ایمان مطلق آرانی
مسئله ی همجنس گرایی مطلب تازه ای در طول تاریخ بشر نیست و سابقه ی آنرا میتوان در قدیمی ترین آثار نوشتاری ای که از بشر به جای مانده است مشاهده کرد. افلاطون نیز در رساله ی میهمانی در آنجا که پاوسنیانس نظرش را در مورد عشق بیان میکند، به معنایی توجه معناداری به رابطه ی دو مرد میکند، اگرچه نوع آن ارتباط را الزاماً اروتیک نمیداند و حتی وجه جسمانی آنرا نهی میکند و یا بهتر بگویم نمیتوان از آن بدون پیش فرضهایی لواط را متوجه شد.
در ادیان نیز توجه به همجنس گرایی شده است. فرضاً در آئین حضرت زرتشت اگرچه در گاتا سخنی از همجنس گرایی موجود نیست اما در وندیداد آثار نهی و گناه بودن آن موجود است. در عهد عتیق، کتاب مقدس یهودید نیز واضحاً از انجام این عمل مومنین را نهی میکند. در سفر پیدایش ضمن بیان شرح حال قوم لوط (۵:۱۹) و بعد از آن در لاویان (۲۲:۱۸) انجام این عمل را فجور دانسته است. همچنین در مسیحیت نیز با وجود اینکه همانطور که گفته شد در عهد عتیق آمده، در عهد جدید نیز در (اول تیموتائوس ۱۰:۱) (اول قرنتیان ۶: ۱۰-۹) (رومیان ۲۷-۲۶: ۱) و در یهودا (۷:۱) به آن اشاره شده است و به طور کلی میتوان گفت عملی است گناه آلود که خداوند از ایشان روی گردانده است. در دیانت اسلام نیز به مسئله ی همجنسگرایی ذیل بیان شرح حال قوم لوط که در عهد عتیق هم آمده بود اشاره شده است. در سوره ی اعراف آیه ی ۸۴ گناه قوم لوط را خداوند چنین مجازات میکند: ” و بر سر آنان بارشی از مواد گوگردی باراندیم. پس ببین فرجان گنهکاران چه سان بود.) همچنین از امام هشتم شیعیان نقل است که: ” بدان حرکت لواط از زنا بیشتر است؛ زیرا خداوند قومی را به خاطر عمل لواط هلاک کرد، ولی کسی را برای زنا هلاک نکرد” (بحارالانوار جلد ۷۶ صفحه ی ۷۱) گفتنی است در دیانت بهایی نیز عمل لواط منع و نهی شده است چنانچه در خصوص آن در کتاب مستطاب اقدس آمده است: “…. اِنَّا نَسْتَحْیِی اَنْ نَذْکُرَ حُکَمَ الْغِلُمَانِ اتَّقُوْا الرَّحْمنَ یَا مَلَاءَ الْاِمْکَانِ وَ لَا تَرْتَکِبُوْا مَا نهُیِتُمْ عَنْهُ فِی اللُّوْحِ وَ لَا تَکُوْنُوْا فِی هَیْمَاءِ الشَّهَوَاتِ مِنَ الْهَائِمِیْنَ” همچنین در لوحی دیگر از حضرت بهالله آمده است: ” قَدْ حُرِّمَ عَلَیْکُمُ الزِّنَا وَاللَّوَاطُ وَالْخَیَانَهُ اَنِ اجْتَنِبُوْا یَا مَعْشَرَ الْمُقْبِلِیْنَ . تَاللّهِ قَدْ خُلِقْتُمْ لِتَطْهِیْرِ الْعَالَمِ عَنْ رِجْسِ الْهَوَی هَذَا مَا یَأمُرُکُمْ بِهِ مُوْلَی الْوَرَی اِنْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِیْنَ . مَنْ یَنْسُبُ نَفْسَهُ اِلَی الرَّحْمنِ وَ یَرْتَکِبُ مَا عَمِلَ بِهِ الشَّیْطَانُ اِنَّهُ لَیْسَ مِنِّی یَشْهَدُ بِذَلِکَ کُلُّ النَّوَاهِ وَ الْحَصَاهِ وَ کُلُّ الْاَشْجَارِ وَ الْاَثْمَارِ وَ عَنْ وَرَائِهَا هَذَا اللِّسَانُ النَّاطِقُ الصَّادِقُ الْاَمِیْنُ ” حضرت ولیّ امراللّه تحریر یافته چنین مذکور است: هر قدر عشق و محبّت بین دو هم جنس شدید و خالص باشد، اگر به روابط جنسی منجر گردد نادرست و خطا است