مقایسه مقام زن در دیانت اسلام و آئین بهایی

 

زن در اسلام

در این نوشتار سعی میکنم که به سه پرسشی که در ذیل میاورم پاسخی داده شود تا به واسطه ی پاسخ به این پرسشها بتوانیم جایگاه زن را در اسلام مشخص کنیم

آیا تصویری که اسلام در خصوص زنان ارائه میدهد با اندیشه و طرز تفکر امروزین بشر در تطابق است؟ آیا روحیه ی قالب در اندیشه ی اسلامی, یک اندیشه ی مردسالارانه است؟

برای آنکه تصویری صحیح از جایگاه زن در اسلام داشته باشیم به نظر میرسد که بهترین راه آن باشد که از متون اصلی موجود در این شریعت که همانا قران کریم و نهج البلاغه است در درجه ی اول و سپس نظر چندی از عرفا و اندیشمندان مسلمان را مستقیماً در این خصوص بیاوریم. 

باید توجه داشت که در موردهای مختلف میباید این موضوع  را بررسی کرد تا تصویری کلی در این خصوص را ارائه داد و نتیجه گیری را هم باید به نسبت آن وجهه ی کلی که در این خصوص موجود است بدست آورد. شایان ذکر است که در این مختصر نمیتوان تمام آیات و احادیثی را که در در خصوص زنان است را آورد، اما سعی راقم بر این است که تمام آیات و احادیثی را که اصل مطلب را روشن میکند را آورده و تنها از آن بخش که همان معانی و مفاهیم آیاتی که خواهد آمد را دارد خودداری میکند 

در قران شریف، سوره ی احزاب آیه ی سی و پنجم میفرماید: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَهً وَأَجْرًا عَظِیمًا

ترجمه ی فارسی آیه چنین است: مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادت‏پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه‏دهنده و مردان و زنان روزه‏دار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانى که خدا را فراوان یاد مى‏کنند خدا براى [همه] آنان آمرزشى و پاداشى بزرگ فراهم ساخته است.

سوره ی نحل آیه ی نود و هفتم میفرماید: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَهً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ.

ترجمه ی فارسی آیه چنین است: هر کس از مرد یا زن کار شایسته کند و مؤمن باشد قطعا او را با زندگى پاکیزه‏اى حیات [حقیقى] بخشیم و مسلما به آنان بهتر از آنچه انجام مى‏دادند پاداش خواهیم داد

نتیجه: زنان و مردانی که اعمال حسنه ای انجام میدهند در نزد خداوند آمرزیده و پاداشی بزرگ خواهند داشت.

سوره ی بقره آیه دویست و بیست و سه: نسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَقَدِّمُواْ لأَنفُسِکُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُم مُّلاَقُوهُ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ

ترجمه ی فارسی: زنان شما [در حکم‏] کشتزار شما هستند، هرگونه که خواستید به کشتزار خویش درآیید و براى خویش پیش اندیشى کنید، و از خداوند پروا کنید و بدانید که شما به لقاى او خواهید رسید، و مؤمنان را بشارت بخش.‏

نتیجه: زنان در این آیه به مزرعه (کشتزار) تشبیه شده اند که مرد در جایگاه زارعی است که آن مزرعه از آن اوست و از همین روی مرد در حکم صاحب و اختیاردار زنی است که محدودیتی برای ورود – بخوانید دخول- به زنش را ندارد. 

سوره ی نساء آیه ی سی و چهارم: الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللاَّتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا

ترجمه ی فارسی : مردان سرپرست زنانند به دلیل آنکه خدا برخى از ایشان را بر برخى برترى داده و [نیز] به دلیل آنکه از اموالشان خرج مى‏کنند پس زنان درستکار فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ کرده اسرار [شوهران خود] را حفظ مى‏کنند و زنانى را که از نافرمانى آنان بیم دارید [نخست] پندشان دهید و [بعد] در خوابگاه‏ها از ایشان دورى کنید و [اگر تاثیر نکرد] آنان را ترک کنید پس اگر شما را اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهى [براى سرزنش] مجویید که خدا والاى بزرگ است. (ترجمه ی فولادوند) 

مردان باید بر زنان مسلط باشند چرا که خداوند بعضى از انسانها را بر بعضى دیگر برترى بخشیده است، و نیز از آن روى که مردان از اموال خویش [براى زنان‏] خرج مى‏کنند، زنان شایسته آنانند که مطیع و به حفظ الهى در نهان خویشتندار هستند، و زنانى که از نافرمانیشان نگرانید، باید نصیحتشان کنید و [سپس‏] در خوابگاهها از آنان دورى کنید [و سپس اگر لازم افتاد] آنان را ترک کنید آنگاه اگر از شما اطاعت کردند، دیگر بهانه جویى [و زیاده‏روى‏] نکنید، خداوند بلندمرتبه بزرگوار است‏ (ترجمه ی خرمشاهی) 

— در این آیه به خاطر بحثهای بسیاری که موجود است از دو ترجمه ی معتبری که در دسترس بود استفاده کردم، همانطور که دیده میشود اولی برای کلمه ی قوامون از سرپرست و در ترجمه ی جناب خرمشاهی از ترجمه ی مسلط بودن استفاده شده است. 

نتیجه: در این آیه واضحاً‌ مطرح میشود که مردان بر زنان مسلط و چیره هستند و عللش را نیز چنین میاورد که در این عالم به هر حال عده ای از انسانها بر دیگران برتری دارند و همچنین این مردان هستند که خرجی ده زنان هستند و این برتری اقتصادی دلیلی بر تسلط مردان بر زنان است و در ادامه چنین میاید که زن خوب باید دارای سه صفت خوب باشد، اول آنکه مطیع و فرمانبر است،‌ثانیاً در غیبت همسر خود عفیف و پارسا است و نهایتاً آنکه فرمان خداوند را پاس میدارد. حال اگر زنی چنین نبود باید با وی چه کرد؟‌ در همین آیه ی مبارکه جواب میدهد، که در ابتدا او را نصیحت کنید (راهکار نظری) اگر افاقه نکرد با او همخوابه نشوید و اگر باز نیز به مطلوب نرسیدید واضحاً باید او را کتکش بزنید و البته نباید زیاده روی هم کرد چراکه خداوند بلندمرتبه است! (راهکار عملی)

سوره ی نساء آیه ی سوم و چهارم میفرماید: وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَهً فَإِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا

ترجمه ی فارسی: و اگر بیمناکید که در حق دختران یتیم به عدل و انصاف رفتار نکنید، در این صورت از زنانى که مى‏پسندید [یک یا] دو و [یا] سه و [یا] چهار تن را به همسرى درآورید، و اگر مى‏ترسید که مبادا عادلانه رفتار نکنید، فقط به یک تن، یا ملک یمین [کنیز] اکتفا کنید، این نزدیکتر است به اینکه ستم نکنید و مهر زنان را به ایشان با خوشدلى بدهید، ولى اگر به طیب خاطر خویش، چیزى از آن را به شما بخشیدند، آن را نوشین و گوارا بخورید

نتیجه: در آیه ی سی و چهارم واضحاً‌ مطرح میشود که مردان بر زنان مسلط و چیره هستند و عللش را نیز چنین میاورد که در این عالم به هر حال عده ای از انسانها بر دیگران برتری دارند و همچنین این مردان هستند که خرجی ده زنان هستند و این برتری اقتصادی دلیلی بر تسلط مردان بر زنان است و در ادامه چنین میاید که زن خوب باید دارای سه صفت خوب باشد، اول آنکه مطیع و فرمانبر است،‌ثانیاً در غیبت همسر خود عفیف و پارسا است و نهایتاً آنکه فرمان خداوند را پاس میدارد. حال اگر زنی چنین نبود باید با وی چه کرد؟‌ در همین آیه ی مبارکه جواب میدهد، که در ابتدا او را نصیحت کنید (راهکار نظری) اگر افاقه نکرد با او همخوابه نشوید و اگر باز نیز به مطلوب نرسیدید واضحاً باید او را کتکش بزنید و البته نباید زیاده روی هم کرد چراکه خداوند بلندمرتبه است! (راهکار عملی)

و در خصوص برابری از تعداد زوجات نیز چنین آمده است که یک مرد میتواند دو یا سه و یا چهار همسر داشته باشد و اگر توانایی مالی وی اجازه نمیدهد به همان کنیز خود قناعت کند، حال انکه بر عکس این موضوع برای زن نیز جایز نیست.

 

در روایات و احادیث نیز میتوان در خصوص مقام زن مطالبی را یافت که به قرار زیر میآید.

قال النبی ما رایت من ناقصات عقل و دین فان شهاده امراتین بشهاده رجل و اما نقصان الدین احد اکن تفطر رمضان و تقیم ایا ما لا تصلی   (مراه النساء، سنن ابن ماجه، جلد ۲، باب نقصان عقل و دین)

در نهج البلاغه در خطبه ی هشتادم اما وضع بالاتر میگیرد و امیرالمونین نظر محیر العقولی میدهد که بدین شرح است: قال علی بن ابیطالب بعد حرب جمل فی ذم النساء: معاشر الناس ان النساء نواقص الایمان نواقص الحظوظ نواقص العقول فاما نقصان ایمانهن فقعودهن عن الصلاه و الصیام فی ایام حیضهن و اما نقصان عقولهن فشاده امراتین کشهاده الرجل الواحد و اما نقصان حظوظهن فمواریثهن علی الانصاف من مواریث الرجال. فاتقوا شرار النساء و کونوا من خیارهن.

