تحقیقات جدید سایت بازتاب!
بنده شرمنده از این حضرات مسلمین ایرانی سخت متحیّرم. خود را مسلمان میدانند و به کتاب آسمانی خود وقوف ندارند واگر هم دارند به موجب آن عمل نمیکنند. البتـّه ممکن است از این اقدمات خود مقصودی را دنبال میکنند که در آینده نتیجهاش معلوم خواهد شد. اگر به کتاب خود واقف نیستند، به جای اینهمه تحقیقات عجیب و غریب و بافتن رطب و یابس به هم برای ثابت کردن قضیهای که ابداً واقعیت ندارد، بهتر است قدری در قرآن کریم به تحقیق بپردازند و کنوز مکنونه در آن سفر عظیم و کتاب کریم را مکشوف سازند.
در قرآن آمده است، "یا أیّها الّذین آمنوا إذا ضربتم فی سبیل الله فتبیّنوا و لاتقولوا لمن القی الیکم السّلام لستَ مؤمناً" (سوره النّساء، آیه ۹۴). بدیهی است که مخاطب این آیه مبارکه همین علی آقا منتظری است که قلم در دست گرفته و نتیجه تحقیقات عریض و طویلش را در سایت بازتاب درج فرموده است؛ مگر آن که اقرار کند که مؤمن نیست و در زمره مسلمانان نه و آیه قرآن خطاب به او نیست. در این صورت ما را با او کاری نیست و سایت بازتاب هم بهتر است حسابش را از کسی که خود را مؤمن نمیداند جدا کند. پس هر کس که مخاطب این آیه است با او باید صحبت کرد. چون سایت بازتاب این مقاله پژوهشی را درج فرموده، پس مخاطب میتواند مسئول سایت بازتاب باشد.
این جناب ابومازن بارها اعلام کرده که "مسلمان سنّی است و بهائی نیست." امّا، حرف خودش که قبول نیست و باید برخلاف نصّ قرآن، اقرار خودش را زیر سؤال برد و به زور و جبر با ادلـّه مشکوکه بهائی بودنش را ثابت کرد. حال، اگر احصائیه بهائیان هم بهائی بودن او را ردّ کند، باز هم قابل قبول نیست، زیرا علی آقا تحقیقات فرموده و ثابت کرده اند که او بهائی و ایرانی است. و امّا ادلـّهای که اقامه فرمودهاند عبارت است از:
۱- نویسنده چپگرای فلسطینی موصوم به عبدالقادر یاسین اظهار داشته که او ایرانی و بهائی است؛ مشارٌ الیه هیچ دلیلی نیاورده، شماره تسجیلی این بابا را اعلام نکرده، این که در کدام یک از تشکیلات بهائیان بوده ذکر نفرموده، در کدام شهر تسجیل شده ابداً ذکر نشده، فقط ادّعا شده که بهائی است. بنده هم ادّعا میکنم علی منتظری یهودی است و این حرفها را فقط در ضدّیت با ابومازن نوشته است.
۲- به روباه گفتند شاهدت کیست، گفت دمبم! حالا شاهد عبدالقادر یاسین کیست؛ سرلشکر ستاد مصر صلاحالدّین سلیم که دوران بازنشستگی خود را میگذراند و کارشناس هم هست و با دو مؤسّسه تحقیقاتی هم همکاری دارد. او هم فیلسوفانه سری به نشانه تأیید تکان داده و این نکته را به عنوان حقیقت محض مورد تأیید قرار داده و به صورت واقعیت بحت در آورده که مو لای درزش نمیرود. حالا اگر از این تیمسار معظّم سؤال شود که به چه دلیل حرفهای این آقای یاسین را تأیید کرده، هیچ دلیل و مدرکی ارائه نمیکند؛ اگر داشت و رو کرده بود که علی آقا منتظری عکس هم از آنها گرفته و در سایت بازتاب چاپ کرده بود.
۳- در مورد نام خانوادگی میرزا تحقیقاتی انجام دادهاند که ایرانی است. امّا پاکستانی و هندی هم میتواند باشد. فیالمثل اسکندر میرزا (۱۸۹۹-۱۹۶۹) الرّئیس الرّابع لدوله الباکستان اوّل من وضع دستوراً جمهوریاً للبلاد و اصبح اوّل رئیس للجمهوریه ۱۹۵۶. غلام احمد میرزا (۱۸۳۹-۱۹۰۸) مؤسّسه مذهب الأحمدیّه او "القادیانی" مرکزه فی قادیان بالبنجاب. غلام حسین میرزا (۱۷۲۸-۱۸۱۵) مورّخ هندی له "سیر المتأخّرین" و هو تاریخ نهایه الحکم المغلی و قیام الامبراطوریّه الانگلیزیه فی الهند.(همه اطـّلاعات از المنجد در آمد.) بنابراین، نام خانوادگی میرزا نمیتواند به ضرس قاطع گویای ایرانی بودن باشد. همانطور که نویسنده محترم عنوان ابومازن را که اصلاً در ایران مرسوم نیست دالّ بر عربی بودن او نمیداند.
