نظر دیانت بهایی درباره ی شیعیان


ایمان مطلق آرانی
نصوصی که در ذیل میاید نظر و دیدگاه دیانت بهایی در خصوص حضرت رسول و ائمه ی اطهار است، که طبیعتاً وقتی سخن از حضرت رسول و ائمه ی اطهار با هم میشود مراد این است که در میان فرق اسلام، فرقه ی شیعه که طریق ائمه را پی گرفته اند و نه دیگر فرق مورد تائید دیانت بهایی است. برای اینکه جایگاه حضرت رسول و ائمه ی اطهار مشخص شود صرفاً بنده مشتی از خروار را خدمتتان ارائه میدهم. 

حضرت بهاالله لوح مبارک هفت وادی
و اصلّی و اسلّم علی اوّل بحر تشعّب من بحر الهویه و اوّل صبح لاح عن افق الاحدیه و اوّل شمس اشرقت فی سماء الازلیه و اوّل نار اوقدت من مصباح القدمیه فی مشکوه الواحدیه الّذی کان احمد فی ملکوت العالین و محمّداً فی ملأ المقرّبین و محموداً فی جبروت المخلصین ” و ایاً ما تدعوا فله الاسماء الحسنی ” فی قلوب العارفین و علی آله و صحبه تسلیماً کثیراً دائماً ابداً .
حضرت بهاالله –جواهرالاسرار صفحه۲۲
فاعلم باَنّ نقطهَ الفُرقانِ و نورَ السّبحانِ لمّا جاءَ بآیاتِ محکماتٍ و براهینٍ ساطعاتٍ مِن الآیاتِ الّتى یعجزُ عَنها کلُّ مَن فى جبروتِ الموجوداتِ اَمَرَ الکُلَّ علَى القیامِ عَلى هذِهِ الصّراطِ المرتفعهِ الممدودهِ فى کلِّ ما جاءَ بهِ مِن عندِ اللّه و مَن اَقَرَّ علیهِ و اعترفَ بآیاتِ الوحدانیهِ فى فؤادِهِ وَ جمالِ الازلیهِ فى جمالهِ حُکِمَ علیه حُکْمُ البعثِ و الحشرِ و الحیوهِ و الجنّهِ لِاَنّه بعدَ ایمانهِ بِاللّهِ و مَظهرِ جمالِه بُعِثَ مِن مرقدِ غفلتهِ و حُشِرَ فى ارضِ فؤادِهِ و حىّ بحیوهِ الایمانِ و الایقانِ و دخلَ فى جنّهِ اللّقاء
حضرت بهاالله- لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی صفحه ۶۷
در آیه مبارکه ( أطیعوا اللّهَ و أطیعوا الرّسولَ و أُولی الأَمر منکم ) * مقصود از این اولو الامر در مقام اوّل و رتبه اولی ائمّه صلوات اللّه علیهم بوده و هستند ایشانند مظاهر قدرت و مصادر امر و مخازن علم و مطالع حکم الهی
حضرت بهاالله- لوح شیخ محمدتقی اصفهانی معروف به نجفی صفحه۶۹
از حضرت خاتم روح ما سواه فداه و من قبله حضرت روح الی أن ینتهی الی البدیع الأوّل در احیان ظهور کلّ مبتلی بوده‌اند بعضی را مجنون گفته‌اند و برخی را کذّاب نامیده‌اند و عمل نموده‌اند آنچه را که قلم حیا میکند از ذکرش
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر صفحه۴
والصّلاه و السّلام علی مطلع الأسماء الحسنی و الصّفات العلیا الّذی فی کلّ حرف من اسمه کُنِزت 
الأسماء و به زُین الوجود من الغیب و الشّهود * و سُمّی بمحمّد فی ملکوت الأسماء * و بأحمدَ فی جبروت البقاء * و علی آله و صحبه من هذا الیوم الی یوم فیه ینطق لسان العظمه * الملک للّه الواحد القهّار
حضرت بهاالله- مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر صفحه۸۳
شکّی نبوده که قرآن من عند اللّه نازل شده وشکّی هم نیست که کلمات الهیه مقدّس بوده از آنچه توهّم نموده‌اند