اما دلیلی که ایشان میاورند بدین شرح است که از آنجایی که زنان در مدتی از ماه دچار عارضه ی عادت ماهیانه میشوند نماز و روزه بر آنها واجب نیست و چه بسا که علت آن نجس بودن آنها در این مدت است. اما علت آنکه بهره ی آنها کمتر است این است که ارث زنان کمتر از مردان است و علت اینکه عقل آنها ناقص است این است که طبق نص قران از آنجا که شهادت دو زن برابر با یک مرد است و این حکم،‌حکم الهی است و خداوند آگاه بر همه چیز است،‌این نیز نشان دهنده ی آن است که زنان عقل ناقصی دارند.

همچنین در حدیثی دیگر میخوانیم: لایحل للمراء ان تصوم و زوجها شاهد الا باذنه. حق الازوج علی زوجته ان تطیعه و لاتتصدق من بیته الا باذنه… لاتخرج من بیته الا باذنه. ثلاثه لا تقبل منهم صلاه… و المراه الساخط علیها و زوجها حتی یرص ثلاثه لا یمسهم النار المراه المطیعه لزوجها…. کمالالمراه فی خمسه احوال مرصاه ربها و اطلاعه زوجها و حفظ لسانها….  (مراه النساء: والاسلام و المراه)

در کتاب سفینه البحار ذیل کلمه ی مرثه از امام جعفر صادق روایت است که مردی از صحابه ی نبوی به سفررفت و به همسرش سفارش نمود در غیاب او از خانه بیرون نرود.  پدر آن زن مریض شد زن نزد پیغمبر کس فرستاد که اجازه ی عیادت گیرد حضرت اجازه نداد و فرمود شوهرت را اطاعت کن و از خانه بیرون مرو حال پدر بدتر شد بار دیگر اجازه خواست حضرت امتناع فرمود تا پدرش از دنیا رفت و بازرسول خدا زن را برای تعزیت و نماز بر جنازه ی پدر اجازه خروج نداد تا او را به خاک سپردند آن حضرت به زن پیغام داد که خدا برای اطاعت از شوهرت تو و پدرت را آمرزید. 

در این بیانات پیغمبر اطاعت زن را نسبت به مرد فرض نموده حتی صدقه دادن و روزه گرفتن و خروج از منزل باید با اجازه یشوهر صورت گیرد و کمال زن در اطاعت از شوهر است. 

و در مقامی دیگر میفرمایند: جهاد المراه حسن التبعل لو کنت یسجد لاحد لامرت المراه ان تسجد لزوجها   (من لا یحضره الفقیه)

یعنی جهان زن اطاعت از شوهر است و اگر سجده بر کسی جایز بود شایشه بود که زن شوهر خود را سجده نماید.

هلک الرجال حین اطاعه النساء لن یفلح قوم ولوا امرهم امراه (مسالک. شهید ثانی. خلاف. شیخ طوسی. مستند. نراقی)

در این دو بیان اطاعت از زنان باعث هلاکت مردان دانسته شده و نجات قوم در ولایت زن نیست. 

قال النبی یا علی من اطاع امراته اکبته الله علی وجهه فی النار… یا علی طاعه المراه ندامه یا علی ان کان الشوم فی شی ففی لسان المراه (فقیه. شیخ صدوق ابن بابویه)

یعنی یا علی کسی که اطاعت زن خود کند خدا او را در آتش افکند… یا علی اطاعت زن موجب پشیمانی است اگر در چیزی نحوست و شنائت باشد در زبان زن است. 

بیان امام حسن ع به نقل از حضرت رسول: اول من اطاع النساء آدم فانزله من الجنته (مجالس، شیخ صدوق.مجلس ۳۵) یعنی اول کسی که اطاعت از زنان کرد آدم بود که از بهشت اخراج شد.

و در جایی دیگر میفرمایند: المرأه شر کلها، وشر ما فیها أنه لابد منها. یعنی آنکه زنان تماماً ( سر تا پایشان )‌ شر است و بالاترین شری که دارند این است که از آنها چاره  و گریزی نیست.

 

اما باید دید که نظر علما و عرفای اسلامی در خصوص نقش زن که واضحاً تحت تاثیر قران و سنت اسلامی هستند به چه نحو بوده است. 

در اندیشه ی مولانا نیز موضوع متفاوت نیست چرا که در همان دفتر اول در کتاب مثنوی خود داستانی را مطرح میکند که معروف است به داستان “مرد عرب و جفت او ” که در آن زن را به نفس اماره و مرد را به عقل تشبیه میکند که در نهایت از پس گفتگوی خواندنی که میان آن دو شکل میگیرد، وی در انتها چنین نتیجه میگیرد:

ماجرای مرد و زن را مخلصی

باز می‌جوید درون مخلصی

ماجرای مرد و زن افتاد نقل

آن مثال نفس خود میدان و عقل

این زن و مردی که نفسست و خرد

نیک بایستست بهر نیک و بد

وین دو بایسته درین خاکی‌سر

روز و شب در جنگ و اندر ماجرا

زن همی‌خواهد حویج خانگاه

یعنی آب رو و نان و خوان و جاه

نفس همچون زن پی چاره‌گری

گاه خاکی گاه جوید سروری

عقل خود زین فکرها آگاه نیست

در دماغش جز غم الله نیست

گرچه سر قصه این دانه‌ست و دام

صورت قصه شنو اکنون تمام

گر بیان معنوی کافی شدی

خلق عالم عاطل و باطل بدی

گر محبت فکرت و معنیستی

صورت روزه و نمازت نیستی

 

و یا در جای دیگر مولانا شعر دیگری را مطرح میکند که در آن از قول انبیاء‌ چنین میاورد:

 

گفت امت مشورت با که کنیم

انبیا گفتند با عقل امیم

گفت گر کودک در آید یا زنی

 کو ندارد عقل و رایِ روشنی

گفت با او مشورت کن و آنچه گفت

تو خلاف آن کن و در راه اُفت

نفس خود را زن شناس از زن بَدتر

 زانکه زن جزویست،نفست کلِّ شر

و یا در جای دیگر مولانا سخن عجیبی میگوید وی مینویسد:

وصف حیوانی بود بر زن فزون 

زانکه سوی رنگ و بو دارد رکون

حاج ملا هادی سبزواری عالم و فیلسوف مسلمان دوره ی ناصری نیز جمله ی متشابهی با این بیت مولانا دارد و مینویسد: ” زنان حیواناتند خداوند پوستی از انسان به روی آنها کشیده اند تا مردان بدیشان رغبت کنند”

مولانا پای را فراتر میگذارد و حتی معتقد است که اگر مردی را با یکی از معصومینی که زن است حتی مقایسه کنیم به علت اینکه آن معصوم زن است آن مرد محزون خواهد شد، چنانکه مینویسد:

گر تو مردی را بخوانی فاطمه

گرچه یک جنس‌اند مرد و زن همه

قصد خون تو کند تا ممکنست

گرچه خوش‌خو و حلیم و ساکنست

فاطمه مدحست در حق زنان

مرد را گویی بود زخم سنان

از دیگر متفکرین و اندیشمندان مسلمان میتوان به امام محمد غزالی نیز اشاره کرد که وی نیز نظراتش در خصوص زن جالب توجه و ره گشا برای درک جایگاه زن در اسلام است که در اینجا چند نمونه ای را میاوریم. وی مینویسد: ” دختران هم بر این نمط آنچه موافق و لایق ایشان بود استعمال باید کرد و ایشان را در ملازمت خانه و حجاب و وقار و عفت و دیگر خصالی که در باب زنان برشمردیم ‍[باید] تربیت فرمود و از خواندن و نوشتن منع کرد و هنرهایی که از زنان محمود بود بیاموخت و چون به حد بلاغت رسند با کفوی باید مواصلت ساخت.” طوسی صفحه ی ۲۲۹ و ۲۳۰

و یا در کتاب عنصر المعالی صفحه ی ۷۴ مینویسد: ” گر پسرت آید جای شادی خواهد بود. باید بر او نام نیکو بنهی … اما اگر تو را دختر باشد باید بکوشی تا او را زود شوهر دهی … او را در گردن کسی بند تا از غم برهی؛ دختر اسیر پدر و مادر است زیرا که موجودی بیچاره بود و حال آنکه پسر می تواند از راه شغلها و پیشه های که می داند زندگی کند” و یا در همین کتاب صفحه ی ۷۶ میاورد “‌ دختر را فقط تا آن حد باید به معلم سپرد که احکام شریعت و فرایض را بیاموزد و لیکن دبیری میاموز که آفت بزرگ باشد.”و یا در خصوص عقل زنان میگوید :”‌واجب آید مردان را که با زنان مدارا کنند زیرا که ایشان به خرد ناقصند و از جهت کم خردی ایشان است که هیچ کس به تدیر ایشان کار نکند و اگر (کسی) به گفتار زنان کار کند، زیان کند”‌ (همان ۲۸۳)‌ 

نظرات امام محمد غزالی در خصوص طبع و خلق و خوی زن چنین است که خوی و طبع زنان بر ده گونه است. خوی یک دسته چون خوک است: پرخور و حریص به دنیا و بی مبالات به دین و عقبی است. خوی دسته دیگر چون سگ است: به روی دیگران (شوهر) می پرد و دشنام می دهد. خوی دیگری چون بوزینگان است: علاقمند به زیور و زینت و لباسهای رنگارنگ. خوی دیگری چون استر است: چموش و خود رأی و ستیزه کار؛ خوی دیگری چون کژدم است: سخن چین و با نیش سخن، عداوت برانگیز؛ خوی دیگر چون موش است: دزد و مال جمع کن. خوی دیگر چون کبوتر است: سرگردان و ناآرام؛ و خوی دیگر چون روباه است: حیله گر و دغل و دو رو؛ خوی آخرین دسته، شبیه گوسفند است و این همان خوی مورد پسند غزالی است: هر جزء گوسفند منفعتی دارد و در کل، سراپا خیر و برکت است. زن گوسفند خو همین صفت را دارد و بر شوهر و فرزندان و اهل و همسایگان مشفق، و مطیع خداوند است. (همان از صفحه ی ۷۳ تا ۲۷۵) و در نهایت در قسمت اخلاقیات نمونه ای دیگر از صدها نمونه ی موجود را از سخنان این عالم زاهد میاوریم تا در خصوص زنان مطلب آشکار تر شود‌ ” حکمت: وقتی دو زن با یکدیگر مشورت می کردند حکیمی از آنجا بگذشت. گفت بنگرید، ماری زهر به وام از مار [دیگر] می ستاند.