۴- دلیل دوم و بسیار محکم علی آقا این است که عنوان میرزا بین بهائیهای ایرانی مرسوم بوده است. چه دلیل محکمی آورد این علی آقا که من حیرت کردم. میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی هم حتماً بهائی بوده؛ عباس میرزا ولیعهد هم بهائی بوده؛ اصلاً هر میرزایی که قبل از ظهور حضرت بهاءالله در این مرز و بوم بوده لابد بهائی بوده و ردخور هم ندارد. جالب است که ولیعهدهای دوره قاجار همه در تبریز که بودند عنوان میرزا را هم یدک میکشیدند و هیچکدام برچسب بهائی بودن را نخوردند؛ باز جای شکرش باقی است که علی آقا روی اینها دست نگذاشته است؛ والاّ حرم چند صدنفره فتحعلی شاه قاجار هم (که الحمدلله مسلمان دوآتشه بوده و مرید روحانیونی مثل حاجی سید محمّد اصفهانی بانی جنگ با روسها) به پای بهائیها نوشته میشد. گفتند یک نفر شعری خواند و گفت من سرودهام. یکی شنید و گفت این شعر از حافظ است که چند صد سال پیش سروده و تو آن وقت نبودی. گفت همان نبودم که او توانست از من بدزدد؛ اگر بودم که نمیگذاشتم بدزدد. حالا، علیآقا هم استدلال میفرماید که هر چه میرزا از زمان آدم تا آخرالزّمان بوده همه بهائی بودهاند و چون آن زمان بهائیها نبودهاند، دیگران از غیبت اینها سوء استفاده کرده نامی را که مختصّ بهائیها است به خود اختصاص دادهاند. دیگر علی آقا نمیگویند چرا بقیه بهائیها اسمشان عبّاس نیست و فقط این یکی عبّاس شده است.
۵- البتـّه نام عبـّاس هم از همان ردیف است؛ یعنی از حضرت عبّاس مسلمانان هم باید دیگر قطع امید کرد؛ چون نمیشود ابومازن از نام حضرت عباس استفاده کند حتماً از اسم "عباس افندی" استفاده کرده است؛ مگر آن که علی آقا استدلال بفرمایند که هر چه عباس بوده بهائی بوده ولو در زمان رسول اکرم و قبل و بعد از آن. حتـّی بنی عبّاس هم اگر مورد تحقیق علی آقا قرار گیرند، به نحوی از انحاء به بهائیها چسبانده خواهند شد. شاید آنها هم با استفاده از نام "عباس افندی" نام طایفه خود را بنی عباس گذاشته باشند! خدا را چه دیدی، شاید روزی روزگاری آقای علی منتظری با این ادلـّه محکمش بتواند این را هم ثابت کند.
۶- نکته بعدی که آنهم به استحکام ادلـّه قبلی است محلّ تولـّد ابومازن بختبرگشته است. همه توجّه داشته باشند که هر کس در حیفا و در صفد متولـّد شد این ظنّ در مورد او روا است که شاید بهائی باشد چون زمانی بهائیان از ایران رفته و در آن حول و حوش سکونت اختیار کردهاند. این موضوع را به کلـّیه ساکنین آن اراضی اعلام نمایید که بدانند در مظان این اتـّهام علی آقا منتظری هستند.
۷- دو تن از چهرههای فلسطین تا آمدند استدلالهای علی آقا را نقش بر آب کنند و پتهاش را روی آب بیندازند، از دور خارج شدند و حرفشان خریداری نداشت و نامشان هم فاش نشد. امّا اگر این دو نفر حرف علی آقا را تأیید می کردند مثل عبدالقادر یاسین و صلاح الدّین سلیم نامشان هم اعلام میشد و اظهاراتشان هم درج میشد و مقام و منصبشان هم مثل این دو نفر ذکر میشد؛ امّا چون نظرشان موافق با علی آقا نبود، نخواستند نامشان فاش شود!