حضرت بهاالله ایقان مبارک صفحه ۱۳۶
زیرا که جُندی از حسین بن علی اعلی در ارض نبوده که اقرب الی اللّه باشد و آن حضرت بر روی ارض مثلی و شبهی نداشت. لَولاهُ لَم یکُن مثلُهُ فی المُلکِ. با وجود این شنیدیدکه چه واقع شد. اَلا لَعنهُ اللّهِ عَلَی القَومِ الظَّالِمینَ.
حضرت بهاالله در آثار قلم اعلی جلد ۷ صفحه ۳۱
در بلایای حسین تفکر نما. در ظاهر بلا می نمود و شدید و عظیم بود، و لکن بحر رحمت از او مواج و نور مبین از او مشرق و شمس فضل از او بازغ. شریعت غرّای رسول الله را شهادت آن حضرت معین و ناصر شد. عمل آن حضرت بکینونته آفتاب آسمان فرقان بوده و حدیقه ی معانی را او سافی و آبیار. 
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۱ ۲۱۵
حضرت محمد تأسیس حقیقت کرد * جمیع اولیای الهی اعلان حقیقت کردند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۱ ۲۱۵
انبیای الهی جمیعاً منادی حقیقت بودند و جمیع متحد و متفق بودند * هر پیغمبری مژده بخلف خویش داد * هر خلفی تصدیق سلف نمود * موسی خبر از مسیح داد * مسیح تصدیق موسی کرد * حضرت مسیح خبر از محمد داد * حضرت محمد تصدیق مسیح و موسی نمود * جمیع بایکدیگر متحد بودند ما چرا اختلاف کنیم
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۱صفحه ۲۵۷
پس از او مطلع محمدی اشراق نمود و عالم امکانرا منور فرمود ظلم و بیداد بر انداخت عدل و انصاف خیمه بر افراخت *
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۵۶
حضرت محمّد مروّج حقیقت بود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۱۳۵
چه بسیار زنان پیدا شده اندکه فخر رجال بوده اند…. حضرت فاطمه شمع انجمن نساء بود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۱۹۴و۱۹۵
در همچو حالتی حضرت محمد در جزیره العرب ظاهر شد این قبائل و عشائر وحشیه را تربیت کرد این نفوس گمراه را هدایت نمود این نادانان را به نورانیت مدنیت منوّر ساخت نفوس تربیت شد احساسات روحانیه حاصل گردید توجّه بخدا تحقّق یافت.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۲۳
مثلاً جزیره العرب در نهایت ظلمات بود و قبائل و عشائرنظیر حشرات نفوس انسانی مظاهر شیطانی و آفاق بکلّی محروم از اشراق نور رحمانی قوانین و آداب مخلّ سعادت عالم انسانی فضائل منسوخ رذائل مقبول و مشروع از عالم الهی خبری نبود و از فیوضات نامتناهی اثری نه. نا گاه از مطلع حجاز نور محمّدی تابید و آفتاب حقیقت از افق بطحا درخشید جزیره العرب روشن شد معلّم الهی به تعلیم پرداخت و مربّی حقیقی تربیت فرمود خفتگان بیدار شدند و بیهوشان بهوش آمدند نوع انسانی ترقّی نمود و آداب قدیم تدنّی یافت تازیان آهنگ حجازی بلند نمودند و شهنازی در جهان مدنیت زدندکه زمزمه اش الی الابد در آذان نوع انسان باقی است.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۲۸