حکمت: حکیمی زنی خواست کوتاه، چرا تمام بالا نخواستی؟ گفت زن چیزی بد است، و بد هر چند کمتر، بهتر””

در نهایت میتوان گفت که زن در بهترین حالت وسیله ایست که مرد از دامان او به معراج میرسد،ولی در نهایت آن کس که به معراج میرود مرد است و زن تنها سکوی پرتابی است و بس. و در بدترین حالت همانطور که ملاحظه شد موجودی شیطان صفت و همدست شیطان،موجودی پلید و سفیه است

اما در میان متفکرین مسلمان معاصر وضع دیگر به همان شکل نیست و این متفکرین با توجه به نقدهایی که منتقدین دراین خصوص به شریعت اسلام کرده اند، سعی و هم و غم خود را بر این گذاشته اند که وجهه ای متفاوت تر از آنچه در طول هزار و چهارصد سالی که از صدر اسلام تا امروز است را نشان دهند، که بنده برای نمونه از این نوع نگرش اندیشه های مرتضی مطهری را میاورم.

شهید مطهری معتقد بودند که زن و مرد از لحاظ حیثیت انسانی و همچنین از لحاظ انسانی با هم برابر هستند، اما از نظر حقوقی گرچه برابرند اما تشابهی با هم ندارند. ایشان مثال پدری را میزنند که مال و ملاک فراوان دارد از زمین زراعی گرفته تا املاک تجاری و خانه و مستقلات، ایشان میگویند که حقوق متشابه آن است که به هر یک از فرزندانش دقیقاً همان چیزی را بدهد که به دیگری میدهد، اما حقوق مساوی آن است که آن پدر به نسبت استعداد فرزندان و شناختی که از روی آنها دارد باید املاک خود را در میان آنها تقسیم کند. و سپس مینویسند “‌ آنچه مسلم است این است که اسلام حقوق یک جور ویک نواختی برای زن و مرد قائل نشده است. ولی اسلام هرگز امتیاز و ترجیح حقوقی برای مردان نسبت به زنان قائل نیست، اسلام اصل مساوات انسانها را درباره ی زن و مرد نیز رعایت کرده است. اسلام با تساوی حقوق زن و مرد مخالف نیست، با تشابه حقوق آنها مخالف است. ” همچنین ایشان با اشاره به احادیثی از حضرت رسول نظیر “‌ من اخلاق الانبیاء‌حب النساء”‌ و یا آن حدیث که از حضرت رسول نقل است که  ایشان میفرمایند ” من به سه چیز علاقه دارم،‌بوی خوش،‌زن، نماز.” و یا اشاراتی که در قران از زنان نیک روزگار از همسر فرعون یا مادر حضرت موسی و یا مریم مادر حضرت عیسی موجود است بدین نتیجه میرسند که زنان از نظر سیر و سلوک و جایگاه انسانی و همچنین پاداش اخروی هیچ کم از مردان ندارند و حقوق برابری دارند. اما ایشان علت اینکه زن با مرد حقوق متشابهی در اسلام ندارند را چنین توضیح میدهد که ” آنچه از نظر اسلام مطرح است اینست که زن و مرد به دلیل اینکه یکی زن است و دیگری مرد،‌در جهات زیادی مشابه یکدیگر نیستند،‌جهان برای آنها یکجور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یکنواخت نخواسته است. و همین ایجاب میکند که از لحاظ بسیاری از حقوق و تکالیف و مجازاتها وضع مشابهی نداشته باشند.”

به نظر نگارنده اگرچه ممکن است تفسیرهای جدیدی که از جایگاه زن در اسلام ارائه میشود که نمونه ی آنرا آوردیم فاقد ارزشی عینی و تاریخی باشد و تنها بتوان آنرا به ماله کشی و رفو کردن نقصان های موجود تشبیه کرد اما باید پذیرفت که این تفاسیر جدید و رویکردهای معتدل امر میمونی است که به واسطه ی انتقادهای شدیدی که به اندیشه ی اسلامی و فرایندهای قرن نوزدهمی که در غرب رخ داده است و از آنجا که شریعت اسلام ریشه در فرهنگ و زندگی مردمان دارد اینگونه تفاسیر را ارج نهاد و باورمندین به این آئین به تبلیغ و ترویج آن بپردازند تا باشد که از این طریق بشود زن در کشورهای اسلامی به همان مقامی برسد که فارغ از جنسیت،‌به عنوان یک انسان و نه یک ابزار به وی نگریسته شود.

زن در آئین بهایی

در دیانت بهایی نیز در مورد زنان بیشتر تحت عنوان نساء و اماالرحمن یاد شده است، باید دید در آثار دیانت بهایی در مورد زنان چه سخنانی رفته است و به میزان همان جایگاه زن را در این آئین متوجه شد.

حضرت عبدالبهاء در کتاب مکاتیب خود جلد ۳ صفحه ی ۱۰۷ میفرماید: از جمله تعالیم حضرت بهاءالله وحدت نساء و رجال است که عالم انسانی را دو بال است یک با رجال و یک بال نساء تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننماید. اگر یک بال ضعیف باشد پرواز ممکن نیست. تا عالم نساء متساوی با عالم رجال تحصیل فضایل و کمالات نشود فلاح و نجاح چنانکه باید و شاید ممتنع و محال.

همچنین میفرمایند: مرد و زن هر دو بشرند و بندگان یک خداوند. نزد خدا ذکور و اناث نیست. هر کس قلبش پاکتر و اعمالش بهتر در نزد خدا مقرب تر است خواه مرد باشد خواه زن. این تفاوتی که الان مشهود است از تفاوت تربیت است زیرا نساء مثل رجال تربیت نمیشوند اگر مثل رجا تربیت شوند در جمیع مراتب متساوی شوند زیرا هر دو بشرند و در جمیع مراتب مشترک خدا تفاوتی نگذاشته. امر و خلق جلد ۴ صفحه ۳۲۳

همچنین میفرمایند: هوالله تربیت نسوان اهم از تربیت رجال است زیرا نسوان چون تربیت یابند اطفال نیز در حیات روحانی نشو و نما کنند. از آنجمله مادری چون در تبلیغ امرالله بیان دلایل و براهین الهی آموزد جمیع اطفال خویش را نیز تربیت و تعلیم نماید ( مکاتیب جلد ۷ صفحه ۱۸۹)‌

“در این کَور الهی الطاف حقّ در حقّ اماءالرّحمن مشهود و واضح لهذا ورقاتی مبعوث شدند که حیرت بخش عقول گشتند . چنان ثبوت و رسوخ از ایشان ظاهر و باهرگشت که چشم جهانیان خیره گردید ” (ص ٢۵٨ ج ٢منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء)

همچنین میفرماید: ” از جمله مسائل خطیره که فی الحقیقه از خوارق عادات محسوب و از خصائص این دور مقدّس شمرده میشود آنست که چون نساء در ظلّ کلمه‌اللّه مستظلّ و بصفوف مؤمنین و مروّجین امراللّه ملحق گشتند شجاعت و بسالت بیشتری نسبت برجال از خود بمنصّه ظهور رساندند”. (ص ١۴٣ ظهور عدل الهی – ترجمه مصوب )

همچنین حضرت ولی امرالله میفرمایند: ” امر ترقّی نساء و تشویق حضرات اماءالرّحمن در تحصیلات مادی و معنوی وخدمت بامراللّه و تعاون و تعاضدشان با حضرات رجال در تحکیم و تقدّم امراللّه در این دور اعظم عموماً و در این اوقات خصوصاً ، از امور اساسیّه محسوب ” (ص ١٧۵ ج ١ توقیعات مبارکه ٢۶-١٩٢٢)

” راه ترقّی عالِم نسوان و حفظ حقوق ایشان باعتدال در امور و حصول تربیت و آداب الهیّه و کمالات انسانیّه معلّق و مربوط است نه دون آن “. (ص ٣۶ ج ٢ بدائع الآثار میرزا محمد زرقانى به نقل از حضرت عبدالبهاء)

” هر چند نساء با رجال در استعداد و قواء شریکند ولی شبهه ای نیست که رجال اقدمند و اقوی حتّی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود “. (ص ١۵٣ ج ١ بدائع الآثار)

عبدالحمید اشراق خاوری که از فضلای عالم بهایی است و شاید او بیشترین تالیفات را درباره ی آئین بهایی داشته باشد در خصوص مسئله ی زن در یکی از کتب خود یعنی پیام ملکوت مینویسد: تعلیم دهم حضرت بهاءالله وحدت رجال و نساء است که رجال و نساء در نزد خداوند یکسانند جمیع نوع انسانند جمیع سلالهء آدمند زیرا ذکور و اناث تخصیص بانسان ندارد در عالم نبات ذکور و اناثی موجود در عالم حیوان ذکور و اناثی موجود و لکن بهیچوجه امتیازی نیست. ملاحظه در عالم نبات کنید، آیا میانهء نبات ذکور و نبات اناث هیچ امتیازی هست ؟ بلکه مساوات تامّ است. و همچنین در عالم حیوان ابداً بین ذکور و اناث امتیازی نیست جمیع در ظلّ رحمت پروردگارند. پس انسانکه اشرف کائنات است، آیا جائز است که این اختلاف را داشته باشد ؟ تأخّر جنس زن تا بحال بجهت این بوده که مثل مردان تربیت نمیشدند اگر نسوان مانند مردان تربیت میشدند شبهه ای نیست که نظیر رجال میگشتند چون کمالات رجال را اکتساب نمایند البتّه بدرجهء مساوات رسند. و ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر بمساوات کاملهء زنان و مردان .

