در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی (حافظ)
ایمان مطلق آرانی
هر تبلیغى، متضمن اهداف مشخص است و مبلّغ مىکوشد به آن اهداف جامه عمل بپوشاند. اهداف هر چه با ارزشتر باشند، جایگاه تبلیغ رفیعتر خواهد بود. از آنجا که اهداف تبلیغ در اسلام، عمیق شمول بود امر تبلیغ نیز در دین اسلام بسیار ارزشمند و بلند مرتبه است چنانچه در قران میخوانیم:
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فى کُلِّ امَّهٍ رَسُولًا انِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل: ۳۶)در هر امتى رسولى برانگیختیم [تا بگوید:] خداى یکتا را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید.
افَحَسِبْتُم انَّما خَلَقْناکُم عَبَثاً وَ انَّکُمْ الَینا لا تُرْجَعُونَ (مؤمنون: ۱۱۵)آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم و به سوى ما باز نمىگردید؟
یا ایُّها الَّذینَ امَنُوا استَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحییکُمْ (انفال: ۲۴)اى کسانى که ایمان آوردید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مىخواند که شما را حیات مىبخشد.
یا ایُّهَا النَّبِىُّ انَّا ارْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً وَ داعِیاً الَى اللَّهِ بِاذْنِهِ وَ سِراجاً مُنیراً (احزاب: ۴۵- ۴۴)اى پیامبر ما تو را [به سمت] گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم، و دعوت کننده به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناک.
بنابراین با توجه به آیاتی که ذکرش رفت چهار دلیل عمده برای تبلیغ را یافت: ۱-دعوت به توحید، ۲-مقام و جایگاه انسان در برابر خدا ۳-اجتناب از طاغوت ۴- توجه به معاد و روز عقوبت ۵- زنده شدن دلها و روح ها ۶- نوید و هشدار.
البته باید افزود که کسی که هدفی خدایی و غیردنیوی را از تبلیغ دنبال کند برطرف کردن نیازهای مادی و دنیوی او را خدا به عهده می گیرد و در واقع، چنین کسی به اهداف صحیح مادی خود هم خواهد رسید. هم رزق و روزی او از جایی که محاسبه نکرده تامین خواهد شد (وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ ۶۵: ۳) و هم مقام و جایگاهی درخور پیدا خواهد کرد و به عزت و سربلندی خواهد رسید (مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً ۳۵: ۱۰) در مقابل، کسی که اهدافی دنیوی را برای امر تبلیغ برگزیند، در همان اهداف نیز موفق و کامیاب نمی شود (وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَه یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّی إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئا ۲۴: ۳۹).
در یک کلام، هدف از تبلیغ دین خدا این است که در انسان تحول ایجاد شود و از بیراهه درآمده قدم در صراط مستقیم گذارد. در نتیجه، هدف از تبلیغ را می توان تحول آفرینی انسان در مسیر صحیح دانست و طبعا بدون شروع از خود، تلاش برای تحقق این هدف در سطح جامعه تلاشی معقول نخواهد بود.
أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (بقره: ۴۴)
در دیانت بهایی نیز تاکید فراوانی به مسئله ی تبلیغ شده است چنانچه در آثار مختلفه چنین میفرمایند:
” قُلْ یَا مَلَأالْبَهَاء بَلِّغُوْا اَمْرَ اللّهِ لِاَنّاللّهَ کَتَبَ لِکُلِّ نَفُسٍ تَبْلِیغَ اَمْرِهِ وَ جَعَلَهُ اَفضَلَ الاَعْمَالِ لِاَنّهَا لَنْ یُقْبَلَ اِلّا بَعْدَ عِرْفَانِ اللّهِ الْمُهَیْمِنِ الُعَزِیْزِ الْقَدِیِرِ و قَدَّرَ الْتَبْلِیْغَ بِالْبَیَانِ لاَ بِدُونِهِکَذَلِکَ نُزِّلَ الْاَمْرُ مِنْ جَبَروُتِ اللّهِ الْعَلِیِ الْحَکیِمِ ” ( ص ١٧٨ منتخباتی از آثار حضرت بهاءاللّه )
” اَنْ یِا اَحبَّاءَ اللّهِ لَا تَسْتَقِرُّوْا عَلَی فِراَشِ الرّاحَهِ وَ اِذَاَ عَرَفْتُمْ بَارِئَکُمْ وَ سَمِعتُمْ مَا وَرَدَ عَلَیْهِ . قُومُوا عَلَی النّصْرِ ثُمَّ انطِقُوْا وَ لَا تَصْمُتُوْا اَقَلّ مِنْ آنِ وَ اِنَّ هَذَا خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ کُنُوزِ مَا کَانَ وَ مَا یَکوُنُ لَوْ اَنْتُمْ مِنَ الْعَارِفِیْنَ ”
( ص ١٧٠ ظهور عدل الهی )
” هر نفسی الیوم مأمور است که به حکمت و بیان اهل امکان را به حقّ دعوت نماید و به استقامت کبری بر امر مالک اسماء قیام کند قیامی که او را قعود اخذ نکند ” ( ص ۴۶٣ ج ٣ امر و خلق )
” امروز روز تبلیغ است و کلّ باو مأمور تا مخلصین بمقامی که در کتاب الهی نازل شده فائز شوند مَنْ اَحْیَا نَفْساً فَکَاَنَّمَا اَحْیَا الْنّاسَ جَمِیْعَاً ( * ) و حیوتیکه در کتاب الهی مذکور است حیوه افئده و قلوب است بعرفان محبوب اگر نَفسی باین مقام فائز نشود از میّتین محسوب لذا باید در لیالی و ایّام دوستان حقّ جهد بلیغ نمایند که شاید گمگشتگان را بسبیل مستقیم هدایت نمایند و تشنگان را از این رحیق حَیَوان بچشانند . هر نفسی باین مقام فائز شد از جواهر وجود لدی اللّه مذکور .از شماتت اعداء و اقتدار اولی البغضاء محزون مباشید . زود است که اوّل بمدح و ثنا و ثانی بضعف و فنا تبدیل شود طوبی لَکُمْ یَا اَحِبّائِی اِنَّ حُسْنَ مآب” ( ص ٧ – ۴۶ ج ۴ مائده آسمانی ط ١٢٩ بدیع – (*) آیه ٣٢ سوره مائده )
” لِلّه تبلیغ امر نمائید به اعراض و اقبال ناظر نباشید بلکه ناظر بخدمتی که بآن مأمورید مِن لَدَی اللّه ” ( ص ١٢٧ ظهور عدل الهی )
” بعد از عرفان حقّ جَلّ جلالُهُ و استقامت هیچ امری اعظم از تبلیغ نبوده و نیست . صد هزار طوبی از برای نفسیکه باین هر سه فائز هم از کأس عرفان نوشیده و هم باستقامت کبری فائز و هم بتبلیغ امر مشغول اگر از این مقام بقدر سمّ اِبرَه بر اهل ارض تجلّی نماید کلّ منصعق شوند الّا مَنْ شَاءَ اللّهُ مَقْصُودُناو مَقْصُوْدُکُم وَ مَقْصُوْدُ الْعَالمینَ ” ( ص ٢۵۴ گنجینه حدود و احکام )
” خدمت اعظم و اکبر تبلیغ امر او است باید مبلّغین بحکمت و بیان باین امر خطیر مشغول گردند و شرایط مبلّغین تقدیس و تنزیه است و همچنین توکّل و انقطاع . طوبی لِمَنْ تَزَیِّنَ بِطِرازِ الاِنْقِطَاع فِی تَبْلِیْغِ اَمْرِ اللّهِ مَالِکِ الاِبْدَاع طوبی از برای عبادی که خالصا لوجه اللّه قصد بلاد نمایند لِاَجْل تبلیغ امر و انتشار آثار . لَعَمْرُ اللّهِ ارض بقدوم آن نفوس افتخار نماید . امروز خادم امر الهی و مبلّغ آیاتش
از اَعْلَی الْخَلْق در کتاب مذکور ” . ( ص ۴٨ ج ۴ مائده آسمانی ط ١٢٩ بدیع )