حضرت ابراهیم ندا به حقیقت کرد حضرت موسی اعلان حقیقت نمود حضرت مسیح تأسیس حقیقت فرمود حضرت رسول ترویج حقیقت نمود جمیع انبیاء خادم حقیقت بودند جمیع مؤسّس حقیقت بودند جمیع مروّج حقیقت بودند پس تعصّب باطل است زیرا این تعصّبات مخالف حقیقت است.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۴۷و۲۴۹(در کنیسه ی یهودیان)
از جملهء ادیان عظیمهء الهیه دین موسوی است از جمله دین عیسوی است از جمله دین محمّدی است…. . و همچنین در قرآن وصف و نعت حضرت موسی و تاریخ ظهور آن حضرت مکرّر است و ذکر نبوّت و جلالت و عظمت آن حضرت و حقّیت تورات مؤکّد است همچنین ذکر انبیای اسرائیل داود سلیمان یوشع ذی الکِفل یوسف اسحق یعقوب هارون جمیع انبیاء مرقوم و مذکور است خلاصه ستایش زیاد از انبیاء مکرّر در قرآن مذکور. پس مادام رؤسای ادیان با هم در نهایت اتّحاد و محبّت بودند چرا اهل ادیان با هم در اختلاف و نزاع باشند با آنکه حضرت مسیح موسی را دوست داشت و حضرت محمّد مسیح و موسی هر دو را دوست داشت چرا باید بین یهود و نصاری و مسلمان عداوت باشد بلکه باید بین آنها نهایت محبّت و وداد باشد
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه ۲۹۴(درکلیسای ژاپنی ها)
نور محمّدی تابان است چگونه انکار کنیم انکار امرمشهود است ظلم است اگر تقالید را بگذاریم جمیع متّفق می شویم هیچ اختلافی نماند. از برای محمّد غرضی ندارم بحسب ظاهرملّت عرب سبب شد که سلطنت فرس برباد رفت لهذا ملّت قدیم فرس نهایت کره را از حضرت محمّد دارند لکن ما انصاف میدهیم از انصاف نمی گذریم ملّت عرب در نهایت ذلّت بود بسیار خونخوار بود بسیار متوحّش بود …. حضرت محمّد در بین اینها پیدا شد این قبائل متوحّشه را تربیت کرد اینها را متخلّق به صفات حسنه نمود خونریزی را از میان آنها بر داشت اینها را تعلیم داد و بدرجه ئی رساند که چهار اقلیم عالم را سلطنت می کردند در اندلس و اسپانیا چه تمدّنی تأسیس کردند در بغداد چه خلافتی تأسیس نمودند چه قدر خدمت به علوم کردند. پس چرا انکار او را بکنیم و سبب عداوت و بغضا شویم.
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۲صفحه۳۱۳(در کنیسه ی اسرائیلیان)
امّا اساس ادیان که تعلّق به اخلاق و روحانیات دارد تغییر نمیکند و آن اساس یکی است تعدّد و تبدّل ندارد همان اساس را حضرت مسیح تأسیس کرد همان اساس را حضرت محمّد ترویج فرمود
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۳صفحه۵۰
چنانچه حضرت رسول علیه الصّلوه و السّلام قبائل متحاربه متخاصمه متوحّشهء عربان بادیه را بیکدیگر التیام داد و در ظلّ خیمه وحدت در آورد این بود که آن عربان بادیه ترقّی عظیم نمودند و در عالم کمالات معنویه و صوریه علم بر افراختند و عزّت ابدیه یافتند
خطابات حضرت عبدالبهاء جلد۳صفحه۷۰
جمیع انبیا را قبول داریم حضرت موسی حضرت ابراهیم و حضرت رسول و سایر انبیا را تمام بر حق میدانیم میخواهیم جمیع امم را بهم صلح دهیم.