۸- کسی هم که از کوچکی ابومازن را میشناسد و تأکید میکند که پدرش کشاورز مسلمان بوده حرف بی پایه و اساس زده چون علی آقا اصلاً خوشش نمیآید روی حرفش کسی حرف بزند. البتـّه میدانید که این چهره سیاسی فلسطینی هم اسمش مشخّص نیست و منصبش هم اصلاً اهمّیـّتی ندارد، چون علی آقا دوستش ندارد.
۹- استدلال بعدی حاکی از دو دیدگاه دیگر هم هست (البتـّه چه کسی این دو دیدگاه را مطرح کرده معلوم نیست. فقط حدسیات علی آقا منتظری دام افاضاته است و بس)؛ یکی میگوید این خانواده بهائی بودند امّا تلاش کردند بهائی بودن خود را مخفی کنند. الحمدلله بهائیانی که از ایران رفتند و در حیفا و ناصره و اردن سکونت اختیار کردند هیچکدام بهائی بودن خود را انکار نکردند و عدهای به امر حضرت ولی امرالله به ایران برگشتند و عدّهای هم که در اردن ماندند به بهائی بودن مشهورند. کسی که از اوّل بهائی بودنش را پنهان کرده، همان بهتر که مسلمان سنـّی باشد و خود را به بهائیان نچسباند که تقیه در میان بهائیان جایی ندارد. دیدگاه دوم هم که میگوید آنها بهائی بودند و مسلمان شدند. الحمدلله! امثال علی آقا تا یک نفر در اقصی نقاط دنیا مسلمان میشود چندین مرتبه از تلویزیون ایران نشانش میدهند و با او مصاحبه میکنند و غیرذلک و کلّی نقل و نبات به پایش میریزند. حالا این یکی هم که از این دیدگاه مسلمان شده قبولش ندارند و میگویند خیر الاّ و بلاّ تو بهائی هستی. باید بهائی باشی تا ما به مقصود خود از این تحقیق رقیق برسیم.
حال که ادلـّه محکم جناب علی منتظری مورد بررسی قرار گرفت، باید دید از چه رو ایشان اینگونه سفت و سخت میخواهند ثابت کنند که ابومازن بهائی است. دو هدف توسّط ایشان دنبال میشود. اوّل آن که بهائی بودن ابومازن ثابت شود که بتوان به نحوی او را برکنار کرد. این موضوع کاملاً سیاسی است و به ما هم ربطی ندارد و در آن دخالتی نمیکنیم. امّا دومین نکته آن است که در ادامه مقاله آنچه را که نقاط ضعف و منفی ابومازن دانسته مطرح کرده است تا نهایتاً در مقالتی دیگر اثبات فرماید که بهائیان این نظرات را دارند.
آقای منتظری باید بدانند که:
اوّلاً: بهائیان در سیاست مداخلهای ندارند و اگر فرض بگیریم که آقای ابومازن بنا به ادلّه محکم شما زمانی بهائی بوده، به علـّت تصدّی مقام سیاسی از نظر جامعه بهائی دیگر بهائی محسوب نمیشود.
ثانیاً: بهائیان تقیه نمیکنند؛ همانطور که در ایران میتوانستند تقیه کنند و وارد دانشگاه شوند، زندان نروند، اعدام نشوند، از کار اخراج نشوند، اموالشان مصادره نشود و هزاران مورد دیگر. امّا همه را به جان خریدند و تقیه نکردند.
ثالثاً: بهائیان به نظر مردم احترام میگذارند. وقتی که خود ابومازن میگوید بهائی نیست، جامعه بهائی میپذیرد که او بهائی نیست.
رابعاً: ثبوت بهائی بودن شخص با آن ادلـّه محلـّی از اعراب ندارد. از لحاظ صوری باید نام او در سجلاّت امریه ثبت شده باشد و شماره تسجیلی داشته باشد. شما اگر توانستید شماره تسجیلی او را بیابید، یک برگ برنده در دست خواهید داشت.
خامساً: بهائیانی که سالها قبل از ایران رفتند و در حیفا سکونت اختیار کردند به دستور حضرت ولی امرالله به ایران برگشتند. کسانی که از دستور ایشان سرپیچی کردند طرد شدند و بهائی محسوب نمیشوند. اگر فرض بگیریم که خانواده ابومازن هم از آن جمله بوده باشند، با تخطـّی از امر مولای ما، از همان زمان بهائی نبودنشان را ثابت کردهاند.
قبلاً به سایت بازتاب توصیه شد نویسندگانش را با دقـّت بیشتر انتخاب کند و به هر کسی با هر میزان اطـّلاعاتی اجازه نوشتن ندهد و لااقل به فکر آبروی خودش باشد. امّا حرف به گوشش نمیرود.