و اگر گفته شود که این روابط کمال مطلوب عشق و محبّت است چنین ادّعائی عذری است نامقبول. حضرت بهاءاللّه هر نوع انحراف و فساد اخلاقی را به کلّی تحریم فرمودهاند و نیز رابطه نامشروع بین دو هم جنس را علاوه بر آنکه بر خلاف قانون طبیعت است از انحرافات اخلاقی محسوب فرمودهاند. ابتلا به چنین بلیّهای ثقلی عظیم بر روح هر فرد با وجدانی تحمیل می کند ، امّا نفوس مبتلا قادرند که با مشاوره و مساعدت اطبّاء و اراده و سعی راسخ و دعا و مناجات بر این ضعف و مشکل فایق آیند .(حکم الغلمان، بند ۱۰۷، ص۱۹۵) همچنین در جایی دیگر منقول است: “همجنس گرایی ، از دید بهائی ، امری مذموم و موجب رنج و عذاب فرد است. هر انسانی که مرتکب آن شده باشد باید از طریق دعا و یا هر وسیله دیگر به این نقیصه فایق آید.”(شوقی افندی ، ۶ اکتبر ۱۹۵۴)
امور جنسی غیرعادی فراوان است. برخی مردم عقیده دارند که همجنس گرایی غیرعادی نیست و باید به افراد اجازه داد تا با یک یا چند نفر با همجنس خود رابطه داشته باشند… ولی بهائیت ، برعکس ، با صراحت اعلام میدارد که همجنس گرایی کاملاً غیرطبیعی است و برای فرد مرتکب مشکل بزرگی است و باید فرد ، چه زن و چه مرد، بر این مشکل فائق آید. تاثیر اجتماعی چنین نگرشی هم بسیار مهم است. هدف اولیه روابط جنسی بقای نسل است. (بیت العدل اعظم، ۱۶ مارس ۱۹۹۲)
با توجه به آنچه گفته شد معلوم است که بین ادیان اشتراک قولی در نهی همجنسگرایی و تحریم آن وجود دارد. اما میتوان پرسش از چرایی آن کرد و در صدد پاسخ به این پرسش طرح شده بر آمد. اما پیش از پاسخ به آن لازم به ذکر است که اگر چه ادیان این عمل یا گرایش را نفی و رد کرده اند اما در زمان معاصر، ما با این پدیده بیش از پیش و در سطح وسیعی مواجه هستیم. در روزگار ما مسئله ی حقوق و حق خوانی از جمله مسائلی است که در مورد هر موجودی قابل طرح و بررسی است. امروزه مراکز بسیاری هستند که سخن از حقوق طبیعت، حقوق حیوانات، حقوق بشر و به شکل خرد ترحقوق کودکان، سالمندان، زنان، کارگر و چه و چه و چه میشود، پس چرا سخن از حقوق همجنس گرایان نشود؟ به نظر من، هرگونه حس تنفر و انزجار از این افراد در منافات با روح انسانیت و هدف اصلی آئین بهایی که وحدت عالم انسانی است میباشد و نه تنها نباید به ایشان به چشم حقارت نگریست بلکه بهتر آن است که اگر تضییع حقوقی در مورد ایشان سلب شد باید از ایشان حمایت کرد چرا که روح دیانت بهایی چنانچه من متوجه میشوم حامی و دستگیر مظلومان است. اما در عین حال نیز باید تفکیکی قائل شد مابین حقوق انسانی و اساسی همجنس گرایان با غیر اخلاقی بودن و حتی بیماری دانستن این گرایش. یعنی آنکه از آن لحاظ که فرد همجنس گرا انسان است میبایست از حقوق ایشان به عنوان حقوق بشر دفاع کرد ولی در عین حال به لحاظ عقیدتی، گرایش ایشان را بیماری و عمل ایشان را غیر اخلاقی دانست.
در ادامه به توضیح مسئله ی همجنس گرایی معطوف به پرسشی که پیشتر مطرح کردیم میپردازیم. لازم به ذکر است که مطالبی که میاید نظرات شخصی نویسنده است و الزاماً دخلی به باورهای هیچیک از ادیان ندارد.