حضرت عبدالبها در خصوص زنهای مشهور جهان در پانزدهم آپریل سنه ی ۱۹۱۳ میفرمایند: نزد خدا ذکور و اناثی نیست هر کس کاملتر مقرّب تر خواه مرد باشد خواه زن. امّا تا حال زنان مثل مردان تربیت نشده اند اگر آن قسم تربیت شوند مثل مردان میشوند.چون بتاریخ نظر کنیم ببینیم چقدر از مشاهیر زنان بوده اند چه در عالم ادیان چه در عالم سیاسی. در دین موسی زنی سبب نجات و فتوحات بنی اسرائیل شد در عالم مسیحی مریم مجدلیّه سبب ثبوت حواریّون گردید. جمیع حواریّان بعد از مسیح مضطرب شدند لکن مریم مجدلیّه مانند شیر مستقیم ماند. در زمان محمّد دو زن بودند که اعلم از سایر نساء بودند و مروّج شریعت اسلام گشتند. پس معلوم شد زنان نیز مشاهیری دارند و در عالم سیاست البتّه کیفیّت زنوبیا را در پالمیر شنیده اید که امپراطوری آلمان را بزلزله در آورد هنگام حرکت تاجی بر سر نهاد لباس ارغوانی پوشید موی را پریشان نمود شمشیر را در دست گرفته چنان سرداری نمود که لشکر مخالف را تباه ساخت. آخر خود امپراطور مجبور بر آن شد بنفسه در حرب حاضر شود مدّت دو سال پالمیر را محاصره کرد نهایت نتوانست بشجاعت حمله کند چون آذوغه تمام شد تسلیم گردید. ببینید چقدر شجاع بود که در مدّت دو سال امپراطور بر اوغلبه نتوانست. و همچنین حکایت کلوپترا و امثال آن را شنیده اید. در این امر بهائی نیز قرّه‌العین بود در نهایت فصاحت و بلاغت ابیات و آثار قلم او موجود است جمیع فصحای شرق او را توصیف نمودند چنان سطوتی داشت که در مباحثه با علماء همیشه غالب بود جرئت مباحثه با او نداشتند. چون مروّج این امر بود حکومت او را حبس و اذیّت نمود ولی او ابداً ساکت نشد در حبس فریاد میزد و نفوس را هدایت میکرد عاقبت حکم به قتل او دادند او در نهایت شجاعت ابداً فتور نیاورد. در خانهء والی شهر حبس بود از قضا در آنجا عروسی بود و اسباب عیش و طرب و ساز و نغمه و آواز واکل و شرب جمیع مهیّا لکن قرّه‌العین چنان زبانی گشود که جمیع اسباب عیش و عشرت را گذارده دور او جمع شدند کسی اعتنائی بعروسی ننمود همه حیران و او تنها ناطق بود. تا آنکه شاه حکم بقتل او نمود او با آنکه در عمر خود زینت نمیکرد آن روز خود را زینت نمود همه حیران ماندند باو گفتند: چه میکنی؟ گفت عروسی من است. در نهایت وقار و سکون بآن باغ رفت همه میگفتند او را میکشند ولی او همان نحو فریاد میزد که آن صوت صافور که در انجیل است منم با اینحالت در باغ اورا شهید کرده بچاه انداختند.”

اما با همه ی این اوصاف که ذکرش رفت عده ای شبهه میکنند، که در این آئین آنطور که باید و شاید تساوی حقوق رجال و نساء حقیقتی ندارد، بلکه تنها یک بحث نظری است، شبهات ایشان به این قرار است: 

فرضاً ایشان ادعا میکنند که بهائیان ازدواج با همه ی محارم به جز با زن پدر را جایز میدانند و دلیل این ادعای خود را آیه ای از کتاب اقدس میاورند که در آن مکتوب است: ” قد حرمت علیکم ازواج آبائکم” و از این سخن استدلال میکنند که فقط ازدواج با “زن پدر” تحریم شده است و از تحریم ازدواج با سایر محارم سخنی در میان نیست. حال آنکه ازدواج محارم در دیانت بهائی مجاز نیست و حتی ازدواج فامیل نزدیک هم نکوهش شده است. علت ذکر حرمت زن پدر بنا به نصوص تقبیح عمل ناپسند ازدواج میرزا یحیی با همسر حضرت باب بود که پدر روحانی جامعه بهائی محسوب میگردید. حضرت عبدالبها در لوحی این شبهه را کاملا رفع مینمایند و توضیح میدهند که تصریح یکی از محارم دلیل بر رفع حرمت بقیه نیست، چنانچه میفرمایند ” در خصوص حرمت نکاح پسر بزوجات پدر مرقوم نموده بودید صراحت این حکم دلیل بر اباحت دیگران نه * مثلا در قران میفرماید ( حرمت علیکم المیته والدم و لحم الخنزیر ) این دلیل بر ان نیست که خمر حرام نه * و در الواح سائره بصریح عبارت مرقوم که در ازدواج حکمت الهیه چنان اقتضا می‌نماید که از جنس بعیدباشد * یعنی بین زوجین هر چند بعد بیشتر سلاله قویتر … (مکاتیب جلد ۳ صفحه ۳۷۰ فصل سوم در بیان محارم و نکاح و طلاق محارم) در کتاب اقدس قوله جل و عز : ” قد حرمت علیکم ازواج ابائکم ” و در کتاب بدیع است قوله الاعلی : علت و سبب اعظم کدورت جمال ابهی از میرزایحیی و الله الذی لا اله الا هو این بوده که در حرم نقطه اولی روح ما سواه فداه تصرف نمود با اینکه در کل کتب سماوی حرام است ( امر و خلق جلد ۴ صفحه ۱۵۴) 

انتقاد دیگری که در خصوص حقوق زن در دیانت بهایی میشود مربوط به آیه ای دیگر از احکام دیانت بهایی است که در آن ذکر شده است که البسه و مسکن متوفی به فرزند ارشد مذکر میرسد و نه دیگر فرزندان چنانچه مندرج است: “و جعلنا الدّار المسکونه و الألبسه المخصوصه للذّرّیّه من الذکران دون الأناث و الورّاث انّه لهو المعطی الفیّاض.” (بند ۲۵) حضرت عبدالبهاء در این خصوص میفرمایند: “و امّا در آیه مبارکه از ذکر ذکور دون اناث مقصود ولد بکر است زیرا ولد بکر در جمیع شرایع الهیّه اختصاص داشته. بکتب تورات و انجیل و همچنین احادیث مرویّه سابقه مراجعت نمائید ….”

“و مراد از ولد بکر بزرگترین اولاد ذکور موجود است. و مقصود از اختصاص دار مسکونه باو این است که اقلّاً خانه متوفّی باقی و بر قرار ماند تا عائله چون در آنخانه باشند و یا وارد گردند بیاد او افتند و طلب عفو و غفران نمایند …. این احکام در وقتی است  که کسی وفات کند و وصیّتی ننماید. پس متوفّی مختار است دار مسکونه را بهر کس بخواهد می‌بخشد

و همچنین مشترک بین ورثه نیز میتواند نمود ….”

و در لوح حاجی محمّد اسمعیل بن حاجی محمّد ابراهیم قزوینی ملقّب بخلیل از قلم مرکز میثاق جلّ ثنائه  نازل قوله جلّ ثنائه: “مقصود از ولد بکر ارشد اولاد ذکور باقی است شمول بارشد اناث ندارد ولو اکبر اولاد اناث باشد. و اینکه در اولاد ذکور دون اناث میفرماید مراد آنست که شاید شخصی ده اولاد ذکور دارد اگر اکبر فوت شود ثانی جای او قائم است. اگر ثانی فوت شود ثالث جای او  قائم است و اگر ثالث فوت شود رابع جای او قائم است. لهذا در آیه مبارکه بلفظ جمع بیان شده.” 

و در لوح سروستان جناب حاجی محمّد علی میفرمایند قوله جلّ ثنائه:”بیت مسکون در هر صورت مال بکر است خواه از میّت چیز دیگر باقی ماند یا نماند ولد بکر از سایر اموال نیز سهم خویش میبرد. هذا ما فرضه اللّه ولی خود مورث قبل از وفات مختار است در تصرّف اموال که بهر قسم بخواهد مجری دارد. و همچنین ولد بکر باید خود ملاحظه ورّاث دیگر را لِلّهِ بنماید و انصاف دهد. و فی الحقیقه هر انسانی بنصّ قاطع الهی باید وصیّت نامه بنگارد تا بموجب آن بعد از او مجری شود هذا هو الحقّ المبین. و اگر لا سَمِحَ اللّه اطاعت امر نکرد یعنی وصیّت ننماید باید چنین مجری داشت.  ع‌ع “

حضرت ولیّ ‏امراللّه ارواحنا فداه در لوح مبارک مورّخ سوّم شهر المشیّه ٩٩ مطابق

٢٩ سنه ١٩۴٢ که در جواب عرایض محفل مقدّس روحانی ملّی بهائیان ایران شید اللّه

ارکانه نازل گردیده میفرمایند قوله الاحلی:

“١ – خانه مسکونی و البسه مخصوصه و اثاث البیت که از طریق ارث بورثه انتقال پیدا میکند از تأدیه حقوق معافند.

٢ – در ارشدیّتِ پسر میزان سنّ است لاغیر.

٣ – اگر پسر ارشد مؤمن نباشد پسر دوّم که مؤمن است ولد ارشد محسوب میشود.”

