردی کنار من باشی
عطر رویا و عطر فردا را
روی سلول کشورت بکشی
در خزانی که مانده بر خیزی
بوی عطر بهار من باشی

Comments are closed.