همجنس گرایی به مثابه بی اخلاقی
به لحاظ عشق رومانتیک، عشق به همجنس حقیقی نمیتواند باشد چرا که ناظر به هیچ تولید مثلی نیست این در حالی است که هدف از عشق و رابطه ی جنسی تولید مثل است حال آنکه رابطه ی دو همجنس منتج به هیچ تولیدی نمیشود. افلاطون در اینباره میگوید: مقصود از عشق ” عبارت است از تولید در زیبا و بارور ساختن چیزی زیبا، خواه آن چیز تن باشد و خواه روح” و مراد از آن ” تولید مثل و تولید در زیبایی است”چرا که ” کسی که مستعد بارور ساختن است چون به زیبایی برسد سرآپا نشاط و اشتیاق میشود” پس ” مقصود از آمیزش زن و مرد نیز همین است و این خود عملی است الهی، و کشش و اشتیاق به تولید و خود تولید جنبه ی خدایی و جاودانی موجودات فانی است.” و این به معنای بقای در نسل است زیرا ” طبیعت هر موجود فانی همواره در این تلاش است که جاویدان بماند و بدین مقصود از راه توالد و تناسل میتواند رسید بدین سان که همیشه موجودی تازه و جوان به جای موجود پیر بگذارد” بنابرانی ” کسانی که تنشان استعداد تولید دارد و به زنان روی میآورند و معتقدند که نام نیک و جاویدنی و نیک بختی را از راه تولید فرزندان میتوان بدست آورد، ولی کسانی که زائیدن و آفریدن روحی را برتز از زاد و ولد جسمانی میدانند فرزندان روحی به وجود میاورند…. دانش و فضیلت انسانی که زاده ی شعرا و هنرمندان راستین است و والاترین دانش ها دانشی است که برای سامان دادن جامعه ها و خانواده ها بکار میآید و خویشتن داری و عدالت نام دارد…” پس بهترین روابط آن رابطه ای است که آدمی بر فردی عاشق شود که تن و روح او هر دو زیبا باشد و دارای قابلیت باروری و آفرینش. ۱
معلوم است که در همجنس گرایی چیزی به مثابه تولید مثل وجود نداشته و نمیتواند که داشته باشد بنابراین نمیتواند حقیقی باشد. ضمن آنکه گفتنی است این گرایش صرفاً جنبه ی جنسی دارد و از برای والایش روحی و روانی نیز نیست چرا که آنطور که از آمار نیز بر میاید، افراد همجنسگرا یکه خواه نیز نیستند و در روابط خود به تعدد شریک جنسی نیز قائلند.
اما با توجه به همه ی این اوصاف هم حتی اگر همجنس گرایی را به عنوان عملی اخلاقی بدانیم باید بگوئیم که همه بر آن ناظر و عامل باشند! چرا که اگر عملی است اخلاقی باید آنرا ترویج نیز کرد؛ فارغ از اینکه مسئله ی همجنس گرایی مطابق با سرشت آدمی و اصول فطرت نیست، اگر همه ی اهل بشر رو به همجنس گرایی بیاورند، بنابراین دیری نمیکشد که نسل بشر منقرض میشود. بنابراین همجنس گرایی بر باد دهنده ی نسل بشر است، کما اینکه همجنسگرایان چنانچه خود میگویند و میکنند، اگر تنها به جنس موافق خود گرایش داشته باشند و با جنس مخالفی همبستر نشوند، از ایشان نسلی هم باقی نمیماند.