با توجه به انچه رفت معلوم و مشهود گشت که مقام حضرت رسول و ائمه ی اطهار در نزد دیانت بهایی تا به چه اندازه بلند است. اما این مسئله همه ی آن چیزی نیست که در خصوص شیعه ی اثنی عشری میتوان در آثار بهایی پیدا کرد، بلکه نصوص قهریه ای نیز وجود دارد که در ذیل آنها را میاورم. 

۱) نفوس ناعقه غافله این ظهور را هم مثل قبل نفهمیده اند الی حین یوم الله را ادراک ننموده اند و ناس بیچاره را به اوهامات و اذکارهای قبل فریب میدهند لعمر مقصود نایک کلمه بصدق تکلم ننموده اند دیگر این نفوس که اراده نموده اند بر قدم آن نفوس مشی کنند اگر یوم الله را ادراک نموده بودند ذکر ولی و وصی و امثال آن را درتراب نسیان دفن مینمودند الی حین ادراک ننموده اند ابوابشان یعنی ابواب اربعه سبب و علت گمراهی گشتند اگر آن حرفهای کذبه از آن مطالع کذب ظاهر نمیشد نقطه وجود روح ماسواه فداه شهید نمیگشت حزب شیعه باقرار وصایت خود را اعظم احزاب و اعلم کل میشمردند بعد معلوم شد یهود از ان قوم اعلی افضل بوده و هستند چنانچه حزب شیعه و علمای آن فتوا بر قتل سید عالم دادند و ابناء خلیل و وراث کلیم در ارض هاء و میم و بعضی دیار اخری بشرف ایمان و ایقان فائز شدند حال تازه ناعقین بهمان دستگاه تمسک نموده اند و بهمان اذکار دوستان را فریب میدهند. 
۲)اهل سنت فتوی بر شهادت سید عالم ندادند و به جابلقای موهوم و جابلسای ظنون تمسک نجستند و یهود طلعت ظهور را رد ننمودند و برسفک دم اطهرش فتوی ندادند…. بگو ای مردم اگر بنور ایمان فائز نمیشوید از ظلمت حزب شیعه خود را خارج نمائید لعمرالله اعمال غیر اعمال رسول و همچین اقوال. 
۳) لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمراء مذکور. 