و یا شبهه ای دیگر که در این باب وجود دارد این است که چرا در بحث ارث حق پدر ۴۲۰ است ولی حق مادر ۳۶۰ و یا آنکه چرا حق برادر ۳۰۰ است و حق خواهر ۲۴۰ است و چرا تفوقی بر مذکرین مشاهده میشود. البته جواب معقول این است که تنها علت این است که فرض بر این است که نان آور خانه و کاشانه مرد است و این در حالی است که زن تحت تکفل همسر و پدر خود قرار دارد و در تحلیل نهایی، ایشان هستند که اگر مسئله و مشکلی بر وی وارد شود مسئول هستند. اما با همه ی این اوصاف هم باید توجه داشت که بر هر فرد بهایی فرض شده است که وصیت نامه داشته باشد، و خود فرد مختار اموالش است و خود هم میتواند در خصوص اموالش تصمیم گیری کند، و این قضایا در حالی است که فرد بهایی فوت کرده و وصیت نامه ای هم ندارد و به قولی قائم به تعلیم دیگری که آن دو دیگر در گرو آن است نبوده است. چنانچه در کتاب اقدس میفرمایند: “قد فُرِض لکلّ نفسٍ کتابُ الوصیّه و له ان یزیّن رأسه بالأسم الأعظم و یعترفَ فیه بوحدانیّه اللّه فی مظهر ظهوره و یذکُرَ فیه ما اراد من المعروف لیشهدَ له فی عوالم الأمر و الخلق و یکونَ له کنزاً عند ربّه الحافظ الامین.” و در تصریح این حکم نیز حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “هر نفسی مکلّف بر وصیّت است بلکه فرض و واجب است و صریح نصوص الهیّه است که در حالت صحّت خویش باید حُکماً وصیّت نماید و بحسب میل خودش هر نوعیکه بخواهد وصیّت کند و آن وصیّت‌نامه را مختوم بدارد و بعد از وفاتش باز شود و بموجب آن عمل گردد. در این صورت شخص مُتَوَفّی  میدانی وسیع دارد که در زمان حیات خود بهر قسمی که میل دارد وصیّت نماید تا مجری شود.” (جلد سوّم مکاتیب ص ٣٧٠)

-نکته ای که جالب است در خصوص مسئله ی حقوقی که قالباً مسلمانان هستند که انتقاد میکنند و این مسئله را دال بر عدم تساوی حقوقی میشمارند، تو گویی خود چه باوری دارند! در تقسیم ارث بر اساس قرآن، در صورتی که شخص متوفی والدین نداشته باشد و فرزندان پسر و دختر داشته باشد، پسر دوبرابر دختر ارث می‌برد؛ و اگر والدین متوفی زنده باشند، هر یک از پدر و مادر یک‌ششم ارث و فرض دختر نصف آن خواهد بود.   همچنین گفتنی است در قرآن، میزان دیه و تفاوت دیه زن و مرد مشخص نشده است؛ ولی بر اساس سنت و احادیث و وحدت ملاک ارث دیه زن نصف مرد است. و همینطور در خصوص مسئله ی شهادت دادن نیز، با توجه به قرآن ۲:۲۸۲، شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است. حال آنکه در بهائیت در حد ارث نصف است برای زن و نه شهادت زن با مرد فرقی دارد و نه دیه ی یک زن کمتر از یک مرد است.

اما از دیگر شبهاتی که در این باب است از جمله شبهات متداولی است که بسیاری از مغرضین به آن انگشت انگشت میگذارند و آن هم مسئله ی عدم عضویت زنان در بیت العدل اعظم است. چنانچه مندرج است جمال قدم جلّ جلاله در لوح اشراقات میفرمایند قولهُ تعالی:”رجال بیت عدل الهی باید در لیالی و ایّام بآنچه از افق سماء قلم اعلی در تربیت عباد و تعمیر بلاد و حفظ نفوس و صیانت ناموس اشراق فرموده ناظر باشند. “

و در کتاب مستطاب اقدس میفرمایند قوله تعالی:”و نوصی رجالهَ بالعدل الخالص.” (بند  ۵۲)

و نیز میفرمایند قوله تعالی:”یا رجالَ العدل کونوُا رُعاه اغنام اللّه فی مملکته.” (بند  ۵۲)

و حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوحی میفرمایند قوله العزیز:”امناء بیت العدل رجالی هستند که باید ملّت بقاعده انتخاب منتظم مکمّل ایشان را انتخاب نمایند و شبهه‌ای نیست که این نفوس باید مؤمن و موقن و ثابت و راسخ و بکمالات آراسته باشند تا صیتشان در میان عموم چون رائحه مسک معطّر باشد و او را ملّت انتخاب نمایند. 

حضرت عبدالبهاء در خصوص اینکه چرا خانم ها عضو بیت العدل نمیشوند میفرمایند: ” حکمت آن در آینده کالشمس فی رابعه النهار آشکار خواهد شد” ( انوار هدایت، شماره ۲۰۷۴) 

اما مگر میشود که بشر امروز را قانع به حکمی کرد که در آینده حکمت و دلیلش روشن و مبرهن شود؟ اگرچه بنده به این مسئله قائلم که حکمت آن در آینده معلوم خواهد شد ولی به همان علت که شاید برای عده ای کافی و وافی نباشد و به دنبال دلایلی هستند چند دلیلی را عرض میکنم. 

همانطور که  میدانیم عضویت در بیت العدل اعظم، هیچ مقام و منزلتی برای فرد ندارد، بلکه بیشتر یک نوع وظیفه است. حال فضلی شامل حال شده است که خانم ها معاف از انجام فریضه ای باشند، کما اینکه فرضاً خانم باردار یا خانمی که کودک شیرخوار دارد از انجام فریضه ی روزه معاف است؛ بنابراین به نظر میرسد که لطفی شامل حال حضرات اماالرحمن شده است که از این مسئولیت خطیر بازنشسته شده اند. شاید دلیل دوم در این خصوص آن باشد که اول مربی طفل مادر است و وظیفه ی تعلیم و تربیت و پرورش کودکان در مرحله ی اول مادران هستند کما اینکه میفرمایند: “…در تربیت و تعلیم اطفال از ذکور (پسر) و اناث (دختر) کوشند و دختران مانند پسرانند ابداً فرقی نیست جهل هر دو مذموم و نادانی هر دو مبغوض در حق هر دو قسم امر محتوم (حتمی) اگر به دیده حقیقت نظر گردد تربیت و تعلیم دختران لازم‌تر از پسران است زیرا این بنات (دختران) وقتی آید که مادر گردند و اولادپرور شوند و اول مربی طفل مادر است زیرا طفل مانند شاخه سبز و تر هر طور تربیت شود نشو و نما نماید اگر تربیت راست گردد راست شود اگر کج، کج شود و تا نهایت عمر بر آن منهج (روش، راه) سلوک نماید، پس ثابت و مبرهن شد که دختر بی تعلیم و تربیت چون مادر گردد سبب محرومی و جهل و نادانی و عدم تربیت اطفال کثیر شود ای یاران الهی و اماء الرحمان (خانم‌ها) تعلیم و تعلم به نص قاطع جمال مبارک (حضرت بهاءالله) فرض است و هر کس قصور نماید از موهبت کبری محروم ماند. زنها، زنهار، اگر فتور نمائید البته به جان بکوشید که اطفال خویش را علی الخصوص دختران را تعلیم و تربیت نمائید و هیچ عذری در این مقام مقبول نه تا عزت ابدیه و علویت سرمدیه( دائمی، همیشگی ) در انجمن اهل بهاء مانند شمس الضحی ( خورشید صبحگاهی ) جلوه و طلوع نماید و قلب عبدالبهاء مسرور و ممنون شود” همینطور باید توجه به این مسئله داشت که این که زنان اصلا عضو تشکیلات بهایی باشند یا نباشند ، به هیچ وجه ارتباط ، مخالفت و تنافری با داشتن و نداشتن حقوق اجتماعی مساوی با مردان ندارد. در آیین بهایی عضویت در تشکیلات بهایی ، یک حق اجتماعی نیست ؛ بلکه نوعی مسؤولیت ، خدمت و کار بدون مزد است. در تشکیلات بهایی ، ( چه عضویت در محافل محلی یا ملی و چه عضویت در بیت العدل اعظم ) ، هیچ کس به این خاطر که عضو تشکیلات شده است ، حقوق دریافت نمی کند. این میدان ، میدان وقت گذاشتن بدون اجر و این مجال ، مجال خدمت است و نه هیچ چیز دیگر ؛ که برای رسیدن به آن بهاییان بخواهند پشت تریبون رفته و وعده های بی سر و ته و واهی به مردمان بدهند! به همین دلیل است که در انتخابات بهایی به هیچ وجه پروپاگاند و تبلیغات وجود ندارد و به همین دلیل است که اگر برآیند خواسته های افراد بهایی در یک جامعه تعلق به حضور کسی در تشکیلات بگیرد ، آن شخص باید خود را برای خدمت به جامعه بهایی آماده کند و البته به جز موانع فوق العاده ، راهی هم برای فرار ندارد و در آیین بهایی استعفا از عضویت در تشکیلات ، کاملا منتفی و خارج از حوزه اعتقادی است. حال آنکه خانم ها میتوانند در تمامی مراتب و درجات تشکیلات بهایی از هیئات و محافل ملی و محلی گرفته تا مشاورین قاره ای عضو شوند و صرفاً در خصوص بیت العدل معاف هستند. علی رغم آن چه که مخالفان می پندارند ، این حکم در ادبیات بهایی ، برای زنان بار ارزشی دارد و نوعی فضل است که شامل حال زنان بهایی شده و البته به همین سبب ، عضویت مردان در بیت العدل اعظم ، هیچ گونه مقام روحانی ( و حتی غیر روحانی ) محسوب نمی شود که کسی بخواهد دنباله رو افراد عضو بیت العدل شده و دار و دسته های مذهبی راه بیندازد! موقعیت و احترامی که اعضای محافل روحانی و یا بیت العدل اعظم در میان بهاییان دارند ، فقط به خاطر نسبتی است که آنان با آن “مجامع” دارند و نه عضویت در آن مجامع. به عبارت دیگر “محافل” و “بیت العدل اعظم” است که در فرهنگ بهایی اهمیت منحصر به فرد دارند و نه اعضای داخل آن. آن اعضا چه زن و چه مرد ، وقتی از مجمع بیرون آمدند ، در حقوق اجتماعی همسان و برابر با کسانی هستند که عضو تشکیلات نیستند. در سیستم نظم اداری بهایی ، راه برای رانت خواری به طور کل بسته است.” در انتها باید این نکته را هم مد نظر داشت که به علت اینکه این حکم در کتاب اقدس و دیگر آثار حضرت بهالله و حضرات مبینین  حکم دقیق و قطعی ای نیست بلکه صرفاً از لفظ رجال استفاده شده است، شاید بی راه و بعید نباشد که در آینده بیت العدل اعظم در این باره تصمیم گیری کنند و زنان را هم به عضویت در بیت العدل درآورند. 