همجنس گرایی به مثابه بیماری
گرایش جنسی یاsexual orientation اصطلاحی است که برای توصیف رفتار جنسی و احساسی افراد مورد استفاده قرار میگیرد. امروزه روانشناسان به چهار گرایش عمده ی جنسی اشاره میکنند که عبارتند از دگرجنسگرا یا heterosexual، همجنسگرا Homosexual، دوجنسگرا یا Bisexual و کسانی که دارای گرایش جنسی نیستند یا Asexual. گرایش جنسی خود بخشی از هویت جنسی یا sexual identity افراد است که شکل گیری آنرا در هر فرد عواملی چون ژنتیک یا ارث و عوامل محیطی شکل میدهند. اینکه بگیریم همجنس گرایی یک عامل ژنتیکی هست نمیتواند بیراه هم باشد چرا که آنچه آشکار است و پیشتر هم نشان دادیم این مسئله در گذشته های دور نیز بوده است و علاوه بر اینکه در ادیان رد پایش را میتوان دید در ادبیات فارسی نیز واضحاً موجود است چنانچه نام هایی نظیر شاهد بازی و پاک بازی و غلام بارگی و امرد بارگی ، لواط ، جمال پرستی و.. در لغات ما است و شعرایی چون نظامی میگوید: دلش در بند آن پاکیزه دلبند، بشاهد بازی آن شب گشت خرسند. و یا سعدی میگوید : نام سعدی همه جا رفت به شاهد بازی وین نه عیب است که در ملت ما تحسین است. و یا حافظ میگوید: در مقامات طریقت هرکجا کردیم سیر / عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود حافظ. بنابراین میتوان گمانه زنی کرد که تاثیر ژنتیک میتواند داشته باشد ولی از آنجا که همجنسگرایی عمل قبیحی بوده است میشود گفت همجنس گرایان گذشته فی الواقع دوجنس گرا بودند و به همین جهت هم به لحاظ ژنتیکی گرایش جنسی ایشان به نسلهای بعدی هم رسیده است. اما از طرف دیگر میتوان همانطور که گفته شد عوامل محیطی نظیر روابط خانوادگی، تبلیغات رسانه ای، مشکلات دوره ی بلوغ و محدودیت های اجتماعی را نیز در پیدایش این گرایش در فرد سهیم دانست. فرضاً در یک جامعه ی مرد سالار که زن را به عنوان جنس دوم، جنس ضعیف و ناتوان میداند طبیعی به نظر میرسد که در این جامعه، دختران دو واکنش روانی معکوس نشان دهند، اول اینکه نسبت به مردان حس نفرت داشته باشند و بنابراین هیچ علاقه ای به ایجاد ارتباط با ایشان نداشته باشند و از طرف دیگر به شکلی برعکس بخواهند که مرد باشند تا از شر محدودیت های موجود رهایی یابند. واضح است که این نوع خواست یا تصمیم، اساساً در ضمیر ناخودآگاه شکل و فرم میگیرد و خود فرد از این تصمیمگیری خود آگاه هم نیست. اما به نظر من جریان همجنس گرایی که به نظر من یک نوع انحراف در گرایش جنسی است ناشی از دوران کودکی فرد است. کودک انسانی از شش ماهگی شروع به شناخت خود به عنوان موجودی مستقل میکند تا پیش از آن کودک خود را و کل جهان هستی را به مثابه مادر خود میفهمد. او جزئی از وجود مادر است. در شش ماهگی که در اصطلاح روانشناسی آغاز مرحله ی آینه است، کودک انسانی خود را در آینه میبیند و برای اولین بار خود را در تمامیت جسمانی خود میشناسد؛ کودک از دیدن خود احساس خوشنودی و غرور میکند و از عکس خود در آینه تقلید میکند. کودک به خیالش می آید که تمام جهان تصویری از خود او هستند و وی ایشان را تحت تسلط خود دارد. رگه های نارسیسم در کودک انسانی در همین دوران پدید میاید. کودک به تقلید دیگران میپردازد که به آن انطباق هویت میگویند. در هشت ماهگی که کودکی که در ابتدای مرحله ی آینه است در هنگام مواجهه با غریبه ها اظهار نگرانی و اضطراب میکند و به همین جهت روان شناسان آنرا “اضطراب هشت ماهگی” مینامند. از این پس کودک قادر به شناسایی خودی از غریبه است. انطباق هویت فرایندی است نفسانی که به موجب آن فرد جنبه یا خصوصیتی را از شخص دیگر گرفته و سعی در انطباق خود با آن دارد. در انطباق هویت کودک از تشابه جستن به من نفسانی دیگر افراد به نحوی که شخص به طور ناخودآگاه بر آن شود که بعضی از خصوصیات رفتاری یا نفسانی خود را با آنها منطبق میسازد. لازم به ذکر است که ذات من نفسانی در احساس خود بزرگ بینی اغراق آمیز نهفته است و با حالت منیک قرابت دارد.