” ای یاران عزیز عبدالبهاء الیوم اهمّ امور تبلیغ امراللّه و نشر نفحات اللّه است تکلیف هر نفسی از احبّای الهی اینستکه شب و روز آرام نگیرد و نَفسی برنیارد جز بفکر نشر نفحات اللّه یعنی بقدر امکان بکوشد که نفسی را بشریعه بقا هدایت نماید و احیا کند زیرا این اثر از او در اعصار و قرون متسلسل گردد چه که از هادی اوّل تتابع و ترادف و تسلسل در مؤمنین دیگر کند عاقبت یک نفس مقدّس سبب احیاء صد هزار نفوس شود ملاحظه فرمائید که چقدر اهمیّت دارد که هدایت یک نفس اعظم از سلطنت است زیرا سلطنت ظاهر در ایّامی چند منتهی شود نه اثری و نه ثمری و نه سروری و نه فرحی و نه بشارتی و نه اشارتی نه نامی و نه نشانی باقی ماند امّا این سلطنت که هدایت نفوس است دست در آغوش دلبر ابدی نماید و انسان بر بالین سرمدی بیاساید “( ص ۶ – ۴٨۵ ج ٣ امر و خلق )
– “نظر بخودتان نکنید نظر به فیوضات جمال ابهی کنید ببینید نفثات مسیح درحواریّین چه تأثیری کرد و نفثات حوارییّن دردیگران چه تأثیری داشت این نظر بآنستکه آنها مؤیّد مِنْ عِنْداللّه بودند ” ( ص ١٨٢ قسمتّ اوّل مجموعه خطابات مبارکه)
” هر چیزی محدود است مگر فیض الهی که بسبب تبلیغ امراللّه بر انسان نازل میشود و الهامات ربّانیّه تأیید مینماید . این است که حضرت مسیح فرمود وقتی که میخواهید صحبت بدارید فکر نکنید روح القُدُس شما را الهام میکند اگر عزّت ابدی و حیات سرمدی و علوّیّت آسمانی خواهید تبلیغ کنید تأییدات الهیّه بشما میرسد ” ( ص ۴٩۴ ج ٣ امر و خلق )
” الیوم اعظم امور و اهمّ شؤون تبلیغ امراللّه و نشر نفحات اللّه است . بجمیع وسائل بجهت این ترویج قیام باید نمود و الیوم این امر مؤیّد است و جنود ملکوت ابهی ناصر این مقام و خادم این مقصد . زمان تأسیس است نه تزیین و وقتْ وقتِ ترویج است نه تعدیل . از خدا بخواهید و دعا کنید که جمیع را موفّق بر این امر عظیم نماید و از این موهبت نصیبی بخشد ” ٠( ص ٧٧ ج ۵ مائده آسمانی ط ١٢٩ بدیع)
” آنچه الزم و اهمّ و اعظم است تبلیغ امراللّه است و تولید آن روح و ذوق و شوقِ ترویج کلمهاللّه در قلوب افراد احبّاء . بقدر امکان نظر را باید از ترتیب و تنظیم امور داخله احبّا باتّساع دائره امر و انتشار نفحات اللّه در بین سایرین متوجّه نمود دقائق و جزئیّات امور را تا حدّی ترک نمود و در مهامّ امور که ارتفاع صیت امر و حفظ حصن حصین شریعه اللّه است و تحسین اخلاق افراد بشراست کوشید ” ( ص ٧ ج ١ توقیعات )
” محبّتی که ما نسبت بدیگران ابراز میداریم ، رفق و مدارا و تفاهم و علاقه در کمک بسایرین بهترین راه تبلیغ امر الهی است ” ( ص ٢٢ نمونه حیات بهائی -ترجمه مصوّب )
” در حال حاضر زندگی کردن برای تبلیغ مانند شهادت در ایّام اوّلیّه امر است” ( ص ١١ نمونه حیات بهائی – ترجمه مصوّب)
بنابراین در دیانت بهایی جایگاه تبلیغ نیز بسیار رفیع است و بعد از عرفان حق و استقامت در مرتبت سوم قرار دارد. از اهمیت تبلیغ همین بس که پیامبران نیز اهل بشر را به نفحات اللّه و شناخت حق دعوت مینمودند و مومنین نیز به تقلید از ایشان به این امر عامِل باید باشند و فکر نمیکنم که مقامی رفیع تر از مقام شهادت در ایام اولیه ی امر باشد که مقام تبلیغ را در این سطح حضرت ولی امرالله دانسته اند و از سوی دیگر احباء را استخبار میکنند که اگر عامل به تبلیغ نباشند تائید از ایشان سلب خواهد شد که البته عدم تبلیغ مومنین دال بر ایستایی امر خطیر تبلیغ نیست چرا که حق میفرماید اگر مومنین عامل نباشند شن های بیابان را من مامور میکنم که به تبلیغ امرم بپردازند. و این یک استعاره نیست کما اینکه در طی سالهایی که احبای ایران نمیتوانند در آن دیار تبلیغ امرالله کنند، مغرضین غرض ورز بیمار، با نشر اکاذیب و افترائات مختلفه سبب آن شدند که امر حضرت بهالله به سمع طالبین برسد و آن اکاذیب را با آنچه که از رفتار و سکنات اهل بهاء میبینند مقایسه کنند و پی به اکاذیب ایشان ببرند و یا آنکه برای ایشان سبب شبهات شود و بروند از زبان خود مومنین به این آئین مطلب را جویا شوند.