ایمان مطلق آرانی

منابع:

۱- قران کریم

۲- سخنرانی آرش نراقی در خصوص آزادی زن در اسلام

۳- ابن مسکویه، احمدبن محمد(۱۳۶۰)، طهاره الاعراق، ترجمه و شرح بانو امین، اصفهان، انتشارات نهضت، زنان مسلمان

۴- دوفوشه کور، شارل هنری، (۱۳۷۷)، اخلاقیات، ترجمه محمدعلی امیرمعزی و عبدالمحمد روح بخشان، تهران، نشر دانشگاهی 

۵- مثنوی معنوی

۶- نهج البلاغه 

۷- طوسی، نصیرالدین، (۱۳۶۰)، اخلاق ناصری، تصحیح و تنقیح مجتبی مینوی-علیرضا حیدری، تهران، انتشارات خوارمی

۸- نصیحه الملوک، تصحیح و حواشی و تعلیقات حلال الدین همایی، تهران، انتشارات بابک

۹- مرتضی مطهری، نظام حقوق در اسلام ، وبسایت شهید آوینی 

۱۰- مکاتیب عبدالبهاء جلد ۳ و جلد ۷

۱۱- بدایع الآثار میرزا محمد زرقانی

۱۲- گلزار تعالیم، ریاض قدیمی

۱۳- پیام ملکوت، عبدالحمید اشراق خاوری

۱۴- امر و خلق جلد ۴

۱۵- مقاله ی تورج امینی تحت عنوان عدم عضویت زنان در بیت العدل اعظم

 


نظر دیانت بهایی درباره ی شیعیان
ایمان مطلق آرانی
نصوصی که در ذیل میاید نظر و دیدگاه دیانت بهایی در خصوص حضرت رسول و ائمه ی اطهار است، که طبیعتاً وقتی سخن از حضرت رسول و ائمه ی اطهار با هم میشود مراد این است که در میان فرق اسلام، فرقه ی شیعه که طریق ائمه را پی گرفته اند و نه دیگر فرق مورد تائید دیانت بهایی است. برای اینکه جایگاه حضرت رسول و ائمه ی اطهار مشخص شود صرفاً بنده مشتی از خروار را خدمتتان ارائه میدهم. 

حضرت بهاالله لوح مبارک هفت وادی
و اصلّی و اسلّم علی اوّل بحر تشعّب من بحر الهویه و اوّل صبح لاح عن افق الاحدیه و اوّل شمس اشرقت فی سماء الازلیه و اوّل نار اوقدت من مصباح القدمیه فی مشکوه الواحدیه الّذی کان احمد فی ملکوت العالین و محمّداً فی ملأ المقرّبین و محموداً فی جبروت المخلصین ” و ایاً ما تدعوا فله الاسماء الحسنی ” فی قلوب العارفین و علی آله و صحبه تسلیماً کثیراً دائماً ابداً .
حضرت بهاالله –جواهرالاسرار صفحه۲۲
فاعلم باَنّ نقطهَ الفُرقانِ و نورَ السّبحانِ لمّا جاءَ بآیاتِ محکماتٍ و براهینٍ ساطعاتٍ مِن الآیاتِ الّتى یعجزُ عَنها کلُّ مَن فى جبروتِ الموجوداتِ اَمَرَ الکُلَّ علَى القیامِ عَلى هذِهِ الصّراطِ المرتفعهِ الممدودهِ فى کلِّ ما جاءَ بهِ مِن عندِ اللّه و مَن اَقَرَّ علیهِ و اعترفَ بآیاتِ الوحدانیهِ فى فؤادِهِ وَ جمالِ الازلیهِ فى جمالهِ حُکِمَ علیه حُکْمُ البعثِ و الحشرِ و الحیوهِ و الجنّهِ لِاَنّه بعدَ ایمانهِ بِاللّهِ و مَظهرِ جمالِه بُعِثَ مِن مرقدِ غفلتهِ و حُشِرَ فى ارضِ فؤادِهِ و حىّ بحیوهِ الایمانِ و الایقانِ و دخلَ فى جنّهِ اللّقاء
حضرت بهاالله- لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی صفحه ۶۷
در آیه مبارکه ( أطیعوا اللّهَ و أطیعوا الرّسولَ و أُولی الأَمر منکم ) * مقصود از این اولو الامر در مقام اوّل و رتبه اولی ائمّه صلوات اللّه علیهم بوده و هستند ایشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حکم الهی
حضرت بهاالله- لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی صفحه۶۹
از حضرت خاتم روح ما سواه فداه و من قبله حضرت روح الی أن ینتهی الی البدیع الأوّل در احیان ظهور کلّ مبتلی بوده‌اند بعضی را مجنون گفته‌اند و برخی را کذّاب نامیده‌اند و عمل نموده‌اند آنچه را که قلم حیا میکند از ذکرش
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر صفحه۴
والصّلاه و السّلام علی مطلع الأسماء الحسنی و الصّفات العلیا الّذی فی کلّ حرف من اسمه کُنِزت 
الأسماء و به زُین الوجود من الغیب و الشّهود * و سُمّی بمحمّد فی ملکوت الأسماء * و بأحمدَ فی جبروت البقاء * و علی آله و صحبه من هذا الیوم الی یوم فیه ینطق لسان العظمه * الملک للّه الواحد القهّار
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر صفحه۸۳
شکّی نبوده که قرآن من عند اللّه نازل شده وشکّی هم نیست که کلمات الهیه مقدّس بوده از آنچه توهّم نموده‌اند
حضرت بهاالله ایقان مبارک صفحه ۱۳۶
زیرا که جُندی از حسین بن علی اعلی در ارض نبوده که اقرب الی اللّه باشد و آن حضرت بر روی ارض مثلی و شبهی نداشت. لَولاهُ لَم یکُن مثلُهُ فی المُلکِ. با وجود این شنیدیدکه چه واقع شد. اَلا لَعنهُ اللّهِ عَلَی القَومِ الظَّالِمینَ.
حضرت بهاالله در آثار قلم اعلی جلد ۷ صفحه ۳۱
در بلایای حسین تفکر نما. در ظاهر بلا می نمود و شدید و عظیم بود، و لکن بحر رحمت از او مواج و نور مبین از او مشرق و شمس فضل از او بازغ. شریعت غرّای رسول الله را شهادت آن حضرت معین و ناصر شد. عمل آن حضرت بکینونته آفتاب آسمان فرقان بوده و حدیقه ی معانی را او سافی و آبیار. 
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۱ ۲۱۵
حضرت محمد تأسیس حقیقت کرد * جمیع اولیای الهی اعلان حقیقت کردند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۱ ۲۱۵
انبیای الهی جمیعاً منادی حقیقت بودند و جمیع متحد و متفق بودند * هر پیغمبری مژده بخلف خویش داد * هر خلفی تصدیق سلف نمود * موسی خبر از مسیح داد * مسیح تصدیق موسی کرد * حضرت مسیح خبر از محمد داد * حضرت محمد تصدیق مسیح و موسی نمود * جمیع بایکدیگر متحد بودند ما چرا اختلاف کنیم
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۱صفحه ۲۵۷
پس از او مطلع محمدی اشراق نمود و عالم امکانرا منور فرمود ظلم و بیداد بر انداخت عدل و انصاف خیمه بر افراخت *
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۵۶
حضرت محمّد مروّج حقیقت بود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۱۳۵
چه بسیار زنان پیدا شده اندکه فخر رجال بوده اند…. حضرت فاطمه شمع انجمن نساء بود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۱۹۴و۱۹۵
در همچو حالتی حضرت محمد در جزیره العرب ظاهر شد این قبائل و عشائر وحشیه را تربیت کرد این نفوس گمراه را هدایت نمود این نادانان را به نورانیت مدنیت منوّر ساخت نفوس تربیت شد احساسات روحانیه حاصل گردید توجّه بخدا تحقّق یافت.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۲۳
مثلاً جزیره العرب در نهایت ظلمات بود و قبائل و عشائرنظیر حشرات نفوس انسانی مظاهر شیطانی و آفاق بکلّی محروم از اشراق نور رحمانی قوانین و آداب مخلّ سعادت عالم انسانی فضائل منسوخ رذائل مقبول و مشروع از عالم الهی خبری نبود و از فیوضات نامتناهی اثری نه. نا گاه از مطلع حجاز نور محمّدی تابید و آفتاب حقیقت از افق بطحا درخشید جزیره العرب روشن شد معلّم الهی به تعلیم پرداخت و مربّی حقیقی تربیت فرمود خفتگان بیدار شدند و بیهوشان بهوش آمدند نوع انسانی ترقّی نمود و آداب قدیم تدنّی یافت تازیان آهنگ حجازی بلند نمودند و شهنازی در جهان مدنیت زدندکه زمزمه اش الی الابد در آذان نوع انسان باقی است.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۲۸
حضرت ابراهیم ندا به حقیقت کرد حضرت موسی اعلان حقیقت نمود حضرت مسیح تأسیس حقیقت فرمود حضرت رسول ترویج حقیقت نمود جمیع انبیاء خادم حقیقت بودند جمیع مؤسّس حقیقت بودند جمیع مروّج حقیقت بودند پس تعصّب باطل است زیرا این تعصّبات مخالف حقیقت است.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۴۷و۲۴۹(در کنیسه ی یهودیان)
از جملهء ادیان عظیمهء الهیه دین موسوی است از جمله دین عیسوی است از جمله دین محمّدی است…. . و همچنین در قرآن وصف و نعت حضرت موسی و تاریخ ظهور آن حضرت مکرّر است و ذکر نبوّت و جلالت و عظمت آن حضرت و حقّیت تورات مؤکّد است همچنین ذکر انبیای اسرائیل داود سلیمان یوشع ذی الکِفل یوسف اسحق یعقوب هارون جمیع انبیاء مرقوم و مذکور است خلاصه ستایش زیاد از انبیاء مکرّر در قرآن مذکور. پس مادام رؤسای ادیان با هم در نهایت اتّحاد و محبّت بودند چرا اهل ادیان با هم در اختلاف و نزاع باشند با آنکه حضرت مسیح موسی را دوست داشت و حضرت محمّد مسیح و موسی هر دو را دوست داشت چرا باید بین یهود و نصاری و مسلمان عداوت باشد بلکه باید بین آنها نهایت محبّت و وداد باشد
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۹۴(درکلیسای ژاپنی ها)
نور محمّدی تابان است چگونه انکار کنیم انکار امرمشهود است ظلم است اگر تقالید را بگذاریم جمیع متّفق می شویم هیچ اختلافی نماند. از برای محمّد غرضی ندارم بحسب ظاهرملّت عرب سبب شد که سلطنت فرس برباد رفت لهذا ملّت قدیم فرس نهایت کره را از حضرت محمّد دارند لکن ما انصاف میدهیم از انصاف نمی گذریم ملّت عرب در نهایت ذلّت بود بسیار خونخوار بود بسیار متوحّش بود …. حضرت محمّد در بین اینها پیدا شد این قبائل متوحّشه را تربیت کرد اینها را متخلّق به صفات حسنه نمود خونریزی را از میان آنها بر داشت اینها را تعلیم داد و بدرجه ئی رساند که چهار اقلیم عالم را سلطنت می کردند در اندلس و اسپانیا چه تمدّنی تأسیس کردند در بغداد چه خلافتی تأسیس نمودند چه قدر خدمت به علوم کردند. پس چرا انکار او را بکنیم و سبب عداوت و بغضا شویم.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه۳۱۳(در کنیسه ی اسرائیلیان)
امّا اساس ادیان که تعلّق به اخلاق و روحانیات دارد تغییر نمیکند و آن اساس یکی است تعدّد و تبدّل ندارد همان اساس را حضرت مسیح تأسیس کرد همان اساس را حضرت محمّد ترویج فرمود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۳صفحه۵۰
چنانچه حضرت رسول علیه الصّلوه و السّلام قبائل متحاربه متخاصمه متوحّشهء عربان بادیه را بیکدیگر التیام داد و در ظلّ خیمه وحدت در آورد این بود که آن عربان بادیه ترقّی عظیم نمودند و در عالم کمالات معنویه و صوریه علم بر افراختند و عزّت ابدیه یافتند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۳صفحه۷۰
جمیع انبیا را قبول داریم حضرت موسی حضرت ابراهیم و حضرت رسول و سایر انبیا را تمام بر حق میدانیم میخواهیم جمیع امم را بهم صلح دهیم.