شکل اولیه انطباق هویت را فروید introjection یا درون فکنی مینامد. درون فکنی مکانیسمی است که به موجب آن فرد، مطلوب آرزومندی خود یا خصوصیتی را به شکل خیالی به درون خود جذب میکند. درون فکنی اندراجی یا incorporation مکانیسمی است که طی آن فرد چنان از جدایی هراس دارد که به مدد فانتسم های خود مطلوب تمنا را گویی میبلعد. فروید مکانیسم درون فکنی را تعمیم دده آنرا یکی از عوامل اصلی در تشکل من نفسانی میشمارد. به نظر او آنچه منشاء تمتع برای کودک است درون فکنده شده و آنچه برای او نامطبوع است و موجب رنج وی میگردد برون فکنده میشود. فروید به خوبی در تحلیلی که از دو بیمار خود یعنی شِرِبر و دورا دارد نشان میدهد که چگونه ایشان با انطباق های که خداده بودند دچار عارضه شده بودند که در مورد اولی پارانویا و در مورد دومی دل هایی بدون دلیل جسمانی بود.
فروید مینویسد: ” آنچه قابل ملاحظه است اینکه در این انطباق های هویت، من نفسانی گاه به تقلید از فرد مورد علاقه و گاه نیز از فردی که مورد تنفر اوست میپردازد. این امر را نیز نمیبایستی فراموش کرد که در هر مورد انطباق هویت جزئی است نه کلی و بی نهایت محدود، بدین معنی که فرد فقط یکی از خصوصیات مطلوب آرزومندی را به عاریت میگیرد”۲
به نظر من میرسد که که اختلال همجنس گرایی نیز ناشی از انطباقی است که کودک به اشتباه با جنس مخالف خود صورت میدهد که میتواند مطلوب آرزومندی از سر علایق وافر کودک به دیگری باشد و خواه از سر تنفر از هم جنس خود. البته این اختلاف تنها ناشی از انطباق هویت نمیتواند باشد بلکه میتواند در رابطه با نقض “نام پدر” –با توجه به تعریفی که لکان از این مفهوم دارد- در رابطه با کودکان پسری باشد که پذیرای این مسئله نیستند که مطلوب آرزومندی مادر نیستند و در وجهی دیگر چنانچه فروید در تفسیر حالت روحی شربر نشان میدهد مدخلیت امیال همجنسگرایانه در پیدایش بیماری پارانویا نقش دارد و اتفاقاً چون چنین است یعنی گرایش به همجنسگرایی با پارانویا نسبت دارد، و از آنجا که پارانویا بیماری ای است که فرد قوای استدلالی و عقلانی خود را حفظ میکند ولی توهم خود را واقعیت میانگارد و گفتگو با ایشان تقریباً بیفایده است چرا که هر استدلال ممکنی را به نفع خود میفهمند بنابراین فرد همجنس گرا نیز که توهم گرایش جنسی به جنس موافق خود را دارد نیز هیچگاه قادر به پذیرش این مسئله نیز نخواهد بود که نوع حالت او اولاً یک عارضه است و دوماً نوعی توهم هذیانی است.
تحقیقات دکتر آلفرد کنیزی با عنوان رفتار جنسی انسان مذکر (۱۹۴۸) و رفتار جنسی انسان مومث (۱۹۵۳) نشان میدهد که ۳۷ درصد مردان و ۱۳ درصد زنان مورد مطالعه دست کم یک تجربهی جنسی با جنس موافق داشتهاند.وی که با تفکیک جنسیتی به این چنین مخالف بود به همین منظور مدلی پیشنهاد کرد که امروزه به نام مقیاس کینزی شناخته میشود. مقیاسی از صفر تا شش که در آن صفر نماد کاملا دگرجنسگرا و شش نمایندهی منحصرا همجنسگراست. اتفاقاً همین تحقیق نیز به ما نشان میدهد که مسئله ی تعلیم و تربیت و پرورش صحیح و اهمیت حضور مادر و پدر هر یک چه نقش اساسی ای در مسئله ی هویت جنسی نیز دارد و اتفاقاً به همین دلیل نیز هست که نباید به فرد همجنسگرا به دیده ی تحقیر نگریست چرا که وضعیت او به اختیار خود او نیست بلکه ناشی از دوران کودکی و وضعیت ژنتیکی اوست که خود او در انتخاب آن هیچ سهم و انتخابی نداشته است و به نظر من نیز این افراد میتوانند طی دوره ی طولانی مدت نزد روانکاو به این مسئله و انحراف جنسی فائق آیند.
۱- مقاله ی نویسنده درباره ی عشق را میتوانید در سایت صدانت و رادیو زمانه ملاحظه کنید
https://www.radiozamaneh.com/
http://3danet.ir/love-423
۲– مقالاتی درباره ی روانکاوی، شخصیت صفحه ی ۱۶۹