اما به لحاظ روش تبلیغ نیز اهل بهاء روش انبیاء را پی میگیرند و نه به طریقی که مومنین ادیان سالفه طی کرده اند و آن طریق چیزی نیست جز مدارا، تفاهم و محبت چنانچه میفرمایند:” اگر نفسی از احبّا با نفسی از غافلین مهربانی کند و در کمال محبّت حقیقت امراللّه را بتدریج تفهیم نماید که بداند اساس دین اللّه بر چه منوال است و مطلب چیست البتّه منقلب گردد مگر نادر نفسی که حکم رماد دارد و قُلُوبهم کَالْحِجِارَهِ اَوْ اَشَدُّ قِسْوَهً اگر بر این منوال هر یک از احبّا نفسی را بکوشد که هدایت نماید در هر سال نفوس مضاعف شوند و این را بنهایت حکمت میتوان مجری داشت ” و همینطور باید خاطر نشان کرد که الزاماً تبلیغ نیازی به عالم و دانشمند بودن ندارد چرا که میفرمایند: ” هر نفسی که ثابت بر عهد است ولو بظاهر خواندن ابجد نداند باید در فکر اعلاء کلمهاللّه و تبلیغ باشد ” چرا که این حق است که تائید میرساند. و همینطور باید دانست که در امر تبلیغ نه به اعراض بهائیان باید توجه کنند و نه به اقبال ناظر باشند بلکه صرفاً ناظر به خدمتی باشند که به آن مامور هستند ” احدی متعرّض احدی نشود و نفسی با نفسی مجادله ننماید” در دیانت اسلام نیز روشهای ترویج دیانت مستوراً ذکر شده است که یکی از آنها بیان تعالیم و روش و طریق پیامبران قبلی است چنانچه میخوانیم: “و اذکر فی الکتاب ابراهیم”مریم/۴۱″ و اذکر فی الکتاب مریم” مریم/۱۶″ و اذکر فی الکتاب موسی “مریم/۵۱. و دیگر روش خواست و دعوت به تحری و تحقیق حقیقت است چنانچه میفرمایند: “هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون” آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند یکسانند؟!” (زمر/۹) و یا در مقامی دیگر میفرمایند: “وإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلاَ یَهْتَدُون”َ مائده /۱۰۴ در دیانت بهایی نیز این دعوت به کرات و مرات در آثار دیده میشود چنانچه میخوانیم حضرت عبدالبهاء میفرمایند: “اول تعلیم حضرت بهاءالله تحری حقیقت است باید انسان تحری حقیقت کند و از تقالید دست بکشد زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است و اختلاف تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است پس باید تحری حقیقت نمود تا به نور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت، حقیقت واحده است تعدد و تجزی قبول نکند و مادامی که حقیقت تجزی و تعدد قبول نکند اگر جمیع ملل تحری حقیقت کنند شبهه نیست که کل متحد و متفق شوند…” (خطابات حضرت عبدالبهاء جلد دو، صفحه ی ۱۴۵) و از جمله دیگر روشها روش استفاده از تمثیل است چنانچه در قران میخوانیم: و تلک الامثال نضربها للناس لعلهم یتفکرون، اینها مثالهایی است که برای مردم میزنیم، شاید در آن بیندیشند (الحشر/۲۱). و میفرماید: افلا ینظرون الی الابل کیف خلقت، آیا آنان به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟! (غاشیه/۱۷).و همینطور در آیات ابراهیم/۲۵، روم/۵۸، بقره/۲۶، نور/۳۵ میتوان مراجعه کرد. و در آثار بهایی هم به این نکته به کرات و مرات اشاره شده است و اساساً یکی از روشهایی که حضرت عبدالبهاء در مکاتیب و خطابات خود به کار میبرد همین طریق و روش است.
