نامه زندانی سیاسی مریم اکبری منفرد از زندان اوین به مناسب سالگرد قتل عام های دهه شصت

 

به نام خدا، به نام آزادی، آگاهی و عدالت

از حماسه های شکوهمند جاودانه ها گفتیم و خواندیم؛ از پرشکوه ترین حماسه های تاریخ آزادی مردم ایران سرودیم؛ با قلبی سرشار از عشق و ایمان بر روان های پر فتوح آن قهرمانان در زنجیر و آن گواهان صدق و وفا و ایثار درود می فرستم.

برای مادران و پدرانی می نویسم که در برابر مقاومت فولادیشان، کوه دماوند هم سر فرود می آورد. به پاس تعبیر عظیم و انسانیشان از کلمه ی مادر، به پاس محبت های بی دریغشان که در هیچ لحظه ای فروکش نمی کند و استقامتی که همچون نسیمی بر پیشانی آسمان می گذرد.

دفتر خاطرات زندگی ام را ورق می زنم تا به صفحه ای برسم که نگاه آشنایت را یافتم؛ نگاه های مهربانت هم چون قاصدکی که از زندگی خبر می داد و بودن را تجربه می کرد و فریادی که از حق خواهی می گفت.

روزهای پر هیاهوی بازگشت اسرای جنگی به میهن بود. محله مان را برای بازگشت رضا پسر زهرا خانم همسایه دیوار به دیوارمان، چراغانی کرده بودند. آن روز مادر طبق روال به بهشت زهرا رفته بود و هنگام ظهر به خانه بازگشت. کاملا آن لحظه را به یاد دارم؛ مادر چنان رضا را در آغوش کشید و بر گونه هایش بوسه زد گویی بر گونه های عبدالرضای عزیزش که مدت زیادی نبود که از شهادتش می گذشت؛ بوسه می زد.

تمام روز غرق در افکار خود بودی؛ نگاه ات از تازیانه ی بی عدالتی ها می گفت. نگاهم پا به پایت آمد؛ قامت استوارت را نوازش کرد؛ این همه پیچ، این همه گذر، این همه شقاوت، این همه بی عدالتی و هم چنان استواری. جمله ای را که آن روز گفتی به یاد دارم”ای کاش من هم می توانستم برای بازگشت عزیزانم جشن بگیرم؛ گرچه نه جنازه هایشان را دیدم و نه حتی اجازه ی سوگواری”.

آری در روزهایی که خیابان های ایران گل باران ومحله های ایران برای بازگشت اسرای جنگی چراغانی شده بود و مردم غرق در جشن و شادی بودند؛ مادرانی نیز در گوشه ی کنج خلوت تنهایی خود، برای فرزندان ناکام اعدام شده شان در سوگ نشسته بودند و هیچکس ندانست که در دل این مادران چه هلهله ای برپا بود! زمزمه های لالایی این مادران سرودی شد در چشم انداز آزادی تا تبار یزدانی سلطنت جاویدانش را بر روی زمین بازیابد و جهان را به قدر همت و عشق خویش معنا دهند. این عزیزان که جگر گوشه هایشان همچون کبوتران به دست غلامان ذبح شدند تا سفره ی رنگین اربابان را رنگین تر کنند؛ الهام بخش، انگیزاننده و الگوی فدا و پایداری و دلاوری شدند.

پدر و مادر من تنها یک نمونه از مادران و پدرانی بودندکه در سرزمینی پر از محرومیت، در سرزمینی که تلخی از اجداد و نیاکان به واسطه ی بی عدالتی ها با طناب ترازوی عدالتشان انسان ها را به دار می آویزند؛ در هیئت انسان زاده شدند چون خون در رگ های تاریخ سرزمینمان جریان یافتند. پدر و مادرانی که فتح نامه های زمانشان را تقریر کردند و گرچه این فتح نامه ها نوشته نشد اما در قالب سکوت عشق جاودانه خواهد شد.

مادر به معنای عشق، ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی ست. مادرانی که با فدا کردن عزیزانشان عشق و محبت شان، ابعاد وسیع تری به خود گرفت. چونان عشقی که در هیچ کاغذی نمی توان نگاشت.از مادرانی یاد می کنم که با قامتی به بلندای فریاد در برابر هر آنچه میخواست محصورشان کنند؛ غبار از چهره ی خویش ستودند تا جلادان، فرزندان خود را در آینه های خاطره باز شناسند. با پایداری شگفت انگیزشان و با قامت استوارشان که برای سلاخان متصور نبود؛ ایستادند تا ظلم حاکمیت اسلامی را در سراسر دنیا، افشا و مفتضح نمایند و گواه حقانیت تردید ناپذیر شدند…..

آری در روزهایی که خیابان های ایران گل باران ومحله های ایران برای بازگشت اسرای جنگی چراغانی شده بود و مردم غرق در جشن و شادی بودند؛ مادرانی نیز در گوشه ی کنج خلوت تنهایی خود، برای فرزندان ناکام اعدام شده شان در سوگ نشسته بودند و هیچکس ندانست که در دل این مادران چه هلهله ای برپا بود! زمزمه های لالایی این مادران سرودی شد در چشم انداز آزادی تا تبار یزدانی سلطنت جاویدانش را بر روی زمین بازیابد و جهان را به قدر همت و عشق خویش معنا دهند. این عزیزان که جگر گوشه هایشان همچون کبوتران به دست غلامان ذبح شدند تا سفره ی رنگین اربابان را رنگین تر کنند؛ الهام بخش، انگیزاننده و الگوی فدا و پایداری و دلاوری شدند.

پدر و مادر من تنها یک نمونه از مادران و پدرانی بودندکه در سرزمینی پر از محرومیت، در سرزمینی که تلخی از اجداد و نیاکان به واسطه ی بی عدالتی ها با طناب ترازوی عدالتشان انسان ها را به دار می آویزند؛ در هیئت انسان زاده شدند چون خون در رگ های تاریخ سرزمینمان جریان یافتند. پدر و مادرانی که فتح نامه های زمانشان را تقریر کردند و گرچه این فتح نامه ها نوشته نشد اما در قالب سکوت عشق جاودانه خواهد شد.

مادر به معنای عشق، ایثار و فداکاری و از خود گذشتگی ست. مادرانی که با فدا کردن عزیزانشان عشق و محبت شان، ابعاد وسیع تری به خود گرفت. چونان عشقی که در هیچ کاغذی نمی توان نگاشت.از مادرانی یاد می کنم که با قامتی به بلندای فریاد در برابر هر آنچه میخواست محصورشان کنند؛ غبار از چهره ی خویش ستودند تا جلادان، فرزندان خود را در آینه های خاطره باز شناسند. با پایداری شگفت انگیزشان و با قامت استوارشان که برای سلاخان متصور نبود؛ ایستادند تا ظلم حاکمیت اسلامی را در سراسر دنیا، افشا و مفتضح نمایند و گواه حقانیت تردید ناپذیر شدند…..

Image may contain: 5 people, people smiling

Comments are closed.