با توجه به انچه رفت معلوم و مشهود گشت که مقام حضرت رسول و ائمه ی اطهار در نزد دیانت بهایی تا به چه اندازه بلند است. اما این مسئله همه ی آن چیزی نیست که در خصوص شیعه ی اثنی عشری میتوان در آثار بهایی پیدا کرد، بلکه نصوص قهریه ای نیز وجود دارد که در ذیل آنها را میاورم. 

۱) نفوس ناعقه غافله این ظهور را هم مثل قبل نفهمیده اند الی حین یوم الله را ادراک ننموده اند و ناس بیچاره را به اوهامات و اذکارهای قبل فریب میدهند لعمر مقصود نایک کلمه بصدق تکلم ننموده اند دیگر این نفوس که اراده نموده اند بر قدم آن نفوس مشی کنند اگر یوم الله را ادراک نموده بودند ذکر ولی و وصی و امثال آن را درتراب نسیان دفن مینمودند الی حین ادراک ننموده اند ابوابشان یعنی ابواب اربعه سبب و علت گمراهی گشتند اگر آن حرفهای کذبه از آن مطالع کذب ظاهر نمیشد نقطه وجود روح ماسواه فداه شهید نمیگشت حزب شیعه باقرار وصایت خود را اعظم احزاب و اعلم کل میشمردند بعد معلوم شد یهود از ان قوم اعلی افضل بوده و هستند چنانچه حزب شیعه و علمای آن فتوا بر قتل سید عالم دادند و ابناء خلیل و وراث کلیم در ارض هاء و میم و بعضی دیار اخری بشرف ایمان و ایقان فائز شدند حال تازه ناعقین بهمان دستگاه تمسک نموده اند و بهمان اذکار دوستان را فریب میدهند. 
۲)اهل سنت فتوی بر شهادت سید عالم ندادند و به جابلقای موهوم و جابلسای ظنون تمسک نجستند و یهود طلعت ظهور را رد ننمودند و برسفک دم اطهرش فتوی ندادند…. بگو ای مردم اگر بنور ایمان فائز نمیشوید از ظلمت حزب شیعه خود را خارج نمائید لعمرالله اعمال غیر اعمال رسول و همچین اقوال. 
۳) لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمراء مذکور. 