در انتها یک نکته را میخواهم عارض شوم که پاسخی باشد به بعضی از نقدهایی که به اهل اسلام میشود و آن نقد این است که دیانت اسلام با زور شمشیر رشد و نمو کرده. اول آنکه لازم است ذکر کنم که قالب غزواتی که در زمان حضرت رسول (ص) شکل گرفته است جنبه ی دفاعی داشته است، یعنی کفار بودند که به ایشان و مومنین حمله میکردند و قصد جان ایشان را کرده بودند و در آن زمان حضرت و مومنین از خود دفاع کردند. اساساً تنها یک حمله از سوی مسلمین بود که نتیجه اش فتح مکه بود که آن هم بدون خون ریزی بود. همانطور که میدانیم حمله به کشورهایی نظیر ایران و روم و مصر نیز در زمان خلفاء صورت گرفت، همانهایی که حتی به عهد خود در غدیر وفادار نبودند و ایشان را نیز که ولی به حق مسلمین بود را نپذیرفتند و به دنبال جاه و مال و قدرت رفتند و ایشان را خانه نشین کردند. همانهایی که در زمان خلافتشان بنت پیغمبر را مضروب و به شهادت رساندند و چه ها که نگذشت بر اهل بیت پیغمبر در همان روزگاران… اما در خصوص حضرت امام حسین روحی له الفدا نیز باید پرسید چرا میگوئیم مظلوم بود؟ چون ایشان اساسا قصد جنگ نداشتند، در همان خطابه اول میفرمایند اگر من را نمیخواهید بگذارید به زمین امن خدا بروم، جایی بروم که من را میخواهند. این دیگر ایراد از ایشان نیست که عده ای نابخرد کم سواد جوری مسئله را چرخاندند که گویی حضرت قصد لشکر کشی و قتال داشته است. حضرت تنها نمیخواست با ظالم جاهل کافر یزید ابن معاویه لعنت الله علیه بیعت نکند. و نمیخواست دست از مسئولیت خود که راهنمایی است بکشد. والا نه امام حسن ترسو بود که با معاویه ابن ابوسفیان بیعت کرد و نه سیدالشهدا قصد جنگ داشت. بنده نباید به شما لااقل در این جمع کم سواد این مسائل را توضیح دهم. مضاف بر اینکه شرایط زمانه در شبهه جزیره عربستان هیچ ارتباطی با دنیای مدرن امروز ما ندارد.این خاندان قصد برقراری صلح و وحدت و بیان حقایق داشت که با ایشان از خود حضرت رسول تا آخرین امام معلوم همه به شهادت رسیدند. اینکه مومنین به روش و طریق ایشان رفتار نکردند گنه از ایشان نیست، گناه از کسی است که نه به سیره ی پیغمبر عمل کردند و هم اینکه آیات را خود برای خود تفسیر کردند. بنابراین تبلیغ با شمشیر بلکل مردود بوده و هست. در دیانت بهایی نیز بهائیان امر شده اند که به کسانی که خواهان حقیقت هستند تبلیغ شود چرا که میفرمایند: ” آنچه را دارائید بنمائید. اگر مقبول افتاد، مقصود حاصل، و الا تعرض باطل” (اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه ۵۷) و یا در کلمات مکنونه از قلم حضرتش صادر: ” حکمای عباد آنانند که تا سمع نیابند لب نگشایند چنانچه ساقی تا طلب نبیند ساغر نبخشد و عاشق تا بجمال معشوق فائز نشود از جان نخروشد* پس باید حبّه های حکمت و علم را در ارض طیّبه قلب مبذول دارید و مستور نمائید تا سنبلات حکمت الهی از دِل برآید نه از گِل”