۴)فرقه های مختلفه هر یک به وهم خود سبیلی اخذ نمود و چون نیّر ظهور از افق اراده حقّ جلّ جلاله اشراق فرمود کلّ بر اعراض و اعتراض قیام نمودند و سبب اعظم و علّت کبری اعراض علما و فقهای عصر بود که در سنین اوّلیّه به نفاق قیام نمودند و بر سفک دم اطهر فتوی دادند . علمای ارض شین و ارض صاد و بلاد اُخری عمل نمودند آنچه را که عین عالم گریست و لوح و قلم نوحه نمود . سبحان اللّه مثل شیخ محمّد حسن نجفی که قطب علمای ایران بود اوّل مَن اَعرَض مشاهده گشت ، دیگر عمل سایر علما معلوم و واضح . به قدر سَمّ اِبرَه از حقیقت امر آگاه نه . حال تازه حرفهای آن حزب به میان آمده . بگو ای غافلین یوم ، یوم اللّه است ، لا یُذکَرُ فیه الّا هو . از مغرب اوهام به مشرق یقین توجّه نمائید . از ما عِندَ الخلق به ما عِندَ الله رجوع کنید . فرصت را از دست مدهید ، وقت را غنیمت شمارید .  به یک آنِ این ایّام قرون و اعصار معادله ننماید . بشنوید ندای این مظلوم را ، از ظلم به عدل و از اعتساف به انصاف اقبال نمائید . ایّام چون برق در مرور . جهد نمائید شاید به انوار توحید حقیقی فائز شوید . عَبَدهء اوهام خود را موحّد می دانستند و عاکفان ظنون خود را منقطع می شمردند و چون نیّر امتحان از افق اراده رحمن اشراق نمود کلّ در خسران مبین مشاهده گشتند . ابناء خلیل و ورّاث کلیم که ایشان را پست ترین احزاب می شمردند حجبات را خرق نمودند و سبحات را دریدند و رحیق مختوم را از ید عطاء حضرت قیّوم اخذ نمودند و آشامیدند و علمای شنیعه که به شیعه معروفند الی حین متوقّف و مُعرض . لَعَمرُ الله ظلمی از آن نفوس ظاهر شد که از اوّل ابداع الی حین شبه آن مشهود نه. 
با توجه به آنچه که آمد حضرت بهالله حزب شیعه را به این دلایل گمراه میدانند
۱) حزب شیعه و علمای آن فتوا بر قتل سید عالم دادند. (مراد از قتل سید عالم، دستور قتل سید علی محمد باب، حضرت اعلی است که به فرمان امیرکبیر و قتوای عالمان مجتهد! ملا محمد ممقانی و مجتهد ثانی میرزا باقر و مجتهد ثالت ملا مرتضی قلی در میدان تبریز به دست فوج آقا خان خمسه که همه از شیعیان بودند اعدام شد) بنابراین به نظر بهائیان کسانی که این عمل را پذیرا هستند و این عمل به نظرشان مقبول است نفوس ناعقه غافله هستند، که قائم آل محمد را که قرنها منتظرش بودند را با دستان خود مقتول و معدوم کردند
۲) اگر شما به جابلقای موهوم و جابلسای ظنون تمسک جسته اید و به علت باور به همین اندیشه های خرافی هم سید باب را که بنا به دیدگان بهائیان همان قائم آل محمد بوده است را مردود میدانید و سبب اعدام وی و یا از این عمل استقبال کردند و میکنند. 
۳) مثل علمای شیعه در خصوص این دور بدیع مثل علمای یهود است که وقتی حضرت مسیح روحی له الفدا اظهار امر فرمود، ایشان به اعتراض برخواستند و با ایشان به دشمنی پرداختند. و فراموش کردند که خداوند از ایشان عهد و پیمانی بسته بود. چنانچه در قران نیز میفرماید: ما از فرزندان اسرائیل سخت پیمان گرفتیم و به سویشان پیامبرانی روانه کردیم هر بار پیامبری چیزی بر خلاف دلخواهشان برایشان آورد گروهی را تکذیب می‌کردند و گروهی را می‌کشتند -سوره مائده آیه ۷۰. عجب از اینکه علمای شیعه که خود را اعظم احزاب و اعلم کل میشمردند، نتوانستند که موعود خود را بشناسند و دقیقاً آنچه را که قران نیز با بیان موکدی که در خصوص بنی اسرائیل دارد که از بیشترین کلماتی است که در قران آمده است به ایشان گوشزد کرد، اما ایشان در نیافتند. شخص موعود را در کتاب مقدّس شروطی مذکور که آن شروط کلام رمزی است نه مفهوم لفظی و چون بحسب مفهوم لفظی گرفتند لهذا اعراض و استکبار می کردند می گفتند این موعود آن موعود نیست چنانچه یهود عبارات را گرفته. حین ظهور حضرت مسیح علماء یهود