۴)فرقه های مختلفه هر یک به وهم خود سبیلی اخذ نمود و چون نیّر ظهور از افق اراده حقّ جلّ جلاله اشراق فرمود کلّ بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و سبب اعظم و علّت کبری اعراض علما و فقهای عصر بود که در سنین اوّلیّه به نفاق قیام نمودند و بر سفک دم اطهر فتوی دادند . علمای ارض شین و ارض صاد و بلاد اُخری عمل نمودند آنچه را که عین عالم گریست و لوح و قلم نوحه نمود . سبحان اللّه مثل شیخ محمّد حسن نجفی که قطب علمای ایران بود اوّل مَن اَعرَض مشاهده گشت ، دیگر عمل سایر علما معلوم و واضح . به قدر سَمّ اِبرَه از حقیقت امر آگاه نه . حال تازه حرفهای آن حزب به میان آمده . بگو ای غافلین یوم ، یوم اللّه است ، لا یُذکَرُ فیه الّا هو . از مغرب اوهام به مشرق یقین توجّه نمائید . از ما عِندَ الخلق به ما عِندَ الله رجوع کنید . فرصت را از دست مدهید ، وقت را غنیمت شمارید .  به یک آنِ این ایّام قرون و اعصار معادله ننماید . بشنوید ندای این مظلوم را ، از ظلم به عدل و از اعتساف به انصاف اقبال نمائید . ایّام چون برق در مرور . جهد نمائید شاید به انوار توحید حقیقی فائز شوید . عَبَدهء اوهام خود را موحّد می دانستند و عاکفان ظنون خود را منقطع می شمردند و چون نیّر امتحان از افق اراده رحمن اشراق نمود کلّ در خسران مبین مشاهده گشتند . ابناء خلیل و ورّاث کلیم که ایشان را پست ترین احزاب می شمردند حجبات را خرق نمودند و سبحات را دریدند و رحیق مختوم را از ید عطاء حضرت قیّوم اخذ نمودند و آشامیدند و علمای شنیعه که به شیعه معروفند الی حین متوقّف و مُعرض . لَعَمرُ الله ظلمی از آن نفوس ظاهر شد که از اوّل ابداع الی حین شبه آن مشهود نه. 
با توجه به آنچه که آمد حضرت بهالله حزب شیعه را به این دلایل گمراه میدانند
۱) حزب شیعه و علمای آن فتوا بر قتل سید عالم دادند. (مراد از قتل سید عالم، دستور قتل سید علی محمد باب، حضرت اعلی است که به فرمان امیرکبیر و قتوای عالمان مجتهد! ملا محمد ممقانی و مجتهد ثانی میرزا باقر و مجتهد ثالت ملا مرتضی قلی در میدان تبریز به دست فوج آقا خان خمسه که همه از شیعیان بودند اعدام شد) بنابراین به نظر بهائیان کسانی که این عمل را پذیرا هستند و این عمل به نظرشان مقبول است نفوس ناعقه غافله هستند، که قائم آل محمد را که قرنها منتظرش بودند را با دستان خود مقتول و معدوم کردند
۲) اگر شما به جابلقای موهوم و جابلسای ظنون تمسک جسته اید و به علت باور به همین اندیشه های خرافی هم سید باب را که بنا به دیدگان بهائیان همان قائم آل محمد بوده است را مردود میدانید و سبب اعدام وی و یا از این عمل استقبال کردند و میکنند. 
۳) مثل علمای شیعه در خصوص این دور بدیع مثل علمای یهود است که وقتی حضرت مسیح روحی له الفدا اظهار امر فرمود، ایشان به اعتراض برخواستند و با ایشان به دشمنی پرداختند. و فراموش کردند که خداوند از ایشان عهد و پیمانی بسته بود. چنانچه در قران نیز میفرماید: ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم و به سویشان پیامبرانی روانه کردیم هر بار پیامبری چیزی بر خلاف دلخواهشان برایشان آورد گروهی را تکذیب می‌کردند و گروهی را می‌کشتند -سوره مائده آیه ۷۰. عجب از اینکه علمای شیعه که خود را اعظم احزاب و اعلم کل میشمردند، نتوانستند که موعود خود را بشناسند و دقیقاً آنچه را که قران نیز با بیان موکدی که در خصوص بنی اسرائیل دارد که از بیشترین کلماتی است که در قران آمده است به ایشان گوشزد کرد، اما ایشان در نیافتند. شخص موعود را در کتاب مقدّس شروطی مذکور که آن شروط کلام رمزی است نه مفهوم لفظی و چون بحسب مفهوم لفظی گرفتند لهذا اعراض و استکبار می کردند می گفتند این موعود آن موعود نیست چنانچه یهود عبارات را گرفته. حین ظهور حضرت مسیح علماء یهود گفتند این مسیحآن مسیح نیست این آن موعود نیست بلکه نسبت های دیگر دادند که زبان حیا کند و تمسّک به شروط ظهور مسیح در کتاب مقدّس تورات نمودند. شرط اوّل این که در کتاب مقدّس منصوص است که مسیح از مکان غیر معلوم می آید این شخص از ناصره آمده ما او را می شناسیم. شرط ثانی آن که عصایش از آهن است یعنی به شمشیر شبانی می کند و این مسیحشمشیر که سهل است عصای چوب هم ندارد. شرط ثالث آن که به موجب کتاب مقدّس حضرت موعود باید بر سریر داود نشیند و تأسیس سلطنت بکند این مسیح را نه سلطنتی نه لشکرینه مملکتی نه وزرائی نه وکلائی فرید و وحید است لهذا این مسیح آن مسیح موعود نیست. شرط رابع آن که مسیح شریعت تورات را ترویج کند و این مسیح سَبت را بهم شکست شریعت تورات را نسخ نمود، چگونه این مسیح آن مسیح است؟ شرط خامس آن که باید شرق و غرب را فتح کند این مسیح یک لانه و آشیانه ندارد، چگونه این مسیح آن مسیح است؟ شرط سادس آن که باید حیوانات نیز در زمان مسیح در نهایت راحت و آسایش باشند و عدالت به درجه ئی رسد که حیوانی نتواند به حیوان دیگر تعدّی کند گرگ و میش با هم از یک چشمه آب بنوشند باز و کبک در یک لانه آشیانه کنند شیر و آهو در یکچراگاه بچرند. حال در زمان این مسیح ظلم و عدوان به درجه ئی است که حکومت رومان در فلسطین غلبه کرده یهود را می کشد میزند نفی می کند حبس می نماید ظلم و عدوان بیپایان است حتّی خود مسیح را به فتوای علمای یهود به صلیب زدند، چگونه این مسیح آن مسیح است؟ این بود سبب احتجاب ملّت یهود از ایمان به مسیح. و حال آن که جمیع اینشرایط ظاهر شد جمیع این آثار باهر گشت و لکن کلام رمزی بود علماء یهود نفهمیدند گمان کردند که این شروط بحسب ظاهر و مفهوم لفظی است و حال آنکه جمیع رموز بود. و امروز نیز شیعیان نه تنها علائم ظهور را نشناختند با وجود آنکه مدعی اش هستند بلکه نه آنچه بداء شد را فهمیدند. در ادامه آنچه که طبق روایات و احادیث مستند شیعه در خصوص قائم آل محمد ذکر شده است را ذکر میکنم و آن را با ظهور سید باب تطبیق خواهم داد. 
مطلبی که تقریباً در جمیع مذاهب شیعه به طور مشترک ملاحظه می شود انتظار ظهور قائم یا به اصطلاح اهل سنت مهدی است چه در مذاهب و فرقه هایی که امام یا شخص به خصوصی را قائم دانستند و سپس به غیبت او معتقد شدند و در حال انتظار ظهور و جلوه ی عالمگیرش ماندند و چه فرقه هایی که بدون تعیین شخص به خصوصی منتظر ظهور مهدی موعود یا قائم هستند. در شیعه ی اشهر از همه ، مذهب امامیه یا شیعه ی اثنی عشریه است که از احادیث مرویه علائم حضرت قائم را نیز مشخص کرده اند که خلاصه ی آنها این است :
۱. اصحاب قائم در مسجد کوفه چادر می زنند ( اشاره به اعتکاف ملا حسین و همراهانش در مسجد کوفه …) (باب سیرت و اخلاق قائم ) به دو سند ذکر شده است . 
۲. سن قائم از چهل سال کمتر است (باب سیرت قائم) 
۳. اصحاب قائم به عدد اصحاب رسول الله در بدر و سیصد و سیزده نفر هستند (به دو سند روایت شده است باب سیرت و اخلاق ) 
۴. سیصد و سیزده نفر از اولاد قائم از اولاد عجم هستند (باب سیرت و اخلاق) 
۵. دوره ی قائم نوزده سال است (باب خلفای مهدی و باب سیرت و اخلاق) 
۶. ظهور علم های سیاه از خراسان (باب علامات ظهور قائم) 
۷. قیام اصحاب از مشرق ( باب علامات ظهور ) 
۸. اسم قائم مرکب از دو اسم است (علی محمد) (خطبه ی حضرت امیر (ع) باب الرجعه) و حدیث دیگری نیز روایت شده که حضرت رسول (ص) فرمودند القائم اسمه علی اسمی و اشاره به نام باب است که علی محمد است و لا یخفی لطفه … (باب سیرت و اخلاق) 
۹. سنت چهار پیغبر در قائم (باب سیرت و اخلاق) 
۱۰. و طبق روایتی از امام صادق هست که می فرمایند که در هنگام ظهور کسی حضرت قائم را نمی شناسد و بر او بسیار ظلم می کنند. 

اهل بهاء به حکایت مربوط به فرزند حضرت امام حسن عسگری و غیبت آن فرزند معتقد نمی باشند و جعفر برادر امام حسن عسکری را هم که فرمود از امام حسن اولادی نماند “کذاب ” نمی دانند. 

(… از جعفر برادر عسکری سوال نمودند که آیا از برادر تو اولادی مانده فرمودند طفلی بود و فوت شد. بعد که هیاکل مجعوله این کلمه را شنیدند تکذیب نمودند و او را کذاب نامیدند ملاحظه کنید که ظلم به چه مقام بود و افتراء به چه رتبه رسید. …) امر و خلق جلد ۲ ص ۲۱۹ مشابه این سخن در جلد سوم آثار قلم اعلی ص ۴۱ موجود است. 

(…. یا حزب الله از اهل فرقان سوال نمائید جابلقا کو جابلسا کجا رفت آن مدن و دیار موهومه چه شد . صادق را کذاب گفته یعنی جعفر بیچاره را یک کلمه به صدق تکلم نمود ، از صدر اسلام تا حین کذابش گفتند …) مائده آسمانی جلد ۴ ص ۹۱ 

( این مسئله ی امام دوازدهم و قائم موعود در احادیث مسلسله بسیار متزلزل است اگر نفسی انصاف داشته باشد هیچ یک از این روایات مختلفه متباینه متعارضه را اعتماد ننماید. حضرات شیعیان هر یک از ائمه اطهار را در یومش قائم می دانستند و منتظر خروج او بودند. بعد از حضرت امام حسن عسکری روئسا ملاحظه کردند که بنیاد امید شیعیان به کلی ویران خواهد شد. و مایوس و مضمحل خواهند گشت خواستند به وسیله ای نگهداری کنند. لهذا کنایه و استعاره و مجاز و تاویل به کار برده و روایات مختلفه پدیدار شد و حقیقت حال این است که شیعیان بعد از امام حسن عسکری (ع) سه قسم شدند قسمی به امامت جعفر نادان تشبث نمودند و او را تهنیت و تبریک به امامت کردند و قسمی به کلی منصرف شدند و قسمی دیگر به غیبوبت تشبث نمودند و هر روز منتظر خروج بودند هزار سال است که انتظار می کشند و هنوز کلال و ملال نیاورده اند …) (محاضرات ) 

(… در خصوص امام ثانی عشر استفسار نموده بودید این تصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته بلکه حضرت امام ثانی عشر در حیز غیب بود اما در عالم جسم تحققی نداشت بلکه بعضی از اکابر شیعیان در آن زمان محض محافظه ی ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در محض محافظه ی ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در حیز غیب را چنین ذکر نمایند که تصور شود که در حیز جسم است لان عالم الوجود عالم واحد ما کان غیبا الا بکم و ما کان شهودا الا بکم . چنین تفکری و تصوری و تدبیری نمودند …)  

درانتها صرفا به بیان برخود و روش و منش اهل بهاء در خصوص افرادی که ناقض عهد و میثاقالهی هستند را نیز بیان میکنم، تا شیعیان بدانند که در قبال ایشان که چنین کردند و میکنند اهل بهاء چه موضعی اتخاذ میکند.

۱) بر هر نفسی لازم است که از انفس خبیثه مشرکه اجتناب نماید.
۲) “ایاک ان لاتنس ذکری و لاتستانس باعدائی لان الشیطان یذهب عن قلب الانسان نفحات الرحمان”
۳) “لا تعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هولاء ….”
۴) “باید از معرضین در کل شئون اعراض نمائیم و در آنی موانست و مجالست را جائز نداریم که قسم به خدا که انفس خبیثه انفس طیبه را میگذازد چنانکه نار حطب یابسهرا و حر ثلج بارده را”
۵) هر مالک بستانی شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده بنار افکند چه که حطب یابس در خور و لایق نار است پس از ای اهل رضوان من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمائید.
۶) ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حب و شوق دست مدار * مصاحبت ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار
Tags:

Comments are closed.