گفتند این مسیحآن مسیح نیست این آن موعود نیست بلکه نسبت های دیگر دادند که زبان حیا کند و تمسّک به شروط ظهور مسیح در کتاب مقدّس تورات نمودند. شرط اوّل این که در کتاب مقدّس منصوص است که مسیح از مکان غیر معلوم می آید این شخص از ناصره آمده ما او را می شناسیم. شرط ثانی آن که عصایش از آهن است یعنی به شمشیر شبانی می کند و این مسیحشمشیر که سهل است عصای چوب هم ندارد. شرط ثالث آن که به موجب کتاب مقدّس حضرت موعود باید بر سریر داود نشیند و تأسیس سلطنت بکند این مسیح را نه سلطنتی نه لشکرینه مملکتی نه وزرائی نه وکلائی فرید و وحید است لهذا این مسیح آن مسیح موعود نیست. شرط رابع آن که مسیح شریعت تورات را ترویج کند و این مسیح سَبت را بهم شکست شریعت تورات را نسخ نمود، چگونه این مسیح آن مسیح است؟ شرط خامس آن که باید شرق و غرب را فتح کند این مسیح یک لانه و آشیانه ندارد، چگونه این مسیح آن مسیح است؟ شرط سادس آن که باید حیوانات نیز در زمان مسیح در نهایت راحت و آسایش باشند و عدالت به درجه ئی رسد که حیوانی نتواند به حیوان دیگر تعدّی کند گرگ و میش با هم از یک چشمه آب بنوشند باز و کبک در یک لانه آشیانه کنند شیر و آهو در یکچراگاه بچرند. حال در زمان این مسیح ظلم و عدوان به درجه ئی است که حکومت رومان در فلسطین غلبه کرده یهود را می کشد میزند نفی می کند حبس می نماید ظلم و عدوان بیپایان است حتّی خود مسیح را به فتوای علمای یهود به صلیب زدند، چگونه این مسیح آن مسیح است؟ این بود سبب احتجاب ملّت یهود از ایمان به مسیح. و حال آن که جمیع اینشرایط ظاهر شد جمیع این آثار باهر گشت و لکن کلام رمزی بود علماء یهود نفهمیدند گمان کردند که این شروط بحسب ظاهر و مفهوم لفظی است و حال آنکه جمیع رموز بود. و امروز نیز شیعیان نه تنها علائم ظهور را نشناختند با وجود آنکه مدعی اش هستند بلکه نه آنچه بداء شد را فهمیدند. در ادامه آنچه که طبق روایات و احادیث مستند شیعه در خصوص قائم آل محمد ذکر شده است را ذکر میکنم و آن را با ظهور سید باب تطبیق خواهم داد. 
مطلبی که تقریباً در جمیع مذاهب شیعه به طور مشترک ملاحظه می شود انتظار ظهور قائم یا به اصطلاح اهل سنت مهدی است چه در مذاهب و فرقه هایی که امام یا شخص به خصوصی را قائم دانستند و سپس به غیبت او معتقد شدند و در حال انتظار ظهور و جلوه ی عالمگیرش ماندند و چه فرقه هایی که بدون تعیین شخص به خصوصی منتظر ظهور مهدی موعود یا قائم هستند. در شیعه ی اشهر از همه ، مذهب امامیه یا شیعه ی اثنی عشریه است که از احادیث مرویه علائم حضرت قائم را نیز مشخص کرده اند که خلاصه ی آنها این است :
۱. اصحاب قائم در مسجد کوفه چادر می زنند ( اشاره به اعتکاف ملا حسین و همراهانش در مسجد کوفه …) (باب سیرت و اخلاق قائم ) به دو سند ذکر شده است . 
۲. سن قائم از چهل سال کمتر است (باب سیرت قائم) 
۳. اصحاب قائم به عدد اصحاب رسول الله در بدر و سیصد و سیزده نفر هستند (به دو سند روایت شده است باب سیرت و اخلاق ) 
۴. سیصد و سیزده نفر از اولاد قائم از اولاد عجم هستند (باب سیرت و اخلاق) 
۵. دوره ی قائم نوزده سال است (باب خلفای مهدی و باب سیرت و اخلاق) 
۶. ظهور علم های سیاه از خراسان (باب علامات ظهور قائم) 
۷. قیام اصحاب از مشرق ( باب علامات ظهور ) 
۸. اسم قائم مرکب از دو اسم است (علی محمد) (خطبه ی حضرت امیر (ع) باب الرجعه) و حدیث دیگری نیز روایت شده که حضرت رسول (ص) فرمودند القائم اسمه علی اسمی و اشاره به نام باب است که علی محمد است و لا یخفی لطفه … (باب سیرت و اخلاق) 
۹. سنت چهار پیغبر در قائم (باب سیرت و اخلاق) 
۱۰. و طبق روایتی از امام صادق هست که می فرمایند که در هنگام ظهور کسی حضرت قائم را نمی شناسد و بر او بسیار ظلم می کنند. 

اهل بهاء به حکایت مربوط به فرزند حضرت امام حسن عسگری و غیبت آن فرزند معتقد نمی باشند و جعفر برادر امام حسن عسکری را هم که فرمود از امام حسن اولادی نماند “کذاب ” نمی دانند. 

(… از جعفر برادر عسکری سوال نمودند که آیا از برادر تو اولادی مانده فرمودند طفلی بود و فوت شد. بعد که هیاکل مجعوله این کلمه را شنیدند تکذیب نمودند و او را کذاب نامیدند ملاحظه کنید که ظلم به چه مقام بود و افتراء به چه رتبه رسید. …) امر و خلق جلد ۲ ص ۲۱۹ مشابه این سخن در جلد سوم آثار قلم اعلی ص ۴۱ موجود است. 

(…. یا حزب الله از اهل فرقان سوال نمائید جابلقا کو جابلسا کجا رفت آن مدن و دیار موهومه چه شد . صادق را کذاب گفته یعنی جعفر بیچاره را یک کلمه به صدق تکلم نمود ، از صدر اسلام تا حین کذابش گفتند …) مائده آسمانی جلد ۴ ص ۹۱ 

( این مسئله ی امام دوازدهم و قائم موعود در احادیث مسلسله بسیار متزلزل است اگر نفسی انصاف داشته باشد هیچ یک از این روایات مختلفه متباینه متعارضه را اعتماد ننماید. حضرات شیعیان هر یک از ائمه اطهار را در یومش قائم می دانستند و منتظر خروج او بودند. بعد از حضرت امام حسن عسکری روئسا ملاحظه کردند که بنیاد امید شیعیان به کلی ویران خواهد شد. و مایوس و مضمحل خواهند گشت خواستند به وسیله ای نگهداری کنند. لهذا کنایه و استعاره و مجاز و تاویل به کار برده و روایات مختلفه پدیدار شد و حقیقت حال این است که شیعیان بعد از امام حسن عسکری (ع) سه قسم شدند قسمی به امامت جعفر نادان تشبث نمودند و او را تهنیت و تبریک به امامت کردند و قسمی به کلی منصرف شدند و قسمی دیگر به غیبوبت تشبث نمودند و هر روز منتظر خروج بودند هزار سال است که انتظار می کشند و هنوز کلال و ملال نیاورده اند …) (محاضرات ) 

(… در خصوص امام ثانی عشر استفسار نموده بودید این تصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته بلکه حضرت امام ثانی عشر در حیز غیب بود اما در عالم جسم تحققی نداشت بلکه بعضی از اکابر شیعیان در آن زمان محض محافظه ی ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در محض محافظه ی ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در حیز غیب را چنین ذکر نمایند که تصور شود که در حیز جسم است لان عالم الوجود عالم واحد ما کان غیبا الا بکم و ما کان شهودا الا بکم . چنین تفکری و تصوری و تدبیری نمودند …)  

درانتها صرفا به بیان برخود و روش و منش اهل بهاء در خصوص افرادی که ناقض عهد و میثاقالهی هستند را نیز بیان میکنم، تا شیعیان بدانند که در قبال ایشان که چنین کردند و میکنند اهل بهاء چه موضعی اتخاذ میکند.

۱) بر هر نفسی لازم است که از انفس خبیثه مشرکه اجتناب نماید.
۲) “ایاک ان لاتنس ذکری و لاتستانس باعدائی لان الشیطان یذهب عن قلب الانسان نفحات الرحمان”
۳) “لا تعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هولاء ….”
۴) “باید از معرضین در کل شئون اعراض نمائیم و در آنی موانست و مجالست را جائز نداریم که قسم به خدا که انفس خبیثه انفس طیبه را میگذازد چنانکه نار حطب یابسهرا و حر ثلج بارده را”
۵) هر مالک بستانی شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده بنار افکند چه که حطب یابس در خور و لایق نار است پس از ای اهل رضوان من خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمائید.
۶) ای دوست در روضه قلب جز گل عشق مکار و از ذیل بلبل حب و شوق دست مدار * مصاحبت ابرار را غنیمت دان و از مرافقت اشرار دست و دل هر دو بردار

Comments are closed.